به شهید لاجوردی بدهکار شدید!

Lhjvardii1 

«ماجرای نیمروز» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدحسین مهدویان و ابراهیم امینی و تهیه‌کنندگی محمود رضوی است. با اطمینان می‌توان گفت این فیلم منحصربه‌فرد و از جهات بسیار ستودنی است و با نگاه به متن و حواشی جشنواره فیلم فجر، ستایش تماشاگران و کارشناسان از این فیلم را می‌توان دید و شنید و کسب جایزه بهترین فیلم، بهترین فیلم از نگاه تماشاگران و بهترین فیلم ملی نیز مؤید نقاط قوت این فیلم است.

 ماجرای نیمروز علاوه‌بر این‌که روایتی خوش‌ساخت از روزهای «آتش و خون» است که در سینمای ایران تاکنون دیده نشده است، یادآور دوران سخت و پرالتهاب دهه 60 برای نسلی است که آن را درک کرده است و هم تحفه‌ای مغتنم برای نسل جوان است که برهه‌ای دشوار از تاریخ میهنش را به تماشا بنشیند.   

در ابتدا بیننده با این توضیح تماشای فیلم را آغاز می‌کند که شاهد روایتی برگرفته از تاریخ معاصر است که به اقتضای برخی ملاحظات امنیتی اسامی در آن تغییر یافته است. این توضیح یعنی این‌که کارگردان التزام و پایبندی خود به تاریخ را اعلام می‌دارد؛ اما آقای مهدویان در مصاحبه‌ای تأکید می‌کند که نگاهش به فیلم نه سیاسی است و نه تاریخی و تنها از نگاه سینما به سوژه نگریسته است!

واضح است که اظهار نظر ایشان واکنشی به برخی ادعاها درباره سفارشی و حکومتی‌بودن ساخت این فیلم است و در پاسخ به سؤالی با همین مضمون ایراد شده است. اما ماجرای نیمروز چاره‌ای باقی نمی‌گذارد که آن‌را کاری سیاسی‌تاریخی بدانیم و براین‌اساس کارگردان باید پاسخگوی ابعاد روایت و محتوای آن باشد، اما از آنجا که ایشان بی‌رغبتی خود را به این نوع نگاه اعلام می‌دارد و ما نیز قدرناشناسی نکرده و به‌جای دست‌مریزادگفتن به این هنرمند جوان و ارزنده کشورمان، رویکردی انتقادی به فیلمش داشته باشیم، بهتر است که سر سخن در این باب (وجه تاریخی فیلم) را با مشاور و یا مشاوران فیلم باز کنیم.

ماجرای نیمروز اگر روایتی تاریخی از آغاز مبارزه مسلحانه سازمان مجاهدین خلق(منافقین) با نظام جمهوری اسلامی در روز سی خرداد سال 1360 است، آیا بهتر نبود به‌جای نشان‌دادن قرائت اطلاعیه سیاسی و نظامی منافقین در روی سقف یک پیکان و حمله نیروهای حزب‌اللهی به اعضای آن‌ها، با روایت و تصویری از سازماندهی، تیم‌بندی و ریز توجیه نیروها در نشست‌های داخلی منافقین در محل انجمن محلات، دانش‌آموزی و دانشجویی که جزئیات آن نیز موجود است، شروع می‌شد؟

برنامه هدفمند منافقین در روز سی خرداد تحت فرماندهی محمد ضابطی می‌توانست نقطه شروع در پرده اول باشد و فیلم همراه با نمایش اغتشاشات و درگیرهای گسترده در چند نقطه تهران و ضرب و جرح مردم و به شهادت‌رساندن آن‌ها پیش برده می‌شد تا به نقطه عطف واکنش طبیعی سپاه و دادستانی برای مهار اقدام برای براندازی می‌رسید. (رجوع کنید به نطق قبل از دستور مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در روز 31خرداد1360) تا کسی یا کسانی پیدا شوند که ادعایشان این باشد که اساساً این فیلم هیچ‌‎گونه اطلاعات تاریخی به ما نمی‌دهد. (رجوع کنید به نقد دکتر زیباکلام به این فیلم)، به‌ویژه آن‌که این موضوع در سال‌های اخیر توسط یکی از نشریات به یک مناقشه در بین شاهدین و حاضرین آن مقطع تبدیل شده است و بهتر بود که دست‌اندرکاران تهیه فیلم به این نکته توجه می‌کردند.    

اما نکته‌ای که بسیار مهم است پرداختن به چند موضوع مربوط به همین سالهاست که راویان متعددی در داخل و خارج از کشور درباره آن از دیدگاه‌های مختلف اظهار نظر کرده‌اند و ماجرای نیمروز به این موضوعات وارد شده است و در این‌باره داوری نموده است.

