بررسی تئوریک زمینه ها و ریشه های تروریسم در ایران

Articleاشاره :

در این گفتار برخی نگرش های مطرح درباره ی تروریسم مورد بررسی قرار گرفته است و در نهایت تلاش شده نگاه جدیدی ارائه شود . برای تبیین این موضوع ، پرسش اصلی این است که : چرا برخی گروه ها و سازمان های سیاسی به جای اتخاذ روش های مسالمت آمیز به روش های خشونت آمیر روی می آورند ؟

در این گفتار ، در مجموع 12 نگرش ، اعم از نظریه و رهیافت مطرح شده است که نگرش آخر نگاهی نو به مسئله ی تروریسم (به ویژه در ایران) دارد .

مقدمه :

تروریسم را هر گونه که معنا کنیم ، متضمن گونه ای از خشونت است و با فرهنگ سیاسی مسالمت آمیز انطباق ندارد . تروریسم از جلوه های فرهنگ سیاسی ستیزه جو به شمار می آید . همان طور که مفاهیمی مانند مشارکت سیاسی ، انتخابات ، گردش مسالمت آمیز قدرت ، مردم سالاری و قانون مداری از جمله ارزش های سیاسی محسوب می شود و با فرهنگ سیاسی توسعه یافته انطباق دارد ، تروریسم همراه با مفاهیمی مانند کودتا و مبارزه ی مسلحانه از جمله نابسامانی های سیاسی محسوب می شود که در فرهنگ سیاسی ستزده جو ریشه دارد .

به عبارت دیگر ، تروریسم گونه ای از خشونت ورزی است و رشن است که هر نوع خشونتی تروریسم نیست . تروریسم پدیده ای نامطلوب و یک بیماری سیاسی است که نشان از حضور عوامل و ریشه هایی دارد که در شکل گیری آن نقش داشته اند و برای دستیابی به یک جامعه ی سالم باید به اصلاح آنها پرداخت.

در دهه های پیش از انقلاب اسلامی شرایطی در ایران به وجود آمد که به گسترش رویکردهای تروریستی در بخشی از گروه های سیاسی کمک کرد . این پدیده در دهه ی 1350 تقویت شد و سازمان هایی مانند مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق به این رفتارها روی آوردند . در واقع نهادینه شدن این رفتار مذموم سیاسی در بخشی از گروه های سیاسیریال موجب شد که پس از انقلاب نیز نه تنها این پدیده تداوم یابد ، بلکه به دلایل تازه تأسیس بودن حکومت انقلابی – مردمی و عدم اشراف آن بر تمام تحولات کشور ، گسترش هم پیدا کند .

در این گفتار تلاش می کنیم ضمن مروری بر نظریه ها و رهیافت های مطرح در حوزه ی مطالعات تروریسم ، با بازشناسی شرایط اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و تاریخی دوران پهلوی و ابتدای انقلاب بپردازیم که منجر به پیدایش چنین گروه هایی شده اند . اما نکته ای که در ابتدا باید به آن اشاره شود ، این است که در بررسی نظریه های تروریس نباید از خاستگاه تولید نظریه و نوع تروریسمی که نظریه پرداز با آن مواجه بوده است و بر اساس آن به تبیین تروریسم پرداخته، غافل بود.

به طور نمونه پژوهشگری که به بررسی تروریسم داخلی یک جامعه قرار می دهد ، در نوع نگاه و نظریه پردازی تفاوت خواهند داشت . همچنین است اگر نظریه پردازی بیشتر با مصادیق تروریسم آنارشیستی مواجه باشد ، یا آن که بیشتر با مصادیق تروریسم جدایی طلب برخورد داشته باشد . در واقع همه این مصادیق در انتزاع نظریه پرداز و در نهایت در نظریه ای که وی ارائه می دهد ، تأثیر می گذارد .

" آلکس پ.اشمید " ، از نظریه پردازان تروریسم ، تروریسم را به سه دسته ی کلی : " تروریسم سیاسی " ،   " جرم سازمان یافته مرتبط با تروریسم " و " تروریسم پاتولوژیک یا بیمارگونه و روانی " تقسیم کرده و در این میان به تروریسم سیاسی به عنوان نوع اصلی تروریسم توجه داشته است . او تروریسم سیاسی را به چهار دسته ی کلی تقسیم کرده است که شامل : " تروریسم شورشی " ، " تروریسم خود گمارنده ی قانون " ، " تروریسم دولتی " و " تروریسم تحت حمایت حکومت ها " می شود .

اشمید از میان چهارگونه تروریستی منشعب از نوع سیاسی ، تروریسم شورشی را به عنوان نوع اصلی انتخاب کرده و آن را به 5 دسته ی کلی تقسیم کرده است که عبارتند از : " تروریسم انقلابی اجتماعی " (چپ گرا) ، " تروریسم نژاد پرست " (راست گرا) ، " تروریسم مذهبی – قومی " (یا ملی گرای جدایی طلب) و " تروریسم تک موضوع " .

اشمید تروریسم شورشی را تروریسم غیر دولتی علیه دولت می داند . در حالی که در تروریسم خود گمارنده ی قانون ، سازمان تروریستی یک سازمان یا جریان غیر دولتی است که هدف آن هم یک بازیگر غیر دولتی است . این نوع تروریسم در نقاطی رشد می کند که دولت به شدت ضعیف است و گروه ها و سازمان ها به صورت مستقل به ایفای نقش می پردازند . (1)

گزیده ی آن که نظریه های سیاسی و از جمله نظریه های ناظر به تروریسم در تناظر با مصادیق و نمونه هایی که شخص پژوهشگر با آنها در ارتباط بوده یا آنها را مورد مطالعه قرار داده است ، تولید می شود. این مطلب جدای از تأثیر گذاری ایدئولوژی و پارادایم پژوهشگر در تولید آثار پژوهشی اوست.

به هر حال هیچ کدام از نظریه های تروریسم نمی تواند تمام پدیده های تروریستی را تبیین کند و هنوز نظریه ای فراگیر که بتواند تمام انواع تروریسم را یکجا تحلیل و تبیین کند ، تولید نشده است . لذا در این گفتار تلاش می شود از روشی تلفیقی استفاه شود تا متناسب با انواع تروریسم رخ داده در ایران از عهده بیان و تبیین آنها برآید .

اول : تروریسم در نسبت با اسطوره

در بررسی ریشه های تروریسم و نظریه پردازی در این حوزه ، برخی همچون جیمز دردریان به نقش عناصر اسطوره ای در تروریسم توجه دارند ، او معتقد است : " تروریسم تا حد زیادی بر اساس ترس ، آرزو و خشونت استوار است و اینها همه عناصر سازنده ی اسطوره اند . " در اینجا نوعی ترس متقابل وجود دارد که زاده رابطه ای است که بر اساس آن ضعیف ترها در عین آن که به قوی ترها احتیاج دارند ، از آنها بیزارند؛ نوعی آرزو برای کسب قدرت ملی ، قدرت طبقاتی یا به طور کفلی قدرت بیشتر برای بنای دنیایی متفاوت با دنیای موجود هم وجود دارد ؛ و خشونتی وجود دارد که زمانی سر باز می کند که امیال و آرزوهای طرفین به گونه ای تقلیدی با هم تلاقی کند و دیگر مهار آن از طریق مذاکره ، جابجایی و آیین مند سازی (Ritualization) میسر نباشد .

تروریسم اسطوره ای که به نام یک هویت گروه فرضی ، با شیفتگی نسبت به یک گروهت طلایی در گذشته یا با نوید یک آرمانشهر در آینده عمل می کند ، می تواند نظم موجود را با خشونت براندازد ، ولی بر خلاف قواعد و رویه های دیپلماسی یا حرفه قضایی به خودی خود نمی تواند آیین های لازم را به جای خشونت به وجود آورد ... مؤثرترین نیروهای نهفته در تروریسم اسطوره ای معمولاً خصلتی فرجام شناختی و هزاره گرایانه دارند .

به عبارت دیگر آنها به رهایی ، تغییر اجتماعی و ابراز خشونت برای رسیدن به عصری جدید می اندیشند .... در نظام مدرن متشکل از دولت های ملی ، تروریسم اسطوره ای حد و مرز قدرت را تعیین می کند . این همان مرزی است که در آن کاربرد مشروع و عقلانی خشونت برای نیل به اهداف در مقابل کاربرد نامشروع و غیر عقلانی خشونت قرار می گیرد . (2)

البته دردریان نقش عوامل اجتماعی ، قومی ، ایدئولوژیک و ... را در گرایش به تروریسم می پذیرد ، اما قدرت و نقش اسطوره را پررنگ می سازد .

دوم : تروریسم ابزار سیاسی

در میان نظریه پردازان سیاسی ، لئون تروتسکی ، از رهبران انقلاب روسیه ، جزو چهره های شناخته شده ای است که درباره نسبت دو پدیده اجتماعی – سیاسی " تروریسم " و " انقلاب " به نظریه پردازی پرداخته است . او در اوج جنگ داخلی روسیه به عنوان فرمانده ارتش سرخ چنین نوشت :

" انقلاب از نظر منطقی مستلزم تروریسم نیست ، درست همان طور که از نظر منطقی مستلزم قیام مسلحانه نیست ، این مسئله بسیار ساده است . ولی انقلاب از طبقه انقلابی می خواهد که با هر وسیله و روشی در صورت لزوم حتی با قیام مسلحانه و تروریسم ، به هدف خود دست یابد ."

دفاع تروتسکی از تروریسم نشانگر آمیزه ای از تحلیل طبقاتی مارکس ، نظریه استراتژیک کلوزویتس (1) و سیاست قدرت (سیاست مبتنی بر اصالت قدرت) بیسمارک بود . به این معنا که تروریسم به خودی خود به عنوان یک ابزار سیاسی فایده ای ندارد ، مگر این که به عنوان اقدامی موقت بر ضد یک طبقه ارتجاعی به کار گرفته شود .

______________________________

1.مطابق نظر کارل فون کلوزویتس : جنگ ادامه سیاست است و خشونت بازوی آن

تروتسکی معقتد بود : " ارعاب و تهدید هم در سطح بین المللی و هم در سطح داخلی یک سلاح نیرومند است .... و جنگ مانند انقلاب بر ارعاب و تهدید مبتنی است ، مسائل اخلاقی نیز در این گونه لحظات حاد و حساس ، کاربردی ندارد ." تروتسکی با سردی می گفت : " ما هرگز به اراجیف کشیشانه و عافیت طلبانه کانت و کوبکرها درباره " تقدس زندگی انسان " فکر نمی کردیم . "

لنین نیز نگاهی ابزار گونه به تروریسم داشت و آن را ابزاری سیاسی برای دستیبابی به انقلاب کمونیستی می دانست . لنین در سال 1901 در روزنامه خبری / یسکرا (Iskra) گرچه به انتقاد از موج فزاینده تروریسم پرداخت ، اما نوشت : " هرگز تروریسم را به طور اصولی رد نکرده ایم و نمی توانیم رد کنیم . ترور یکی از انواع اقدامات نظامی است که ممکن است در شرایط خاصی در نبرد کاملاً سودمند و حتی ضروری باشد . ولی نکته ی مهم این است که ترور در حال حاضر به هیچ وجه به عنوان عملیات برای ارتش در میدان نبرد ، یعنی عملیاتی اساسی در کل فرایند مبارزه توصیه نمی شود ."

لنین پس از آن که به قدرت رسید ، در نقد بورژوازی غرب ، که کمونیسم را متهم به تروریسم می کرد، در نامه ای در اوت 1918 چنین پاسخ داد : " بورژوازی انگلیس اقدامات خود در سال 1649 و بورژوازی فرانسه اقدامات خود در سال 1793 را فراموش کرده است ، وقتی خود بورژوازی برای رسیدن به منافع خود در مقابل فئودالیسم به ترور متوسل شد ، ترور مشروع و عادلانه بود ؛ ولی هنگامی که کارگران و دهقانان فقیر در برابر بورژوازی به این حربه متوسل شدند ، ترور به پدیده ای هولناک و مستوجب کیفر تبدیل شد ." (3)

اگر به تاریخ معاصر ایران نظر بیفکنیم ، در می یابیم که بساری از ترورهای انجام گرفته به تأثیر پذیری از این نگرش مارکسیستی – لنینیستی بوده است . اصولاً بسیاری از مهمترین جریان های تروریستی در تاریخ ایران به جریان چپ تعلق داشته و این جریان غالباً نگاهی ابزارگرایانه به تروریسم داشته است .

