باج‌گیری کومله و دمکرات  از کولبران مرزی


4699957

سوال مهم دیگر کاک‌خلیل از کیانی این بوده که آیا تا به‌ حال با همجنس خود ارتباط داشته یا نه؟ عصبانیت کیانی از این‌سوال باعث می‌شود فتاحی این‌توضیح را بدهد که چنین‌امری در کومله، عادی است.

 

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی هابیلیان به نقل از  مهر، صادق وفایی: کتاب «سیطره»، خاطرات نادر کیانی از ۷ سال نفوذ به اردوگاه گروهک تروریستی کومله را به‌قلم کیانوش گلزار راغب شامل می‌شود که اردیبهشت امسال توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.

 

در قسمت دوم پرونده بررسی این کتاب، از ابتدای خاطرات او شروع کرده و به ورودش به اردوگاه کومله می‌رسیم. نادر کیانی یک‌جوان شیعه کُرد از اهالی بوکان است که پدری شیعه و مادری اهل سنت دارد. او از ابتدای جوانی قصد ورود به فعالیت‌های اطلاعاتی و خدمت به ایران را داشته و برای رسیدن به هدفش، این مسیر را به‌تنهایی و بدون کمک دیگران طی کرده است. البته از جایی به بعد، نمی‌توان نقش شخصیت «حاجی» را در زندگی او نادیده گرفت.

 

از ابتدا تا آشنایی با حاجی و مردود شدن‌های چندباره

 

نادر کیانی سال ۱۳۵۹ متولد شد و از دوران مدرسه و دانش‌آموزی، بسیجی و عضو پایگاه مقاومت ثارالله بوکان بود. او از نوجوانی علاقه شدیدی به فعالیت‌های اطلاعاتی داشت و خیلی تلاش کرد در بخش اطلاعات بوکان جذب شود. اما یکی از دایی‌هایش به‌نام دایی‌علی که پیش‌تر عضو گروهک دمکرات بود، مانع بزرگی برای پذیرش او بود. به همین‌دلیل کیانی به‌سمت اولویت دومش یعنی استخدام در نیروی انتظامی رفت. به‌همین‌دلیل هم مدرک تحصیلی سال دوم راهنمایی خود را دست‌کاری کرده و آن را تبدیل به گواهی پایان دوره سوم راهنمایی کرد.

 

علت مشکلاتی که کیانی در پذیرش داشت، این بود که یکی از همسایگان محله گفته بود دایی او پناهنده و عضو دمکرات است. آن همسایه در تحقیقات مأموران سپاه گفته بود به‌علت داشتن چنان دایی و خویشاوندی، نادر کیانی برای نظام خطرناک است. به این ترتیب، پس از رد شدن در پذیرش اطلاعات و نیروی انتظامی، نادر برای استخدام در نیروی دریایی اقدام کرد؛ سپس نیروی هوایی، نیروی زمینی و بعد هوانیروز. او در کتاب «سیطره» می‌گوید وقتی به سن سربازی رسید، بدبختی دایی‌علی کم بود که بعضی از افراد خانواده خاله‌اش هم به حزب دمکرات کردستان عراق گرایش نشان دادند. اما کیانی دوباره خود را به مقر سپاه رسانده و برای استخدام در بخش اطلاعات، اعلام تمایل کرد.

 

وقتی کیانی از استخدام در سپاه ناامید شد، خود را به علی یاسین‌پرست فرمانده گروه ضربت بسیج بوکان رساند. اعضای این گروه، بسیجیان بومی کرد بودند که وقتی تیمی از کومله یا دمکرات از عراق وارد کردستان ایران می‌شد، با آن‌ها درگیر می‌شدند. علی یاسین‌پرست از فرماندهان مطرح دمکرات بود که توبه کرده بود.

