هفتمین نشست علمی و پژوهشی از سلسله نشستهای هماندیشی نخبگان درباره تروریسم، به همت بنیاد هابیلیان دوشنبه 3خرداد1395 و با همکاری دانشکده حقوق و علوم سیاسی و مرکز مطالعات راهبردی خلیج فارس دانشگاه شیراز در سالن آمفیتئاتر دانشکده حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه برگزار شد. موضوع این نشست «تروریسم در خلیج فارس» بود که در دو بخش و با محورهای زیر بررسی شد: بررسی تروریسم انرژی در خلیج فارس، بررسی جامعهشناختی تروریسم در خلیج فارس، بررسی ابعاد بینالمللی تروریسم در خلیج فارس، بررسی ریشههای فکری ترور در خلیج فارس و بررسی ترور در استان فارس.
دانشکده حقوق و علوم سیاسی شیراز به ریاست دکتر پرویز عامری در سال 1356 تحت عنوان دانشكده حقوق در مجموعه دانشگاه شيراز و در قالب يك بخش به نام حقوق شروع به كار کرد. در سال 1372 اولين دوره كارشناسي ارشد گرايش حقوق عمومي و حقوق خصوصي با پذيرش دانشجو شروع شد و بعد از آن در سال 1375 يك گرايش جديد به نام حقوق بين الملل به مجموعه گرايشهاي كارشناسي ارشد رشته حقوق اضافه شد. در سال 1381 رشته علوم سياسي در اين دانشكده تأسيس و دانشكده به نام دانشكده حقوق و علوم سياسي تغيير نام يافت. دانشگاه شیراز قطب جنوب کشور است و از ظرفیتهای علمی و پژوهشی و آموزشی بسیار بالایی برخوردار است.
مرکز مطالعات راهبردی خلیج فارس نیز در سال 1392 در این دانشگاه و با هدف بررسی علمی منطقه در ابعاد سیاسی، اقتصادی، تجاری، اجتماعی و حقوقی تأسیس شد.
سخنرانان این نشست عبارت بودند از آقایان:
سیدمحمد هاشمینژاد دبیرکل بنیاد هابیلیان؛
دکتر ابراهیم عباسی رئیس مرکز مطالعات راهبردی خلیج فارس؛
دکتر پرویز عامری رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی شیراز؛
دکتر خلیل الله سردارنیا رئیس بخش علوم سیاسی؛
دکتر جواد صالحی؛
دکتر قریشی؛
دکتر فریبرز ارغوانی پیرسلامی، استادیار روابط بینالملل دانشگاه شیراز؛
دکتر یاری؛ متخصص انرژی و جغرافیای سیاسی در بخش علوم سیاسی؛
سردار خداداد ابراهیمی، مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان فارس؛
دکتر ابراهیم عباسی، معاون فضای مجازی و سایبری مجموعه سپاه استان.
از میان حاضرین در نشست نیز میتوان به آقای موسوی مدیرکل دفتر امور اجتماعی و فرهنگی استانداری فارس، دکتر عبداللهزاده رئیس سازمان بسیج اساتید فارس و مسئول قرارگاه فرهنگی سپاه فجر استان فارس اشاره کرد.
تروریسم در خلیج فارس
دکتر ابراهیم عباسی رئیس مرکز مطالعات راهبردی خلیج فارس درابتدا ضمن عرض خوشامدگویی خدمت حضار به معرفی اجمالی نشست پرداخت و گفت: ما امروز میخواهیم درباره تروریسم در خلیج فارس صحبت کنیم. اهمیت خلیج فارس بهویژه برای استان فارس بسیار مهم است. اگر یک نکته تاریخی بخواهم بگویم متأسفانه در تقسیم اداری کشور در دوره پهلوی دقت نشد و استان فارس در کنار خلیج فارس قرار ندارد. از نظر من فارس بدون خلیج فارس مثل خلیج فارس بدون فارس است. انگار هیچ استانی در کنار خلیج فارس با نام فارس نیست و به همین خاطر همسایگان ما جری شدند و اقداماتی انجام میدهند. مرکز مطالعات خلیج فارس و بخش علوم سیاسی با همکاری بنیاد هابیلیان برنامههایی داریم که انشاءالله بتوانیم اهمیت خلیج فارس را بیشتر کنیم. نخستین موضوع ما تروریسم در خلیج فارس هست.