سوم : تجزیه و تحلیل اقتصادی تروریسم

در میان نظریه های مربوط  به تروریسم ، برخی نظریه ها وجود دارند که واکنشی به باورهای پیش از خود هستند . به این معنا تروریسم که گرچه تروریسم را پدیده نامطلوبی به شمار می آورند ، اما آن را متناسب با مصلحت سنجی ها و محاسبه سود و زیان می دانند . به عبارت دیگر در این نظریه ها ، تروریست ها لزوماً دچار بیماری ذهنی و روانی نیستند که به دلیل عدم سلامت روحی و روانی دست به کشتار بزنند ؛ بلکه آنها در پی دستیابی به اهداف ، برآورد هزینه می کنند و وقتی آن را به صرفه دانستند اقدام به ترور می کنند . این شیوه تبیین تروریسم به نوعی به تحلیل اقتصادی شباهت دارد .

بر اساس این طرح تحلیلی ، فرد در صورتی قانون را زیر پا می گذارد و خطر مجازات را می پذیرت که امیدوار باشد از این روش رضایت خاطرش بیش از حدی که با اختصاص همان وقت و منابع به فعالیت های قانونی به دست می آورد ، برآورده خواهد شد . تجزیه و تحلیل اقتصادی تروریسم در چارچوب حرکت نظری کلی ای قرار می گیرد که هدف آن به کار بستن روش های تحلیل اقتصادی درباره همه مسائل اجتماعی است .

ژاک بورنیه ، از طرفداران این نظریه معتقد است که غالباً تروریست ها را دیوانگان یا کهنه پرستانی جلوه می دهند که گفتگوی جدی با آنها امکان پذیر نیست . در نتیجه تحلیلگران سنتی اغلب برای تشریح و درک رفتار تروریست ها به تبیین های مبتنی بر روان پریشی یا توضیحات روانشناختی – جامعه شناختی متوسل می شوند ؛

در حالی که مطابق تحلیل اقتصادی رابطه ای که میان تروریست ها و دولت ها پا می گیرد متضمن نوع خاصی از مذاکره است . بر این اساس می توان از نظریه بازی ها و دیگر ابزارهای تحلیلی خاص اقتصاددانان برای روشن تر ساختن راهبردهای طرف های مختلف ، شناسایی مراحل چانه زنی و ارزیابی مبناهای واقع بینانه برای رسیدن به توافق بهره جست .

بر این اساس ، ژاک بورنیه ، حتی میان تروریسم و اقدام انقلابی تفاوت می نهد . به اعتقاد او : " تفاوت تروریسم یا اقدام انقلابی در این است که هدف بلافصل آن ایجاد وحشت در کوتاه مدت است و نه براندازی حکومت موجود . بنابراین تروریسم نوعی اخاذی سیاسی است و مطابق این چارچوب تحلیلی ، هدف اصلی سیاست هایی که برای ریشه کن ساختن تروریسم در انداخته می شود ، باید تغییر ساختار سود و هزینه به ترتیبی باشد که بازگشت به رفتار قانونی در چشم همه عاملان راه حل بهینه جلوه کند ." (4)

چهارم : تروریسم ، انتخابی استراتژیک

مارتا کرشناو ، در تحلیل تروریسم آن را مبتنی بر منطق و انتخابی استراتژیک ارزیابی می کند . در نگاه افرادی چون کرشناو ، تروریسم در قالب یک تعقل جمعی ، تحقق عینی می یابد . سازمان های سیاسی رادیکار به عنوان بازیگران اصلی به ایفای نقش می پردازند . این گروه های سازمان یافته با برخورداری از علایق و ارزش های جمعی از میان دیگر گزینه های قابل تصور ، تروریسم را به عنوان یک شیوه عمل انتخاب می کنند .

بر اساس چنین رویکردی این سؤال همواره مطرح است که : چرا یک شخص معقول به یک تروریست تبدیل می شود ؟

آنان با جمع بستن میان نظریات روانشناختی و تحلیل استراتژیک به این باور رسیده اند که افراد می توانند در حالت های جمعی ، معقول و فردگرا باشند . افراد با عنایت به این که بزرگی و انسجام گروه نقش تعیین کننده ای دارد ، مشارکت خود در فعالیت های گروهی را مهم می شمارند . حتی ممکن است شهروندان عادی نیز به مفهوم عقلانیت جمعی متمایل شوند ، زیرا آنان در می یابند که ممکن است آنچه در حالت فردی ، معقول به حساب آید ، در حالت جمعی غیر معقول شناخته شود ، یا بر عکس .

از این منظر توسل به تروریسم ضرورتاً انحراف و نابهنجاری نیست ، بلکه ممکن است پاسخی معقول و حساب شده به شرایط موجود باشد . این باور که تروریسم می تواند مصلحت آمیز باشد ، تداعی گر شیوه و روشی است که موازین اخلاقی را پشت سر نهاده باشد .

جریان های رادیکال یا به دنبال ایجاد تغییرات اساسی در وضع موجود هستند که برای آنان امتیازات جدیدی به همراه خواهد داشت و یا در پی دفاع از حقوق و منافعی هستند که به زعم آنان مورد تهدید قرار گرفته است . اما نکته اینجاست که تروریسم تنها شیوه دستیابی به اهداف رادیکال نیست و استراتژی جایگزینی برای آن متصور است . لذا این پرسش مطرح است که چرا گروهی از مخالفان ، تروریسم را می پسندند و گروهی دیگر آن را ناپسند می شمارند ؟

یکی از پاسخ ها این است که به طور کلی سازمان های کوچک برای جبران کمبود افراد به تروریسم متوسل می شوند . به عبارت دیگر بیشتر مردم با دیدگاه های اعتقادی سازمان های افراطی موافق نیستند و از آنها کناره می گیرند . یعنی مواضع سیاسی اتخاذ شده از سوی این مخالفان به حدی افراطی است که به طور طبیعی موجب کاهش جذابیت آنان در انظار عمومی می شود ؛ در این حالت غالباً میان اولویت های مخالفان و انتظارات مردم نوعی مغایرت و ناسازگاری به وجود می آید .

دومین استدلال برای ضعف آن دسته از سازمان هایی که عاقبت به تروریسم روی می آورند را می توان ناکامی تشکیلاتی آنها در جلب حمایت های مردمی دانست . اعضای این سازمان ها ممکن است برای صرف وقت و انرژی مورد نیاز جهت فعالیت های سازمان یافته مردمی از توان یا تمایل کافی برخوردار نباشند ؛ این افراد ممکن است از شکیبایی و مهارت های لازم محروم بوده یا احتمالاً انتظار ندارند متناسب با تلاش هایشان به موفقیت دست یابند .

عبارات بالا را چنین نیز می توان بیان کرد که سازمان هایی که اعتماد به نفس ندارند و نسبت به آینده بدبین هستند و درباره نفوذ خود در جامعه تردید دارند و اصولاً نسبت به روش های دیگر دستیابی به قدرت خوش بین نیستند ، به ترور روی می آورند . تروریسم نسبت به راههای دیگر برای این سازمان ها سهل الوصول تر است .

همچنین تروریسم برای جوانانی که اغلب نیز با بحران هویت روبرو هستند و به همین دلیل برای کسب هویت به سازمان های تروریستی پیوسته اند ، به دلیل پوشش گسترده ی خبری با جذابیت بیشتری همراه است .

سازمان های تروریستی به ویژه در حکومت های مستبد بر این باورند که مردم به این دلیل که از تنبیه های منفی دولت واهمه دارند و یا سانسور مطبوعات آنان را از پی بردن به احتمالاتی چون آشوب باز می دارد ، غالباً از یک سازمان مقاومت حمایت نمی کنند . در چنین وضعیتی آنها به این باور می رسند که هواداران شان وجود دارند ، اما نمی توانند حمایت و طرفداری خود را آشکار کنند و تا زمانی که نظام یک کشور سرنگون شود ، عمق این حمایت پنهان بوده و شدت همگرایی مخالفات فعال قابل تشخیص نیست .

چنین شرایطی هم می تواند یأس آور باشد هم آن که دریافت نادرستی را از جایگاه سازمان در جامعه ایجاد کند . سوء برداشت از شرایط می تواند به خواسته های غیر واقعی منتهی شود . این نوع نگرش یک سازمان تروریستی ، ترکیبی از امیدواری و اضطرار به ویژه زمانی رخ می دهد که ناگهان آسیب پذیری حکومت در برابر مبارزان آشکار شود .

این آسیب پذیری می تواند به دو گونه مختلف ظاهر شود :

زمانی که توانایی حکومت برای واکنش مؤثر و سرکوب قاطع مخالفان تضعیف شود .

زمانی که اقدامات سرکوبگرانه حکومت موجب شود شهروندان معمولی مکافات حمایت از مقاصد ضد دولتی را به جان بخرند ،  یا ادعاهای مخالفان رادیکال را باور کنند .

سازمان های تروریستی در چنین وضعیتی وسوسه خواهند شد تا از این غلیان نارضایتی موقت بهره برداری کنند .

علاوه بر قلت نفرات یا کمبود افراد ، محدودیت های زمانی نیز می تواند بر تصمیم مخالفان در خصوص استفاده از تروریسم مؤثر واقع شود . تروریست ها برای انجام عملیات ، عجول و بی صبرند . البته این بی صبری ممکن است از عوامل بیرونی مانند فشارهای روانی یا سازمانی نشأت گرفته باشد ، یا آن که متأثر از عواملی نظیر جوانی این افراد باشد .

چه بسا بی تابی و اشتیاق برای انجام عملیات ، ریشه در محاسبه اهداف و شیوه ها داشته باشد و برای مثال یک سازمان رادیکال ممکن است برای جبران ضعف و کوچکی خود در مقابل حکومت از یک فرصت ناگهانی بهره ببرد . رادیکال ها زمانی به تروریسم روی می آورند که خواهان اقدامات سریع و ناگهانی باشند و تصور کنند که تنها از راه خشونت می توانند در ایجاد سازمان های مخالف و بسیج هواداران به موفقیت رسند و مخاطرات مبارزه با دولت را به ویژه به نحوی تحریک آمیز بپذیرند .

مطابق چارچوب تحلیلی بالا این امکان وجود دارد که تروریست ها در انتخاب گزینه هایی که پیش روی دارند اشتباه کنند ، یا در محاسبه نتایج اعمال شان دچار خطا شوند ، اما به هر حال تصمیمات آنها مبتنی بر فرآیندهای ظاهراً منطقی است . علاوه بر این سازمان های تروریستی از اشتباهات خود و دیگران کسب تجربه می کنند و در نتیجه زمینه برای پیشرفت و تداوم استراتژ یک برای توسعه تاکتیک های مؤثر و پیچیده تر فراهم می شود . (5)

پنجم : رهیافت روانشناسانه به تروریسم

در میان نظریه هایی که به تبیین ریشه های تروریسم می پردازند ، نظریه های روانشناختی نیز همواره مورد توجه بوده اند . دانشورانی که از این نظریه ها بهره می برند ، معتقدند که هر چند شخصیت های متنوع و گوناگونی وارد مسیر تروریسم می شوند ، مطالعه خاطرات ، گزارش های دادگاه و مصاحبه های دقیق ، حاکی از آن است که افرادی با ویژگی ها و گرایش های شخصیتی خاص جذب فعالیت های تروریستی می شوند . اما این ویژگی ها و گرایش ها شخصیتی کدامند ؟

برخی نویسندگان ، تروریست ها را افرادی کنش گرا و ستیزه جو معرفی می کنند که تشنه تحرک و جویای هیجانند . در میان این افراد به ویژگ واستگی به ساز و کارهای روانی برونی کردن و دونیمگی (Externalization and Spiliting) بسیار چشمگیر است ، این ساز و کارهای روانی نیز در افرادی با آشفتگی های شخصیتی مرزی و خودشیفته (Narcisstic and Borderline Personality Disturbance) یافت می شود .