 

کیانی در سپاه بوکان با مردی روبرو بوده که در خاطراتش او را با نام «حاجی» یاد می‌کند. حاجی به نادر اعلام می‌کند مشکل دایی‌علی بهانه است و چون او در شهر بوکان، به‌عنوان بسیجی، خبرنگار و طرفدار نظام جمهوری اسلامی شناخته می‌شود، درست نیست به استخدام اطلاعات درآید. با این توضیحات، کیانی تصمیم گرفت سربازی نیمه‌تمام خود را تمام کند و وقتی از استخدام در سپاه ناامید شد، خود را به علی یاسین‌پرست فرمانده گروه ضربت بسیج بوکان رساند. اعضای این گروه، بسیجیان بومی کرد بودند که وقتی تیمی از کومله یا دمکرات از عراق وارد کردستان ایران می‌شد، با آن‌ها درگیر می‌شدند. علی یاسین‌پرست خود از فرماندهان مطرح دمکرات بود که توبه کرده و به خدمت نظام اسلامی ایران درآمده بود. علی یاسین‌پرست در مقابل اصرارهای مکرر نادر کیانی، به او پاسخ رد می‌دهد و در نهایت می‌گوید اگر فرمانده پایگاه روستای شهریکند نادر را قبول کند، او هم پاسخ مثبت خواهد داد. در همان‌روزهای تلاش کیانی برای پذیرش توسط فرمانده پایگاه شهریکند، سربازان نیروی انتظامی به خانه آن‌ها ریخته و او را دستگیر کردند. چون مادرش به اتهام قاچاق سیگار از او شکایت کرده بود تا دستگیر شده و به عضویت گروه ضربت درنیاید. با مشخص شدن حقیقت شکایت مادر در پاسگاه نیروی انتظامی، فرمانده پاسگاه به نادر گفت حق ندارد دل مادرش را به‌خاطر خواسته‌های خود بکشند. در نتیجه نادر کیانی از عضویت در گروه ضربت انصراف شد و به‌اصطلاح، قید آن را زد.

 

 اتمام حجت با حاجی؛ «من می‌خوام برم»!

پاییز ۱۳۸۰ نادر کیانی دوباره به سپاه بوکان قدم گذاشت و با حاجی صحبت کرد. او گفت به هر قیمتی شده از مرز عبور کرده، وارد خاک عراق شده و به گروهک کومله نفوذ خواهد کرد. حاجی نیز در پاسخ به رجزخوانی‌های او گفت اگر از مرز عبور کند، شناسایی و دستگیر می‌شود. چون نیروهای کومله و ضدانقلاب هم در بسیج و نیروهای خودی نفوذی دارند و از جزئیات ماجرا خبردارند. به این ترتیب حاجی به نادر گفت اگر از مرز عبور کند و وارد تشکیلات کومله یا دمکرات شود، قاتل خودش می‌شود. اما کیانی در پاسخ گفت «حاجی تسلیم نمی‌شم!»

 

 4700098

ورود به خاک عراق؛ حس کردم حاجی کنترلم می‌کند

 

قدم بعدی نادر کیانی این بود که به‌طور قاچاقی خود را به سلیمانیه عراق برساند. اما جالب است که در خاطرات خود می‌گوید «حس می‌کردم حاجی دارد کنترلم می‌کند.» علت این گمانه‌زنی و فرضیه او هم این است که هنگام خروج از ایران، مأمور پاسگاه مرزی، طوری با او رفتار کرد گویی او را می‌شناسد. به این ترتیب نادر به‌دلیل حمایت‌های غیرمستقیم حاجی، بی‌دردسر وارد خاک عراق شد و خود را به‌طور غیرقانونی به سلیمانیه رساند. منطقه سلیمانیه و اطرافش در اختیار نیروهای اتحادیه میهنی کردستان (یکیتی) به رهبری مام جلال طالبانی بود. اربیل هم مرکز نیروهای دمکرات کردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی (پارتی) بود.

