ویژه نامه رمز عبور روزنامه ایران
اولین اتفاق مهم سال 1359 ، تعطیلی دانشگاه ها به دلیل انقلاب فرهنگی دانشجویان مسلمان بود.دانشجویانی كه بعدها نیز بسیار خبرساز بودند. از فردای پیروزی انقلاب، دانشگاهها در تسخیر و تسلط نیروهای ضد انقلابی قرار گرفته، چریكهای فدایی خلق و مجاهدین خلق (منافقین) دانشگاه را تبدیل به دژی تسخیر ناپذیر كردهاند ودر دفاتر گروههای دانشجویی انواع سلاحهای جنگی یافت میشود.
دانشجویان هوادار سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، دانشگاهها را سنگربندی كرده بودند. اما موضوع مهمتر دگرگونی جوانانی است كه پای به دانشگاه میگذارند، ورود به دانشگاه مترادف است با داخل شدن در مركز هیاهو و تبلیغات سیاسی گروههای سیاسی- نظامیكه جز شعارها و تحلیلهای عاطفی و احساسی، چیزی برای عرضه ندارند. درحقیقت، دانشگاهها و مراكز آموزش عالی (بویژه دانشگاه تهران) به ستاد مركزی فعالیت و خوراك سازی فكری و تبلیغاتی برای گروههای معاند تبدیل شده و این موضوعی نبود كه بر رهبران انقلاب پوشیده بماند. در یكی از جلسات شورای انقلاب پیش از شروع سال تحصیلی دكتر بهشتی معتقد بود: «گروههای مخالف مسیر انقلاب، ممكن است از تجمع در دانشگاهها و مدارس در جهت اهداف خود، بهرهبرداری كنند، طبعاً باید پیشبینی لازم در این امر را داشت.» اما بنیصدر مخالفت می كند و در پاسخ میگوید:«اگر دانشگاه تعطیل شود، عملاً در دست چپیها قرار میگیرد.»
سپس قطب زاده چنین میگوید: «چپیها، طرح وسیعی را برای دانشگاهها و مدارس دارند و میخواهند در هفته اول شروع سال درسی، همه را به اعتصاب و شورش بكشانند.»
هاشمیرفسنجانی هم میگوید: جلوی شلوغی دانشگاهها را میتوان گرفت فقط كافی است عده زیادی از بچه مسلمانها تهران باشند، آنگاه از انقلاب دفاع خواهند كرد. اكثریت اعضای شورای انقلاب، اعتقاد دارند دانشگاه كاملاً در دست گروهكها قرار گرفته و وضع به مرحله خطرناكی رسیده است.هاشمیمستقیماً به سراغ نظر اصلی خود، یعنی جلوگیری فوری از آشوبها و اصلاح ساختاری دانشگاه میرود: ... بگذارید آنها شلوغ كنند... آن وقت جلوی مردم آنها را تخطئه میكنیم.جلوگیری از كار گروهكها كاملاً ممكن است، میشود از شلوغی جلوگیری كرد. ما هم كه از خشونت نمیترسیم. امروز شروع شود، بهتر از سه ماه دیگر است.
