نقش مردم در این درگیری غیر قابل تصور بود ، به طوری که در ساعات اولیه این نبرد دلاورانه ، مردم تمام سطح شهر را پوشانده بودند و از خارج شهر با سرعت تمام وانت وانت شن و ماسه به داخل شهر می آوردند
|
• درگیری 22 آبان
نیروهای نظامی و امنیتی منطقه آمل می دانستند که تجمع نیروهای اتحادیه کمونیست ها در جنگل به قصد ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی است ، لذا با هدف خنثی کردن توطئه آنها به مقر آنان که در 3 کمپ بین جاده امامزاده عبدالله و جاده معدن قرار داشت ، حمله بردند .
البته دشمن بعد از شکست در درگیری 18 آبان ، از سازماندهی نیروهای خود تغییراتی را ایجاد کرده بود . با حمله نیروهای نظامی در صبح جمعه 23/8 که البته بخشی از آنان از شب قبل در جنگل مستقر شده بودند ، کمپ های پایین و وسط مورد حمله قرار گرفتند .
" در این روز طبق معمول یک دسته برای نگهبانی به جاده معدن رفت و من به همراه 5 نفر دیگر ، کاظم ، کوروش ، امیر ، صمد و مرتضی برای کشیک رفتیم که با شنیدن صدای ماشین درگیر شدیم و هراسان به کمپ بالا رفتیم که کاک محمد به ما اعتراض کرد و گروهی را به مقابله آنها فرستاد ." (1)
با اطلاعاتی که نیروهای ارتش مهاجم از وضعیت استقرار جنگلی ها داشتند ، توانستند به راحتی آنها را فراری دهند . " بچه ها به سمت کمپ بالا رفتند و همه آذوقه را به آنجا بردند تا حداقل کمپ بالا که مشرف بر تپه بود حفظ شود ؛ ولی درگیری ها به آنجا هم رسید . (2)
در جریان عقب نشینی ، یکی از نیروهای سربداران جنگل به نام کاظم در جنگل گم شد و احتمالاً به طور کلی از صحنه جنگ گریخت ؛ چون دیگر خبری از او نشد . منوچهر آر.پی.جی با سلاح خویش به یکی از ریوهای ارتش شلیک کرد و 11 نفر از نیروهای سپاه و ارتش را به شهادت رسانید . از نیروهای اتحادیه نیز محمد شیرازی کشته شد و دو نفر دیگر زخمی شدند. (3)
اما اتحادیه کمونیست ها پس از شکست در جریان 18 آبان و فرار از صحنه درگیری 22 آبان ، دست به عملیات روانی زد و برای این که روحیه نیروهای خود را حفظ کند ، آمار شهدای سپاه و ارتش را بسیار بیشتر از آمار واقعی اعلام کرد : " به قول های مختلف نیروهای جمهوری اسلامی 40 یا 44 نفر شهید دادند ." (4) یکی دیگر از سربداران در اظهار نظری تأمل برانگیز می گوید : " 9 _ 11 نفر از آنان توسط افراد جنگل به خاک سپرده شدند . " (5)
تا واقعه ی 6 بهمن آمل چندین درگیری بسیار محدود دیگر رخ دادند که مهم ترین آنها ، درگیری کوچک " زرکه " بود .
• تسخیر شهر آمل (واقعه 6 بهمن)
سرانجام بیش از 100 نفر از اعضای اتحادیه کمونیست های ایران در اول بهمن 1360 از مقر خود در جنگل به سمت شهر آمل به راه افتادند . با توجه به برف سنگینی که آمل و اطراف آن را پوشانده بود ؛ عبور از رودخانه های متعدد با طناب صورت گرفت .
پشت سر گذاشتن این مسیر به خاطر سختی راه و مشکلات تردد 3 روز به طول انجامید ، البته با توجه به برف بودن زمین این وضعیت پیش بینی شده بود و در طراحی عملیات قرار بود که عملیات در روز 5 بهمن انجام گیرد که در اثر خستگی به 6 بهمن موکول شد : " نیروهایمان در روز 5 بهمن به شهر رسیدند و شب را همگی در خانه من بودند تا صبح ." (6)
بنابراین ، نیروهای شورشگر از ساعت 5/5 صبح به خانه مادری محمدرضا سپرغمی که در آن زمان ، مادر و همسر و فرزندش را به تهران فرستاده بود ، رسیدند . گروه تصور می کرد که در مرحله آخر ورود به شهر نیاز به 5 ساعت راهپیمایی دارد ، ولی این پیاده روی 10 ، 12 ساعت به طول انجامید و در نتیجه ، عملیات یک روز به تعویق افتاد.(7) نیروها از فرط خستگی حتی توان روی پای خود ایستادن را هم نداشتند : " حتی بعضی از بچه ها از فرط خستگی به محض لحظه ای ایستادن ، سر پا خواب شان می برد و جا می ماندند و گم می شدند ." (8)
شب 6 بهمن به هر شکلی بود در خانه سپرغمی اقامت کردند و به کشیک محل که عضو انجمن اسلامی بود ، به دروغ گفتند : " مأمور ویژه هستیم و از تهران آمده ایم . قرار است جنگلی ها به شهر حمله کنند . ما آمده ایم تا با آنها مقابله کنیم ." (9) حتی از او خواستند که رازداری کند تا ضد انقلاب متوجه نشود و آن فرد هم به آنها اطمینان داد . در ساعت 9 شب ، گروهها به تدریج از خانه یل محمد بیرون آمدند . (10)
سرانجام با عبور از رودخانه هراز که از حاشیه شهر آمل می گذرد ، وارد محله اسپه کلا شدند و در مکان های مقرر ، استقرار یافتند . مقر بسیج که در آن سوی رودخانه نزدیک ترین هدف نظامی مهاجمین بود ، به محاصره در آمد .