 

در آن برهه پس از حمله اول آمریکا به عراق و ایجاد محدودیت‌های منطقه پرواز ممنوع، قدرت و نفوذ صدام در کردستان عراق خیلی کم شده بود و کردها به خودمختاری نسبی رسیده بودند. در کردستان عراق، نیروی نظامی را آسایش می‌نامیدند و پاسگاه ایست و بازرسی‌شان هم سیطره نام داشت. خطری که در این مقطع برای نادر کیانی وجود داشت، این بود که بعثی‌ها و منافقین، بین نیروهای آسایش نفوذ داشتند و رشوه می‌دادند تا نیروهای ورودی ایران را تحویل آن‌ها بدهند. اما به‌هرحال کیانی موفق شد برگه تردد در کردستان عراق را بگیرد. طبق مندرجات این برگه، او ۱۳ روز دیگر باید به ایران بازمی‌گشت و در غیر این صورت، برای ۳ سال زندانی می‌شد.

 

 ورود به اردوگاه دمکرات‌ها

نادر کیانی به طور ناخواسته و در حالی که می‌خواست وارد مقر کومله در سلیمانیه شود، به‌دلیل حفظ اطلاعات و این‌که کُرد همراهش شک نکند، مجبور شد به دروازه شهرک آزادی دمکرات نزدیک شهر کویه قدم بگذارد.

 

سال ۱۳۶۲ که همه گروهک‌های ضدانقلاب از خاک ایران رانده شدند، در اردوگاه‌های کردستان عراق پناه گرفتند. زمانی که کیانی وارد عراق شد، در اقلیم کردستان این کشور، حکومتی سه‌گانه حاکم بود؛ بعثی‌ها در کرکوک، بازرانی‌ها در اربیل و طالبی‌ها در سلیمانیه نفوذ داشتند. بیشتر سران کومله و دمکرات بوکانی بودند. عبدالله مهتدی از سران کومله هم اهل بوکان بود. کیانی در خاطراتش از دهه ۱۳۸۰ می‌گوید ولنگاری و عدم رعایت مسائل شرعی و اخلاقی در کومله باعث جذب بعضی جوان‌ها می‌شد و نظریه عشق آزاد آنان، جذاب و وسوسه‌انگیز بود اما پیرمردها، بیشتر به دمکرات گرایش داشتند.

 

کیانی می‌گوید این کتاب آن‌قدر درباره فساد اخلاقی کومله، مطالب و افشاگری داشت که خود دمکرات‌ها هم جرئت نمی‌کردند مطالبش را علنی بیان کنند. یک‌علت دیگر عدم نقل مطلب از این کتاب، این بود که نگران بودند باعث جنگ و خونریزی بین آن‌ها و کومله شود

در ورود به اردوگاه دمکرات‌ها، کیانی ابتدا به واحد پذیرش رفت که طبق روایت او، وسایل شیک و درجه یکی داشت. بازجویی اولیه از او ۴ ساعت طول کشید و باعث کلافگی او شد. کار بیوگرافی‌نویسی هم ۵ یا ۶ بار در روزهای دیگر تکرار شد تا شاید سران دمکرات بتوانند تناقضی در گفتار کیانی پیدا کرده و از پذیرش او امتناع کنند. کیانی می‌گوید اردوگاه دمکرات‌ها به ۳ منطقه تقسیم شده بود. منطقه یک برای مسئولان حزب بود و ساختمان‌هایش از سوییت‌های پیش‌ساخته مرتفع و مجلل ساخته شده بود. منطقه ۲ برای پیشمرگان بود که در آن، حدود ۲۰۰ خانه ساخته شده از گل و چوب همانند خانه‌های روستایی، پیشمرگان قدیمی و خانواده‌هایشان را در خود جا داده بود. منطقه ۳ هم مقر مهمانان و پذیرش و آموزش و اسکان داوطلبان بود. در این بخش هم حدود ۱۰۰ اتاق گلی برای سکونت پیشمرگان تازه وارد در نظر گرفته شده بود. خودروهای مدل‌بالای تقدیمی اقلیم کردستان هم زیر پای سران دمکرات، و بهترین خانه‌های کویه و اربیل و سلیمانیه هم در اختیارشان بود. طبق روایت راوی «سیطره»، سران دمکرات کردستان عراق، بیشتر در اروپا زندگی می‌کردند و گاهی به اردوگاه سر می‌زدند.