پس از تسخیر سفارت امریكا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام كه خود جمع انجمن اسلامی دانشگاههای تهران، شریف، پلی تكنیك و ملی (شهید بهشتی) بودند، فضای دانشگاههای تهران بیش از پیش در اختیار گروههای چپ و ماركسیست قرار می گیرد. علیرضا علوی تبار فضای دانشگاهها بخصوص دانشگاه تهران را این گونه شرح می دهد:
دانشجویان پیشگام كه طرفدار چریكهای فدایی بودند ، تا پیش از انقلاب معتقد بودند كه انقلاب را باید از جنگلهای شمال شروع كرد، بعد كه انقلاب پیروز شد به این نتیجه رسیدند كه میتوانند از كردستان این كار را شروع كنند. به همین دلیل رفته بودند در كردستان پایگاه زده بودند و نیروهای آنها دانشجویان پیشگام در دانشگاهها بودند. كارشان این بود كه عضوگیری میكردند، تداركات می كردند و تأمین مالی می كردند. در واقع گروه دانشجویان پیشگام پوشش ارتباطی و تداركاتی برای جنگ با نیروهای انقلاب در كردستان بود. سر چهارراه ولی عصر روبهروی پارك دانشجو یك چادر زده بودند دانشجویان طرفدار سازمان پیكار داد می زدند: حمله پیشمرگان كرد به جاسوسان پاسدار! ماجرا هم این بود كه یك جیپ جهاد سازندگی رفته بود آنجا برای ساختن مدرسه و آنها حمله كرده بودند به آن جیپ و بچههای داخل آن را تیرباران كرده بودند. بعد در تهران سر چهارراه ولی عصر تبلیغش را می كردند. اطلاعیه كومله را پخش می كردند و عكس بچههای شهید جهاد را!
در همین دانشگاه تهران یك میزی گذاشته بودند برای كمك به خلق تركمن. لباس و تداركات برای كسانی كه به قول خودشان در مقابل هجوم ارتجاع در تركمن صحرا می جنگیدند. یا این كه در كردستان یك عملیات انجام می گرفت و كومله و ضد انقلاب به یك پادگان حمله می كردند . قبلش یك تظاهرات راهاندازی می شد در خیابانهای نزدیك پادگان سنندج، تظاهراتی بود به طرفداری از اصلاحات ارضی در منطقه. اوایل نیروهای انقلاب متوجه نمی شدند چرا درست روزی كه راهپیمایی اصلاحات ارضی هست آنجا حمله به پادگان صورت می گیرد؟ بعد معلوم شد كه در پوشش جمعیتی كه آنجا می آیند اینها تداركات خود را می آورندنزدیك پادگان و در مقرهایی كه از قبل آماده كردهاند مستقر می كنند كه بعد به پادگان حمله كنند. همه نیروها به فكر می افتند كه یك دفعه این همه خمپاره از كجا زده شد؟این جمعیت كه می آمد در شلوغی، خمپاره را می آورند. بعد معلوم می شود كه این تظاهرات و حمله به پادگان نقشه اش در دانشگاه تهران ریخته شده. اینها از دانشگاه یك پوشش خوب ساخته بودند كه نیروهای امنیتی به آن دسترسی نداشتند. اگر به خانه تیمی می رفتند به راحتی شناسایی می شدند اما در دانشگاه به همراه جمعیت می آمدند ، هیچ كس هم او را نمی شناخت، آنجا جلسه اش را دفتر گروهكها می گذاشتند و هیچ كس هم خبردار نمی شد.
سید صادق محصولی ، عضو شورای مركزی آن زمان انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت هم در این باره می گوید: در آن شرایطی كه ضد انقلاب میرفت در گنبد ، بلوچستان و... در اهواز به عنوان خلق عرب، در كردستان به عنوان خلق كرد، در گنبد به اسم خلق تركمن علیه نظام و انقلاب كه هنوز كاملاً تثبیت نشده بود میجنگید و بعد برای درمانش از امكانات بهداری دانشگاه استفاده میكرد، از اتاقهای دانشگاه به عنوان ستادش استفاده میكرد یعنی جو سیاسی این چنین بودكه دانشگاه یك مأمنی برای گروههای مخالف انقلاب شده بود كه به راحتی میآمدند و میرفتند و سلاح میآوردند . زمانی كه انقلاب فرهنگی صورت گرفت از دفاتر این گروهها و طرفداران مجاهدین خلق یعنی منافقین در دانشگاهها كلی اسلحه پیدا شد. درگیری های پراكنده از مشهد شروع شد .