گروه ها هر کدام کارشان در یک قسمت شهر بود . تقریباً 17 نفر مسئول حمله به بسیج بودند . درگیری در ساعت 11:45 آخر شب 5 بهمن شروع شد . گروه های عمل کننده دیگر در دادگاه انقلاب و سپاه ، که این 3 هدف از عمده ترین اهداف گروه سربداران بود ، وارد درگیری شدند .
در حین عبور از خیابان های شهر ، هر گاه با نیروی مسلح یا افرادی که ظاهر حزب اللهی داشتند رو به رو شدند ، به آنها حمله می کردند و آنها را به شهادت می رساندند و یا زخمی می کردند و با کمال شقاوت رفتار می کردند .
برنامه اصلی این بود که حتی الامکان نیروهای سپاه و بسیج را از کار بیندازند و بعد از آن ، مردم را به قیام دعوت کنند ؛ زیرا طبق تحلیل های تشکیلات ، آنها مطمئن بودند که مردم به آنها خواهند پیوست .
غلامرضا سپرغمی که خود از اهالی رضوانیه بود ، مأموریت داشت تا با اهالی آنجا صحبت و آنها را جمع آوری کند تا به صحبت های مسئولین تشکیلات گوش فرا دهند و در " قیام فوری " مشارکت کنند ، ولی او در این امر موفق نشد و حتی به در خانه دو تن از آشنایان خود رفت و پاسخی نشنید :
" من در ابتدای شب به محله رضوانیه رفتم و در 2 خانه را زدم (11) که اولی بدون اینکه حتی در را باز کند ، از همان پشت در با فحش از ما پذیرایی کرد . خانه دوم فقط در را باز کردند ، ولی هیچ کس بیرون نیامد . در تمام طول شب و پس از آن تا صبح و تا ظهر ، من در همان محله در بین افرادی که با روشن شدن روز از خانه بیرون آمدند ، بودم . (12)
در آن سوی شهر نیز درگیری با مقر سپاه پاسداران ادامه داشت :
" درگیری در اطراف سپاه بود و نیروهایمان سپاه را در محاصره داشتند و در کوچه های اطراف سپاه ، مقر سپاه را تحت نظر گرفته بودند . دو نفر موتور سوار را قبل از ظهر دستگیر و یکی را در خیابان اعدام انقلابی کردیم . نفر دوم که دستش تیر خورده بود ، فرار کرد .
به دلیل نیامدن و نپیوستن مردم صحبت شد که مردم نیامدند و حالا چه کار کنیم ؟ عقب نشینی کنیم یا بمانیم ؟ مرکزیت توصیه کرد درگیری را ادامه بدهیم و ما ادامه دادیم . (13) اما اوج درگیری ها در اطراف مقر بسیج بود که از اعضای سربداران 11 نفر جلوی ساختمان بسیج کشته شدند . اطراف مخابرات و فرمانداری نیز از مکان های درگیری بودند .
نیروهای مهاجم با قرار دادن 2 یا 3 گاری خیابان را بستند و شروع به تیراندازی کردند تا مردم به آنها ملحق شوند . به ما گفته بودند به محض تیراندازی ، مردم به شما ملحق می شوند . یک نفر به نام محمود آملی هم بلد ما بود ، ولی مردم نیامدند . " (14)
تیراندازی و سپس تسخیر شهر تا 6 صبح ادامه داشت ، اما با آغاز صبح ششم بهمن ، حماسه مردم آمل شکل گرفت و صدها نیروی داوطلب مردمی با روی آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه به مقابله سربداران جنگل رفتند . سنگربندی ها آغاز شد . از زن و مرد و پیر و جوان همگی با آوردن شن و گونی اقدام به سنگرسازی و نبرد سنگر به سنگر کردند تا آنجا که آمل لقب " هزار سنگر " گرفت .
رفته رفته به تعداد نیروهای ضد شورش که از روستاهای اطراف می آمدند و از مردمان وفادار به امام و انقلاب اسلامی بودند ، افزوده می شد . البته در شب حادثه هم ، از مردم آمل هر کس که خود را به خاطر صدای تیراندازی به سپاه و بسیج رسانده بود ، دستگیر ، اسیر و یا شهید شده بود. (15)
سازماندهی و ساماندهی نیروهای مردمی از ساعت 7 صبح آغاز شد و تا 8 صبح به پایان رسید . هر چند نهادهایی چون سپاه و بسیج به خاطر نوپایی این نهادها تجربه لازم را نداشتند ، ولی شور و اشتیاق بسیار بالا برای مقابله با ضد انقلاب ، جایگزین هر نارسایی شد . حمله مردم حزب اللهی به ضد انقلاب در دو محور اساسی ، یعنی در همان مناطقی که دشمن تمرکز داشت ، صورت گرفت .