این رویکرد روانشناختی که افرادی نظیر جرالد پست به آن پرداخته اند ، بر این نظریه مبتنی است که افراد به منظور ارتکاب اعمال خشونت بار به مسیر تروریسم کشانده می شوند و منطق خاص این گروه که ریشه در روانشناسی آنان دارد و در لفاظی هایشان منعکس می شود ، چیزی جز توجیه اعمال خشونت بار آنها به حساب نمی آید .

با وجود تنوع اهداف و آرمان های مورد توجه تروریست ها ، ادبیات آنان تشابه فراوانی به یکدیگر دارد : ترکیب " ما در تقابل با آنها " بدون این که کوچکترین تردید و ابهامی بر ذهن شنونده باقی گذارد ، یکی از همین موارد است . " آنها " یعنی طبقه حاکم ، منشأ همه شرارت ها هستند ، درست بر خلاف " ما " یعنی مبارزان علیه حکومت که از فرط درست کاری و شرافت خود می سوزیم . پس اگر مشکلات " ما " از " آنها " ناشی می شود ، بنا به منطق روانشناختی یک تروریست ، ناگزیر " آنها " باید از سر راه برداشته شوند . این تنها کار اخلاقی و عادلانه ای است که باید انجام داد .

مطابق این نظریه ، اختلال دونیمگی مشخصه افرادی است که تکامل شخصیتی آنان در دوران کودکی تحت تأثیر نوع خاصی از آسیب روانی صورت گرفته باشد ، متخصصان بالینی جراحت های خودشیفتگی را زاییده این آسیب روانی ذکر می کنند .

این افراد جنبه های شخصیتی خود را به " خود " و " دیگری " تقسیم می کنند . فردی با این مجموعه شخصیتی وجود غول آسای خود را کامل تصور می کند و بر اثر فرافکنی ، همه ضعف های تنفر آمیز و بی ارزش درونش را به دیگران نسبت می دهد . کسانی که وابستگی زیادی به ساز و کارهای دو نیمگی و برونی کردن دارند ، منشأ مشکلات را بیرون از خود جستجو می کنند ، آنها نیازمند یک دشمن بیرونی هستند تا او را ملامت کنند .

سازمان های تروریستی اغلب افرادی را بر می گزینند که از نظر عاطفی پایدار نیستند . آنها دارای انگیزه های متفاوتی برای ارتکاب اقدامات تروریستی هستند، انگیزه هایی مانند : انتقام ، شهرت و یا کسب قدرت. (6) اگر چه همه افرادی که وارد یک گروه تروریستی می شوند ، در ویژگی های یاد شده با هم مشترک نیستند ، اما فضای گروه متأثر از شخصیت اکثریت اعضا می شود .

بسیاری از افراد تعلق به یک گروه تروریستی را اولین تعلق حقیقی خود می یابند ، اولین باری که حقیقتاً احساس مهم شدن می کنند و اولین باری که می بینند آنچه انجام می دهند با اهمیت تلقی می شود ، در واقع در همین جاست . به همین دلیل تعلق آنها به یک گروه تروریستی بیشتر می شود . زمانی که افراد در یک محیط گروهی به فعالیت می پردازند ، قضاوت و رفتار فردی آنان به شدت تحت تأثیر جاذبه های قدرتمند دینامیک های گروهی قرار می گیرد .

با توجه به شدت نیازهایی چون حس تعلق و وابستگی و نیز احساس کمبود هویت فردی در بسیاری از افراد ، تروریست ها مایلند هویت خود را در پوشش گروه پنهان سازند ؛ بدین ترتیب یک " فکر گروهی " شکل می گیرد . در این هنگام انسجام گروهی ایجاد شده با مخاطرات خارجی استحکام می یابد .

برای اینگونه گروه ها هر تردیدی به مشروعیت اهداف و عملکرد گروه غیر قابل تحمل است ، هر یک از اعضا که تصمیم های گروه را مورد سؤال قرار دهد خشم گروه را به جان خریده ، احتمالاً از گروه اخراج می شود . در واقع حتی ترس از تردید ، حادتر است . " عقب نشینی محال است ، مگر آن که به گورستان ختم شود ." در این حالت فشار بی اندازه برای واداشتن افراد به اطاعت ، پدیده ای رایج در میان سازمان های تروریستی است .

آرمان و مکتبی که این گروه ها برای خود بر می گزینند ، به ظاهر با سلطه جویی و قدرت طلبی مغایر است ، اما خود بدین حد خودکامه اند و تا این اندازه بر تبعیت و اطاعت بی چون و چرا تأکید می کنند . ایدئولوژی گروه نیز در تشدید فضای اطاعت پذیری اعضای گروه بسیار حائز اهمیت است . زمانی که سؤال ها مطرح می شود ، یک ایدئولوژی خودکامه و مطلق گرا به یک توجیه روشنفکرانه تبدیل می شود . در واقع ایدئولوژی برای گروه چون وحی منزل است .

افراد گروه در عین حال که بر این باورند که برای محافظت از خود باید به جنگ دشمان احتمالی بروند ، یا از مقابل آنها فرار کنند ، برای اطاعت از فرماندهی مقتدر نیر تحت فشار هستند ، که تلاش می کند آن را با       " تعلق عاطقی شدید " و به عنوان یک " قهرمان " پیوند بزند .

آنچه گروه بر اساس تفسیر خود از ایدئولوژی اخلاقی بداند ، اخلاقی می شود و به عنوان یک مجوز به اعضای گروه القا می شود . بنابراین اگر بر اساس یک ایدئولوژی چنین تفسیر شود که آنان مسئول مشکلات ما هستند ، نابود کردن آنها نه تنها موجه به نظر می رسد ، بلکه به عنوان یک دستور اخلاقی مورد توجه قرار می گیرد .

مطابق نظریه روانشناختی ، برای تفسیر و تبیین پدیده تروریسم لزوماً نباید اهداف و مصالحی عالی را سراغ گرفت ، بلکه افراد به این دلیل تروریست می شوند که به گروه های تروریستی بپیوندند و مرتکب اعمال تروریستی شوند و خود همین موضوع است که برای آنها جذابیت دارد . بر این اساس گروه های تروریستی حد افراطی ویژگی های " تفکر گروهی " را به نمایش می گذارند . لذا اگر تروریسم خود دلیل استفاده از تروریسم باشد ، مطابق این رویکرد هیچگاه امیدی برای خاتمه آن وجود نخواهد داشت . تروریست هایی که تنها به سبب تروریست بودن احساس ارزش و اهمیت می کنند را نمی تون وادار به ترک تروریسم کرد ، زیرا در این صورت ممکن است تنها دلیلی موجودیت شان را از دست بدهند . (7)

ششم : رهیافت سیاسی به تروریسم

از مسائلی که نظریه پردازان تروریسم به آن توجه داشته اند ، ارتباط تروریسم با نوع نظام های سیاسی و از جمله دمکراسی است . اما از آنجا که پدیده تروریسم در تمان نظام های سیاسی رخ نموده است ، موجب شده این نظریه که دمکراسی موجب از بین رفتن تروریسم می شود ، مورد توجه پژوهشگران تروریسم قرار نگیرد . لذا بیان می شود که دمکراسی و تروریسم قطب متضاد یکدیگر نیستند که با بروز یکی ، دیگری از بین برود . حتی امکان بروز تروریسم در بسیاری از دمکراسی هایی که حقوق اقلیت در آنها به شکل منظم نقض می شود وجود دارد .

از سوی دیگر گفته می شود دمکراسی های انتقالی و نوپا شکننده هستند ، زیرا حاکمیت آنها ضعیف بوده و مشروعیت و میراث حکومت سابق می تواند هنوز پابرجا باشد . در چنین جوامعی تروریسم می تواند به راحتی گذر به دمکراسی را به خطر اندازد و جنبش های دمکراتیک را تحت تأثیر قرار دهد . اما این موضوع را فراتر از نطام های دمکراتیک نوپا نیز می توان مشاهده کرد ،

اصولاً وجود دولت های ورشکسته که کنترل کاملی بر قلمرو خود ندارند و همچنین مواردی مانند جنگ داخلی ، مهاجرت، ضعف اقتصادی و سرکوب سیاسی ، زمینه های ظهور و بروز تروریسم را مستعدتر و آماده تر کرده است . همچنین مداخله یک کشور ، خصوصاً اگر ناعادلانه تلقی شود ، نیز می تواند زمینه های تروریسم را فراهم آورد . اصولاً در جوامع تجزیه شده و چند قطبی ، بیشترین احتمال بروز تروریسم به چشم می خورد . این نوع جوامع با احتمال بروز دیگر انواع خشونت نیز درگیر می باشند . (8)

تروریسم همچنین ارتباطی با پدیده خشونت آمیز دیگر یعنی " جنگ " ندارد و می تواند در هر سه دوره پیش ، پس یا حین جنگ رخ دهد . با وجود این ، برخی همچون اشمید آن را با جنگ مقیاس می کنند و معتقدند : " هم تروریسم و هم جنگ بخشی از رفتار جنگی خصمانه به حساب می آیند و اقدامات تروریسیت دارای اهدافی مشابه جنگ می باشند . یک تروریست اگر چه یک سرباز نیست ، اما همانند او خود را به خطر می اندازد . از سوی دیگر انگیزه های یک سرباز در جنگ عموماً خودآگاهانه نیست و این درباره انگیزه های یک تروریست نیز صدق می کند . (9)

هفتم : رهیافت فلسفی به تروریسم

در رهیافت فلسفی به تروریسم ، دست کم دو نوع دیدگاه متعارض وجود دارد : یکی از این دیدگاه ها خشونت و از جمله تروریسم را به پیش از جهان مدرن نسبت می دهد و دیدگاه دوم تروریسم را اصولاً زاییده مدرنیته می داند .

مدافعان تئوری تمدن در رهیافت فلسفی ، علل ظهور خشونت را از دیدگاه انسان شناسانه توضیح می دهند . از نظر آنان " تئوری تمدن در واقع یک تئوری انسان شناختی است که مطابق آن ، آدمیان به اسباب و دلایل مختلف از دوران برهنگی و توحش خارج و به دوران پوشیدگی و تمدن وارد شدند . اخلاق ، دین ، فرهنگ و علم ، همه به متمدن شدن آدمی یعنی مهار غریزه حق شکن و هنجار ستیز او کمک کرده اند ." در نتیجه " خشونت متعلق به بدویان و ناآگاهان است ." از نگاه آنان در عصر تجدد نسبت به ادوار پیشین ، از میزان خشونت کاسته شده است .

با وجود این ، بر خلاف این نگرش اندیشمندانی در خود غرب وجود دارند که پدیده تروریسم را بیشتر به دوران مدرنیته مربوط می دانند . یورگن هابرماس و ژاک دریدا از آن جمله اند . (10) برخی نویسندگان داخلی که تروریسم را پدیده ای متعلق به مدرنیته می دانند در تبیین این موضوع می نویسند : شکی نیست که پدیده ترور منحصر به دوره جدید نمی شود و در سراسر تاریخ بشر وجود داشته است . اما آنچه تروریسم جدید را از قدیم متمایز می کند ، حداقل دو چیز است : یکی گستردگی دامنه آن است که قدرت و وسعت تخریب آن را به خاطر ابزارهای مدرن افزایش یافته است . دوم : هدف آن است .

به این معنا که اگر در گذشته هدف از عملیات تروریستی فقط حذف فیزیکی مخالفان بوده است و با نابودی آنها عملیات تروریستی به پایان می رسید ، در دنیای جدید و خصوصاً در جهان امروز نه تنها مخالفان بلکه بقیه انسان ها نیز هدف عملیات تروریستی واقع می شوند و از آنجا که به وابسه پیشرفت علم و تکنولوژی جدید ، پیش بینی اهداف و منافع بلند ملت نیز امکان پذیر شده است ، لذا برای اینگونه عملیات تروریستی مرزی و جود ندارد .