در مقابل این فضا دانشجویان مسلمان نیز سكوت نكردند و درگیریهای پراكنده در دانشگاهها در نیمه دوم سال ۵۸ ادامه داشت.
دانشگاه مشهد یكی از اولین دانشگاههایی بود كه متشنج شد. در اوایل اسفند 58 درگیری شورای دانشجویان دانشگاه مشهد كه به سازمان منافقین نزدیك بودند با دانشجویان مجمع احیای تفكرات شیعی كه از سوی شهید عبدالحمید دیالمه راهاندازی شده بود منجر به گروگانگیری و جرح تعدادی از دانشجویان شد و دانشگاه چند روز تعطیل شد.
در تمام روزهای بهمن و اسفند 58 درگیریهای شدید در دانشگاه تهران ادامه داشت. در روز دوم اسفند این درگیریها به اوج رسید . گروههایی از خارج دانشگاه ، به طرفداری و یا مخالفت گروههای درگیر وارد دانشگاه شدند و به درگیریها دامن می زدند.محمد ملكی رئیس شورای سرپرستی دانشگاه تهران خواستار تأمین امنیت دانشگاه تهران شد و تهدید كرد چنانچه خواسته اش مورد توجه قرار نگیرد استعفا خواهد كرد. آن اتفاقات سبب بروز درگیری شدید بین ملكی و بنی صدر شد و بنی صدر، ملكی را بی شهامت خواند و در پی آن ملكی در یك كنفرانس خبری در اعتراض به بنی صدر كه تازه رئیس جمهور شده بود، استعفا كرد.
اما برنامه ریزیهای دانشجویان مسلمان برای اصلاح وضعیت دانشگاهها فراتر از این درگیریها بود. ابراهیم سیدنژاد عضو وقت شورای مركزی تحكیم وحدت در این باره می گوید: بعد از شكلگیری تحكیم در مهرماه 58، كار فرهنگی را در مجموعه تحكیم شروع كرده بودیم. مثلاً روشنفكران مشروطه مثل آخوندزاده و طالبوف را نقد میكردیم و كار پژوهشی انجام میدادیم. برخی افراد هم مسئول شده بودند تا روی انقلاب فرهنگی چین كار كنند. كتابهایی هم گمان میكنم در خصوص انقلاب فرهنگی چین منتشر شد.براساس همین مطالعات به بحث انقلاب فرهنگی در ایران پرداختیم. مقرر شد ایدهمان را با مسئولان كشور همچون اعضای شورای انقلاب در میان بگذاریم. دولت موقت سقوط كرده بود و ما در همین فاصله تا فروردین 59 جلساتی را برگزار كردیم. 20 تا 30 نفر بودیم كه برای بررسی این موضوع جلسه میگذاشتیم در دانشگاه تربیت معلم.
وی درباره افرادی كه در این جلسات شركت میكردند، از محمود احمدی نژاد به عنوان یكی از رهبران اصلی نام می برد و
می گوید:سید مجتبیثمره هاشمی، رحیمی مدیرسابق سازمان سنجش و هاشم آغاجری و فضلالله موسوی و افراد دیگری هم بودند. محدودیتی هم برای حضور وجود نداشت و بنابراین جمع گستردهای شده بود.
عباس عبدی از اعضای وقت انجمن اسلامی دانشگاه امیركبیر هم از پیشرو بودن دانشجویان علم وصنعت در ماجرای انقلاب فرهنگی میگوید و اضافه میكند كههاشم آغاجری با علم و صنعتیها همراه نبود و برای گلایه از این مسئله به دانشجویان در لانه مراجعه كرده بود!
سید نژاد درباره ایده انقلاب فرهنگی هم می گوید: بعد از تصرف سفارت، ما به دنبال تشكیل جلسه مجمع عمومی دفتر تحكیم وحدت رفتیم. در جلسه مجمع عمومی بود كه دیدگاههای مختلفی درباره تسخیر سفارت مطرح شد و بحثها به انقلاب فرهنگی رسید.بیشتر من و آقای احمدینژاد این ایده را مطرح و در خصوص ضرورت آن صحبت كردیم.بعد از اینكه مجمع عمومی یك گروه كاری مشخص كرد، این ایده تبدیل به پروژه شد.
