«جامعه اسلامی و کمون مارکسیستی در زندان»

قسمت نوزدهم خاطرات احمد احمد

 

Ahmad E Ahmad

زندان شماره 3

بعد از گذشت حدود 4 ماه مرا هم به زندان شماره 3 نزد سایر زندانیان سیاسی حزب ملل اسلامی بردند ، در این زندان به خاطر حضور دوستان و سیاسی بودن آن با مشکلات کمتری مواجه بودیم ، آنچه که گفتنی است حکایت هایی از صبر و انتظار افتخار آمیز بچه هاست .

شب و روزهای زندان وضعیت یکنواختی داشت و ما برای گریز از آن تمام ساعات و لحظات خود را به صورت منظم برنامه ریزی کرده بودیم ، به جرأت می توان گفت که ما در این زندان وقت تلف شده ای نداشتیم .

از بامداد تا شامگاه اوقات مان با عبادت ، دعا ، کلاس ، بحث ، ورزش ، تعامل و تحلیل اخبار ، نظافت و ... می گذشت ، آقای انواری به دو شکل عمومی و تخصصی ( فقه و اصول ) کلاس گذاشته بود و آقای حجتی کرمانی نیز به تفسیر قرآن می پرداخت .

از زیباترین صحنه های این روزها نمازهای جماعتی بود که در اتاق های آیت الله انواری و حجت الاسلام حجتی کرمانی بر پا می شد ، مراسم مذهبی و می ، مجالس دعا و ذکر نیز در جای خود برگزار می شد ، مراسم دعای توسل و دعای کمیل هر هفته با مداحی دوستان به ویژه اکبر صلاحمند و محمد باقر صنوبری و محسن حاجی مهدی و خطابه های آقای حجتی کرمانی دنبال می شد .

در عید نوروز برای دیدار خانواده ها با زندانیان روز خاصی را تعیین کردند و اجازه دادند که فرزندان زیر 12 سال را با خود به همراه بیاورند ، اگر چه من در آن زمان متأهل و صاحب فرزند نبودم ولی توانستم برادرزاده و خواهر زاده هایم را ملاقات کنم .

ما برای فرا رسیدن چنین روزی سر از پا نمی شناختیم ، از یک هفته جلوتر با آماده و نظافت کردن ساختمان و زینت آن با بادکنک و کاغذ رنگی به استقبال این روز رفتیم ، حتی غذای مناسب برای میهمانان تدارک دیده بودیم ، آن یک هفته پر بو از جنب و جوش و حیات و شادی آن روز روزی فراموش نشدنی برای تمام زندانیان بود .

یادم هست در اولین عید زندان دکتر رضا منصوری (1)که در آن زمان حدود 16 سال سن داشت ، توانسته بود به خاطر جثه کوچک و جسم نحیف خود را به جای بچه های 12 ساله جا زده و به ملاقات دو برادرش (جواد و احمد ) بیاید .

ضمناً او با زیرکی تمام یک دوربین عکاسی را به عنوان اسباب بازی وارد زندان کرد و از عده زیادی از زندانیان به ویژه یاران حزب ملل عکس گرفت . (2)

آنچه که در روز ویژه ملاقات با خانواده ها به چشم می خورد حضور فرزندان دختر زندانیان بود ، فرزندان افراد گروه مسلمان همه با روسری و حجاب و فرزندان گروه های مارکسیست بدون حجاب بودند .

وضعیت غذای زندان شماره 3 خوب نبود ، از نظر اندازه در حدی نبود که افراد را سیر کند ، برخی دوستان به خاطر این که غذای زیادی بخورند خود را به مریضی می زدند ، چرا که به بیماران غذای بیشتری می دادند . در این میان افراد که کم غذا بودند در چشم دیگران عزیز و دوست داشتنی می شدند ، مثلاً بین من و علیرضا سپاسی آشتیانی برای نشستن در کنار محمد پیران که کم غذا بود همیشه رقابت پیش می آمد .

در این زندان ما خود غذا می پختیم ، حاج مهدی عراقی رهبر و پیشرو در این کار بود ، او خشکه مواد غذایی را از بیرون تهیه و با کمک دیگر افراد طبخ می کرد ، پول این کار بیشتر از محل 360 ریالی که در ماه مسئولین زندان به هر زندانی به جای غذا می دادند تأمین می شد .