 

نادر کیانی درباره منابع مطالعاتی و ایدئولوژی دمکرات‌ها، می‌گوید در اردوگاه، کتابی درباره جنگ کومله با دمکرات وجود داشت که در آن نوشته شده بود کومله یک‌گروه مائوئیست افراطی قدرت‌طلب خونخوار و خائن به ملت کرد است و در بین مردم کردستان جایگاهی ندارد و دشمن مردم و خداست. بیشتر کتاب‌های اردوگاه دمکرات‌ها کردی بودند اما چندجلد کتاب فارسی هم بود مثل «عالیجناب سرخ‌پوش» اکبر گنجی بین‌شان دیده می‌شد. کتاب دیگری هم در این اردوگاه وجود داشت که درباره فروپاشی اخلاق در کومله بود و مصرف داخلی داشت. کیانی می‌گوید این کتاب آن‌قدر درباره فساد اخلاقی کومله، مطالب و افشاگری داشت که خود دمکرات‌ها هم جرأت نمی‌کردند مطالبش را علنی بیان کنند. یک‌علت دیگر عدم نقل مطلب از این کتاب، این بود که نگران بودند باعث جنگ و خونریزی بین آن‌ها و کومله شود.

 

زمین اردوگاه دمکرات‌ها را صدام حسین به آن‌ها هدیه داده و ارتباط بیش از ۲ نفر در محوطه آن ممنوع بود. کیانی می‌گوید از روز اول ورود به اردوگاه اعلام کردند از این لحظه ارتباط با ایران ممنوع است تا ۲ سال بعد که تازه‌واردان پیشمرگ رسمی شوند. نکته دیگری که راوی «سیطره» می‌گوید، این است که تا ماه‌ها به داوطلبان تازه‌وارد به چشم جاسوس نگاه می‌شد و خبری هم از وعده‌ای که درباره زندگی راحت در اروپا به آن‌ها داده شده بود، نبود. وعده دمکرات این بود که هرکس یک‌سال پیشمرگ این گروهک باشد، می‌تواند به اروپا رفته و زندگی راحتی داشته باشد. اما بعضی از اعضای تازه وارد را برای ماه‌ها در بازداشت و زیر بازجویی نگه می‌داشتند تا اعتراف کنند.

 

دمکرات‌ها به جان درویش‌ها می‌افتند

با وجودی که خود اعضای دمکرات و مسئولان اردوگاه، ریش و سبیل داشتند، داشتن هر دو برای داوطلبان ممنوع بود. کیانی می‌گوید سه نفر از داوطلب‌ها از شهر هرسین کرمانشاه و اهل حق بودند. این‌سه‌تن سبیل‌های بلندی داشتند و وقتی مسئولان اردوگاه گفتند باید سبیل‌هایشان را بزنند، زیر بار نرفتند. سه‌فرد مورد اشاره در مقابل اصرار دمکرات‌ها، گفتند «جمهوری اسلامی با اون همه دبدبه و کبکبه به ما آزادی عمل داده و به سبیل‌مون کاری نداشت. شما که گفتین اینجا آزادی هست! هیچ‌وقت پاسدارها مانع آداب و رسوم ما نشدن.»

 

بین ۵ نفری که از اردوگاه خارج شدند، صحبت‌های مختلفی ازجمله رفتن به اردوگاه گروهک پژاک (پ پ ک) مطرح شد. افرادی هم صحبت از پیوستن به گروهک کومله را مطرح کردند چون به‌بیان آن‌ها «اونجا عشق و حالش بیشتره!»

کیانی می‌گوید دمکرات‌ها هر سه‌نفر را مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و تا توانستند آن‌ها را با قنداق اسلحه و لگد زدند. سپس سبیل‌هایشان را تابه‌تا قیچی کردند تا مجبور به اصلاح سر و صورت خود شوند.