موقعیت سیاسی و جغرافیایی خلیج فارس فاکتورهایی را که در آن رخ میدهد بااهمیت کرد
آقای دکتر پرویز عامری رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی نیز پس از خوشامدگویی به حاضرین در خصوص موضوع نشست گفت: واقعیت این است بعد از اینکه مرکز مطالعات راهبردی خلیج فارس در دانشکده دایر شد با همکاری اساتید محترم بخش علوم سیاسی، حرکتهای مختلفی را در این زمینه دنبال کردیم و حق این مطلب بیش از اینهاست و خلیج فارس بهخاطر موقعیت سیاسی و جغرافیایی که دارد؛ به هر حال همه فاکتورهایی که آنجا اتفاق میافتد اهمیت مضاعف دارد. اقتصاد، تجارت یا انرژی و ترور هم اگر آنجا اتفاق میافتد، یک بررسی مضاعف و مهمتری را میطلبد و فکر میکنم این مرکز مطالعات راهبردی خلیج فارس اگر بخواهد همهجانبه به این موضوع بپردازد و مورد مطالعه قرار دهد یکی از مسائل بسیار مهم همینهایی هست که قرار بود باشد، اقداماتی که شما با آن درگیر بودید و مورد مطالعه قرار دادید. اگر مطالعه علمی روی ورود بیگانگان به خلیج فارس و همچنین مباحثی که در حوزه ترور در این منطقه اتفاق میافتد واقع شود و بهصورت بررسیهای آکادمیک دنبال شود، به نظر من میتواند آثار مثبت آن را در عمل هم انشاءالله دید.
خلیج فارس شاهد تداخل کنشگران محلی، ملی، منطقهای و فرامنطقهای است
سخنران بعدی نشست آقای دکتر خلیلالله سردارنیا رئیس بخش علوم سیاسی شیراز بود که خلیج فارس را دارای جذابیتها و قابلیتهای ژئوپلتیکی، ژئواکونومیکی و ژئواستراتژیکی خواند که ازهمین رو شاهد تداخل و نقشآفرینیهای کنشگران محلی، ملی، منطقهای و فرامنطقهای بسیاری بوده است.
وی ادامه داد: در این جلسه هدف این نیست که ما بیاییم به صورت ریز راجع به همه ابعاد تروریسم صحبت کنیم. چون زمان محدود است و فقط به معرفی ابعاد بینالمللی و اجتماعی و سیاسی و داخلی مسئله تروریسم بهعنوان یک واقعیت خشن و تلخ در جامعه امروز و در خاورمیانه میپردازیم که بهعنوان کانون محوری تروریسم هست. تروریسم بهعنوان یکی از بارزترین مصداقهای خشونت سیاسی در جهان امروز هست که با روشهای مسلحانه و با اهداف کور و کورکورانه و قدرت بنیان انجام میشود. شما اگر اخبار را پیگیری کنید، 90 درصد ضریب القای اخبار سیاسی جهان امروز در ارتباط با منطقۀ خاورمیانه است. منطقه خاورمیانه بهعنوان منطقهای بهشدت بینالمللی است. یعنی هیچ منطقهای در عصر امروز که عصر جهانیشدن شتابان است به اندازه منطقه خاورمیانه و خلیج فارس مهم نیست و آنقدر نمیتواند بینالمللی باشد. این منطقه شاهد تداخل و نقشآفرینیهای کنشگران محلی، ملی، منطقهای و فرامنطقهای است و این هم به خاطر جذابیتها و قابلیتهای ژئوپلتیکی، ژئواکونومیکی و ژئواستراتژیکی این منطقه هست.