به یاد دارم که حاج هاشم امانی و حاج حبیب الله عسگر اولادی در ظرف های بزرگ رویی روغن داغ کرده و سیب زمینی و پیاز سرخ می کردند ، ما نیز گاهی تا ساعت 1 شب در حال پاک کردن لوبیا ، عدس ، برنج و ... بودیم . گاهی ابوالقاسم سرحدی زاده (3)با این که نوبتش نبود به نزد آنها که نوبت شان بود می رفت و تا ساعت 1 بعد از نیمه شب با آنها بیدار می ماند ، گپ می زد و کار می کرد .

از آنجا که از طرف مسئولین زندان ، کسی برای نظافت بندها و قسمت های مختلف تعیین نشده بود ، خود بچه ها به نوبت در امر نظافت و بهداشت محیط زندان شرکت می کردند . ورزش هم از برنامه های همیشگی بچه ها بود . برنامه های منظم ورزش نقش عمده و زیادی در خروج افراد از رخوت و سستی داشت ، گاهی ورزش به عرصه و کارزارهای سیاسی مبدل می شد .

من در ورزش تنیس روی میز ضعیف بودم و با این حال روزی با پرویز نیکخواه مسابقه پینک پنگ دادیم ، او در این ورزش تبحر و ممارست زیادی داشت و توانست مرا به سه گیم پی در پی شکست دهد . پیروزی وی موجب خوشحالی و مسرت فراوان مارکسیست ها شد ، ولی در مرحله دیگری در مسابقه با آقای ابوالقاسم سرحدی زاده شکست سختی خورد .

در زندان در این ورزش کسی به پای او نمی رسید ، سرحدی زاده به نیکخواه گفت که در مجموع سه گیم هر وقت پنج امتیاز به دست آوردی ، تو برنده هستی ، ولی نیکخواه در کل سه گیم نتوانست به این امتیاز شرط شده برسد . این شکست برای مارکسیست ها گران آمد و آنها را ناراحت کرد و به طریقی جبران شکست مرا کرد ، ورزش کشتی نیز با انداختن تشک هایی در اتاق ها به سرپرستی مهندس سیفیان دنبال می شد .

از مارکسیست ها فردی به نام عمویی و از مسلمانها من و آقای سرحدی زاده در ورزش والیبال در سطح زندان مطرح بودیم ، هرگاه من و سرحدی زاده در یک تیم قرار می گرفتیم برد بچه مسلمان ها از مارکسیست ها قطعی بود ، گاهی ما تعصب زیادی در این بازی ها نشان می دادیم و می پنداشتیم که ایمان در برابر کفر ایستاده است .

زندان در این دوره برای برخی دوره سازندگی و رشد بود و آنها توانستند دروس حوزوی خود را پی گرفته و به جایی برسانند ، آقای جواد منصوری و احمد منصوری (4) نیز توانستند تحصیلات متوسطه خود را در زندان به اتمام برسانند و دیپلم بگیرند .

جامعه اسلامی و کمون مارکسیستی در زندان

آنچه که در زندان شماره 3 وجود داشت ، تصویری از یک جامعه اسلامی بود ، هر کس هر چه را برای خود می خواست برای دیگری نیز می خواست و آنچه را که برای خود نمی پسندید برای دیگری هم نمی پسندید ، برادری و یگانگی در تمام سطوح دیده می شد .

از نظر مالی هیچ وابستگی برای زندانی نبود ، زیرا که او هر چه داشت با برادران خود تقسیم می کرد و اگر کسری هم داشت از آنها دریافت می کرد و این همان مدینه فاضله ای بود که سال ها به دنبالش بودیم ، زندان فرصتی بود که اندیشه جامعه اسلامی را آزمایش کنیم و آن را تحقق بخشیم ، جامعه اسلامی یک آرمان و یک هدف بود و زندان محل تجربه آن .

حزب ملل اسلامی با 55 یار خود با پیشکسوتان هیئت های مؤتلفه در هم آمیخته و جامعه را در برابر کمون مارکسیست ها عینیت بخشیدند ، جامعه اسلامی یک هیئت اجرایی داشت که هر دو ماه یک بار به واسطه یک انتخابات تعیین می شدند ، این هیئت دارای 5 عضو بود که هر یک طی مسئولیت هایی به مسائل مالی اعضا ، تهیه غذا و مایحتاج ، نظافت ، کسب اخبار ، برخورد با مسئولین زندان ، برخورد با سایر گروه ها و .... رسیدگی می کردند .

در جامعه اسلامی داخل و خرج مشترک بود ، پول هایی را که از زندان ( 36 تومان در ماه ) یا از ملاقات کنندگان می گرفتند درون یک چمدان می ریختند ، اسامی افراد عضو به ترتیب روی این چمدان نوشته شده بود . در اول ماه هر کسی به آن مراجعه و جلو اسمش علامت × می گذاشتند .