در ادامه حضور مردم ، واحدهای کوچک تری از کوچه و خیابان ها به راه افتادند و خود را به مناطق درگیری رساندند . برخی از نهادهای انتظامی چون کمیته انقلاب اسلامی ، شهربانی و ژاندارمری در بخش هایی از شهر مانع ورود مردم به صحنه درگیری می شدند تا بدان ها آسیبی وارد نشود ، اما مردم در چند بخش اساسی ایفای نقش کردند که به ترتیب اهمیت بدین شرح هستند :
• کمک در ایجاد سنگر و مواضع دفاعی
• تلاش برای دستگیری دشمن
• درگیری مسلحانه و جنگ تن به تن با دشمن
• کشف محل استقرار دشمن
• تخلیه شهدا و کمک به مجروحین . (16)
یکی از ابتکارات جالب نیروهای بسیجی در نبرد با دشمن این بود که پشت یک وانت نیسان سنگر درست کرده بودند و وانت با دنده عقب به سمت دشمن حرکت می کرد ؛ نیروهای بسیجی پشت سنگرهای ساخته شده در وانت به سمت دشمن تیراندازی می کردند و راننده هم از تیراندازی دشمن در امان بود .
نقش مردم در این درگیری غیر قابل تصور بود ، به طوری که در ساعات اولیه این نبرد دلاورانه ، مردم تمام سطح شهر را پوشانده بودند و از خارج شهر با سرعت تمام وانت وانت شن و ماسه به داخل شهر می آوردند :
" در حین درگیری شدید در حدود ساعت یازده بود که وانت هایی که کیسه شن حمل می کردند ، از جاده رد شدند . ما ابتدا ایست دادیم که آنها توجه نکردند . یک بار به یک وانت به منظور ترساندن آنها شلیک کردیم که فرار کردند . یکی دو بار هم وانت ها را گرفتیم و گونی آنها را خالی کردیم ." (17)
ولی تعداد وانت ها آنقدر زیاد بود که محافظان جاده ، کاری نمی توانستند بکنند . جنگ و گریز مردم و نیروهای انتظامی منجر به کشته شدن و دستگیری عده ای از مهاجمین شد و در همان روز سه شنبه ، 6/11/60 ، دشمن تمام مواضع خود را از دست داد . (18)
در ساعت 4 بعد از ظهر دشمن شروع به عقب نشینی کرد و در دو باغ حاشیه شهر موضع گرفت :
" بعد از عقب نشینی وارد یک باغ بزرگ شدیم . در همان موقع صدای الله اکبر و صدای جمعیت زیادی از درون باغ آمد . بچه ها فهمیدند که باغ در محاصره است و از هر طرف که بخواهیم برویم به آنها بر می خوریم . در آنجا بچه ها تیراندازی هوایی کردند ، چون امکان داشت همدیگر را بزنیم ." (19)
افرادی که در برخی از محلات مانند رضوانیه مستقر بودند تا شاید مردم در روشنی روز به آنها بپیوندند ، نومیدانه به جنگل برگشتند : " من تا ظهر در همان محله ماندم و با شدت گرفتن درگیری در پیرامون محله و تنگ شدن حلقه محاصره ، جزو اولین گروهی بودم که به طرف جنگل برگشتیم." (20)
در واقع پس از یورش بی امان مردم و کشته شدن 34 نفر از گروه سربداران ، به ویژه کشته شدن کاک اسماعیل ، مسئول کمیته نظامی ، گروه به طرف جنگل عقب نشینی کرد . در این حماسه جاودان ، از مردم قهرمان آمل 40 شهید و 120 نفر زخمی شدند .
پی نوشت:
1. آرشیو مرکز اسناد ، پرونده محمود آزادی ، ش 24181
2. همان
3. پرونده محمدرضا سپرغمی ، ش 18295
4. همان
5. علی علیزاده ، پرونده ش34180
6. پرونده محمدرضا سپرغمی ، ش 18295
7. پرونده محمود آزادی ، ش 24181
8. همان
9. پرونده غلامرضا سپرغمی ، ش 24142
10. پرونده بهروز فتحی ، ش 24144
11. خانه اول پیرزاد و خانه دوم خاتم نژاد
12. پرونده غلامرضا سپرغمی ، ش 24142
13. پرونده محمدرضا سپرغمی ش 18295
14. پرونده محمود آزادی ، ش 24182
15. مهدی خانی ، پیشین ، ص 154
16. همان ، ص 174
17. پرونده بهروز فتحی ، ش 24144
18. حماسه مردم آمل ، چاپخانه ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، تهران 1361 ، ص 20
19. پرونده علی علیزاده ، شی 24180
20. پرونده غلامرضا سپرغمی ، ش 24142
اسناد اتحادیه کمونیست های ایران در واقعه آمل(7)