انقلاب فرهنگی محصول علم و صنعت بود
صادق محصولی ایده انقلاب فرهنگی را محصول شورای انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت می داند و می گوید: كل دوستان یكی از دلواپسیهایشان این بود كه بالاخره چه كار میشود كرد. هر روز این قضیه تشدید میشد و عرصه برای بچههای طرفدار انقلاب در دانشگاهها تنگ تر میشد و روز به روز هم قضایا به شكلی پیش میرفت كه در واقع گروههای مخالف انقلاب دائماً به اسم یك حزب جدید میآمدند و از دانشگاه به عنوان مركز ستادشان اتاق یا سالن میگرفتند و این داشت به صورت قانون میشد. یك قانون نانوشته كه هر كسی یك حزب اعلام كرد میتواند یك دفتر از دانشگاه بگیرد و همین طور بدون هیچ كنترلی پیش میرفتند. یعنی یك نوع حاكمیت گروهها بر دانشگاهها بود، نه حاكمیت انقلاب بر دانشگاهها. برای اینكه این حاكمیت تغییر كند و به حاكمیت انقلاب بر دانشگاه تبدیل شود، مستلزم این بود كه یك توقفی در وضعیت موجود ایجاد شود تا از یك طرف ، به لحاظ آموزشی كه عرض كردم تمام متون ، سیستم و روشها، با آن محورهایی كه آنها دنبال میكردند تغییر كند و از طرف دیگر به دنبال این بودیم كه یك جو مناسب برای كار آموزشی پیش آید، یعنی دانشگاه از حالت سیاست زده صرف و آن هم مركزی علیه انقلاب نه در جهت انقلاب، تبدیل شود به یك مركز آموزشی در خدمت انقلاب. سیاست بازیهای مخالف نظام آن هم از نوع مسلحانه اش یعنی چریكیهای فدایی مسلحانه با نظام میجنگیدند، منافقین مسلحانه میجنگیدند، خلق تركمن، خلق عرب، خلق فلان و... اینها مردم تركمن و مردم عرب كه نبودند، اینها گروهكهایی بودند كه با سوء استفاده از عنوان خلق تركمن و خلق عرب و خلق بلوچ و خلق كرد، علیه نظام جنگ میكردند و در دانشگاه هم كه میآمدند كار سیاسی، عملیاتی و حتی پشتیبانی درمانی خودشان را میكردند و از امكانات دانشگاه استفاده میبردند. خب هر عقل سلیمیاجازه این بهرهبرداری را نمیدهد و اگر خود دانشجوهای انقلابی به فكر نباشند، چه كسی باید كاری انجام دهد؟ پس از ایدهپردازی اولیه قرار می شود تا طرح انقلاب فرهنگی با مقامات ارشد نظام در میان گذاشته شود. جانمایه بحث موافقت یا عدم موافقت آنها با تعطیلی دانشگاهها بود.
محمد علی رجایی و دكتر سید محمد بهشتی و محمد جوادباهنر در جریان كار قرار گرفتند. به گفته سیدنژاد، رجایی محكم حمایت می كند و می گوید: شهید رجایی حتی بحث تعطیلی مدارس را مطرح كرد و گفت كه من اگر میتوانستم مدارس را هم تعطیل میكردم ولی چه كنیم كه – به تعبیر ایشان – معلمان مشغول بچههای مردم هستند و خانوادهها مطمئناند كه یك بزرگتری بالای سر بچههاست و اگر مدارس تعطیل شود، خانوادهها اذیت میشوند. از نظر آقای رجایی مدارس هم بهرهوری نداشتند.