از محل جمع آوری این پول ها ، مواد اولیه و سایر اقلام مورد نیاز اعضا و زندانیان تهیه می شد ، در نوبتی که من و شهید عراقی در این هیئت انتخاب شدیم ، هیئت 1800 تومان بدهی داشت که ما توانستیم با به کارگیری برنامه ای سخت و ریاضتمندانه ظرف چهار ماه آن را پرداخته و بعد وضعیت غذا را بهبود دهیم .

مارکسیست ها مشتمل بر توده ای ها و گروه نیکخواه (5)بودند که در کمون کاری مشابه انجام داده بودند و به صورت هفتگی یا ماهیانه از اعضای خود مبالغی متفاوت تحت عناوین مختلف از جمله حق عضویت جمع کرده و صرف امور مربوط به اعضای خود می کردند .

مسلمان ها ، مارکسیست ها را نجس می دانستند و در روابط خود با آنها رعایت طهارت را می کردند ، این امر خوشایند مارکسیست ها نبود ، آنها نیز برای تلافی در مواقع گوناگون مسلمان ها را اذیت و آزار می کردند . در حمام به روی مسلمان ها آب می پاشیدند و یا رعایت بهداشت و نظافت را در توالت ها و دستشویی ها نمی کردند ، حتی به صورت ایستاده در آفتابه ادرار می کردند .

البته گاهی بین این دو طیف در بعضی حرکت ها و فعالیت ها ، هماهنگی و مشارکت بود ، به یاد دارم یک روز صبح آقای صنوبری که در حیاط زندان خوابیده بود توسط مأموری از خواب با حالت عصبانی بیدار شد . در نتیجه سیلی محکمی در گوش مأمور نواخت و بعد با هم درگیر شدند .

مأمورین دیگر نیز دخالت کردند ، نزاع بین بچه مسلمان ها و آنها بالا گرفت ، مارکسیست ها نیز به حمایت از مسلمان ها وارد عرصه شدند ، پس از شدت گرفتن دعوا کماندوها نیز وارد صحنه شدند ، مسلمان ها از چاقو (6) و مارکسیست ها از تیزی(7) استفاده کردند ، این ماجرا سرانجام با دستگیری چند نفر و فرستادن آنها به زندان انفرادی به پایان رسید .

برای حفظ امید و گریز از یکنواختی و پویایی و احیای روحیه زندانیان ، گاهی شایعه فرار از زندان می پراکندیم ، با این که فرار از زندان شماره 3 به خاطر وجود درهای متعدد ، دیوارهای بلند و کثرت نگهبانان امری محال بود ، ولی مسئولین و مأمورین زندان آن را جدی می گرفتند ، چند روزی نمی گذاشتند که بچه ها در حیاط بخوابند ، از اول غروب همه را به بندها می بردند .

روزی مارکسیست ها در کمون تصمیم گرفتند برای زندان تلویزیون بخرند ، آنها این تصمیم را با مسلمان ها در میان گذاشته و آنها را نیز به مشارکت در این کار ترغیب کردند ، هیئت اصلی جامعه اسلامی شروع کرد به جمع آوری پول از بچه ها ، برخی می پذیرفتند و کمک می کردند و برخی هم نه .

آنها که موافق با این امر نبودند استدلال می کردند که تلویزیون موجب اشتغال فکری و ذهنی کاذب برای بچه ها می شود ، آنها را از مطالعه و اندیشیدن باز می دارد ، آنها که موافق بودند می گفتند ما فقط برنامه های آموزنده را نگاه می کنیم و از پخش و تماشای برنامه های منفی و مخرب با کنترل و مراقبت جلوگیری می کنیم .

من معتقد بودم که این کنترل و مراقبت امکان پذیر نیست و بهتر است که از اول پی اش نرویم ، هر چه در مخالفت با این عمل صحبت کردیم نتیجه ای نداد ، تا این که یک روز اعلام کردم که من هم موافق خرید تلویزیون هستم .

دوستانی که متعجب بودند علت تغییر رأیم را پرسیدند ، گفتم : " شما چه کار دارید ، من منتظرم که تلویزیون وارد زندان شود ، آن وقت با زور و با پاره آجر مسئله را حل می کنم و این کار نیاز به این همه بحث ندارد ، فقط باید خود را برای چند روز انفرادی آماده کنم ، اهل خسارت دادن هم که نیستم . "

حرف های من به گوش هواداران و موافقان رسید ، آنها جا زده و چند روز خرید خود را به تعویق انداختند ، آنها به سراغم آمدند و گفتند که این نظر جامعه اسلامی است و ما باید از آن تبعیت کنیم ، به آنها گفتم که تبعیت من از جامعه اسلامی تا جایی است که به وظایف شرعی و اعتقاداتم تعرض نشود .