خاورمیانه به کانون محوری تروریسم تبدیل شده است
اگر در ارتباط با منطقه خاورمیانه بخواهیم یک ویژگی مهم دیگری را مطرح کنیم، همان بحث تروریسم است. این منطقه به کانون محوری تروریسم بهعنوان مصداق بارز خشونتهای سیاسی تبدیل شده است. این منطقه درواقع یکی از مناطق بسیار مهمی است که دگردیسی مفهومی در مفهوم ژئوپلتیک و از آن به ژئوکالچر ایجاد کرده است. یعنی بخش مهمی از ترورهایی که در این منطقه انجام میشود؛ عمدتاً سیاستهای هویتبنیاد هست و بحثهای امروز جامعهشناسی و روابط بینالملل به سمت سیاستهای هویتی رفته است. وقتی از سیاستهای هویتی صحبت میکنیم یعنی هر نوع منازعات قدرت و ستیزههایی که مرتبط با هویت است. این منطقه بیش از هر منطقه دیگر شاهد تروریسم هست. کشور ایران هم همین طور متأسفانه قربانی تروریسم شده است. امیدواریم این همایش بتواند فتح بابی برای ارائه راهبردهای اساسی جهت مبارزه با تروریسم و خشکاندن ریشههای تروریسم باشد.
ایران یکی از اهداف قدیمی تروریسم است
سیدمحمدجواد هاشمینژاد دبیرکل بنیاد هابیلیان در ادامه به ارائه سخنرانی خود پرداخت و به تروریسم پس از انقلاب اسلامی اشاره کرد و گفت: تروریسم از موضوعات قدیمی و کهنی است که کشور ما را حداقل در بعد از پیروزی انقلاب از روز اول تا به امروز درگیر خودش کرده است. ما حوادث و مشکلات فراوانی شاید در طول بعد از انقلاب اسلامی داشتیم که هر کدام شاید در نوبه خودشان زمان داشتند. برای مثال بحث جنگ تحمیلی ما با وجود اینکه بسیار صدمه بزرگی به کشور بود؛ اما در عین حال 8 سال بود و سرنوشت دشمن ما هم مشخص شد و دشمنان ما به خواری و خفت افتادند. از روز اول پیروزی انقلاب اسلامی در 22بهمن1357 اولین حادثه تروریستی را داشتیم تا به الان که همچنان ادامه دارد. گروهها و گروهکهای متعدد، فراوان و با ایسمها و نظریات گوناگون ولی هدفهای مشخص و درنهایت واحد بودند. ما به نظرمان در این موضوع ضمن اینکه قربانی هستیم در دنیا بهعنوان قربانی انعکاس خوبی نداشتیم. وضعیت کشور ما به لحاظ شرایط تروریستی به نظرم در وضعیت بینظیری است و در هیچ کجای جهان شما کشوری را پیدا نمیکنید که در عرض چند ماه رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس دیوان عالی کشور و گروهی از وزرا و وکلا مردم در عرض چند ماه به شهادت برسند. این وضعیت را شما در هیچ کجای دنیا مشاهده نمیکنید. این همه حوادث تروریستی را ما در اطراف کشور خودمان داریم عموماً در سطح عام مردم و در شرایط بسیار عادی و کارهای کم ارزش تروریستی است. در هیچ کجای جهان هم پیدا نمیکنید این وضعیت استثنایی را که گروهها و گروهکهایی که این اقدامات را انجام دادهاند در کشور ما رسماً در کشورهای اروپایی و آمریکا دفتر داشته باشند. این هم بینظیر است و به هر حال بسیاری از این گروهها و گروهکهای تکفیری ساخته و پرداخته امریکا هستند. خود خانم کلینتون در کتاب گزینههای سخت، صراحتاً ابراز میکند که داعش را خود ما بوجود آوردیم و القاعده را آمریکاییها به اعتراف خودشان، خودشان به وجود آوردند. اما دفاتر رسمی از اینها شما در هیچ کجای جهان پیدا نمیکنید و مقید هستند که اینها به صورت ظاهر هست یا هر طور دیگر؛ مبارزه نکنند و هر کجا سران و سرکردگان اینها هستند