جریان نفوذ در ایران چه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و چه پس از آن ابعاد مختلفی دارد؛ البته زمینههای نفوذ در این دو مقطع زمانی با هم متفاوت است.
دشمنان مردم ایران و انقلاب اسلامی از همان لحظه پیروزی انقلاب درصدد براندازی آن برآمدند و نقش جریانهایی همچون منافقین و افرادی همانند بنیصدر که اولین رئیسجمهور ایران اسلامی شده بود، پررنگ است.
در گزارش قبل به تاریخچه شکلگیری گروهک منافقین و نحوه جدایی این جریان از نهضت آزادی و دستگیری سران و اعدام آنها در پیش از انقلاب اسلامی پرداختیم و در گزارش زیر به ارتباط این گروهک با ابوالحسن بنیصدر اولین رئیسجمهور ایران پس از انقلاب اسلامی خواهیم پرداخت.
اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب اسلامی در نهم بهمن سال 1358 برگزار شد و طی آن ابوالحسن بنیصدر با کسب نزدیک به 80 درصد آرا به ریاست جمهوری ایران رها شده از دست رژیم طاغوت رسید.
امام خمینی (ره) رهبر فقید انقلاب اسلامی در سخنرانی خود در روز تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنیصدر، این حکم را محدود به عدم تخلف وی از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی دانسته و تاکید نمودند که من از آقای بنیصدر میخواهم که مابین قبل از ریاست جمهوری و بعد از آن در اخلاق و روحیه ایشان تفاوتی نباشد.
با رئیسجمهور شدن بنیصدر، ارتباط وی با مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین و شماری از اعضای آن نیز گستردهتر شد و بنیصدر عملا پلی شد برای نفوذ اعضای این گروهک به بدنه دولت و نهادها تا حدی که عناصر مجاهدین خلق در نهایت توانستند دفتر رئیسجمهور در آن دوران را در اختیار خود بگیرند.
فقط دو ماه از ادای سوگند بنیصدر در مجلس شورای اسلامی گذشته بود که وی در خیانتی آشکار دستور بمباران هواپیماهای جامانده متجاوز آمریکایی در صحرای طبس را صادر کرد؛ این بمباران باعث شد تا مستندات نیروهای متجاوز آمریکایی از بین برود.
از ابتدای تابستان سال 1359 درگیری بنیصدر با اعضای محوری حزب جمهوری اسلامی شروع شد (این حزب در 29 اسفند 1357 اعلام موجودیت کرد و در تاریخ 11 خرداد 1366فعالیت های خود را تعطیل نمود)؛ متهم کردن دکتر آیتالله محمد بهشتی (دبیرکل حزب جمهوری اسلامی) به طرح توطئه براندازی و پافشاری در عدم پذیرش نخستوزیری محمدعلی رجایی تا سرحد امکان، فقط بخشی از چالش او با شخصیتهای انقلابی بود که پیروان امام خوانده میشدند.
در درگیریهای بنیصدر با حزب جمهوری اسلامی که دیگر به صحنه تجمعات و سخنرانیهای خیابانی تبدیل شده بود، رد پای اعضای سازمان مجاهدین خلق نیز به چشم میخورد.
سران و عناصر مجاهدین خلق که با تحریم رفراندم 12 اردیبهشت 1358 در واقع به قانون اساسی رای نداده بودند، زمانی که قصد داشتند مسعود رجوی را به عنوان نامزد خود در انتخابات ریاست جمهوری معرفی کنند، با مخالفت امام خمینی (ره) روبهرو شدند؛ امام دستور داده بود، کسانی که به قانون اساسی رای ندادهاند، حق شرکت در انتخابات را ندارند.
سرانجام تلاقی جریانات مخالف خط امام به 14 اسفند ماه سال 1359 در دانشگاه تهران رسید؛ جایی که به صحنه بزرگترین رویارویی جبهه متحد مخالف انقلاب با تودههای انقلاب و مدافع امام تبدیل شد.
این بار دیگر همه آمده بودند؛ جمعیتی عظیم که مانند انبار باروت هر لحظه احتمال انفجار داشت؛ جوانان دختر و پسر جلوی محل سخنرانی بنیصدر به هدایت شعارهای طرفداران بنیصدر میپرداختند؛ نظم و همانگی در شعارها و بعضا لباسهای متحدالشکل آنها نشان از انسجام تشکیلاتی میداد.
تجمعی که بنیصدر قبل تر از آن یعنی 22بهمن 1359 وعده آن را داده بود، با فرمان وی برای مجازات مخالفان که آنها را اغتشاشگر مینامید، به درگیری عظیمی تبدیل شد.
به رغم پیام امام خمینی (ره) بعد از آن اتفاق، مبنی بر برخورد با این گونه شرارتها، چهار روز بعد از این حادثه در 18 اسفند ماه میتینگ نهضت آزادی برگزار شد که در آن لیبرالها و عناصر مجاهدین خلق در کنار هم و پشت سر بنیصدر قرار گرفتند.