مأمورین زندان که از تعویق خرید تلویزیون با خبر شده بودند از نیکخواه ، منصوری مقدم و فیروزی علت را سؤال می کنند ، آنها هم شرح مخالفت و تهدید مرا به آنها می دهند ، منصوری که بین آن سه مارکسیست وضع بهتری داشت و به مسلمان ها نزدیک بود پیش ما آمد و گفت که مأمورین گفته اند این حق زندانی است که تلویزیون داشته باشد ، شما بروید تلویزیون را بخرید ، ما حمایت تان می کنیم ، اگر درگیری هم پیش آمد ما وارد صحنه می شویم و از شما پشتیبانی می کنیم .

منصوری توضیح داد که اگر شما به مخالفت خود در ارتباط با خرید تلویزیون ادامه دهید آنها ( مأمورین ) از این اختلاف سوء استفاده خواهند کرد ، خلاصه پس از کلی آمد و شد و ارائه صحبت ها و تحلیل های مختلف و توجیهات گوناگون مرا متقاعد به سکوت و آرامش کردند و به این ترتیب برای خرید تلویزیون اقدام کردند .

رفت و روب ، نظافت اتاق ها و بندها ، سفره گستردن ، شستشوی ظرف و ... به صورت نوبتی انجام می شد ، این نوبت توسط هیئت 5 نفره تعیین می شد ، جالب این که در این تقسیمات و امور هیچ کسی بر دیگری برتری نداشت ، همه در نوبت های مقرر خود در این امور مشارکت می کردند با این که برای ما پذیرفته نبود که افراد روحانی چون آقای انواری و حجتی کرمانی به این کارها بپردازند ، ولی آنها با اصرار خود عهده دار این وظایف می شدند .

نوع نگاه به زندگی در جامعه اسلامی و تجربه موفق آن در زندان موجب ماندگاری و پایداری شاخصه ها و خصایص آن در این زندان و سایر زندان ها شد ، به طوری که در هر زندان که چند مسلمان حضور داشتند چنین جمعی را تشکیل و چنین برنامه هایی را دنبال می کردند .

 

پاورقی _________________________

1- دکتر محمد رضا منصوری فرزند ماشاءالله در سال 1330 در تهران متولد شد ، او فعالیت مذهبی و سیاسی خود را از سنین کودکی در سال های 40 و 41 با حضور در هیئت محبان الحسین آغاز کرد ، علاقه او به فعالیت های سیاسی با دستگیری برادرانش ( جواد و احمد ) مضاعف شد .

وی در سال 1349 در دانشگاه تهران پذیرفت شد و در رشته پزشکی به تحصیل پرداخت . وی فعالیت های خود را در انجمن اسلامی دانشکده پی گرفت ، در بهمن ماه سال 1353 در حالی که دانشجوی سال چهارم پزشکی بود به خاطر اعترافات فردی مبنی بر ارتباط او با علیرضا سپاسی آشتیانی توسط ساواک دستگیر و حدود چهار ماه در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری شکنجه شد .

او پس از محاکمه در دادگاه به زندان ابد محکوم و به زندان قصر منتقل گشت ... سرانجام در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در 21 دی ماه سال 57 آزاد شد ، او پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحصیلات خود را ادامه داد و توانست در رشته چشم پزشکی متخصص شود .

2- آقای دکتر رضا منصوری در خاطرات خود در این زمینه می گوید : " .... در عید سال 1345 به خانواده های زندانیان اجازه ملاقات دادند ، آنها می توانستند بچه های زیر 12 سال را با خود به همراه ببرند ، در این روز خانواده ها از صبح تا شب اجازه داشتند پیش زندانیان باشند . من در آن موقع با وجود این که شانزده سال و در سال چهارم دبیرستان بودم توانستم به خاطر جثه کوچک و ریزه ای که داشتم به جای بچه زیر 12 سال پیش برادرهایم به زندان بروم ، در آنجا با افراد حزب ملل اسلامی بیشتر آشنا شدم . " ( آرشیو واحد تاریخ شفاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی )

3- ابوالقاسم سرحدی زاده فرزند علی اکبر متولد 1324 تهران ، او فعالیت های مذهبی سیاسی خود را با حضور در مجالس سخنرانی و وعظ در مساجد شروع کرد ، او ضمن ارتباط با دوستان و معلمین مذهبی ، تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را به پایان رساند ، قبل از واقعه 15 خرداد 42 به حزب ملل اسلامی دعوت شد . او پس از دستگیری در مهر سال 44 در دادگاه تجدید نظر به زندان ابد محکوم شد و بعدها با یک درجه تخفیف محکومیت او به 15 سال زندان تبدیل شد و در سال 1357 آزاد شد .

