احیای جنگ‌های صلیبی پیش چشم دستگاه‌های ‌های اطلاعاتی     

 Today In Terrorism01جنگ با تروریسم، فصل اول: مرحله دوم | «جنگ با ترور» بهانه‌ای عالی برای مراکز قدرت در ایالات متحده، به‌ویژه مراکز متأثر از نومحافظه‌کاران (و اخیراً عناصر سفیدپرست) فراهم کرد تا به تغییر هویت دولت آمریکا به‌سمت دیدگاه‌های نژادپرستانه و برتری‌گرایی نژاد سفید شتاب بخشند؛ پروژه‌ای که هدف از آن ایجاد تأثیری دومینووار بر هویت اروپایی و در مقیاس وسیع‌تر، هویت مشترک غربی است. ازین‌رو، جای تعجیب نیست که ادبیات تندوتیز علیه مسلمانان، که مرتباً از رأس هرم قدرت در ایالات متحده تولید می‌شود، مانند آنچه در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ شاهدش هستیم (ریلی، 2017)، به‌گونه‌ای طراحی شده باشد تا مسلمانان را به‌مثابه مصداق تام‌وتمام از «دیگری» به‌تصویر بکشد.

 

از زمان واقعه یازده سپتامبر، جوامع مسلمان در سراسر جهان در معرض سیاست‌های غیرضروری و غیرمتوازنِ ضدتروریسم بوده‌اند. دولت‌ملت‌های غربی، همچون ایالات متحده، بریتانیا و سایر کشورهای اروپایی، به‌واسطه پدیده‌ای جدید تحت عنوان «اقدامات ضدتروریسم» در قوانین کیفری داخلی خود و نیز در چارچوب‌های اجرای قانون تغییر ایجاد کردند. حدود دو دهه است که جوامع مسلمان در سراسر جهان به بهانه جنگ علیه تروریسم طیف گسترده‌ای از سیاست‌ها را مانند تفتیش، بازداشت بدون محاکمه، استرداد، و بدتر از همه کشتارهای غیرقانونی توسط حملات هواپیماهای بدون سرنشین تجربه کرده‌اند. سپس این پدیده در پاسخ به نتیجه معکوس سیاست‌های خارجی مداخله‌گرایانه در کشورهای مسلمانْ بر تروریسمِ خانه‌زاد متمرکز شد.

مرحله‌ی دوم جنگ علیه تروریسم راه را برای لایه‌ای جدید باز کرد: مقابله با افراط‌گرایی خشونت‌آمیز. این رویکرد به‌دنبال کنترل اعتقادات و افکار مسلمانان در فضایی پیشگیرانه است؛ تاحدی‌که امکان دخالت دولت‌ها را در اموری همچون انتخاب سخنران برای کنفرانس‌ها و نشست‌های خصوصی در جوامع مسلمان فراهم می‌کرد. آن‌ها این رویه را با معرفی لیست افرادی که اجازه سخنرانی ندارند و یا تحت‌فشارقراردادن صاحبان مکان‌های تجمع برای تعطیل کردن جلسات مذهبی دنبال کرده‌اند.

 

دولت‌های غربی برنامه‌‌های مقابله با افراط‌گرایی خشونت‌آمیز را حتی در سطح ملی و با هدف مهندسی رفتار اجتماعی مسلمانان به‌اجرا درآوردند؛ تاجایی‌که جوامع مسلمان ساکنِ غرب را مجبور می‌کردند به‌نحوی خاص بیاندیشند. این برنامه با تهدید به اِعمال قانون و با ترفندهای سیاسی در قالب مدل «مسلمان خوب و مسلمان بد» اجرایی می‌شود.

 

برنامه پریونت[1] انگلستان نمونه خوبی است که نشان می‌دهد چگونه از کارکنان بخش‌های خدمات عمومی ازجمله پزشکان، معلمان و دندانپزشکان تعهد قانونی گرفته می‌شد تا افرادی را که گمان می‌کنند دارای دیدگاه‌های افراطی هستند و ممکن است دست به اقدامات تروریستی بزنند، معرفی نمایند (قانون امنیت ضدتروریسم انگلستان، 2015، بخش 5). این اقدامات بحث‌برانگیز، که توسط رسانه‌های نومحافظه‌کار پشتیبانی می‌شود، باعث ایجاد نوعی شکاف اجتماعی و شکل‌گیری احساسات ضداسلامی از طریق ربط‌دادن مسلمانان به تروریسم می‌شود.