اقدام و عمل نظامی نکنند. گروهکهایی که علیه مردم و مسئولین ما اقدام کردند، تنها استثنائاً در مورد کشور ما دفاتر رسمی دارند در کشورهای اروپایی و همین چند سال پیش هم که آمریکاییها همین گروهک منافقین را که در لیست گروههای تروریستی به ظاهر برده بود پس از اینکه همین خانم کلینتون از لیست گروههای تروریستی آنها را در میآورد و در نزدیکی کاخ سفید به آنها رسماً دفتر میدهد. این اقدامات بحث استفاده گروههای تروریستی از شیوههای قدیمی کشورهای غربی برای پیشبرد اهداف سیاسی خودشان است. آن جایی که ورود مستقیم آنها مشکلات فراوانی را برای آنها بوجود میآورد؛ گروههای تروریستی این نقش را برای آنها بازی میکنند. در منطقه ما این وضعیت کاملاً مشهود و مشخص هست. طبیعتاً لیست بلندوبالای گروههای تکفیری و گروههای مختلفی که در کشور ما اقدامات نظامی انجام میدهند و کاملاً مشخص و محرز است. شهدای 17000 گانه کشور ما نشان دهنده این است که کشور ما یکی از اهداف قدیمی تروریسم هست. کشورهای غربی برای مبارزه با تروریسم هیچگاه خواستار یک اقدام جهانی منسجم علیه تروریسم نیستند و نخواهند بود. مگر آن جایی که منافع مستقیم کشورهای آنها را مورد خطر قرار دهند و یا اینکه مد نظر آنها باشد.
قدرتهای جهانی زیر بار یک تعریف واحد از تروریسم نمیروند
هاشمینژاد افزود: در بعد از حملات یازده سپتامبر اگر خاطرتان باشد یا مطالعه کرده باشید، آقای جورج بوش آمد و گفت هر کس در این مبارزهای که ما میخواهیم شروع کنیم در کنار ما نبود علیه ماست! این مبارزه ما علیه تروریسم است با همان تعریفی که خودشان میگویند و هر کسی در کنار آنهاست مبارز علیه تروریسم هست وگرنه علیه آنهاست. هیچگاه قدرتهای جهانی زیر بار ارائه یک تعریف واحدی از تروریسم که در سطح جهانی مورد قبول واقع شود نرفتند. در قرن گذشته سنای آمریکا طرحی را برد توسط نمایندگان مجلس سنا برای اینکه حداقل برای خود آمریکاییها یک تعریف واحد دهند و مشخص باشد که ترور و تروریسم یعنی چه؟! بعد از اینکه مدتها این لایحه رفت و آمد و جر و بحث شد؛ با هر تعریفی که ارائه کردند، خود نمایندگان سنای آمریکا گفتند که با این تعریف ما خودمان میشویم مصداق موضوع تروریسم! و اصلاً آن لایحه را کلاً کنار گذاشتند و حقیقت هم همین است که اگر قرار باشد دنیا برود زیر بار یک چارچوب مشخص از تعریف تروریسم، قطعاً نخواهد توانست بسیاری از موضوعات و اهدافی را که امروزه دارد در جهان پیش میبرد، پیش ببرد. شما الان ملاحظه میفرمایید که در بحث سوریه آن روزی که احتیاج داشتند گروهی از همین تبهکاران را جمع کردند در همین پاریس تحت عنوان ارتش آزاد سوریه و مقدار زیادی سلاح و مهمات و پول به آنها دادند و کشور جمهوری اسلامی را هم اصلاً راه ندادند بهعنوان اینکه ایران خودش بخشی از مشکل هست و بعد هم این جانیها را انداختند به جان مردم سوریه که طبق اعترافات خودشان حدود 250 هزار نفر از مردم این کشور را به خاک و خون کشیدند. امروز این معضل که جمهوری اسلامی ایران از ابتدا این منطقه را داشت که استفاده از تروریسم قطعاً بازگشت آن به داخل همان کشورهایی است که از این ابزارها استفاده میکنند و این معضل برگشت به داخل خیابانهای پاریس و کشورهای مجاور نزدیک ترکیه و... .
