«سم موهو» در مقالهای با عنوان «داعش و امپریالیسم: تروریسم خطری برای غرب نیست؛ بلکه سلاح غرب است»که در پایگاه گلوبال ریسرچ منتشر شد تمام مسلمانان را ازجمله سنی و شیعه در شمار بزرگترین قربانیان داعش دانست. آنچه در ادامه میآید ترجمه کامل این مقاله است:
همکاری نقش مهمی در حفظ نظمی سالم و روبهرشد در عرصه بینالمللی دارد که در پی برآوردن منافع چندگانه و مردمی است نه منافع سلطه اقتصادی طبقهای خاص و امپریالیسم.
در دنیای کنونی که مدام تحت تاثیر دسیسهها و دغدغههای طبقه خاص حاکم در غرب میباشد همکاری بسیار ضروریست. رشد و توسعه این طبقه حاکم در غرب هم بر اعمال قدرت و برهمزدن ثبات برای هدایت دنیا بهسمت منافع خود مبتنی است؛ درحالیکه همزمان دم از «همکاری» میزنند. بیداری اسلامی وسیلهای برای بزرگترین جهت گیری ژئوپولیتیک غرب از زمان جنگ جهانی دوم بوده است. نتیجه این بی ثباتی در منطقه شکست سوریه و تجزیه عراق در راستای اختلافات بومی و مذهبی است و منجر به بوجود آمدن خلا قدرتی شده که عمدا از سوی غرب برای پیدایش داعش ایجاد شده است. زمانیکه دخالت فعال غرب در ایجاد داعش را در نظر میگیریم، نفاق و نامشروع بودن فریادهای بی وفقه غرب برای «همکاری» علیه داعش مضحک و نیاز به دستیابی به حقیقت ضروریتر به نظر میرسد.
مشکل اصلی امپریالیسم است، نه دین
صاحبنظران در غرب جهت پنهان کردن ماهیت داعش، به این جنگ ماهیتی مذهبی دادهاند و آژانسهای خبری مانند فاکس نیوز، عربها و مسلمانان را مردمانی دیوانه معرفی کردهاند که هیچ بهایی به زندگی انسانها نداده و بهخاطر نفرت به جان هم میافتند. این شخصیتپردازی جاهلانه و دروغین در پی آنست که توجه گذرای اکثر روشنفکران غربی را آرام نموده وآنها را از کاوش واقعیت و فهم ژئوپولیتیک امپریالیسم غربی در سرتاسر منطقه و دستور کار تغییر رژیم که مسئول آنست باز دارد. آنچه این مبحث بدان نمیپردازد این واقعیت است که داعش تنها تهدیدی برای اقلیتها نمیباشد؛ بلکه بههمان میزان که اقلیتهای مذهبی مثل مسیحیان سوری و یزیدیها در شمار قربانیان هستند مسلمانان از جمله سنیها هم در شمار بزرگترین قربانیان داعش و سیاست غرب در تجزیه خاورمیانه میباشند.
خشونت مذهبی ایجاد شده در سوریه و عراق توسط داعش اساساً مسئله دینی نیست. شیعهها و سنیها باهم علیه داعش و افراطیون متحد شدهاند. مشکل برنامههای امپریالیستی وهژمونی دولتهای عضو ناتو میباشد که طبق گزارشات با عربستان سعودی و قطر همکاری کردهاند و این همکاری در راستای استفاده از افراطیون اسلامی در سراسر خاورمیانه بهعنوان «سلاح نظامی آشوب» برای سوق خاورمیانه به سمت منافع خود بوده است. این امر بهضرر رقیبان ایرانی، روسی و چینی آنها میشود. وسلی کلارک که ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا و فرمانده عالی رتبه اروپا در ناتومیباشد درسال 2007 و همچنین در مصاحبهای با «دموکراسی اکنون» در سال 2011 درباره اینکه چگونه آمریکا پس از 11سپتامبر توسط یک کودتای سیاسی ربوده شد گفت: هدف این کودتای سیاسی «ایجاد آشوب در خاورمیانه، واژگون کردن و به سلطه گرفتن آن» بود. او کشورهایی را که در لیست قرار داشتند لیبی، سوریه، عراق و لبنان میداند.