 

باج‌گیری از کولبران مرزی

راوی کتاب «سیطره» با اشاره به تقسیم‌بندی سه‌گانه اردوگاه دمکرات‌ها، می‌گوید داوطلبانی که برای عضویت می‌آمدند، فقر و تبعیض را به چشم خود می‌دیدند. یکی از راه‌های درآمد سران دمکرات هم برای گذران امورشان، باج‌گیری از کولبران مرزی بود. دمکرات‌ها، کولبران را وادار می‌کرد اسلحه و مهمات پیشمرگان را در بارهای خود جاسازی کرده و به ایران ببرند. سپس در ایران، توسط رابطان خود، اسلحه و مهمات جاسازی‌شده را از کولبران می‌گرفتند.

 

کیانی می‌گوید نیروهای کومله اسلحه‌های غنیمتی و سرقتی را وارد اردوگاه خود کرده و تحویل مردی به نام محمود باوه‌ریز، قاچاقچی اسلحه می‌دادند تا بفروشد و پولش را برایشان بیاورد. چون خود کومله‌ها حق نداشتند اسلحه بفروشند. علت جلوگیری از این کار هم این بود که کومله متهم به اسلحه‌فروشی نشود.

 

 اخراج از اردوگاه دمکرات‌ها

پس از دوسه‌ماه انتظار و تحقیق و بارها بیوگرافی‌نوشتن، کیانی بالاخره وارد مقر آموزش اردوگاه دمکرات‌ها شد. در این مقر بود که اسم ۵ نفر را به‌عنوان اخراجی‌ها خواندند و نام کیانی نیز بین آن‌ها بود. به این ۵ تن گفته شد وسایل خود را جمع کرده و از اردوگاه خارج شوند. همچنین اعلام شد اگر تا ۲۴ ساعت آینده در خاک اقلیم کردستان باشند، دستگیر و مجازات خواهند شد. بین ۵ نفری که از اردوگاه خارج شدند، صحبت‌های مختلفی ازجمله رفتن به اردوگاه گروهک پژاک (پ پ ک) مطرح شد. افرادی هم صحبت از پیوستن به گروهک کومله را مطرح کردند چون به‌بیان آن‌ها «اونجا عشق و حالش بیشتره!»

 

 خودت ر! به گیجی بزن!

مقر کومله یک‌ساختمان دو طبقه در شهر و کنار مرکز نمایش‌های هنری سلیمانیه قرار داشت و داوطلبان ابتدا آن‌جا مستقر شده و پس از یک‌ماه تحقیق و بررسی، اگر پذیرفته می‌شدند، برای طی دوره آموزش به اردوگاه زرگویز فرستاده می‌شدند. کیانی می‌گوید سران کومله، مقر خود را در شهر انتخاب کرده بودند تا سپاه پاسداران نتواند با موشک یا خمپاره آن را مورد هدف قرار دهد. مقر کومله‌ای که نادر کیانی واردش شد، مربوط به شاخه ابراهیم علیزاده بود و مقر عبدالله مهتدی هم ۲۰۰ متر بالاتر از آن قرار داشت. کیانی می‌گوید این دو شاخه از کومله تفاوت چندانی نداشتند؛ با این حال کومله علیزاده کمونیست و کومله مهتدی کمی ناسیونالیست‌تر بود.

