«تغییر ایدئولوژی سازمان نتیجه یک بحران اخلاقی بود که مجاهدین دچارش شدند که یکی از پیامدهای آن انفجار 7تیر1360 بود.»(1) این جمله منتقدان، گروههای مخالف سازمان منافقین و همچنین مواضع رسمی جمهوری اسلامی نیست، بلکه صحبت عبدالرضا نیکبین از بنیانگذاران سازمان در دهه 40 است، فردی که در همان سالهای اولیه تشکیل سازمان به بهانه ازدواج و مسائل خانوادگی از این گروه جدا شد.
اما این سازمان چه روندی را طی کرد تا دچار بحران اخلاقی شد بهطوریکه نهتنها ترور مردم عادی را مجاز میدانست بلکه حتی افرادی را که از درون سازمان نامطلوب میدانست نیز ترور و تصفیه میکرد. با توجه به اینکه 15 شهریور سالگرد تأسیس این سازمان است این مسئله بهانهای شد تا به بررسی این موضوع بپردازیم.
هرچند گفته میشود بنیانگذاران سازمان منافقین مانند حنیف نژاد و سعید محسن افراد مذهبی بودند بااینحال برخی از اقدامات و فعالیتهای انحرافی آنها در همان دهه 40 از چشم افراد تیزبینی که با سازمان در ارتباط بودند، پنهان نماند بهطوریکه همان زمان دوستانه سعی میکردند به آنها دراینباره تذکر بدهند. بهعنوانمثال سازمان در تدوین استراتژی مبارزاتی خود تحت تأثیر منابع مارکسیستی قرار داشت بهطوریکه اعضا در کنار متون مذهبی،کتابهای مارکسیستی نیز مطالعه میکردند. اما این روند بهگونهای پیش رفت که به گفته احمدرضا کریمی دیگر بیشترین متون مطالعاتی سازمان را کتابهای غیر اسلامی تشکیل میداد و اگر هم سراغ متون اسلامی میرفتند فقط برای توجیه مسائل مارکسیستی و قبولاندن آن به اعضا بوده است.
بسیاری این مسئله را ناشی از خودکمبینی منافقین در مقابل مارکسیستها میدیدند بهطوریکه دراینبین عمویی، عضو حزب توده، سیامک لطف الهی عضو سازمان انقلابی حزب توده و حتی محمد محمدی، عضو سابق سازمان نیز براین مسئله صحه گذاشته و در خاطرات خود گفتهاند که مجاهدین در زندان در دوران پهلوی در برابر چریکهای فدایی خلق که مارکسیست بودند دچار خودکمبینی بودند بهطوریکه در برنامهها و خواندن سرودهای جمعی آنها شرکت میکردند این در حالی است که چریکهای فدایی اصلاً در برنامههای منافقین شرکت نمیکردند.
از دیگر مشکلات سازمان منافقین که در همان ابتدا دچار آن شد و پایه بسیاری از اقدامات تروریستی آنها دردهههای بعد گردید تبدیل سازمان به هدف بود. سازمان در ابتدا اهدافی را تعریف و قرار بود اعضا برای رسیدن به آنها تلاش و ازخودگذشتگی کنند اما سازمان به نحوی پایهگذاری شد که خود به هدف تبدیل شد بهگونهای که منافقین خود و معیارهای سازمانی را ملاک حق و باطل میدانستند.آنها افراد و گروهها را نه بر اساس سنجش عقایدشان بلکه بهواسطه دوری و نزدیکی به مواضع سازمان میسنجیدند. دراینبین اگر افرادی با سازمان مخالف بودند، اقدام به ترور شخصیتی او میکردند. بهعنوانمثال در زندان دهه 50 افراد مخالفان خود را بایکوت میکردند و یا علیه آنها شایعات دروغ منتشر میکردند. دراینباره محمد محمدی از اعضای سابق سازمان میگوید که منافقین خود را معیار حق و باطل میدانستند و بهقدری دچار غرور کاذب شده بودند که سایر افراد مذهبی نهتنها پایینتر از خود میدانستند بلکه در زندان آنها را تمسخر میکردند. محمدی میگوید مذهبیها همواره از اینکه مجاهدین به مارکسیستها بیشتر اعتماد دارند گلایهمند بودند. همچنین او از رفتارهای دوگانه منافقین در زندان تعریف کرده و میگوید در ظاهر جلوی فردی خیلی به او احترام گذاشته میشد اما پشت سرش خط تخریب او دنبال میشد.(3)
در خصوص انحراف اخلاقی سازمان میتوان اشاره کرد که منافقین در همان قبل از انقلاب خطی را دنبال میکردند که بر اساس آن معیار و ارزش افراد، حذف همهجانبه علایق روحی و جسمی در سازمان بود. در این راه افراد باید از علایق خانوادگی نیز میگذشتند. همین تفکر سازمان باعث شد تا بنیان خانوادههای زیادی را از هم فروبپاشد. ادامه چنین تفکری در دهه 60 باعث شد تا مسعود رجوی تحت عنوان انقلاب ایدئولوژی از معاون خود بخواهد همسرش را طلاق دهد و قبل از گذراندن مدت شرعی با او ازدواج کند. چنین انحراف اخلاقی باعث شد سازمان بهصرف اینکه مغازهداری عادی منتقد سازمان بوده او را در خیابان به رگبار گلوله ببندند. براین اساس اگر بخواهیم ریشه اقدامات تروریستی این سازمان را بررسی کنیم، میتوانیم انحراف اخلاقی را مهمترین عامل این مسئله تلقی کنیم.
ارجاعات:
- عباس علی قلی طایفه،نهضت آزاد ایران از تاسیس تا انشعاب،تهران،انتشارات صمدیه،1395،ص276
- احمدرضا کریمی،شرح تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران،تهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1384،ص37
- 3.محمد محمدی(گرگانی)،خاطرات و تأملات در زندان شاه،تهران،نشر نی،1396،ص243