بی توجهی به هشدارهای پیدرپی امام خمینی (ره)، گزارش هیات سه نفره متشکل از آقایان اشراقی، مهدویکنی و یزدی و عدم حمایت بنیصدر از جبههها جنگ تحمیلی در نهایت سبب شد تا امام خمینی (ره) طی حکمی خطاب به ستاد مشترک ارتش، بنیصدر را از فرماندهی کل نیروهای مسلح برکنار کند.
در اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی هرجومرج در کشور حاکم شده بود، اتفاقی که برای یک انقلاب مردمی طبیعی بود.
پس از تشکیل دولت موقت و تصمیمگیری در مورد وضعیت ارتش، چگونگی برگزاری رفراندم جمهوری اسلامی سومین بحث مورد توجه در بهمن و اسفند 1357 بود؛ شکل اساسی برگزاری رفراندم که از سوی امام خمینی (ره) تعیین شده بود، مورد اعتراض برخی گروههای سیاسی چپ، از جمله سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت.
گروههای مخالف اغلب خواهان افزودن گزینه «دموکراتیک» به جمهوری اسلامی در رفراندم بودند، در حالی که امام خمینی (ره) فقط در خصوص تایید «جمهوری اسلامی» یا عدم آن تاکید داشت؛ در نتیجه مجاهدین که نمیتوانستند برای انتخابات ریاست جمهوری نامزد معرفی کنند به حمایت از ابوالحسن بنیصدر پرداختند و بعد از رئیسجمهور شدن وی توانستند در وی نفوذ کنند و به اختلافات وی با دیگر مسئولان نظام از جمله اعضای حزب جمهوری اسلامی دامن بزنند.
جدیترین تاکتیک سازمان مجاهدین خلق برای آمادهسازی براندازی حاکمیت جمهوری اسلامی ایجاد خط نفوذ در نهادهای حساس و تعیین کننده نظام انقلاب اسلامی از قبیل ریاست جمهوری، سپاه پاسداران، کمیتههای انقلاب اسلامی، وزارتخانههای مهم، نخستوزیری و حتی شورای امنیت بود.
مجاهدین با بهرهگیری از سوابق و تجربه مبارزاتی خود حتی توانستند در برخی از نهادها در نقش بنیانگذار نفوذ کنند.
در بهمن و اسفند 1358 سازمان مجاهدین خلق در تمامی شهرها نامزدهای خود را برای انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی معرفی کرد، این درحالی بود که تجاوز نظامی آمریکا (برای نجات جاسوسان و ماموران سیا که در لانه جاسوسی واشنگتن در تهران گرفتار شده بودند) در طبس افکار عمومی را علیه نیروهای مخالف چپ و مجاهدین خلق برانگیخته بود؛ سرانجام به رغم تبلیغات گسترده، هیچکدام از نمایندگان مجاهدین به مجلس راه پیدا نکردند.
ناکامیهای پیدرپی سازمان مجاهدین در دستیابی به قدرت، واکنشهای رادیکالتر این گروه را برانگیخت، به حدی که نزاعهای خیابانی و اقدامات خشونتآمیز به حذف فیزیکی و اقدامات مسلحانه موردی این سازمان تبدیل شد؛ در چنین شرایطی نفوذهای تشکیلاتی و سازمانیافته مجاهدین خلق در نهادهای انقلابی، مراکز کارگری، دانشگاهی و دانشآموزی به شدت مورد استفاده قرار گرفت.
دهها هزار میلیشیا یا همان چریکهای نیمهوقت، انبارهای بزرگ اسلحه، تهدید به قیام مسلحانه و راهپیماییهای بدون مجوز که اغلب با خشونت همراه بود، خبر از وضعیت بحرانی در کشور میداد.
امام خمینی (ره) در سخنرانیهای پیدرپی به بنیصدر که دیگر اصلیترین متحد گروهک منافقین محسوب میشد، هشدار میداد و بر پایبندی به قانون تاکید میکرد؛ سخنرانی 18 خرداد 1360 امام خمینی (ره) درخصوص اقدامات بنیصدر و موئتلفین وی آخرین اتمام حجت بود، اما این سخنرانی هم برای بنیصدر و منافقین کارساز نبود و آنها کار خود را ادامه دادند.
بسیاری از شهرهای بزرگ کشور در 18 و 19 خرداد 1360 شاهد راهپیماییهای طرفداران گروهک منافقین بود که در رویارویی عناصر این گروهک با مردم به خشونت خونین انجامید.
سرانجام در 20 خرداد ماه سال 1360 حکم امام خمینی (ره) مبنی بر عزل بنیصدر از فرماندهی نیروهای مسلح صادر شد و به دنبال آن بنیصدر که در خانههای تیمی گروهک منافقین مخفی شده بود، در روز 7 مرداد 1360 با تغییر چهره، آرایش و لباس زنانه به همراه مسعود رجوی و به صورت مخفیانه (با خلبان مخصوص محمدرضا پهلوی) ایران را به مقصد پاریس ترک کرد؛ اتفاقی که تاثیر ماندگاری بر تغییر رفتار علنی منافقین و شرایط سیاسیامنیتی کشور گذاشت.