 

فتاحی به او تاکید می‌کند دیگر اسمی از خدا نیاورد. سوال مهم دیگر کاک‌خلیل از کیانی این بوده که آیا تا به حال با همجنس خود ارتباط داشته یا نه؟ عصبانیت کیانی از این سوال باعث می‌شود فتاحی این توضیح را بدهد که چنین‌امری در اردوگاه کومله، عادی است. کیانی می‌گوید در اردوگاه دمکرات‌ها گفته بودند کومله همجنس‌گراست ولی باورش نشده بود

یکی از خاطرات کیانی از ورود به اردوگاه کومله، دیدار با پسر و دختری تهرانی بوده که به‌دلیل مخالفت خانواده‌های خود با ازدواجشان فرار کرده و به عراق آمده بودند تا پس از مدتی به اروپا بروند. کیانی می‌گوید در اردوگاه کومله، کتاب‌های زیادی علیه مذهب، خدا و پیامبر وجود داشت. طبق روایت راوی «سیطره»، افکار و عقاید کومله باعث شد برخی از داوطلبان، با دیدن واقعیت اردوگاه، از همان‌ابتدا پشیمان شده و به ایران بازگردند.

 

نکته جالبی که کیانی در مقایسه بین دو گروهک دمکرات و کومله مطرح می‌کند، این است که با ادعای روشنفکری به دمکرات رفته بود، اما متوجه شد هرچه خود را به گیجی و سادگی بزند، بهتر است.

 4699958

 اسمی از خدا نیاور!

در یکی از خاطرات کیانی، کاک خلیل فتاحی مسئول گزینش اردوگاه کومله، برگه‌ای به دستش داده و از او می‌خواهد اسم بسیجی‌ها و طرفداران جمهوری اسلامی را که می‌شناسد در آن برگه بنویسد. همچنین به او تاکید می‌کند دیگر اسمی از خدا نیاورد.

 

در ادامه این اتفاقات، کیانی دوتن از همشهری‌های بوکانی خود را در اردوگاه دیده و به آن‌ها خبر می‌دهد به‌مدت یک‌ماه آن‌جاست ولی پذیرش نشده است. به این ترتیب این‌دوتن ضامن او شده و باعث پذیرشش می‌شوند. ابتدای ماه هم که اسامی پذیرفته‌شدگان اعلام می‌شود، نام کیانی در صدر فهرست قرار دارد. از حدود ۵۰ نفر داوطلبی که به این مقر مراجعه کرده بودند، ۲۵ نفر پذیرفته و باقی هم، اخراج یا دستگیر شدند. بین ۵۰ نفر مورد اشاره ۱۰ دختر نیز وجود داشتند که همگی پذیرفته شدند. نکته بسیار مهم دیگری که کیانی در این بخش از خاطرات خود به آن اشاره کرده، این است که ۹۰ درصد داوطلبانی که قصد پیوستن به کومله را داشتند، در تعقیب قضائی و افراد سابقه‌دار بودند. سران کومله، دخترهای جوان را از خانواده‌های خود و پسران را نیز از اطلاعات و سپاه می‌ترساندند تا جرأت بازگشت به ایران را نداشته باشند. مجرمان فراری هم چون در ایران جایگاه اجتماعی نداشته و خود را در بن‌بست می‌دیدند، به کومله پناه می‌بردند. به این ترتیب بین همه داوطلبان ورود به کومله، ۱۰ درصد انگیزه سیاسی داشتند که اعضای تشکیلات مخفی این سازمان را تشکیل می‌دادند.

 

در پایگاه کومله هم مانند اردوگاه دمکرات، این وعده به جوان‌ها داده می‌شد که با یک‌سال عضویت در کومله، می‌توانند با پاسپورت و حقوق عالی در اروپا زندگی کنند. با همین‌رویکرد، سران کومله، تیم‌های چندنفره‌ای را به روستاها و شهرهای مرزی ایران می‌فرستادند تا ضمن فریب جوانان، آن‌ها را برای عضویت در کومله تشویق کنند. نمونه بارز این رویکرد درباره جوانانی اجرا می‌شد که برای کارگری در کردستان عراق، به مرز پنجوین می‌رفتند.

