دیماه سال ۱۳۳۷ در خانوادهای مسلمان و مذهبی مولودی پا به عرصه زندگی گذاشت که نامش را ناصر گذاشتند. یک سال بعد از تولد وی پدرش در حادثه برق گرفتگی به رحمت ایزدی پیوست و چندی بعد هم از محبت و رسیدگی مادر محروم گشت و آنگاه تحت سرپرستی عموی خویش قرار گرفت. دوران کودکی به همین صورت با سختی و مرارت پشت سر گذاشته شد، تا اینکه او به مدرسه راه یافت و در فضای آموزشی توانست تا حدود زیادی مشکلات و ناکامیهای زندگی را تحمل یا بعضاً فراموش نماید.
برادر سیفان تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد و آنگاه به خدمت سربازی رفت. سال دوم سربازی او همزمان با اوجگیری مبارزات یکپارچه مردم علیه رژیم وابسته و ستمگر شاه بود و او به دستور رهبر عظیمالشأن انقلاب اسلامی، امام خمینی، از پادگان محل خدمت خود فرار کرد و در صفوف امت حزب الله در صحنه تظاهرات و راهپیماییها حضور یافت.
پس از پیروزی انقلاب، برادر ناصر به عضویت سپاه پاسداران در آمد تا بتواند تحت پوشش این نهاد اصیل و مردمی در جهت حفظ دستاوردهای انقلاب و تحکیم و گسترش اصول و آرمانهای اسلامی در جامعه انقلابی گامهای مؤثری بردارد و منعکس کننده روحیات و فضائل اخلاقی سپاه در جامعه باشد.
شهید سیفان بعد از شروع جنگ تحمیلی با دشمن بعثیصهیونیستی چندینبار به جبهههای نبرد حقعلیهباطل شتافت و به ستیز با بعثیان کافر پرداخت، ولی تقدیر الهی آن بود که صحیح و سالم از خط مقدم به تهران باز گردد و در ایامی که به تازگی از جبهه باز گشته بود...
شهادتنامه...
یک روز ساعت ۳ بعدازظهر به همراه دو تن دیگر از برادران همرزم سوار بر موتورسیکلت از مرکز سپاه به طرف کمیته انقلاب اسلامی منطقه یک حرکت میکردند که در میان راه مورد سوءقصد ناجوانمردانه سه تن از منافقین تروریست که سوار بر ماشین بیام و ۵۱۸، مسروقه بودند، قرار میگیرند که در نتیجه این اقدام وحشیانه و اصابت رگبار گلوله مزدوران به ناصر سیفان، وی در دم به شهادت میرسد و سعید ناطقیان بسیجی همراه وی به سختی مجروح و پس از انتقال به بیمارستان در همان روز به لقاءالله میپیوندد و همراه دیگر که از اقوام شهید سیفان بود، جراحات کمتری برداشته و چندی بعد در اثر معالجه و مراقبتهای پزشکی بهبودی خود را باز مییابد.
مزار شهید: بهشت زهرا، قطعه ۲۴، ردیف ۹۱، شماره ۲۹