ایران امنترین کشور در منطقۀ بحرانزدۀ خاورمیانه است
جمهوری اسلامی ایران که امروز یک تنه در مقابل تروریسم ایستاده است و از قدیم این کار را انجام میدهد توانست با چارچوب اصولی و تعریف دقیق از این موضوع با کمک ملت خودش بر این مشکل فائق بیاید و امنترین کشور منطقه بحرانزده خاورمیانه باشد که جناب آقای دکتر سردارنیا به این مسئله اشاره کردند که این منطقه به دلیل اهمیت فوقالعاده که از قدیم غربیها میگفتند هر کسی میخواهد آقای دنیا باشد، بایستی این منطقه غرب آسیا را در اختیار داشته باشد و قلب این منطقه کشور جمهوری اسلامی ایران هست. این منطقه را مردم ایران توانستند دست در دست هم به امنترین منطقه خاورمیانه تبدیل کنند. گمان نکنید که اینجا ما به همین سهولت و بهراحتی این کار را انجام دادیم. در حال حاضر هم گروهکها و گروههایی که در کشورهای مجاور اقدامات نظامی تروریستی انجام میدهند تلاش بسیاری میکنند که از کشور ایران عضو بگیرند. یکی از بزرگترین خدماتی که جمهوری اسلامی در راه مبارزه با تروریسم انجام داد این بود که توانست شهروندان خودش را مصون بدارد از اینکه به گروهها و گروهکهای تروریستی ملحق شوند و این کمک بسیار بزرگی به جامعه جهانی است. ملاحظه بفرمایید در کشورهای غربی حدود 3000 الی 7000 نفر با آمارهای متفاوت در همین گروهها و گروهکهای تروریستی کشورهای مجاور در حال اقدامات تروریستی هستند. به هر حال موضوع بسیار با اهمیتی است و موضوع مبتلابه کشور است.
جای دانشگاهها و مراکز علمی در اقدامات ضدتروریستی کشور خالیست
من در این نمایشگاهی که دوستان زده بودند داشتم نگاهی میکردم، یکی از دانشجویان محترم داشت رد میشد و میگفت به قول خودش: خدا وکیلی این موضوعات را اصلاً کسی به آن فکر هم میکند! این موضوع بسیار مهمی است که باید به آن فکر کرد. کشور ما 37 سال است که بعد از پیروزی جمهوری اسلامی درگیری روزانه با این موضوع دارد. خود شهر شیراز، امروز تروریسم و ابزارهای تروریستی را موضوعبندی کردند که کدام منطقه ظرفیت چه کاری را دارد؟ کردستان ما چه ظرفیتی دارد؟ استان فارس، استان خوزستان و... ؟ ریشههای قدیمی در بعضی از موضوعات هست که اینها بسترساز حرکتهای تروریستی است و جای خالی حضور دانشگاهها و مراکز علمی ما برای اینکه حرکتهای ضدتروریستی کشور مبتنی باشد بر دیدگاههای علمی ما، حقیقتاً خالی است که با برگزاری شش نشست علمی ما تا به حال در کشورهای مختلف این موضوع را دنبال کردیم و خوشبخت هستیم که امروز در حضور اساتید محترم این دانشگاه و دانشجویان عزیز هستیم که امیدواریم این حرکت ادامه داشته باشد.