Lhjvardii2

در این فیلم به بهترین وجه از آقای نبوی و برخی از دوستانشان درباره دخالت در انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت شهید رجایی و باهنر اتهام‌زدایی شد و حق این بود که یک‌بار برای همیشه این  رفع اتهام انجام می‌شد. هیچ تردیدی نیست که مسئول این جنایت گروه تروریستی مجاهدین خلق(منافقین) است و اسناد و اعترافات حاکی از همین واقعیت است و تمام دست‌اندرکاران امنیتی بر آن واقف هستند و انگشت اتهام‌گرفتن به‌سوی فرد یا افرادی جز رهبری جنایتکار مجاهدین خلق در این‌باره فقط به سود منافقین است، اما چرا با ارائه تصویری نیمه تمام از شهید لاجوردی، اتهامات به آن شهید مظلوم تأیید شد.

مشاوران فیلمنامه بهتر از کارگردان جوان فیلم و بسیاری از بییندگان ماجرای نیمروز، با اتهاماتی که منافقین به شهید لاجوردی وارد آوردند و سرانجام نیز به بهانه همان اتهامات او را به شهادت رساندند آشنا هستند، سؤال این است که کدامیک از آن اتهامات را درست می‌دانستند که چنین تصویری از آن شهید ارائه دادند؟!

واقعیت این است که مبدع همان ملاقات‌های حضوری زندانیان با خانواده‌شان در محوطه اوین شهید لاجوردی و او کسی بود که به برخورد فکری با اعضای منافقین اعتقاد داشت و علت خشم منافقین از وی جز این نبود که شهید لاجوردی با عضوی از این گروه مواجه نمی‌شد مگر آن‌که آن فرد به گروهک منافقین پشت و توبه می‌کرد.

کینه رجوی از شهید لاجوردی مربوط به فردای پس از سی خرداد نبود، رجوی از زمان شاه از ایشان کینه به دل داشت و مدت‌ها قبل از سی خرداد، گروهک منافقین وجهه و چهره شهید لاجوردی را تخریب می‌کرد و سرانجام مریم رجوی در نشست‌های انقلاب ایدئولوژیک در سال 69 علت این خشم را برملا کرد. مریم رجوی اعتراف کرد که لاجوردی مردی بود که بیشترین شکنجه‌ها را در زندانهای ساواک تحمل کرد و در مقابل ساواک کوتاه نیامد. و اما در مقابل، رجوی قرار داشت که نه‌تنها مرد مقاومت نبود، بلکه نامرد فرار و وادادگی بود و هست!

ای کاش در این مملکت یکی پیدا می‌شد و از آنان که علاقه دارند از شهید لاجوردی چهره «جلاد اوین» را تصویر کنند، می‌پرسید که آیا این روایتی که خلاف واقع از رفتار شهید لاجوردی پس از سی خرداد در اوین می‌شود باعث شد تا رجوی به فکر سرنگونی نظام جمهوری اسلامی بیفتد؟

راه حل این نیست که با دمکرات و منطقی‌نمایی دیگران در مقابل او عملکرد منافقین را تقبیح کرد؛ بلکه تنها با تصویری واقعی از شهید لاجوردی می‌توان به این مهم دست یافت؛ اگرچه برخی اختلاف نظرهای گردانندگان شعبه 209 با دادستانی واقعی است، اما جای تعجب است که در روایت فیلم، مواضع و عملکرد دو قطب اختلاف جابه‌جا شده است!

کاش کسی پیدا می شد که با منطق و عقلانیت توضیح می‌داد که در اختلاف نظر بین شهیدان بهشتی و لاجوردی بر سر دستگیری سرکرده منافقین قبل از سی خرداد نیز، حق با دو طرف بود؛ شهید لاجوردی نیت و ناجوانمردی آن‌ها را می‌دانست و شهید بهشتی حد و حدود قانون و جوانمردی را می‌شناخت؛ اما اختلافی بر سر اصل این‌که منافقین در پی دشمنی با نظام نوپای انقلابی هستند، نبود و سرانجام نیز هر دو، شهید شناخت خود شدند.

   به شهید لاجوردی بدهکار شدید...

... مردم ما نمی‌بایست از مشاهده چنان صحنه عطوفت‌آمیزی که فرزند رجوی در آغوش  مردی بود که پدرش او را جلاد می خواند و او (شهید لاجوردی) کودک بی‌پناه را می‌بوسید و از پدربزرگش می‌خواست تا برای تحویل‌گرفتنش به دادستانی مراجعه کند، محروم می‌شدند.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31