برژینسکی در کتاب «صفحه بزرگ شطرنج»، خاورمیانه را از لحاظ استراتژیکی منطقهای در تضمین اهمیت و سلطه آمریکا بر نظم جهانی مهم خوانده است. برای فهم انگیزههای استراتژیک غرب باید «تئوری قلب جهان» که توسط هالفورد جان مکیندر در 1904 معرفی شده را فهمید. او به جامعه ژئوگرافیک سلطنتی اعلام کرد: «آنکه اروپای شرقی را حاکم است بر قلب جهان (آسیای مرکزی) هم حکم میراند، و کسی که قلب جهان را به سلطه گیرد بر جزیره بزرگ دنیا (اوراسیا) تسلط دارد و کسی که به این منطقه حکم براند کل دنیا را حاکم است». (ایدهالها و واقعیتهای دموکراتیک، ص. 194). سلطه آمریکا بر آسیای مرکزی برای قدرت جهانی آن مهم است و خاورمیانه و ایران بههمراه اروپای شرقی راههای نفوذ به آسیای مرکزی هستند. آنچه بوش در دولت رادیکال نئوکانش شروع کرد، اوباما تحت لقای پوشش سیاسی متفاوتی ادامه داد که ماهیتش بهوضوح در مواردی مانند تغییر رژیم قذافی در لیبی دیده میشود که پیشدرآمدی بر آشوب در سوریه بود.
جهت گیری نو
آنچه اکنون در سوریه رخ میدهد قبلا توسط سیمور هرش، گزارشگر تحقیقی که برنده جایزه پولیتزر شد، در مقاله ای در نیویرکر باعنوان «جهتگیری نو» پیشبینیشده بود. او در این مقاله که سال 2007 به چاپ رسید با ارائه اسناد و مدارک نشان داد چطور آمریکا با عربستان سعودی و فرقه سیاسی حریری در لبنان برای سرنگونی ایران و سوریه همکاری داشته است. تونی کارتالوچی هم در نشریات متعدد به نظریه این مقاله اشاره کرده است و بدین وسیله اهمیت آن را در ژئوپولیتیکی که اکنون در حال اجرا میباشد نشان داده است. به موارد زیر از مقاله «جهت گیری نو» دقت نمایید:
"برای تضعیف ایران که غالباً یک کشور شیعی است دولت بوش تصمیم داشت اولویتهایش را در خاورمیانه از نو شکل دهد. دولت آمریکا در لبنان با عربستان سعودی که سنی میباشد در عملیات مخفی با هدف تضعیف حزب الله (سازمان شیعی که توسط ایران حمایت میشود) همکاری داشته است. آمریکا همچنین در عملیات مخفی علیه ایران و متحد آن سوریه دست داشته است. محصول جانبی این فعالیتها حمایت گروههای افراطی سنی میباشد که وجهه نظامی اسلام و مخالف با آمریکا و همسو با القاعده میباشند.»
در باره آزار اقلیتهای مذهبی در این مقاله آمده است:
" رابرت بائر مامور اسبق سیا در لبنان منتقد سرسخت حزب الله بوده و ارتباطات آن را با تروریسم حمایت شده از طرف ایران زنگ خطری میداند. اما اکنون او به من گفت: «ما عربهای سنی را برای جنگ گسترده آماده کردهایم و نیاز به کسی داریم که مسیحیان لبنان را محافظت نماید. پیش از این فرانسه و آمریکا این کار را میکردند و حال قرار است نصرالله و شیعیان این کار را انجام دهند.»
در پاسخ به منتقدینی که این حمایت را منفعل، غیرقابل کنترل و غیر مستقیم میدانند به این مطلب توجه کنید:
«بندر بن سلطان و دیگر سعودیها اطمینان دادهاند که بنیادگرایان مذهبی را شدیداً زیر نظر خواهند داشت. پیام آنها به ما این بود که ما این حرکت را ایجاد کردهایم و میتوانیم آن را کنترل کنیم. ما نمیخواهیم که سلفیها بمبگذاری نکنند؛ بلکه میخواهیم بمبهایشان را بسوی حزب الله، مقتدی صدر، ایران و سوریها اگر همچنان با ایران و حزب الله همکاری کنند نشانه روند.»
تروریسم تهدیدی برای غرب نیست بلکه سلاح غرب است
عربستان سعودی بوجود آورنده افراطگرایی اسلامی در جهان و متحدی نزدیک به آمریکاست که با نظام حاکم غرب رابطهای تنگاتنگ دارد. آمریکا بیشترین سلاح را در تاریخ به عربستان سعودی در 2011 فروخته است. ارتباط عربستان با تروریسم در محافل دانشگاهی و رسمی سراسر دنیا پذیرفته شده است چرا که این کشور مدارسی را حمایت مالی میکند که مردم را به تفکر بنیادگرایی تعلیم میدهند و این افراد به نوبه خود در دستورکار ژئوپولتیک عربستان و قطر و بالطبع متحدین غربیشان استفاده میشوند. تحلیلگر ژئوپولیتیک، تونی کارتالوچی در مقالهای تحت عنوان «تروریستهای حمایت شده از طرف آمریکا و عربستان در پاکستان آشوب میکنند» نشان میدهد چطور این سادهلوحان نظامی در راستای اهداف ناتو که مالی تا پاکستان را در بر میگیرد با از بین بردن هر رقیب ژئوپولتیکی مانند چین وبرهم زدن جاهطلبیهای استراتژیک آنها مورد استفاده قرار میگیرند. بهعنوان مثال تروریستهای بلوچ در پاکستان سرمایهگذاری چین را در بندر آبهای عمیق گوادار برهم زدند. تروریستها در مالی مانع بازرگانی جادهای چینیها در آفریقا و اتحاد با قطر میشوند. سوریه هم در این امر مستثنی نیست. برچیدن قدرت سوریه، نفوذ روسیه و چین را در آسیای میانه بر هم میزند و سلطه اسراییلی و آمریکایی را در این منطقه حساس با شکست عربها و جلوگیری از تشکیل مقاومت متحد حفظ میکند.