 

کاسبی کومله با پناهندگی و سازمان ملل

طبق اطلاعاتی که نادر کیانی در کتاب «سیطره» می‌دهد، پیشمرگان رسمی و قدیمی کومله در دفتر سازمان ملل برای پناهندگی ثبت نام کرده و پس از پناهندگی در کشورهای خارجی، از سازمان ملل حقوق دریافت می‌کردند. کومله تاییدیه می‌داد اعضایش تحت تعقیب سپاه هستند و اگر دستگیر شوند، حکم‌شان اعدام است. هر پیشمرگی به محض دریافت حقوق پناهندگی، ماهانه ۱۰۰ دلار حق عضویت به کومله می‌داد. با این وجود، افراد زیادی در اردوگاه کومله حضور داشتند که بیش از ۲۰ سال بود از درخواست پناهندگی‌شان می‌گذشت. از پیشمرگان هم که پیش‌تر با مدارک جعلی رفته بودند، لو رفته و دیپورت شده بودند.

 

بین حصارهای اردوگاه چه خبر بود؟

اردوگاه زرگویز که کیانی واردش شده بود، ده‌ها هکتار زمین بود که صدام به‌اجبار از مردم منطقه گرفته و به کومله بخشیده بود. مردم هم درصدد پس‌گرفتن زمین‌هایشان بودند اما صدای اعتراضان به جایی نمی‌رسید. به همین‌دلیل به‌طور دائم با کومله تنش و درگیری داشتند. هروقت هم برای تصرف زمین‌های خود می‌آمدند، نیروهای کومله به طرفشان تیراندازی می‌کردند.

 

دورتادور اردوگاه زرگویز چندین پایگاه وجود داشت. در هر پایگاه هم پنج تا ده پیشمرگ مستقر بودند و شبانه‌روز نگهبانی می‌دادند. با این وجود کیانی می‌گوید اگر یک‌گروهان نیروی مسلح به این پایگاه‌ها حمله می‌کرد، می‌توانست به‌راحتی اردوگاه را تصرف کند. چون پیشمرگان درون پایگاه‌ها مست و بی‌دفاع بودند؛ ده نفر دختر و پسری که در اتاقی تنگ و تاریک، شب و روز کنار هم می‌لولیدند. هم‌جنس‌گرایی هم در این پایگاه‌ها رواج داشت. و مردم کردستان از این ناهنجاری‌های اخلاقی به‌طور آشکارا و علنی اظهار ناراحتی و اعتراض می‌کردند.

 

طبق روایت نادر کیانی، کلاس‌های ایدئولوژی کمونیستی به‌طور شبانه‌روز در پایگاه کومله برپا بوده و بیشتر آموزش‌ها نیز نظری بودند تا نظامی. مربی‌ها هم سالی یکی‌دوبار با هزینه کومله در تعطیلات از کشورهای اسکاندیناوی دور شده و با حضور در این اردوگاه، چندجلسه آموزش سیاسی و نظامی برای داوطلبان جدید برگزار و در طبیعت کردستان گردش و تفریح می‌کردند. سپس حقوق خوبی دریافت کرده و به اروپا بازمی‌گشتند. کیانی می‌گوید هروقت این مربیان برای تدریس به اردوگاه می‌آمدند، چهارمحافظ مسلح آن‌ها را همراهی می‌کردند. چون از داوطلبان وحشت داشتند.

 

آموزش‌های اردوگاه، به‌گفته کیانی پیش‌پاافتاده و دم‌دستی بودند که بیشتر به بازی‌های محلی روستایی شباهت داشتند و به گرد پای آموزه‌های دوران سربازی نمی‌رسیدند. مغز متفکر کلاس سیاهی هم ابراهیم علیزاده و صلاح مازوجی مهابادی بودند.

 

خاطره کیانی از حضور در آخرین روز آموزش کومله، پخش فیلم مستند جنگ ۲۴ روزه سنندج است. او می‌گوید صحنه‌های فیلم آن‌قدر فجیع و منزجرکننده بود که خود سران کومله هم طاقت نداشتند به پرده پخش فیلم نگاه کنند. چون در فیلم، سربریدن‌ها و پوست‌کندن‌های وحشیانه سربازان و پاسداران ایرانی به نمایش گذاشته شده بود.

ادامه دارد ...


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31