تقدیس خشونت در خاورمیانه
دکتر جواد صالحی استاد روابط بینالملل بخش علوم سیاسی دانشگاه شیراز در ادامه بخش نخست نشست به سخنرانی با موضوع «تقدیس خشونت در خاورمیانه، زمینه ها و پیامدها» پرداخت و گفت: اگر بخواهم یک نقب تاریخی بزنم به موضوع، تاریخچهاش شاید کمی به عقب برگردد و پایان جنگ سرد، این سوال را پیش آورد و یا بعضی از سیاستمداران روسیه این شعار را مطرح کردند که ما درصدد این حق هستیم که غرب را بدون دشمن کنیم و اینگونه مطرح میکردند که ما بلای وحشتناکی بر سر شما خواهیم آورد؛ اما در عمل شاید واکنش غرب بهگونۀ دیگری بود. اندیشه نومحافظهکاری در غرب تلاشی بود برای دشمنسازی و ایجاد کانونهایی که از آن تحت عنوان دشمن جدید نام برده میشد. در این کانونهای جدید ابعاد و تنوع بحران به گونهایست که باید به شیوهای چندبعدی و پیچیده به آن نگاه کرد. من اگر اجازه داشته باشم اینگونه نگاه میکنم که ترور شاید یک پدیدهای باشد برای ازمیانبردن یک فرد یا گروه در قطع سیاسی یا اجتماعی؛ اما من میخواهم این را در شیوه عامتر و نه در بحث خلیج فارس و در بحث خاورمیانه مورد مرور قرار دهم و بگویم که آن چیزی که امروز ما در بحث خاورمیانه شاهد آن هستیم در یک فضای جدید دارد تعقیب میشود. فضای جنگ سرد فضایی بود که ما شاهد نوعی همراهی هستیم، همراهی بین بنیادگرایی، اسلامگرایی و غرب. همراهی بین عربستان و ایالات متحده آمریکا و در فضای پساجنگسرد تا حدودی این بازیها به گونهای دگرگون میشود. همینطور که جناب آقای دکتر سردارنیا اشاره کردند در این فضای ژئوکالچری و ژئواینفرمیشنی فضاهای همراهی و همدلی وارد یک سری تضادها و منازعاتی شده که به هر حال الان در بحث تحلیل ما دچار مشکل میشویم. وقتی داریم میگوییم بنیادگرایی، داعش، اسلامگرایی، جریان سهوه. کدام جریان سهوه؟ در دوران جریان سرد در همراهی با غرب، در دوران پساجنگسرد در تنازع و منازعه با غرب. اسلامگرایی و بیدارگرایی که همراه با صهیونیسم هست یا اسلامگرایی که امروز همراه با جریان صهیونیسم هست. به همین خاطر من فکر میکنم که از نوع نگاه و منظری که داریم به موضوعات، شاید تحلیلها را سخت و پیچیدهتر کند. من اگر بخواهم این بحث تقدیس خشونت را بررسی کنم تاریخ بسیار طولانی دارد. دوستانی که اندیشه سیاسی مرور کردند؛ شاید قتل جوردانو بورانو را از ذهنها نبرده باشند که به جرم اتهام و بدگویی و تکفیر در روم سوزانده شد. جالب است زمانی که هیزمها را در اطراف او جمع میکردند برای آتش زدن، پیرزنی که نفسهای آخرین خودش را داشت میکشید؛ با آتشی افروخته خودش را رساند که آن را به نیت قربت الی الله اضافه کند و در همان زمان جوردانو میگفت که خدایا پناه بر تو و لعنت بر جهل مقدس! در دوران یونان باستان هم داریم، در دورانی که آتنیان با سقراط به جرم کفرگویی و انحراف جوانان برخورد کردند و حدود 280 نفر از آنها حکم دادند به جرم تکفیر سقراط. در جهان اسلام هم کم نداریم. داستان شیخ شهاب الدین سهروردی که از بیم فتوای تکفیر اصفهان و قم را ترک کرد و به سوریه پناهنده شد و در همان جا با وجود روابط بسیار خوبی که با ملک ظاهر یعنی حاکم حلب داشت؛ اما تحت تأثیر معاندتها و تحت عنوان بدگویی و گمراهی این آدم را محکوم و مسلوب کردند!