این تنها تئوری توطئه نیست. روزنامهنگار کهنهکار رابرت دریفوس به همکاری طولانی مدت و مخفیانه آمریکا و انگلیس با اخوان المسلمین و گروههای اسلامی علیه گروههای سکولار ناسیونالیست و چپگرای عرب که مدام در پی برهم زدن منافع انگلیس و غرب در خاورمیانه بودهاند اشاره میکند. دریفوس و یان جانسون از وال استریت جورنال هر دو به سعید رمضان( سازماندهنده اصلی گروه اخوان در دهه 1950) و ارتباط وی با سازمان های جاسوسی غرب و حمایت سیا از او اشاره کردهاند. حزب راستگرای اسلامی مهره موثری در تضاد با چپ گرایی ناسیونالیست و ضد امپریالیست عرب میباشد. گزارشات ویکی لیکس در 2005 نشان میدهند که حمایت آمریکا از گروههای مخالف سوری، از جمله اخوان، از دوران بوش آغاز شدهاند.
امروزه چیزی عوض نشده است. آمریکا و بریتانیا ادعا میکنند که از «شورشیان میانهرو» در سوریه حمایت کردهاند؛ اما این ادعا تنها جهت مغشوش کردن اذهان و مخفی نگاه داشتن حمایت آنها از تروریسم است. باور نمیکنم «میانه روهای» موثر و واقعی در میان نیروهای عامل شورشیان سوری وجود داشته باشد. نقشهای که توسط اکونومیست از هویت مخالفان موجود تهیه شده نشان میدهد که همه گروههای مخالف، به استثناء حزب دموکرات کرد و ارتش آزاد سوریه که جزء شورای عالی فرماندهی نظامی می باشند، اسلام گرا هستند. همانطور که گفته خواهد شد، حتی ارتش آزاد سوریه که اصطلاحاً غیر اسلامی میباشد دارای عوامل اسلام گراست و از سوی اسلامگرایانی که توسط غرب بعنوان «میانه روها» حمایت میشوند تاثیر میپذیرد. آنها همان میانهروهایی هستند که جهادگرایان خارجی را درون مرزهای سوریه حمایت میکنند و در نهایت منجر به تشکیل گروه داعش شدهاند.
سرهنگ عبدالجبار العکیدی یکی از فرماندهان ارتش آزاد سوریه و رهبر عالی رتبه مخالفان سوری است که مستقیما از سوی آمریکا حمایت میشود و از دسته «میانه روها» میباشد. وی به داشتن «ارتباط خوب با داعش» و جبهه النصره اذعان و «ادعاهای» رسانهها را علیه آنها رد کرده است و بهوضوح همکاری خود را اعلام کرده است. او از هر دو گروه تروریستی عذرخواهی نموده و از آنها دفاع مینماید و «ادعاها» و «اشتباهات» آنها را که در اصل جنایات واقعی علیه مردم سوری میباشند را نادیده میانگارد. او و «میانهروهایش» با داعش همکاری کرده تا پایگاه هوایی منهاج در شهر حلب در سوریه را تسخیر کنند. ابوجندل که یکی از جهادیون افراطی داعش میباشد در ویدیویی در کنار العکیدی در حالیکه آنها را برای بدست آوردن پیروزی تمجید میکند دیده شده است. چند دقیقه قبل همین ابوجندل در فیلمی دیده میشود که با شمشیری در دست فریاد نسل کشی علویها را سر داده و از رهبر داعش البغدادی تمجید میکند. جمال معروف از جبهه انقلابی سوریه دیگر رهبر میانهرو است که به روزنامه ایندیپندنت گفت که بهطور منظم عملیات مشترک با القاعده داشته و هیچ مشکلی با آنها ندارد. نمونه چنین همکاری میان «میانهروها» و افراطیون حمله به شهر مسیحی نشین سداد در سوریه، در نوامبر 2013 میباشد.