 

 

 

جنگ با تروریسم، فصل دوم: احیای سفیدپرستی

خودبرترپنداری نژادسفید، پدیده جدیدی نیست. درواقع، ریشه‌های آن به پیش از سازوکار «جنگ با ترور» علیه جوامع مسلمان در مقیاس جهانی برمی‌گردد. هرچند، دولت‌ها و نهادهای مسئول مقابله با تروریسم، آن‌چنان که باید، به این پدیده توجه نکرده‌اند. برنتون تارانت، که یک سفیدپرست 28ساله است، در 15‌مارس2019 با به‌رگباربستن دو مسجد در کرایست‌چرچ نیوزیلند، پنجاه مسلمان، شامل زنان و کودکان، را قتل عام و حداقل بیست نفر دیگر را مجروح کرد.[2] تارانت، که ظاهراً برای سازمان‌های اطلاعاتی و نظامی ناشناخته بود، این حملات را درحالی انجام می‌داد که پخش زنده این کشتار در رسانه‌های اجتماعی باعث تقویت تأثیرگذاری آن در سراسر جهان شد.

 

تارانت دو روز پیش از حمله، تصاویری را از سلاح‌هایی که بعداً با آن نمازگزاران مسلمان را کشت، به‌صورت‌زنده در فضای مجازی منتشر کرده بود، بدون‌آنکه مورد‌توجه سازمان‌های اطلاعاتی قرار گیرد (بلینگ‌کت، 2019). این سلاح‌ها، دقیقاً مشابه سلاح‌هایی بودند که در جریان حمله مورد‌استفاده قرار گرفتند و در پخش زنده به‌وضوح می‌شد آن‌ها را دید. شعارهایی که تارانت بر روی تفنگ نیمه‌خودکارش حک کرده بود، نشان می‌دهد وی حمله خود را با تأسی به پادشاهانی که در جنگ‌های صلیبی شرکت داشتند، انجام داده بود. بنابراین، مشخص می‌شود تروریست عامل این حمله تاچه‌حد متأثر از منطق قومیت‌گرایی است که به‌دنبال کاهش نرخ زادآوری «مهاجران» در اروپا و ایده‌ سفیدپرستان مبتنی بر حق انحصاری اروپاییان برای اقامت در مستعمره‌هایی مثل نیوزیلند است.   

 

آنچه در کرایست‌چرچ روی داد، اولین مورد از حملات سفیدپرستان علیه کسانی که آن‌ها را دشمن خود می‌پندارند، نبود. در سال‌های اخیر شاهد حملاتی علیه کلیسای آفریقایی‌آمریکایی‌ها در چارلستون، کنیسه یهودیان در پیتسبورگ و مسجدی در کبک با انگیزه مشابه بوده‌ایم. بنابراین، این پرسش مطرح است که چرا مبارزه با سفیدپرستی و تروریسمِ متأثر از برترانگاری اقوام اروپایی در دستورکار سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای سراسر جهان، یا اگر کلی‌تر بخواهیم بگوییم، بخشی از «جنگ با ترور»، قرار ندارد. چارچوب‌بندی متفاوت جنگ با ترور در حوادثی از این دست، می‌تواند تأثیراتی منفی داشته باشد و منجر به پاسخ‌های متقابل در جوامع مسلمان و یا انتقام‌جویی جوانانی شود که تحت تأثیر گروه‌هایی نظیر القاعده یا داعش قرار دارند؛ یعنی گروه‌هایی با رویکرد تلافی‌جویانه که گفتمان حقوق بشر را ابزاری در دست دشمنان اسلام معرفی می‌کنند (AQAP، تلگرام، 2019).