سه عامل بر تعمیق و گسترش خشونت و ترور در خاورمیانه اثر میگذارند
ما امروز در روزگار خشونتی داریم زندگی میکنیم که اسلامگرایی سلفی و تکفیری، مسیحیان انجیلی و یهودیان؛ هر کدام از منظری دارند موضوع را دنبال میکنند و جالب هست که وقتی حوادث و اتفاقات سوریه را نگاه میکنیم، در بحث آتشزدنها و در بحث کشتنها، در بحث منفجرشدنها و در بحث تلاش برای لقاء فی الجنه و همنشینی با حوریان. درحقیقت نقطه تلاقی تئوری و پراکتیس در محیطی است که اقدامات ما از یک بستر اندیشهای بر میخیزد و به هر حال نمیتوانیم تروریسم و خشونت را بدون افکار و بسترهایی که در آن محقق میشود و عینیت پیدا میکند بررسی کنیم. ما منکر رفتارهای مداخلهگرایانه در منطقه و شکافهای مذهبی و تبعیضها و نابرابریها در جامعه خاورمیانه نیستیم. اما آن چیزی را که در خاورمیانه بر تعمیق و گسترش خشونت و ترور اثر می گذارد، سه عامل هست. یکی عقبماندگی فقهی است. رسانههای رنگارنگی که شکنجههای خشمناک و جهاد نکاح، تحور نظامی داعشیان و فتوای مجازی و خرید و فروش زنان ایزدی را مطرح میکنند و این سوال را مطرح میکنند که رهبران داعش افراد روانپریشی هستند و دهها رئیس قبیله صدها کیلومتر طی میکنند تا بسیاری از این زنان برده را در بازارهای موصل بخرند و از این خرید و فروشها بهرهای عاید کنند و در بسیاری از بازارهای تونس برای این امر حضور پیدا میکنند که صحنههای بسیار شرمآور و شنیع بر جای میگذارد. پاسخ به این سوال در رفتار زشت و خشونت عاملان و کنشگران به آن نباید خلاصه شود. باید این را در عقاید و اندیشههای فقهی تکفیریانی جستجو کرد که اگر به قول کانت بخواهیم صحبت کنیم، فقه را محصور در امور معمولی کرده و باب مقاومت و اعتراض را بسته و ابواب فهم را صرفاً در همسرداری و متابعت و جهاد نکاح و... خلاصه میکنند. دوم فروماندگی دولتهای مرکزی است. دولتها در غرب آسیا یا کارآمد هستند یا شکننده یا فرومانده. دولتهای کارآمد همچون ایران و ترکیه حداقل توانستهاند چهار کارویژه کلاسیک از خودشان به نمایش بگذارند. یک بحث رفع نزاع و برپایی دادگستری است، دوم عرضه خدمات بهداشتی و آموزشی، سوم تمرکز نظامی و سیاستگذاری خارجی و چهارم قانون اساسی و نهادهای بالادستی لازم الاجرا. درحالیکه دولتهای شکننده ساختارهایی مانند دادگستری، وزارت خارجه، ارتش و قانون اساسی را دارند؛ اما این ساختارها بسیار بدکارکرد هستند و دولتهای درمانده حتی فاقد همین ساختارها هم هستند. به همین دلیل در غیاب ارتش مقتدر مرکزی، جوخههای محلی قدرت گرفتند و در غیاب دادگستری، مراجع زورمند محلی نقش ایفا میکنند و در حالی که با بهرهگیری از منابع دینی سعی میکنند ضمن ایجاد موازنه وحشت در عرصه سیاسی و اجتماعی خودنمایی کنند. اگر خاورمیانه را با مشکلات دولتسازی خود بخواهیم تحلیل کنیم باید بگوییم که امروز خاورمیانه را عدهای درصدد هستند با همان منطقه سایسپیکویی تحلیل کنند و به واسطه فقدان دولت مرکزی متأسفانه این امر در حال وقوع هست و نقش قدرتهای مداخلهگر منطقهای و فرامنطقهای حرف اول و آخر را میزند. جایگاه و نقش ملت و اراده ملی آنها حلقه مفقودهای است که جای تأسف دارد و سومین عنصری که در بحث خشونت در خاورمیانه باید به آن اشاره کنیم، بحث صنعت–فرهنگ است. واژهای که دوستان میدانند ابداع فلاسفه مکتب فرانکفورت هست در خصوص صنعت سینما، بیمه، چاپ و مقولهای آشنا است که با حاکمیت اندیشه ژئوکالچرال و ژئواینفرمیشن و یا اندیشه جامعه شبکهای کاستلز تعمیق پیدا کرده است و امروز گروههای خشونتطلب و در رأس آنها داعش دارد از آن نهایت استفاده را به عمل میآورد. در زمانی که القاعده شکلگیری پدیده خلافت طبیعی را واگذار به زمان کرده بود و آگاهی، امروز داعش با بهرهگیری از عنصر رسانه و اطلاعات سعی میکند که نوعی تسریع یا نوعی زایمان طبیعی در شکلگیری اندیشه خلافت در خاورمیانه را تعقیب کند. در اینکه سعی کرد در استفاده از رسانه؛ خوف عجیبی در دل جامعه ایجاد کند؛ شکنجهها و کشتارهای محیرالعقول، صلیبکردن جوانان و قطعکردن اعضای بدن با خنجر و نشاندن و سر بردین اسرا و منفجرکردن آنها، همه شیوههایی بود که از طریق رسانه به کار گرفته شده و از مظاهر ترور و خشونت عریانی است که در هیچ جای دنیا شاید به این سرعت شاهد آن نبودیم و نیستیم و داعش دارد از آن استفاده میکند.