مطابق رویکرد اخیر ، تروریسم ناشی از بحران معنویت و دورافتادگی از معنویت است ، که محصول تجدد است . جریان تروریستی با تحقیر مقام انسانیت و غفلت از معنویت همراه است و این امر آشکارا با ادعای بلند پروازانه بنیانگذاران عصر جدید منافات دارد که انسان باید غایت باشد نه ابزار .

به عبارت دیگر مدرنیسم با تولید تروریسم مدرن در جهت خلاف اهداف اعلام شده اش حرکت کرده است . در دنیای تجدد آنچه تا کنون اتفاق افتاده ، خفت و ذلت انسان است . چنان که گویی در جهان متجدد به هر چیزی توجه می شود جز مقام انسانیت و کمتر کسی از خود می پرسد ، قضیه چگونه وارونه شده است . قرار بود علم و تکنولوژی جدید در خدمت بشر و ابزاری برای تحکیم مقام و موقعیت انسانی باشد ، در صورتی که این انسان است که همچون ابزاری بی اراده در خدمت تکنولوژی جدید قرار گرفته است و.

در فرهنگ سیاسی جهان متجدد ، که یکی از ویژگی های آن سکولاریسم است ، غالباً اخلاق و دین و معنویت جایی ندارد ، بلکه ملاک سلطه جویان برای انجام هر عملی صرفاً منافع کوتاه مدت یا بلند مدت آنهاست . از این رو خطر و بحران جدی و بزرگی جهان کنونی را تهدید می کند . چون سلاح های کشتار جمعی در اختیار کسانی قرار دارد که به هیچ چیز جز منافع خود و دوام سلطه شان نمی اندیشند ، که یکی از این روش ها نیز تروریسم است . (11)

هشتم : رهیافت نژاد پرستانه به تروریسم

همان طور که آلکس اشمید ، یکی از انواع تروریسم را " تروریسم نژاد پرستانه " نام می برد ، برخی نویسندگان دیگر نیز در تحلیل ریشه های تروریسم و بازشناسی نوع خاصی از تروریسم ، آن را به روحیات نژاد پرستانه نسبت می دهند . این پژوهشگران با نام بردن از ایدئولوژی های نژاد پرست مانند فاشیسم ، نازیسم و صهیونیسم ، گرچه از ریشه های اعتقادی ، تحولات شوونیستی و ملی گرایانه قرن 19 اروپا و عواملی دیگر به عنوان علل رفتارهای تروریستی غافل نمی شوند ، اما در موارد فوق نقش عوامل نژاد پرستانه را مهمتر ارزیابی می کنند .

به طور مثال آنها در تبیین رفتار تروریستی صهیونیسم معتقدند : " تروریسم در رأس اندیشه سیاسی صهیونیسم قرار دارد که با مقوله های نژاد پرستی و استعماری تقویت می شود ." بر این اساس گرچه در آغاز شهرک سازی صهیونیستی در فلسطین ، موضوع تروریسم مورد توجه صهیونیسم بود ، اما نخستین رهبران سیاسی صهیونیست با دمیدن بر ابعاد نژاد پرستانه بعد جدیدی به آن دادند . آنها پیشگام این رهبران صهیونیستی را تئودور هرتزل می دانند . به گفته ی آنان هرتزل سناریوی مشخصی را مطرح کرد که در آن آمده بود :

" در حال حاضر (1896) یک دولت با همان شیوه های هزار سال پیش تأسیس نمی شود و باز گرداندن سطح تمدن به گذشته کاری احمقانه است ... فرض کنیم مجبوریم سرزمینی را از وجود حیوانات وحشی پاکسازی کنیم ، ما نباید به همان شیوه ای عمل کنیم که اروپایی ها در قرن پنجم انجام می دادند ؛ یعنی هر کدام نیزه ای برداریم و به دنبال یک خرس بگردیم ، بلکه باید حمله ای بزرگ برای صید ترتیب دهیم ، تمام حیوانات را در کنار هم جمع و بمب ها را وسط آنها پرتاب کنیم ." ( 12)

نهم : تروریسم ، پدیده ای انتقالی و وارداتی

بر خلاف نظریه پردازان غربی ، برخی پژوهشگران داخلی با بررسی تاریخ شکل گیری سازمان های تروریستی در کشورهایی مانند ایران و تجزیه و تحلیل ایدئولوژی این سازمان ها ، بیشتر معتقدند " تروریسیم به عنوان یک رفتار سازمانی که ارتباط تنگاتنگی هم با عملیات مسلحانه دارد ، به نوعی از جوامع و کشورهای دیگر وارد کشورهای پسین شد . " لذا تروریسم و رفتار مسلحانه در برخی کشورها پدیده ای درون زا نبود و بر اثر گرته برداری از سازمان های مسلح و تروریستی غیر بومی وارد این جوامع شد و به تعبیر دیگر از بخری جوامع به جوامع دیگر انتقال یافت .

لذا در بررسی رفتار سازمان هایی که به مبارزه مسلحانه و از جمله تروریسم روی آوردند ، نظراتی را می توان یافت که اصولاً انواعی از تروریسم را پدیده ای انتقالی و برون زا می دانند . به این معنا باید گفت پیدایش " تروریسم " در یک جامعه لزوماً خاستگاه های درونی نداشته و ریشه در مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آن کشور ندارد . تروریسم و مبارزه های مسلحانه پیشرفته ، که از سوی برخی نیروهای سیاسی حرفه ای صورت می گیرد ، می تواند برآمده از نوعی " فرهنگ انتقالی " باشد که از برخی جوامع دیگر وارد شده اند .

نویسنده کتاب " چریک های فدایی خلق " که به باز شناسی رفتار و اندیشه این سازمان پرداخته است ، در تبیین رفتارهای مسلحانه این سازمان علیه حکومت پهلوی می نویسد : " انتخاب مشی مسلحانه به عنوان یگانه و یا مؤثرترین راه برای فائق آمدن بر دیکتاتوری شاه ، پیش از آن که انتخابی آگاهانه و از سر ناگزیری باشد ، رفتاری کاملاً تقلیدی بود که جاذبه های آن ، این تقلید را پنهان نگاه داشت ...

الگوی کوبا ، خصوصاً برای مارکسیست – لنینیست های وطنی ، جاذبه های فوق العاده ای داشت . زیرا که بر تئوری " اول حزب و سپس مبارزه " خط بطلان می کشید . از درون این تفسیر جدید و نوین از مارکسیسم بود که مبارزه مسلحانه می توانست پشتوانه ایدئولوژیک بیابد . ناکارآمدی چپ سنتی و انفعال احزاب کمونیست در مبارزه علیه نظام سرمایه داری و توجهیات ایدئولوژیک آنان در مماشات با این نظام ، راه را بر " چپ نو " گشود ... انقلاب الجزایر نیز حاوی این نکته بود که می توان با هسته های بسیار کوچک ، مبارزه مسلحانه را آغاز و فراگیر ساخت . " (13)

محمود نادری گرچه در آن کتاب به طول کلی از مبارزه مسلحانته سخن می گوید و به نوعی دایره مفهومی کلام او از تروریسم وسیع تر است ، اما تروریسم نیز به عنوان رفتاری مسلحانه شامل این نظریه می شود . البته در اینجا باید میان " ترور " و " تروریسم " نیز تفاوت گذاشت . " ترور " رفتاری غیر مستمر است که می تواند از سوی یک فرد و خارج از تشکیلات سازمانی صورت بگیرد ؛ اما " تروریسم " یک رویکرد و مشی سیاسی است که صرفاً از سوی برخی سازمان های حرفه ای صورت می گیرد ، لذا در اینجا تروریسم مراد است نه ترور .

دهم : رهیافت ایدئولوژیک به تروریسم

شاید تعبیر دیگری که از جانب برخی پژوهشگران از رهیافت ایدئولوژیک صورت گرفته است ، " رهیافت مذهبی " باشد . (14) با وجود این ، ایدئولوژی معنای عام تری دارد و ایدئولوژی های دینی و غیر دینی و سکولاریستی را در بر می گیرد . در واقع نقدی که به داوود فیرحی و صمد ظهیری در مقاله " تروریسم ، تعریف ، تاریخچه و رهیافت های موجود در تحلیل پدیده تروریسم " وارد است ، آن است که در انواع رهیافت هایی که برای تحلیل تروریسم می پردازند ، هیچ رهیافتی که بتواند ارتباط تروریسم را با ایدئولوژی های غیر دینی توضیح دهد ، وجود ندارد .

آنها برای تحلیل برخی پدیده های تروریستی از " رهیافت مذهبی " به مثابه یک ایدئولوژی نام می برند ، در حالی که تکلیف برخی پدیده های تروریستی که با ایدئولوژی های غیر دینی صورت گرفته اند ، مانند : آنارشیسم ، کمونیسم و فاشیسم مشخص نمی شود .

نباید فراموش کرد که رهیافت ایدئولوژی به دلایل متعدد نمی تواند از عهده تبیین تروریسم برآید . از همه مهتر این است که در یک ایدئولوژی همه لزوماً به تروریسم گرایش نمی یابند ، به طوری که تاریخ ایدئولوژی ها نیز نشان می دهد همه آنارشیست ها ، تروریست نمی شوند و همه معتقدان به سلفی گری هم به تروریسم نمی پیوندند . (15)

به عبارت دیگر این ایدئولوژی ها نیستند که تروریسم را تولید و توجیه می کنند ، این تروریست ها هستند که برای مشروعیت بخشیدن به رفتار خود ، برخی گزاره های خشونت طلبانه را به ایدئولوژی ها تحمیل می نمایند . نمی توان انکار کرد که برخی ایدئولوژی ها در برخی مقاطع تاریخی سازگاری بیشتری با خشونت دارند .

به طول مثال : در تاریخ چند دهه گذشته ایران بیشتر سازمان های تروریستی گرایش های چپی داشته اند و از طیف های جریان چپ (به معنای عام) بوده اند . سازمان مجاهدین خلق ، گروه فرقان ، چریک های فدایی خلق و حزب کومله از نمونه های این سازمان ها هستند .

یازدهم : تبیین تروریسم بر اساس نقش استعمار

افزون بر آن که برخی پژوهشگران خشونت سازمان یافته و از جمله تروریسم را پدیده ای غیر درون زا و انتقالی به جامعه ایران می دانند ، در تأثیر عوامل بیرونی بر پیدایش و گسترش تروریسم در جوامعی مانند ایران ، به نقل دولت های بیگانه و به ویژه غربی نیز می توان اشاره کرد . فهم این موضوع وقتی امکان می یابد که از جزء به کل حرکت کنیم و تک تک سازمان های تروریستی را مورد بررسی قرار دهیم .

اگر گروه هایی مانند سازمان مجاهدین خلق ، چریک های فدایی خلق ، حزب دمکرات کردستان ایران ، حزب کومله و جندالله را که در این کتاب بررسی شده اند ، مورد مطالعه قرار دهیم ؛ پیوندهای این سازمان ها با دولت های بیگانه را به روشنی می یابیم . در میان این سازم ان ها ، تنها گروه فرقان است که شاید نتوان   آن را با دولت های بیگانه در پیوند دانست ، اما دیگر گروه های تروریستی ، مورد حمایت دولت های بیگانه بوده اند .

بر اساس این واقعیت نمی توان درباره ی نظریه های تروریسم در کشورهای جنوب سخن گفت و از نقش دولت های استعماری در پیدایش و گسترش تروریسم غافل شد . به عبارت دیگر در شناخت ماهیت امپریالیسم باید گفت این پدیده از دو جهت فرهنگی و سیاسی در ظهور تروریسم در کشورهای جهان سوم نقش داشته است .

گرچه نمی توان ادعا کرد تمام پدیده تروریسم متأثر از امپریالیسم بوده ، اما از آن می توان به عنوان یک مؤلفه مهم یاد کرد . این موضوع را در تمام کشورهای خاورمیانه و به ویژه درباره سازمان القاعده نیز می توان مشاهده کرد . (16)

دوازدهم : نگرش تلفیقی میان نظریه ها و رهیافت های به تروریسم

برای تبیین پدیده تروریسم در ایران عصر انقلاب و البته باز تولید آن در سه دهه بعد ، نمی توان تنها از یک نظریه و رهیافت بهره برد . برای تبیین تروریسم در ایران شاید لازم باشد از بیشتر 11 مورد ذکر شده پیشین استفاده شود . تروریسمی که در اواخر دوران پهلوی و آغاز انقلاب رخ داد را باید در چند لایه بررسی کرد ، به طور مثال می توان از وجوه و ابعاد زیر سخن گفت :

زمینه های سیاسی و ساختاری شکل گیری خشونت ، از جمله نظام استبدادی دوران پهلوی
تقویت مؤلفه های فرهنگ سیاسی منازعه جو
تأمین زمینه های ایدئولوژیک به ویژه ایدئولوژی های کمونیستی و چپ گرا
رسوخ اندیشه مبارزه مسلحانه که در دهه 1350 در بسیاری از نقاط جهان رواج داشت . (فرهنگ انتقالی)
وجود زمینه ها و استعدادهای روانشناختی در برخی افراد که اغلب جوانانی بودند که در بحران هویت به سر می بردند .
نفوذ و دخالت مؤثر دولت های بیگانه
مطالبات قومی – مذهبی با هدف جدایی طلبی

درباره تروریسم ابتدا به چند نکته که کمتر مورد توجه قرار گرفته است ، اشاره می کنیم : نخست این که تروریسم گونه ای از بسط خشونت های گذشته است که در جوامع سنتی میان دو طرف نزاع سیاسی رخ می داده ، اما امروزه به صورت های دیگر و از جمله تروریسم جلوه گر شده است . دوم : تروریسم در زمانی رخ می دهد که نزاع میان دو قدرت نابرابر باشد ، به طور نمونه در گذشت که ایلات برای خود سازماندهی نظامی داشتند و یک ایل مرکزی قدرت دولت را به دست می گرفت ، چون قدرت دولت مرکزی چندان بیشتر از ایلات و اقوام دیگر نبود ، آنها به جای اتخاذ روش های خشونت آمیز تروریستی و بزن و در رو ، روش خشونت آمیز دیگر ، یعنی مبارزه نظامی را بر می گزیدند .

بر این اساس و با این دریافت است که تروریسم را می توان با مدرنیته ، مدرنیزاسیون و تشکیل دولت مدرن مقارن دانست ؛ زیرا با شکل گیری دولت مرکزی ، که انحصار مشروع به کارگیری قدرت را در دست دارد (یعنی همان تعریفی که برای دولت مدرن ارائه می شود) قدرت های دیگر مخالف حکومت ، ضعیف و نامشروع می شوند و چون توان مقابلهت نظامی را ندارند ، به روش های دیگر مانند تروریسم روی می آورند.

بر اساس چنین نگرشی ، رفتارهای خشونت آمیز همواره در طول تاریخ سیاسی استمرار و حضور داشته است ، اما به دلیل اقتضاعات هر زمان ، شکل و شیوه آن دگرگون می شده است . در دوران پیش از عصر جدید و شکل گیری دولت مدرن ، مدعیان قدرت و دولت برای رقابت با هم به مبارزه مسلحانه علیه یکدیگر می پرداختند ، اما در دوران جدید به دلیل نابرابری قدرت ، مدعیان حکومت در میان آنهایی که به اصالت قدرت اعتقاد دارند و هیچ روشی حتی خشونت آمیز را کنار نمی گذارند ، به تروریسم نیز پرداخته اند .

اما این همه ماجرا نیست ، بلکه باید عوامل دیگری نیز مهیا شود تا برخی مخالفان سیاسی به تروریسم به عنوان یک تاکتیک یا استراتژی مبارزاتی روی بیاورند . به طور مثال ، در عصر حاضر که نقش رسانه ها و قدرت اجتماعی و بسیج اجتماعی در دگرگونی قدرت ، گسترش یافته است ، بسیاری از چریک های گذشته به روش هایی مانند : بسیج اجتماعی ، نافرمانی مدنی و انقلاب مخملی ، اقبال نشان داده اند .

به عبارت دیگر ، در گذشته که هنوز انفجار جمعیتی در شهرهای ایران به ویژه تهران رخ نداده بود ، تراکم جمعیتی در نقاط کشور کم بود و جمعیت پراکنده بود ؛ امکان یا انتظار بسیج اجتماعی وجود نداشت و امکانات نظامی و دولتی نیز در خارج شهرها بسیار کمتر بود ؛ این شرایط موجب می شد تا برخی نظریه پردازان از روش های مبارزاتی مائوئیستی و مبارزات مسلحانه روستایی و نظایر آن دفاع کنند .

اما در زمانی که تراکم جمعیت شهرها به اندازه ای رسیده است که از آن به عنوان " انفجار جمعیت " یاد می شود و رسانه ها نیز به شدت افزایش یافته اند و اصولاً خلوت همه افراد را رسانه ها پر می کنند ، روش هایی که به جلب افکار عمومی توجه دارند ، که به ضرورت در ظاهر نیز باید از خشونت بری باشند ، بیشتر مورد توجه مبارزان سیاسی قرار می گیرند .

گسترش نفوذ رسانه ها در زندگی امروز به گونه ای است که مرز دنیای واقعی و دنیای مجازی را بر هم زده است و در واقع این رسانه ها هستند که موضوعات را واقعی و غیر واقعی می کنند ؛ لذا موضوع اهمیت رسانه ها از نگاه مبارزان سیاسی نیز پنهان نمانده است .

اگر اینگونه بنگریم که در جمامع سنتی ، نیروهای سیاسی خارج حکومت به دلایل گفته شده کمتر به گزینه تروریسم به عنوان یک رویکرد و مشی سیاسی نگریسته اند ، باید بگوییم در جوامع فرا سنتی (اعم از مدرن ، در حال گذار یا غیر آن) که گروه بندی های جدید را به وجود می آورد  ، تروریسم را تشکیلات مدرن ، هر چند صاحبان آن دارای تفکرات سنتی باشند ، سامان می دهد .

نیروهای سیاسی سنتی ، چون کار ویژه گذشته خود را از دست داده اند ، از کارایی گذشته نیز برخوردار نیستند ؛ لذا اگر آنها نیز بخواهند با روش های خشونت آمیز با حکومت و دولت مدرن به مقابله برخیزند ، سرانجام به تروریسم می گروند . یک تشکیلات مبارزاتی ضعیف در برابر دولت قوی ، بر حسب محاسباتی که دارد برای تأثیر گذاری بر قدرت یا سهیم شدن در آن چاره ای نمی بیند جز بهره گیری از ترور .

دوری از تروریسم در جوامع فرا سنتی ، برای گروه های سیاسی مخالف فقط وابسته به این است که آنان از روش های خشونت آمیز دست بکشند و اگر به رقابت های سیاسی درون حاکمیت تن نمی دهند ، دست کم تنها به روش های مسالمت آمیز مانند نافرمانی مدنی توجه کنند .

محمود سریع القلم که فرهنگ سیاسی ایران را هنوز متأثر از نظام ایلیاتی و قبیله ای می داند ، خشونت سیاسی تاریخ معاصر را از طریق فرهنگ سیاسی برخاسته از منازعات قومی توضیح می دهد . (17) اما الگوی شناختی قرار دادن این ادعا ، بر فرض آن که درست هم باشد ، به دلیل نقص بیش از حد آن موجب عدم شناخت ما از فرهنگ سیاسی ایران و علل وجود خشونت سیاسی در آن می شوئد .

در واقع مسئله برعکس است و باید آن را اینگونه بیان کرد که خشونت سیاسی برای به دست گیری قدرت و یا تأثیر گذاری بر آن همواره وجود داشته است . این گرایش در هر دوره تاریخی و بر اساس شرایط سیاسی متفاوت به شکلی متفاوت جلوه کرده است . به طور مثال در یک دوره به شکل منازعات قومی ظهور می یافته و در دوره بعد به شکل خشونت سازمان یافته تروریستی . مسئله این است که بسیاری از فعالان سیاسی در عینیت سیاست و تغییر پذیری و تأثیر پذیری بسیار دشوار حکومت ، به روش های خشونت آمیز اعتقاد پیدا کرده اند .

اما جایگزینی روش های مسالمت آمیز مبارزه سیاسی که امروز در حال گسترش است ، بیشتر به لطف دو پدیده رخ می دهد :

به وجود آمدن شهرهای بزرگ با جمعیت فراوان که زمینه را برای بسیج اجتماعی فراهم می کند .
گسترش رسانه ها که ابزار تغییر افکار عمومی در جهت فشار بر حکومت و یا احیاناً تغییر حکومت هستند .

البته در این میان نباید نقش نظام های سیاسی مردم سالار را نادیده گرفت . آنها رقایت سیاسی را جایگزین مبارزه سیاسی می کنند و با نهادینه ساختن روش های قانونی گردش نخبگان ، باور به رفتارهای مسالمت آمیز را به جای رفتارهای خشونت آمیز تقویت می کنند .

در نظامی های مردم سالار که مشارکت سیاسی افزایش می یابد ، نیروهای اجتماعی خود را در فرآیندها سهیم می د انند و با پا نهادن در رقابت های سیاسی ، روش های مسالمت آمیز گردش نخبگان را می پذیرند . در این رقابت حتی اگر شکست هم وجود داشته باشد ، اما این انتظار وجود دارد که در آینده باز از طریق همین ساز و کار به قدرت دست یابند .

نظام مردم سالار گرچه خشونت را به کلی از بین نمی برد ، اما تحت چنین شرایطی انگیزه ها و روحیه های خشونت طلبانه را کاهش می دهد . در نظام مردم سالار ، فرد چون احساس می کند در فرآیندها دخالت دارد ، گام در عرصه رقابت می گذارد و در قالب احزاب و گروه های متفاوت به ارائه و حمایت از ارزش ها و بینش های خود می پردازد . (18)

به عبارت روشن تر ، حکومت پهلوی با داشتن ساختار سیاسی استبدادی و ندادن اجازه مشارکت سیاسی به گروه های مختلف اجتماعی موجب شد فعالیت سیاسی در ایران جنبه قهرآمیز بگیرد . در این میان برخی مانند امام خمینی رویکرد انقلابی مردمی را اتخاذ کردند و برخی نیز رویکردهای خشونت آمیز مسلحانه و تروریستی را برگزیدند .

نتیجه گیری که از این مطلب به دست می آید این است که نظام سیاسی استبدادی گرچه می تواند زمینه رفتار سیاسی قهرآمیز را فراهم کند ، اما این رفتارها در همه نیروهای سیاسی لزوماً همراه با خشونت نخواهد بود . دست زدن به رفتار خشونت آمیز و از جمله تروریسم نیاز به مؤلفه های دیگری نیز دارد تا از یک فعال سیاسی مبارز یک " تروریست " بسازد . این مؤلفه ها را می توان در عواملی همچون مسائل ایدئولوژیک ، روانشناختی و .... جست . این موارد در واقع لایه های بعدی پیدایش تروریسم در ایران را تشکیل می دهند .

البته این نکته را هم باید اضافه کرد که از بدو شکل گیری دولت مدرن در ایران ، حکومت پهلوی خود از پیشتازان تروریسم در ایران بود . لذا در جامعه ای که حکومت خود به " تروریسم دولتی " دست می زند و به حذف فیزیکی مخالفان اقدام می کند ، گسترش تروریسم دست کم به عنوان رفتاری واکنشی ، طبیعی جلوه می کند .

اما اکنون که فعالیت سیاسی در درون یک حاکمیت را به دو نوع فعالیت سیاسی تقسیم کردیم : مبارزه سیاسی و رقابت سیاسی ، پرسش مهمی که طرح می شود این است که چرا برخی گروه ها به " رقابت سیاسی " که رفتاری مسالمت آمیز است ، روی می آورند و گروهی دیگر به مبارزه سیاسی از نوع خشونت آمیز آن تمایل می یابند ؟

اهمیت این پرسش زمانی بیشتر می شود که پس از انقلاب اسلامی نظام سیاسی کشور دمکراتیک شد و از یک ساختار استبدادی پادشاهی به یک نظام مردم سالار دینی تغییر یافت . با وجود این ، در آغاز انقلاب ترورهای سیاسی به میزان قابل توجهی افزایش یافت ، برای پاسخ به پرسش بالا دست کم به پنج علت می توان اشاره کرد :

علت سیاسی و ضعف دولت نوپا

چنان که در رهیافت سیاسی به تروریسم نیز اشاره شد ، چون دمکراسی های نوپا شکننده هستند ، در چنین جوامعی تروریسم می تواند گذار به دمکراسی را به خطر اندازد . فراتر از نظام های دمکراتیک نوپا ، اصولاً هر دولتی که نتواند کنترل کاملی بر قلمرو خود داشته باشد ، با این پدیده مواجه خواهد شد ؛ لذا تمایل به روش های خشونت آمیز در زمانی که حکومت ها با ضعف مواجه می شوند  و کنترل نهادهای امنیتی بر اوضاع کاهش می یابد ، افزایش می یابد .

بر این اساس بود که در سال های نخست انقلاب به دلیل تازه تأسیس بودن حکومت ، سازمان های تروریستی فراوانی فعالیت می کردند . تصور تروریست ها این بود که حکومت دینی توان پایداری ندارد و اگر اندکی فشار بر آن وارد شود ، سقوط می کند . در واقع گرایش های تمامیت خواهانه توسل به روش های خشونت آمیز را تقویت می کرد . آنها چون خود را منسجم و آموزش دیده می دانستند و رهبران نظام انقلابی را فاقد تشکیلات لازمی می دیدند که بتواند در برابر آنها ایستادگی کند ، دلیلی نمی دیدند که از روش مسلحانه و تروریسم بهره نبرند .

در ادامه به برخی اظهارات مسعود رجوی در آغاز مقابله علیه انقلاب اسلامی می پردازیم که مؤید مطالب بالا است :

" چه باید کرد ؟ یک عده می خواغهند ایران را ترکیه بکنند ، ولی ایران که ترکیه بشو نیست ، لبنان خواهد شد و ما بگوییم که در یک تجربه لبنانی ، نیروهای انقلابی (مجاهدین خلق) نیستند که بازنده اصلی   هستند ." (19)

" همان طور که در امجدیه نیز گفتیم در پایان ، دیگر به طور عمده به راهی جز خشونت های تروریستی و تحمیل جنگ فراگیر داخلی (منتهی) نخواهد گردید و این چیزی است که این روزها کمتر کسی در آن تردید دارد ." (20)

همچنین در سال 66 مسعود رجوی اعلام می کند : " رژیم ثبات ندارد و از درون پوک شده ، هر چه داشته به صورت سدی دفاعی در مرز مستقر کرده است ، کافی است در یک مقطع مناسب سوراخی در این سد ایجاد کنیم و برویم که برویم ." (21)

این مسئله روشن است که هر گاه سیستم دفاعی یک جامعه ضعیف می شود ، ویروس های تروریست نفوذ می کنند و دستگاه امنیتی را با مشکل مواجه می سازند . این وضعیت را در ایران پس از آشوب های سال 88 نیز می توان مشاهده کرد . پس از آن که جریان رادیکالیستی در سال 88 با ایجاد آشوب و اغتشاش ضریب امنیتی را کاهش داد ، سازمان های تروریستی از فرصت بهره بردند و در مرکز و شهرهای مرزی کشور اقدام های تروریستی را افزایش دادند . لذا در همین دوره است که سه نفر از نخبگان علمی کشور ترور می شوند و مسعود علی محمدی و مجید شهریاری دو دانشمند هسته ای کشور به شهادت می رسند . در این دوران همچنین ماموستا برهان عالی از روحانیان سرشناس کردستان ترور می شود .

اصولاً در این مجال ، تروها در مناطق مرزی کشور افزایش می یابد که نمونه ای از این ترورها ، حادثه تروریستی چابهار بود که در روز 24 آذر 1389 در مسجد امام حسین (ع) صورت گرفت که طی آن بیش از 40 نفر کشته و بیش از 90 نفر زخمی شدند . در تهران نیز ترورهایی صورت گرفت که نمونه آن ترور ندا آقا سلطان و صانع ژاله در 30 خرداد 1388 و 25 بهمن 1389 در میان آشوب ها بود .

علت ایدئولوژیک

علت ایدئولوژیک را از دو بعد می توان ارزیابی کرد که عبارتند از :

وجود مؤلفه های خشونت در برخی ایدئولوژی ها

تعارض ایدئولوژی سازمان های تروریستی و خشونت گرا با ایدئولوژی حکومت کنونی .

در واقع یکی از دلایلی که موجب می شود یک سازمان یا گروه نتواند در درون یک حاکمیت به رقابت سیاسی بپردازد و یک چهره مخالف و خارج از حاکمیت بگیرد ، تضاد ایدئولوژیک میان آن و حاکمیت است. زمانی که نظام ارزشی و بینشی هر دو متفاوت باشد، مدینه فاضله هر کدام فرق کند ، اولویت بندی ها و سیاست ها و جهت های هر کدام مغایر با دیگری باشد و اصولاً توافقی میان آنها صورت نگیرد ، دو حالت متصور است : یا آن گروه سیاسی فعالیت سیاسی محتاطانه ای انجام دهد و نهایتاً به یک اپوزیسیون معمولی تبدیل می شود که تنها به برخی اظهارات و بیانات و نقدها و تبلیغ ها سرگرم می شود و یا این که به مقابله با حکومت از طریق خشونت آمیز بر می خیزد .

در تاریخ پس از انقلاب ، نهضت آزادی و جبهه ملی به دلیل تضاد ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی پس از شکست ائتلاف با گروه های شورشی فعالیت سیاسی خود را محتاطانه کردند و به یک اپوزیسیون معمولی تبدیل شدند . اما جریان هایی مانند مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق نه تنها به دلیل تعارضات ایدئولوژیک به مقابله با حاکمیت برخاستند ، بلکه در پس آن دست به سلاح بردند و اقدام های تروریستی را بنا نهادند .

بنابراین تعارضات ایدئولوژیک گرچه موجب می شود یک جریان و سازمان به اپوزیسیون تبدیل شود و از رقابت سیاسی بپرهیزد ، اما لزوماً به خشونت نمی انجامد . در واقع علاوه بر تعارض ها و تضادهای ایدئولوژیک دست کم به یک مؤلفه دیگر نیاز است تا از یک اپوزیسیون یک گروه خشونت گرا بسازد . این مؤلفه در واقع همان وجود مؤلفه های خشونت گرا در یک ایدئولوژی است .

مؤلفه های رادیکالیستی و خشونت گرا بیشتر در ایدئولوژی های چپ گرا به چشم می خورد ، به طوری که از آغاز پیدایش جریان چپ در ایران نه تنها آنها خود به رفتارهای خشونت گرا و رادیکالیستی اقدام کرده اند ، بلکه فضای جامعه ایران را نیز به سوی رادیکالیسم سوق داده اند . جریان چپ یعنی گروه هایی که به نحوی متأثر از ایدئولوژی های سوسیالیستی ، مارکسیستی و کمونیستی بودند ، در دوران پیش از انقلاب اسلامی نسبت به جریان های سکولاریستی دیگر از قدرت بیشتری در جامعه برخوردار بودند .

جریان چپ از آغاز تا دوران انقلاب اسلامی به طور کلی چهار مرحله را پشت سر گذاشت :

دوره اول : مرحله نخست به بازگشت ایرانیان ساکن قفقاز باز می گردد ، آنها در سال 1905 میلادی کمیته سوسیال دمکرات ایران یا " اجتماعیون عامیون ایران " را در بادکوبه تشکیل دادند و سپس به تأسیس شاخه های خود در ایران پرداختند و در مشهد ، تبریز ، اصفهان و رشت شعبه هایی را دایر کردند . به جز حیدرخان عمو اوغلی که در جهت راه اندازی این تشکیلات فعالیت داشت ، همچنین می توان به علی مسیو ، بشیر قاسموف ، حسین سرابی ، سوچی میرزا و قره داداش اشاره کرد . هسته اصلی این حزب " مرکز غیبی " نام داشت و حتی گاهی این حزب را با همان نام " مرکز غیبی " می شناختند . مرکز غیبی پیوندهای تشکیلاتی با حزب همت داشت .

با فعالیت این افراد ، خشت نخست چپ گرایی در ایران بر پایه های رادیکالیسم و خشونت و تروریسم بنا نهاده شد . به طور نمونه در تشکیلات " اجتماعیون عامیون " کمیته ای به نام " هیأت مدهشه " وجئد داشت که در واقع گروه ترور این جریان را شکل می داد . آنها همان دسته های " فدایی " بودند که از قفقاز و آذربایجان به تهران آمده بودند .

حیدرخان عمو اوغلی در سرگذشت شخصی خود بیان می کند " تصمیم بر ترور میرزا علی اصغر خان اتابک " در حوزه اجتماعیون عامیون تهران گرفته شده بود . (22) همین گروه فدایی اتابک صدراعظم و آیت الله بهبهانی را به قتل رساندند . به سوی کالسکه محمد علی شاه نارنجک پرتاب کردند و به ستارخان سردار ملی حمله ور شدند .

دوره دوم : آغاز دوره دوم به تیر 1299 و تشکیل حزب کمونیست ایران در بندر انزلی باز می گردد . در واقع تشکیل حزب کمونیست ایران که به آن " فرقه کمونیست " نیز می گفتند ، به طور مستقیم متأثر از تحولات اتحاد جماهیر شوروی بود . حزب کمونیست با همراهی حزب بلشویک شوروی در بندر انزلی تأسیس شد . این حزب که بر اثر تحولات درون حزب عدالت (حزبی که به دست کارگران ایرانی صنعت نفت باکو  تأسیس شد) شکل گرفت ، از اعضای زیر برخوردار بود : سلطان زاده ، کامران آقازاده ، جعفر جعفرزاده ، پیشه وری ، عالیخانف ، نعمت بشیر ، محمد فتح الله اف ، رحمت خدازاده ، حسین حاج وردی اوغلی ، میر حبیب قاضی زاده ، حیدر عمو اوغلی و تقی ارانی . (23)

حزب کمونیست در به انحراف کشاندن نهضت جنگل ، رادیکالیزه ساختن آن و گسترش نقش شوروی در تحولات " جمهوری گیلان " دست داشت . این حزب به دلیل ماهیت دیکتاتوری دولت رضاشاه و برخورد آن با همه احزاب نتوانست چندان گسترش بیاید . البته کمونیست ها با تأسیس سازمان های پئوششی کوشیدند فعالیت خود را ادامه دهند ، اما در سال 1310 وقتی که تعدادی از این سازمان ها تحت عنوان باشگاه های فرهنگی – ورزشی فعالیت داشتند ، شناسایی شدند و این موجب شد رضاشاه فعالیت آنها را تحت هر عنوانی ممنوع کند . (24)

دوره سوم : دوره سوم جریان چپ در ایران با سرنگونی حکومت رضاشاه و شکل گیری حزب توده آغاز می شود . اعضای اصلی حزب توده تعدادی از همان گروه 53 نفری بودند که در دوران رضاشاه دستگیر و زندانی شدند . رهبر و تئوریسین اصلی 53 نفر ، " تقی ارانی " بود که در زندان رضاشاه به طرز مشکوکی جان سپرد .

حزب توده بزرگترین حزب ایرانی دهه بیست و سی بود که به لحاظ نخبگان فرهنگی و هنری همراه خود از مطرح ترین احزاب ایرانی به شمار می رفت . این حزب در طبقات مختلف نفوذ داشت و حتی در میان افسران ارتش پهلوی نیز رسوخ کرده بود . البته این نفوذ بی ثمر نبوده ، زیرا موجب شد تا " سازمان نظامی حزب توده " ، از درون همین رویکرد حزبی تأسیس شود .

سازمان نظامی حزب توده که در بدو تشکیل ، توسط سرهنگ عزت الله سیامک و یک سروان پیشین ارتش به نام خسرو روزبه رهبری می شد ، در سال 1329 با کمتر از صد عضو کار خود را آغاز کرد و در سال 1333 که اعضای آن دستگیر و مجازات شدند ، تعداد اعضای این سازمان به بیش از 500 نفر می رسید . پس از کشف سازمان نظامی به سال 1333 ، اعضای آن طی سه سال محاکمه شدند که شامل 22 سرهنگ ، 69 سرگرد ، 100 سروان ، 193 ستوان ، 19 گروهبان و 63 دانشجوی افسری می شدند .

گرچه حزب توده از روش های سیاسی بهره می برد ، اما دست کم در میان برخی جناح های داخلی آن تمایل به رفتار مسلحانه و تروریستی نیز مشاهده می شد . برخی از ترورهای حزب توده عبارتند از : قتل محمد مسعود و پنج تن از اعضای این حزب .

فعالیت حزب توده در آغاز دهه 1330 متوقف می شود و دوره سوم جریان چپ نیز در همین دهه به پایان می رسد و در آغاز دهه 1340 و با آغاز نهضت امام خمینی و فعالیت جریان اسلامی ، جریان چپ نیز مجبور می شود با سازماندهی و ظاهری جدید به فعالیت بپردازد .

دوره چهارم : دوره چهارم با فعالیت دو گروه و سازمان شاخص آغاز می شود که عبارتند از : سازمان چریک های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق . این دوره از دهه 1340 آغاز می شود و تا دهه 1360 ادامه می یابد . دو سازمان مذکور به اضافه برخی گروه هایی که سپس تشکیل شدند در واقع میراث بر گذشتگان چپ گرای خود بودند که اکنون در شرایطی جدید ، نوبت به آنها رسیده بود . برخی اعضای سازمان چریک های فدایی خلق ، اساساً از اعضای سابق حزب توده بودند .

رادیکالیسم و توسل به خشونت از مؤلقه های ایدئولوژی احزاب و جریان ها بود و به تعبیری از آنها جدایی ناپذیر بود . پس از انقلاب اسلامی وقتی این افراد مشاهده می کردند ایدئولوژی آنها با ایدئولوژی حاکم بر جمهوری اسلامی مغایرت دارد ، ضمن آن که با تفسیری ایدئولوژیک آن را " ارتجاعی " و مخالف اهداف ایدئولوژیک خود قلمداد می کردند ، در ضمن مجوز برخورد با آن را به هر روش و شیوه ای نیز صادر می کردند.

مسعود رجوی در این باره می گوید : " مجاهدین از آغاز انقلاب پیوسته مصر بوده اند که تا وقتی عنصر ارتجاع در بافت کنونی حاکمیت دست بالا را دارد ، مبارزه ضد امپریالیستی مقدمتاً از کانال دمکراتیسم انقلابی می گذرد ." (25)

تفسیرهای ایدئولوژیکی که موجب می شد علیه انقلاب موضع تند و رادیکالی اتخاذ شود را در گروه های چپگرا نیز می توان دید . به طور مثال چریک های فدایی خلق ، انقلاب سال 57 را به " خرده بورژوازها " نسبت می دهند که در ادبیات آنها نوعی ناسزای سیاسی محسوب می شود . در یکی از جزوات این سازمان که در اوایل انقلاب چپ شد ، آمده بود : " ناآگاهی طبقه کارگر و فقدان صف مستقل و متشکل آن سبب شد تا وسیع ترین بخش پرولتاریا تحت رهبری خرده بورژوازی که کوشیده بود خود را مدافع همه ت وده ها جلوه دهد ، قرار گیرد ." (26)

همین برداشت های ایدئولوژیک مارکسیستی را در مواضع حزب کومله ، در همان ماههای نخست انقلاب نیز می توان مشاهده کرد . در اطلاعیه 22 مرداد 58 این حزب آمده بود : " ما معتقدیم که رژیم جدید ایران در کلیت خود دولتی است ضد کارگری ، ضد دهقانی ، ضد خلقی و ضد دمکراتیک و پا در جای چای کسانی می گذارد که به حکم تاریخ ، سیلی سهمگین خشم توده را خورده اند ." (38)

علت جامعه شناسی – روانشناختی

از زمانی که حکومت پهلوی نوسازی خود را که با سکولاریزاسیون پیوند داشت ، آغاز کرد و ترکیب اجتماعی جامعه ایران را بر هم زد ، طبقات جدیدی شکل گرفتند که متأثر از ایدئولوژی سکولار غربی بودند که در قالب مکتب های مختلفی وارد ایران می شد . در واقع این طبقه نوظهور شهری که در برزخ جامعه در حال گذار ایران قرار داشت ، با " بحران هویت " مواجه بود .

در دوران پهلوی با گسترش رسانه های مکتوب ، شنیداری و تصویری ، اندیشه های مختلف سکولار در میان بخش های مختلفی از جامعه شهری نفوذ کرد ، لذا این شکاف میان دو شیوه زندگی ، که از آن با عنوان " شکاف سنت – مدرنیته " نیز یاد شده است ، موجبات بحران هویت را در جوانان ایرانی فراهم کرد . مقصود از جوانان نیز همان افراد وابسته به طبقه جدید شهری هستند که در دوران رضاشاه شکل گرفتند و سپس در نظام آموزشی غربی درس خواندند و با محصولات فرهنگی جدید مأنوس بودند .

بحران هویت با سکولاریزه شدن جامعه ارتباط مستقیمی داشت . این پدیده در جوامع در حال گذار بیشتر یافت می شود ، زیرا افراد را از یک هویت سنتی و گذشته به یک هویت جدید سوق می دهد . اما گذر از هویت اصیل پیشین به هویت عاریتی جدید به سادگی امکان پذیر نیست و با بحران های روحی و فکری همراه است که تعبیر دیگر آن " بحران هویت " است . (28)

اما نقش سکولاریزاسیون زمان پهلوی را در گسترش پدیده تروریسم به صورت دیگر نیز می توان توضیح داد ، سکولاریزاسیون به دو صورت متفاوت به گسترش تروریسم انجامیده است : نخست با تضعیف باورهای دینی و اخلاقی که " قساوت قلب " را در افراد بیشتر می سازد و انجام افعال حرام را با توجیهات مختلف مباح می شمرد . دوم : از طریق دامن زدن به جریان های بنیادگرای رادیکال که در واقع محصول دنیای مدرن هستند و در واکنش به مدرنیزاسیون ظهور یافته اند . این نکته آخر را در نتیجه تحقیقات هرایر دکمجیان که بر روی جریان های بنیادگرای خاورمیانه متمرکز بوده نیز می توان مشاهده کرد . (29)

افزون بر این مطالب ، می توان آنچه که پیشتر درباره رهیافت روانشناسی فردی و اجتماعی (سازمانی) درباره تروریسم گفته شد را نیز افزود .

علت فرهنگی

جامعه ایران نیز مانند بسیاری از جوامع بشری در تجربه سیاسی خود خشونت را به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای انتقال قدرت یا تأثیر گذاری بر قدرت درک کرده بود . به عبارت دیگر نبود نظام های سیاسی مردم سالار و گردش مسالمت آمیز نخبگان در حکومت های ملوک الطوایفی و استبدادی نوعی فرهنگ سیاسی ویژه را در میان فعالان و نیروهای سیاسی و یا به عبارت دیگر ، نخبگان سیاسی تولید می کرد . در این فرهنگ سیاسی بر جای مانده از نظام های سیاسی گذشته ، نقش خشونت در جابجایی قدرت بسیار برجسته به چشم می آمد .

در واقع پس از انقلاب گرچه نظام سیاسی مردم سالار مبتنی بر انتخابات بر کشور حاکم شد ، اما هنوز برای دگرگونی در فرهنگ سیاسی بر جای مانده از دروه های گذشته نیاز به زمان بود . گذر چند سال یا ده سال نمی توانست عناصر باقیمانده از فرهنگ سیاسی استبدادی دورهت های گذشته را که برای جابجایی قدرت به خشونت تمایل داشتند ، از بین ببرد ؛ به ویژه برای فعالانی که بیشتر تحت تأثیر این فرهنگ سیاسی قرار داشتند .

در آغاز انقلاب هنوز گروه های سیاسی ایران نتوانسته بودند به طور مستمر و مکرر به تمرین دموکراسی بپردازند و بیاموزند که تنها طریق مشروع و معقول انتقال قدرت ، روش های مسالمت آمیز است و باید به قواعد دمکراسی تن داد ؛ لذا دیده می شد برخی جریان های رادیکالیستی که همچنان در فضای گذشته و دوره قبل به سر می بردند ، دست به اسلحه و ترور می برند .

این سازمان های تروریستی بر اثر عدم شناخت تغییرات محیطی و پیرامونی خویش و این که نمی توانستند دگرگونی های رخ داده را درک کننند ، به این اقدامات روی آوردند . کما این که پس از گذشت سه دهه ناکامی و رصد تحولات سیاسی و فرهنگی ایران به این نکته دست یافته اند که برای نفوذ در تحولات ایران ، سلاح و خشونت کارآیی ندارد .

لذا چنان که در دگرگونی های برخی از این سازمان ها مانند مجاهدین خلق و کومله مشاهده می شود ، برخی از بازماندگانت آنها ناچار شده اند چهره یک سازمان سیاسی به خود بگیرند و دست کم در ظاهر خود را معتقد به روش های سیاسی نشان دهند . (30)

علت بیرونی

دو تغییر از علت بیرونی می توان ارائه کرد : نخست رسوخ باور به برخی روش های مبارزه مسلحانه که در دهه 1350 در نقاط مختلف جهان رواج داشت ، دوم دخالت دولت های بیگانه در فرآیند داخلی ایران .

در جلد دوم کتاب " سازمان مجاهدین خلق ، پیدایی تا فرجام " برخی عناصر و ویژگی های مشترک دو سازمان مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق ، احصاء و استخراج شده است که به نوعی مؤید بسیاری از مطالبی است که در گذشته بیان شد ؛ و از جمله این مورد اخیر .

بسیاری از این ویژگی ها را حتی می توان به دیگر سازمان های شبه نظامکی فعال در دهه 1350 نیز نسبت داد ، یکی از این ویژگی ها که باید به آن اشاره شود ، عبارت است از :

" هر دو سازمان پیش از آن که به طور واقع بینانه ای به بررسی اوضاع سیاسی – اجتماعی ایران بپردازند و خط مشی مناسبی را اتخاذ کنند ، از روی جنگ های چریکی دیگر سرزمین ها نسخه برداری کردند ،                  اما تئوری های جنگ چریکی زمانی در دستور کار آنها قرار گرفت که در دیگر نقاط جهان از موضوعیت افتاده بود ." (31)

اما درباره ی بعد دوم و دخالت دولت های بیگانه باید گفت آنها هم در تشکیل و هم در تداوم حیات سازمان های تروریستی نقش داشته اند . همچنین اصطلاح " دولت های بیگانه " بلوک شرغ و غرب را یکجا در نظر می گیرد و نقش دولت های منطقه را نیز از نظر پنهان نمی سازد .

جریان چپ که رفتار تروریستی را پیوسته در برنامه های خود داشته است ، در بدو تولد به جریان کمونیسم بین الملل اتصال داشت و چنان که دیدیم هسته های اولیه آن در ارتباط با کمونیسم شوروی شکل گرفت . اما از آن که بگذریم و به ویژ ه پس از انقلاب ، دولت های غربی و منطقه نیز به این سازمان های تروریستی یاری رسانده اند .

پس از انقلاب اسلامی که نظام سلطه به واکنش علیه انقلاب برخاست ، اصولاً این گروه های سیاسی همواره نیم نگاهی نیز به آن سوی مرزها داشته اند . در واقع اگر خارج از مرزهای ایران دولت هایی نبودند که به یاری سازمان های تروریستی بیایند ، چه بسا ترسیم آینده ای تلخ و مبهم ، انگیزه های این رفتارها را کاهش می داد . این واقعیت که در خارج از ایران با حمایت مالی و نظامی و مکانی دولت های بیگانه می توان به مبارزه علیه حکومت ایران پرداخت ، انگیزه های رفتار خشونت آمیز و تن ندادن به روش های مسالمت آمیز را در این افراد تقویت کرده است . چه بسا در غیر این صورت آنها با احتیاط بیشتری رفتار می کردند .

به طور مثال در کتابی که جمعی از جدا شدگان سازمان مجاهدین خلق در سوئد منتشر ساخته اند ، در مورد تصمیم رجوی به شروع مرحله جنگ مسلحانه پس از بازگشت از سفر مخفیانه به فرانسه در اواخر سال 1359 ، چنین آمده است : " مسعود پس از بازگشت از فرانسه ، در ابتدای سال 60 با دستپاچگی هر چه تمام تر فاز نظامی را طراحی و پیشنهاد کرد ، حتی مسعود با مقاومت های اعضای مرکزیت به سختی مقابله کرد ." (32)

به هر حال در تحلیل روانشناسی این افراد نباید از این موضوع غافل بود که مقابله دشمن خارجی با جمهوری اسلامی و حمایت آنان از نیروهای مخالف ، انگیزه رفتار رادیکالیستی را در جریان های اپوزیسیون افزایش داده است ، این موضوع امید موفقیت را در سازمان های تروریستی تقویت کرده است . پس از این موضوع آنچه به تداوم حیات سازمان های تروریستی یاری رسانده ، حمایت های متنوع سیاسی ، مالی و نظامی دولت های بیگانه از این سازمانهاست که در این کتاب به برخی از آنها اشاره شده است .

نتیجه گیری

ارائه نظریه ای جهان شمول و فراگیر برای تبیین تروریسم ، عملی دشوار است که تا کنون انجام نشده است . پدیده تروریسم گاهی در سطح بین المللی مطرح است و گاهی در سطح داخلی . بر این اساس تبیین تروریسم نیز متفاوت خواهد بود . تعاریف و برداشت ها از تروریسم نیز بسیار متغیر است و دامنه آن از قتل های سیاسی دولت ها تا ترورهای سازمان یافته سازمان های نظامی – سیاسی در حال نوسان است ؛ لذا به سختی می توان نظریه ای ارائه کرد که بتواند به درستی همه آنها را تحت پوشش قرار دهد .

در ایران پس از انقلاب ترورهای فراوانی رخ داده و سازمان های تروریستی متعددی وجود داشته است . انواع این ترورها نیز با یکدیگر متفاوت است . در تقسیم سازمان های تروریستی پس از انقلاب در ایران می توان از دو نوع سازمان تروریستی سخن گفت : سازمان تروریستی " مرکز " و سازمان تروریستی " پیرامون " .

سازمان تروریستی مرکز ، در واقع آن دسته از سازمان های تروریستی بودند که خاستگاه آنها شهرهای مرکزی و به ویژه پایتخت کشور بود . مطالبات ، ایدئولوژی و خاستگاه اجتماعی آنها که همگی در نحوه تشکیلات و سازماندهی آنها تأثیر می گذاشت ، متفاوت از ایدئولوژی ، مطالبات ، خاستگاه اجتماعی و رفتار سازمانی گروه های تروریستی پیرامون بود .

گروه تروریستی پیرامون ، اغلب از نواحی مرزی و حاشیه ای کشور بر می خاستند و با بهانه قرار دادن مطالبات قومی یا مذهبی تلاش می کردند به رفتار خود جهت بخشند و با طرح برخی مطالبات عمومی تر ، در میان نیروهای محلی طرفدار پیدا کنند .

در میان سازمان های تروریستی پیرامون می توان به طور مثال به حزب دمکرات کردستان ، کومله ، پژاک و جندالله (گروه ریگی) اشاره کرد . در میان گروه های تروریستی مرکز نیز می توان به مجاهدین خلق ، چریک های فدایی خلق و همچنین گروه فرقان اشاره کرد .

به هر طریق در تحلیل پدیده تروریسم در ایران نمی توان تنها یک مؤلفه را برجسته کرد و عوامل دیگر را نادیده گرفت . تروریسم در ایران را باید به صورت چند لایه و طی چند مرحله تحلیل کرد . تروریسم پدیده ای است که در دوران جدید و هم زمان با شکل گیری معنای مدرن از دولت شکل گرفته است .

در واقع وقتی که دولت به عنوان تنها نهاد مشروع به کارگیری قدرت محسوب می شود و سازمان های دیگر مشروعیت خود را از دست می دهند ، تروریسم نیز در این فضا معنا پیدا می کند ؛ به عبارت دیگر در گذشته که دولت به معنای امروزی وجود نداشت و ایلات و اقوام مختلف هر کدام برای خود نیروی نظامی داشتند ، اگر میان برخی از آنها نزاع در می گرفت ، از آن به عنوان جنگ تعبیر می کردند ؛ اما امروز که سازمان ها دیگر توان رویارویی با دولت مشروع و صاحب قدرت نظامی برتر را ندارند ، به تروریسم روی می آورند .

با وجود این ، تروریسم به طور مستقیم با ضعف اقتدار دولت نیز ارتباط دارد و در گاه دولت ها ضعیف شوند ، تروریسم نیز افزایش می یابد ، یعنی همان پدیده ای که در آغاز انقلاب و به دلیل نوپا بودن نظام سیاسی جدید رخ داد .

در شکل گیری تروریسم وجود برخی ایدئولوژی ها را نیز نباید نادیده گرفت ، اصولاً ایدئولوژی ها به دو صورت در پیدایش تروریسم نقش دارند :

وجود مؤلفه های خشونت در برخی ایدئولوژی ها
تعارض ایدئولوژی سازمان های تروریستی و خشونت گرا با ایدئولوژی حکومت حاکم .

تروریسم گرچه پس از انقلاب و در آغاز آن بسیار شدت یافت ، اما در واقع ریشه های آن به پیش از انقلاب و مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی آن دوران باز می گردد . در این دوران طبقه ای جدید با ماهیت سکولاریستی شکل گرفت که با " بحران هویت " مواجه بود و سعی داشت با پیوستن به سازمان های سیاسی ای از این دست ، راه حلی برای مشکلات خود بیابد . در واقع رادیکالیسم موجب تقویت این هویت جمعی می شد .

از سوی دیگر فرهنگ سیاسی منازعه جویی که ریشه در نظام سیاسی استبدادی داشت نیز در ابتدای انقلاب باز تولید شد . به عبارت دیگر ، تا نظام سیاسی مردم سالار و انتخاباتی بتواند فرهنگ سیاسی مشارکت جویی خود را نهادینه کند ، دست کم نیاز به سال ها تجربه داشت . با وجود این علل درونی تروریسم ، از علت بیرونی نیز نباید غافل شد ، علت بیرونی از دو طریق به گسترش پدیده تروریسم در ایران انجامیده است که عبارتند از :

رسوخ باور به برخی روش های مبارزه مسلحانه که در دهه 1350 در نقاط مختلف جهان رواج داشت .
دخالت دولت های بیگانه در فرآیند داخلی ایران

فهرست منابع :

علی عبدالله خانی ، تروریسم شناسی ، تهران ، مؤسسه ی فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران ، 1386 ، ص 42
تروریسم ، تاریخ ، جامعه شناسی ، گفتمان حقوق ، گردآورنده و ویراستار ، علیرضا طیب ، تهران ، نشر نی ، 1382 ، ص 76 – 74
پیشین ، ص 82 – 81
پیشین ، ص 119 – 117
والتر رایش ، ریشه های تروریسم ، ترجمه ی حسین محمدی نجم ، تهران ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، دانشکده ی فرماندهی و ستاد ، دوره ی عالی جنگ ، 1381، ص 12 ، 14 ، 16 ، 18 ، 20 ، 22 ، 26 ؛ 32 ، 34
علی عبدالله خانی ، پیشین ، ص 70
والتر رایش ، پیشین ، ص 53 – 50 ، 63 – 58 ، 69 – 67
علی عبدالله خانی ، پیشین ، ص 75 و 76
پیشین ، ص 46 و 47
داوود فیرحی و صمد ظهیری ، تروریسم ، تعریف ، تاریخچه و رهیافت های موجود در تحلیل پدیده ی تروریسم ، فصلنامه ی سیاست ، دوره ی 38 ، شماره ی 3 ، پاییز 1378 ، ص 159 و 160
حسین سلیمانی ، تجدد و ترور در برابر معنویت ، نامه فرهنگ ، بهار 1384 ، شماره ی 55 ، ص 124
احسان ادیب مرتضی ، تروریسم صهیونیستی ، ماهیت ، تاریخ و واقعیت ها ، تهران مؤسسه ی مطالعات اندیشه سازان نور ، 1388 ، ص 29
محمود نادری ، چریک های فدایی خلق ، از نخستین کنش ها تا بهمن 1357 ، تهران ، مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی ، 1388 ، ج 1 ، ص 12 و 13
داوود فیرحی و صمد ظهیری ، پیشین ، ص 156
اندرو هی وود ، درآمدی بر ایدئولوژی های سیاسی ، ترجمه ی محمد رفیعی مهرآبادی ، تهران ، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه ، 1379 ، ص 359 – 355
برای مطالعه ی بیشتر ر.ک : حمید رضا اسماعیلی ، القاعده از پندار تا پدیدار ، تهران ، مؤسسه ی اندیشه سازان نور ، 1386
محمود سریع القلم ، مبانی عشیره ای فرهنگ سیاسی ایران (بخش اول) ، اطلاعات سیاسی – اقتصادی ، شماره ی 136 و 135 ، ص 47 – 43
اصغر افتخاری ، درآمدی بر خطوط قرمز در رقابت های سیاسی ، تهران ، فرهنگ گفتمان ریاست جمهوری ، مرکز بررسی های استراتژیک ، 1380 ، ص 158
سخنرانی مسعود رجوی در امجدیه ، نشریه ی مجاهد ، شماره ی 88 ، ص 6 ، به نقل از کتاب سازمان مجاهدین خلق ، پیدایی تا فرجام ، تهران مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی ، 1385، ج 2، ص 382
مصاحبه با مسعود رجوی ، نشریه ی مجاهد ، شماره ی 114 ، ص 3 ، به نقل از منبع پیشین .
فروغ بی دروغ – دروغ بی فروغ ، پیروان راه موسی (منشعب از سازمان مجاهدین خلق) ، چاپ اروپا ، 1367 ، ص 23 . به نقل از کتاب سازمان مجاهدین خلق ، پیدایی تا فرجام ، ج 3 ، ص 76
فریدون آدمیت ، فکر دمکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران ، تهران ، انتشارات پیام ، ص 19 – 17
محمود تربتی سنجابی ، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران ، بی جا ، انتشارات آسیا ، 1375 ، ص 49 – 48
درباره ی حزب کمونیست بنگرید به : حمید احمدی حاجیکایی ، جریان شناسی چپ در ایران ، تهران سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی 1387 ، ص 140 – 122
مصاحبه با مسعود رجوی ، نشریه ی مجاهد ، شماره ی 110 ، ص 9 . به نقل از کتاب سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام ، ج 2 ، ص 467
محمود نادری ، چریک های فدایی خلق ، تهران ، مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی ، 1390 ، ج 2 ، ص 9
اطلاعیه ی کومله ، 22/5/1358
برای مطالعه ی بیشتر بنگرید به : اصغر پرتوی ، بحران هویت و سیاست های توسعه در ایران ، فصلنامه ی پژوهشی دانشگاه امام صادق (ع) ، پاییز 1374  شماره ی 1 ، ص 88 – 63
هرایر دکمجیان ، جنبش هاس اسلامی در جهان عرب ، ترجمه ی حمید احمدی ، تهران ، کیهان ، 1366 ، ص 59 – 56
به طور نمونه بنگرید به : مقالات گفتار چهارم و هشتم همین کتاب
سازمان مجاهدین خلق ، پیدایی تا فرجام ، ج 2 ، ص 316
چه باید کرد ؟ جمعی از جدا شدگان از سازمان مجاهدین خلق ، سوئد ، بی نا ، بی تا ، ص 45 ، به نقل از منبع پیشین ، ص 581


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29