رجوی و بنیصدر در فرانسه با شمار دیگری از عناصر ضدانقلاب گروه موسوم به «شورای ملی مقاومت» را تشکیل دادند، اما همکاری آنها و در فرانسه مدت زیادی طول نکشید (حدود دو سال).
با فرار رجوی و بنیصدر به فرانسه، طولی نکشید که در پاسخ به خوبی های مسعود رجوی سرکرده منافقین به بنیصدر، وی دختر 18 ساله خود به نام فیروزه را که نزدیک به 15 سال با رجوی فاصله سنی دشت به او هدیه کرد و آن دو باهم ازدواج کردند؛ رجوی حدود یکسال قبل از آن اشرف ربیعی همسر خود را که در یکی از خانههای تیمی منافقین حضور داشت، از دست داده بود.
پس از چندی فیروزه بنیصدر و مسعود رجوی از هم جدا شدند؛ دختر بنیصدر طی مصاحبهای درباره دلایل این جدایی میگوید: «روابط نامشروع مسعود با رئیس دفترش مریم عضدانلو که در آن زمان همسر مهدی ابریشمچی بود و تعدادی از دختران اعضای مجاهدین مرا وادار به گرفتن تصمیم طلاق از مسعود رجوی کرد.»
فیروزه بنیصدر همچنین با بیان اینکه عامل طلاق وی از رجوی تفکرات دگم، هیستریک و روحیه قدرتطلبانه رجوی بوده، در عین حال برای توجیه ازدواج خود با رجوی تاکید کرده که ازدواج وی معمولی بوده و هیچ ربطی به توجیههای ایدئولوژیک نداشته است.
تبدیل شدن شورای ملی مقاومت به عنوان آلت دست گروهک منافقین از یک طرف و رفتار دیکتاتورمابانه مسعود رجوی سرکرده این سازمان از طرف دیگر، موجب افزایش اختلاف های داخلی شورا و در نتیجه کنارهگیری بعضی گروهها و اعضای اصلی آن همچون بنیصدر و اطرافیانش، حزب دمکرات کردستان و دیگر گروهها از جریان نفاق در دهه 60 خورشیدی شد.
عمده دلایل این تشتت و انشعابها عبارتند بودند از:
- ملاقات رجوی با طارق عزیز وزیر خارجه رژیم بعث عراق در فرانسه که در نهایت منجر به عزیمت سازمان و شورا به داخل خاک عراق شد؛
- مذاکرات حزب دمکرات کردستان با جمهوری اسلامی ایران
- انقلاب ایدئولوژیک در سازمان (ازدواج مسعود رجوی و مریم عضدانلو [ابریشمچی])
- ایجاد دیکتاتوری رسمی و آشکار توسط رجوی در شورا
طبق تحلیل شماری از شخصیتهایی که روزگاری از نزدیک با مسعود رجوی کار کردهاند از جمله ابوالحسن بنیصدر، قاسملو، متین دفتری و ...، مسعود رجوی از بیماری روانی و کیش شخصیت رنج میبرد و چشم دیدن هیچ کس را ندارد؛ او خودش را از همه بالاتر میبیند و در مناسبات هم در بحث امام زمان (عج) خودش را (نعوذ بالله) امام زمان معرفی کرده و فیالواقع او یک دیوانه واقعی است که به هیچ دین و آئینی اعتقاد ندارد.
با توجه به روانشناسی بنیصدر و کیش شخصیتی او و این که شورای ملی مقاومت در ابتدا با محوریت وی و بهرهبرداری از ارتباطات قبلی او با غربیها و عنوان رئیسجمهور سابق ایران، شکل گرفت و شناخته شد، به نظر می رسد یکی از علل مخالفت بعدی بنیصدر با ارتباط شخصی و علنی رجوی و عراقیها، بیشتر از این موضوع ناشی میشد که عملاً این امر به مفهوم کنار زدن بنیصدر و زمینهسازی سلطه مطلق رجوی بر شورا محسوب میگردید.
بنیصدر بهرغم اینکه به عنوان یک خائن در بین مردم ایران شناخته میشود، به ویژه عملکرد وی در دستور عقبنشینیهای باصطلاح تاکتیکی در محورهای جنگی که به نفع ارتش صدام بود، به دیدار رجوی با طارق عزیز وزیرخارجه عراق معترض بود؛ البته دلیل بنیصدر نه به خاطر متجاوز بودن رژیم صدام، بلکه چون وی در این دیدار حضور نداشته و به حساب نیامده، بود.
منبع: خبرگزاری ایرنا
نگاهی به تاریخچه جریان نفاق