او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیت ها و سمت های مختلف قرار گرفت از جمله : همکاری با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، عضو شورای سرپرستی و قائم مقام بنیاد مستضعفان و جانبازان ، ریاست شورای سرپرستی زندان ها ف عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی ، سرپرستی روزنامه صبح آزادگان ، وزیر کار در کابینه مهندس میر حسین موسوی ، به مدت 6 سال نماینده مردم تهران در دور سوم و پنجم و ششم مجلس شورای اسلامی ، عضو مرکزی خانه کارگر ، رئیس هیئت مدیره اتاق تعاون جمهوری اسلامی ، رئیس هیئت مدیره اتحادیه امکان ، مشاور رئیس جمهور در امور کار و کارگری و ...

4- احمد منصوری فرزند ماشاءالله در سال 1326 در شهر کاشان متولد شد ، او پس از مهاجرت خانواده به تهران تحصیلات ابتدایی را در دبستان نوشیروان به پایان رساند و برای طی تحصیلات متوسطه وارد مدرسه علوی شد و از سال 1340 در جلسات انجمن اسلامی دانش آموزان که در منزل آقا لطف الله میثمی تشکیل می شد شرکت کرد . او مدت کوتاهی نیز به کلاس های انجمن حجتیه رفت ولی به خاطر حضور در فعالیت های سیاسی از آنها کناره گیری کرد ، بعد به همراه برادرش جواد به حزب ملل اسلامی دعوت می شود ، پس از کشف حزب در مهر سال 44 دستگیر و به 4 سال زندان محکوم شد و توانست در زندان دیپلم خود را بگیرد .

او پس از مدتی در 29 اسفند سال 47 از زندان آزاد شد و در سال 48 در رشته علوم اداری در دانشگاه تهران قبول شد و به تحصیلات عالیه پرداخت ، او در خرداد سال 52 توسط کمیته مشترک ضد خرابکاری مجدداً دستگیر و پس از حدود 20 روز آزاد شد .

احمد منصوری در بهمن سال 52 از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و در تیرماه سال 54 برای بار سوم دستگیر گشت و چون دعوت ساواک را برای همکاری نپذیرفت زندانی شد و سرانجام در آبان سال 57 آزاد شد . احمد منصوری چون دیگر برادرهایش ( جواد و رضا ) زحمات و رنج های بسیاری برای مبارزه با رژیم طاغوت متحمل شد و در این راه ثابت قدم و استوار ماند ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز خود را وقف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ساخت .

5- گروه نیکخواه ، موسوم به " یوش " شامل افرادی چون پرویز نیکخواه ( رهبر گروه ) ، مهندس احمد منصوری مقدم ، مهندس منصور پور کاشانی و ... با مرام و رویه ای مارکسیستی مائوئیستی به بهانه دخالت در حادثه 21 فروردین سال 1344 و ترور شاه دستگیر شده بودند . اما حقیقت قضیه این نبود ، چرا که رضا شمس آبادی سرباز گارد شاهنشاهی از اعضای حزب مردم ایران شاخه کاشان بوده است و تحت تأثیر افکار افراد دیگر حزب چون حسن شریف و احمد کامرانی تصمیم فردی بر ترور شاه می گیرد .

و چون احمد کامرانی با گروه یوش ارتباطاتی داشته آنها را هم از این عمل مطلع می کند که با مخالفت نیکخواه مواجه می شود ، ولی با این حال رژیم پهلوی به خاطر مرام کمونیستی گروه نیکخواه با اتصاف این حادثه به آنها و در یک اقدام تبلیغی سعی بر بهره برداری سیاسی می کند . " یوش " نام روستایی در شمال ایران است که زادگاه نیما یوشیج نیز به شمار می رود ، گروه نیکخواه شرکتی را به این نام ایجاد کرده و تحت لوای آن به فعالیت های سیاسی خود می پرداختند .

6- چاقوی در اختیار مسلمان ها از بیرون زندان و در داخل گونی برنج و یا حلب روغن و نظایر آن به داخل زندان وارد شده بود .

7- زندانیان با سائیدن سنگ و شیشه و حتی آهن ، اشیاء تیز و برنده ای درست می کردند که اصطلاحاً به آن " تیزی " می گفتند که گاه بسیار خطرناک بود .


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان