شهید جلیل مشهدی بلبلی 1آذر1336 در مشهد متولد شد. پدرش شغل آزاد داشت و مادرش خانهدار بود. وی تا مقطع متوسطه ادامه تحصیل داد؛ سپس ترک تحصیل کرد و مشغول فعالیتهای انقلابی شد. پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی در جنوب و جنگ داخلی در غرب، عازم کردستان شد و سرانجام در بانه بهدست عناصر گروهک تروریستی کومله در 12اردیبهشت1362 به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید، شرحی است بر گفتوگوی هابیلیان با خواهر شهید جلیل مشهدی:
«ما هفت فرزند بودیم و جلیل فرزند پنجم خانواده بود. زمانی که به دنیا آمد، نیمه ماه رمضان و شب تولد امام حسن مجتبی بود. زمانی که مادرم برای گرفتن شناسنامه رفته بود، گفته بودند: «اسم امیر فقط برای وزیران و سران است.» به همین خاطر اسمش را در شناسنامه جلیل گذاشتند؛ ولی امیر صدایش میزدیم. من هشت سال از جلیل بزرگتر بودم. پسر بسیار مهربان و خوشرویی بود. از همان نوجوانی فعال بود و در کارهای خانه خیلی به مادرم کمک میکرد. بحبوحه انقلاب مدام در راهپیماییها شرکت میکرد، فعالیتش به گونهای بود که ما خیلی کم او را میدیدیم. وقتی میگفتیم: «فعالیتهایت را کمتر کن، اوضاع خوب نیست، ممکن است بلایی سرت بیاید.» در جواب میگفت: «هر خانوادهای باید یک شهید بدهد تا انقلاب پیروز شود.»
اوایل که در تظاهرات شرکت میکرد، ما اطلاع نداشتیم. یک روز مدیر مدرسهاش تماس گرفت و گفت: «جلیل چند روز است که به مدرسه نیامده.» مادرم که جویا شد، آنجا متوجه شد که او به همراه چند نفر از دوستانش روزها به تظاهرات میروند. همان سال، سوم دبیرستان را مردود شد. از آن به بعد یا مدام فعالیتهای انقلابی داشت، یا در کنار پدرم در مغازه کار میکرد.
نوار سخنرانیهای امامخمینی(ره) را میآورد و برای ما میگذاشت. کتابهای شهید مطهری را زیاد میخواند.
بعد از پیروزی انقلاب به استخدام ژاندارمری درآمد و یک سال به دانشگاه افسری تهران رفت، او سردوشی خود را از شهید رجایی گرفت.
زمانی که میخواست به جبهه برود، خانواده آماده بودند. همه میدانستیم، نمیتواند ببیند مردم کشورش در جنگ باشند و او بی تفاوت بنشیند. مهمتر از آن رهبرش دستوری بدهد و او عمل نکند.
وقتی صحبت داماد شدنش میشد، میگفت: «هر وقت جنگ تمام شد، برای ازدواج من اقدام کنید.»
در جبهه که بود، برای بسیجیها دعای کمیل میخواند.
همان دوران بود که شهید رجایی دستور داد: «هرگلدانی که دارید، در آن محصول زراعی بکارید تا در شرایط سخت بتوانید از آن بهعنوان غذا استفاده کنید.» جلیل میگفت: «جلوی سنگرم آنقدر سبزی کاشتهام تا به گفته شهید رجایی عمل کنم.»
دوستان جلیل برایمان میگفتند: «شهید مشهدی روزها لباس کردی میپوشید و برای شناسایی به داخل کوملهها نفوذ میکرد. کومله آنقدر از او کینه به دل گرفته بود که برای سرش جایزه تعیین کرده بود.»
سرانجام زمانی که جلیل و همرزمانش سوار بر ماشین در حال عبور از جاده بودند، در محاصره ضدانقلاب قرار گرفتند، تیری به سر جلیل اثابت کرد و از دهانش خارج شد. همانجا به سرعت او را به بیمارستان انتقال دادند و زمانی که اعلام شده بود او به خون نیاز دارد، به دلیل علاقه زیادی که مردم کردستان به جلیل داشتند، عده زیادی جلوی در بیمارستان ایستاده بودند تا به او خون اهدا کنند؛ ولی متأسفانه چون تیر به نقطه حساسی اصابت کرده بود، با وجود تلاش پزشکان به دلیل خون ریزی شدید به شهادت رسید.»
بیشتر بخوانید:
روایت ززندگی معلمی که به دست منافقین ترور شد
شهید باهنر تفکر انقلابی را در زمان پهلوی در کتب درسی دانشآموزان پروراند