همچنانکه دیگران خاطرنشان کردهاند، رویترز اعلام کرده که اسلام گرایی افراطی در فرماندهی ارتش «میانه رو» آزاد سوریه غلبه دارد. بهگفته اسوشیتد پرس بسیاری از گروههای شرکت کننده عرق اسلامگرایی شدید دارند و برخی بهگونهای جنگیدهاند که موجب هراس حامیان غربیشان شدهاند. وال استریت ژورنال گزارش میدهد که ژنرال میخائیل البطش یکی از رهبران ارتش آزاد سوریه اعلام کرده که این سازمان تحت تسلط گروههای اسلامگرایی میباشد که با النصره (القاعده سوریه) همکاری نزدیکی دارد. حتی اتاق فکر مشاور روابط خارجی(CFR)، در 2012 پذیرفته که نفوذ ارتش آزاد سوریه به القاعده وابسته است. حتی گری گمبیل نومحافظه کار در مقاله ای با عنوان «دو بار به سلامتی اسلام گرایان سوری» از اسلام گرایانی که به سرنگونی ایران کمک میکنند تمجید نموده است. به بیانیه اِد حسین، از موسسه مشاور روابط خارجی توجه فرمایید:
«بدون حضور القاعده در میان مخالفان سوریه این گروه ضعیفتر خواهد بود. بهطور کلی گردانهای ارتش آزاد سوریه خسته، از هم پاشیده، پریشان و منفعل هستند. نیروهای مخالف که توسط غربیها کنار گذاشته شدهاند مدام اخلاقیات را زیر پاگذاشته و توسط سلاحهای برتر رژیم بشار اسد و ارتش حرفهایش در تنگنا قرار میگیرند. اما مبارزان القاعده ممکن است روحیه آنها را تقویت کنند. ورود جهادگران با خود نظم، عرق مذهبی، تجربه جنگی از عراق و حمایت مالی از سوی حامیان سنی در خلیج(فارس) میآورند و از همه مهمتر نتایج مرگبار بههمراه دارد. خلاصه اینکه ارتش ازاد سوریه اکنون به القاعده نیاز دارد.»
برای رساندن این مطلب حتی برژینسکی پذیرفته است: «همانطور که میدانید ما کمک به مخالفان، هر که هستند را شروع کردیم و مطمئنا آنها برای دموکراسی نمیجنگند و قطر و عربستان سعودی از آنها از اوایل بهار سال 2012 حمایت کردهاند بدون آنکه حمایتشان را علنی کنند.» او این ادعا را عنوان میکند که مردمی که ما در پی پیروزی آنها هستیم یعنی میانهروها کوچکترین و ضعیفترین حزب در سوریه هستند. ظاهراً از این مطلب این واقعیت بر میآید که غرب نیروهایش را درشمار میانه روها برای سرنگونی اسد افزایش داده است. برخلاف سبک نیکاراگوئه که ظاهرا معمولترین شرح بر انگیزههای ژئوپولتیک و وقایع میباشد، ما یا با سیاستی ناموفق مواجه میشویم یا موفق به ایجاد آشوب در منطقه میشویم.
راه حل
تمام این موارد با هم مشکل اصلی است و دین در آن دخالتی ندارد. آنچه ما باید در غرب انجام دهیم فهم این مهم و توقف کمک مالی به مخالفان سوری است؛ چرا که این گروه مخالف ایجاد هرگونه ثبات در منطقه است. ما همچنین باید جلوی زیادهگوئیهای رسانهها را بگیریم. از منظر ژئوپولیتیک بشار اسد هدف نیست. این ارتش عرب سوری است که در پی حمایتهای مردمی در کشوری است که مردمانش ناسیونالیست و وطن پرست میباشند و مخالف گروههای اسلام گرایی هستند که از سوی غرب و قدرتهای عربی منطقه حمایت میشوند. بسیاری از اتهامات وارد شده به اسد به بهانه همکاری و اعمال تغییر در جهت منافع امریکا از طریق دخالت نظامی بر اساس تحریفات، ادعاهای کاذب یا شایعات مخصوصا ادعاهای مربوط به سلاحهای شیمیایی میباشد.
قبل از آنکه آمریکا برای اعلام «همکاری» و «حملات هوایی» قدم جلو نهد باید مسولیت کارهایش را بپذیرد و به حقایق امر که دامنگیر سوریه و لبنان میشود اعتراف نماید. روسیه، چین و کشورهای غیر متحد که از نفاق و امپریالیسم غرب اگاه هستند باید با همکاری یکدیگر، دولتهایشان را به اعمال فشار بر غرب در این خصوص وادارند و از طریق رسانههای متعدد آگاهی مردم را افزایش دهند. آگاهی که همه آنچه رسانههای غرب رشتهاند را پنبه میکند. فقط در آنصورت ما میتوانیم با اتحاد واقعی علیه عوامل پول و قدرت، ایجاد نظمی مطمئن و همهجانبه را در جهان تضمین کنیم.
ترجمه: بنیاد هابیلیان