 

مانیفست تروریسم سفیدپرست

تارانت لحظاتی پیش از حمله به نمازگزاران بی‌گناه، بیانیه‌ای 74‌صفحه‌ای را با عنوان «جایگزینی بزرگ»[3] منتشر کرد. ایده خشونت‌آمیز اصلی آن این بود که غیرغربی‌ها،  به‌خصوص مسلمانان، مهاجمانی در سرزمین‌های اروپایی هستند که به‌دلیل نرخ بالای زادوولدشان به غارت منابع ارزشمند و «استعمار زمین‌های سفیدپوستان» می‌پردازند. این ایده را می‌توان به‌مثابه منطق اصلی عملیات خصمانه کرایست‌چرچ در نظر گرفت و به نظر می‌رسد شباهت بسیاری به سخنان دونالد ترامپ و راست‌گرایان افراطی آمریکا دارد. این دلیل به‌تنهاییْ نادرست‌بودن استدلالات مطرح‌شده درباره تارانت، که او را گرگ تنها، مهاجم دارای انگیزه‌های شخصی، یا فرد غیرنرمال معرفی کرده‌اند، را معلوم می‌کند. تارانت خود را «سفیدپوستی معمولی از خانواده‌ای معمولی» معرفی می‌کند که انتخاب می‌کند موقعیت خود را برای تأمین امنیت آینده مردمش به خطر بیاندازد.

آنچه بیشتر جای تأمل دارد، علت حمله است: «به اکثریت این مهاجمان باید نشان داده شود که سرزمین‌های ما هرگز سرزمین آن‌ها نخواهد شد، سرزمین‌های ما متعلق به خودمان هستند و تا زمانی که حتی یک سفیدپوست باقی مانده باشد، هرگز نخواهند توانست سرزمین‌هایمان را تصاحب و خودشان را جایگزین مردم ما کنند». جایی که تارانت از «مهاجمان» نام می‌برد، به‌طور خاص به مسلمانان اشاره دارد. اگر هرگونه ابهامی درخصوص انگیزه مهاجم از حمله به مسلمانان وجود داشت، بیانیه وی آن را برطرف می‌کند: «آن‌ها گروهی بزرگ و چشمگیر از مهاجمان هستند، با نرخ زادوولد بالاتر، اتحاد اجتماعی قوی‌تر و سنت‌های مستحکم‌تر، که می‌خواهند زمین‌های مردم من را اشغال و مردم خودشان را جایگزین مردم سرزمینم کنند».

«در هر کشوری، در هر قاره‌ای، افرادی که در اقلیت قرار بگیرند، سرکوب می‌شوند. اگر تبدیل به یک اقلیت اجتماعی، سیاسی یا قومی شویم، مورد ظلم و ستم قرار خواهیم گرفت». این روایت بسیار شبیه روایتی است که برای تعریف اقدامات خشونت‌آمیز مسلمانان در جوامع غربی آن را به‌کار می‌برند. هرچند، در مقابله با این نوع از تروریسم، که البته به‌هیچ‌وجه اسلام آن را تأیید نمی‌کند، سطحی جدید از سیاست خارجی بروز پیدا کرد که در مورد تروریسم سفیدپرست، مانند حمله‌ای که از سوی تارانت انجام شد، دیده نمی‌شود.

تارانت در ادامه‌ی بیانیه‌اش از این فراتر می‌رود و عمق تفکر غلطش را با توجیه کشتار کودکان بی‌گناه نشان می‌دهد: «کودکان این مهاجمان، همیشه کودک نمی‌مانند؛ [بلکه آن‌ها] بزرگ می‌شوند، زادوولد می‌کنند و مهاجمان بیشتری جایگزین خودشان می‌کنند». او ادامه می‌دهد: «هر مهاجمی را که بکشید، در هر سنی که باشد، فرزندان شما در آینده با دشمنان کمتری روبرو خواهند شد».

این بیانیه دیگران را به ارتکاب خشونت علیه جمعیت مهاجر در اروپا و سایر نقاط جهان تشویق می‌کند و ازین‌رو، با هر چارچوب قانونی معقول که بخواهیم آن را طبقه‌بندی کنیم، ترغیبِ به تروریسم شناخته می‌شود. در مقابل، مسلمانان زیادی در انگلستان توسط ادارات امنیتی و انتظامی دستگیر شده، به‌راحتی ادعا می‌شود که با سازمان‌های تروریستی همکاری داشته‌اند. نمونه‌ای مشابه به بیانیه‌ی تارانت را می‌توان مجله «اینسپایر»[4]، وابسته به القاعده، دانست. در این مجله، حمله به غیرنظامیان که به‌طور خاص منجر به ایجاد تروریسم و هرج‌ومرج می‌گردد، توجیه و تبلیغ می‌شود.

(ادامه دارد)

[1] PREVENT

[2] تعداد دقیق تلفات حملات تارانتْ 51 کشته و 49 زخمی است.

[3] The Great Replacement

[4] Inspire


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31