رفتارهای روانپریش غیرانسانی داعش پارادایم حاکم و غالب بر جهان را تشکیل نخواهد داد
در اینکه آیا این خشونت مقدسی که از لحاظ ریشههای تاریخی در منطقه خاورمیانه ریشه دارد و میتواند تداوم داشته باشد و میتواند به آیندهای ختم شود؛ باید بگویم که روند تاریخ عکس این را ثابت میکند و همه کسانی که احساس میکنند با دستکاری کردن در دیدن دانایی و تقدیس دین منهای فرهنگ میتوانند جامعهای ایجاد کنند و از طریق آن یا خلافت مجازی و یا خلافت واقعی را چه در شکل مقدس و چه در شکل حاکمیت بالسیف و با شمشیر و غیر مقدس و واقعگرایانه بخواهند اعمال کنند؛ با شکست مواجه خواهند شد و مطمئناً رفتارهای روانپریش و رفتارهای غیرانسانی که گروههای داعش و گروههای خشونتطلب در خاورمیانه و خلیج فارس دارند دنبال میکنند راهی نیست که پارادایم حاکم و پارادایم غالب بر جهان را بخواهد تشکیل دهد. درست است که دهها هزار عضو مصمم دارند، درست است که شاید بهزودی نابود نشوند و بهزودی تسلیم نشوند و زمان ببرد؛ اما اینها کسانی نیستند که بتوانند با این شیوهها و با این رفتارها حاکمیتی را در منطقه ایجاد کنند و جایگاه و استقلالی کسب کنند. مطمئناً آینده خاورمیانه علیرغم همه قیل و قالها و فراز و فرودها و گرد و خاکهایی که برپا است، همراه و قرین خواهد شد با آگاهی ملت، همراه با اندیشه ملت و همراه با تحقق اراده آنها در آیندهشان.
آمریکا خود داعش را ایجاد کرد
دکتر سردارنیا سپس در تکمیل صحبتهای دکتر صالحی موضوع پراگماتیسم یا اخلاق سیاسی را مطرح کرد و گفت آمریکا داعش را ایجاد کرد؛ ولی زمانیکه دید ثبات منطقه بهشدت به خطر افتاده است درصدد سرکوب آن برآمد و از تئوری دفع بدتر استفاده کرد، یعنی بد را نگه دارد و بدتر را کنار بزند.
در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا و به ویژه از موقعی که نومحافظهکاران روی کار آمدند؛ بهشدت به سمت پراگماتیسم رفتند یعنی همان اخلاق سیاسی که ماکیاول میگوید هدف هر نوع وسیله را توجیه میکند. بعد از حادثه یازده سپتامبر، موضوع صلح و دموکراسی و بحث خاورمیانه بزرگ و توسعه حقوق زنان و اقلیتها و مانند اینها را مطرح کردند؛ ولی اینها سرابی بیش نبود. برای مثال در ارتباط با عربستان در جنگ خلیج فارس، آمریکا وقتی دید عربستان پایگاه در اختیار او قرار نداد، بلافاصله جریان رسانهای را مطرح کرد که این کشور مشکلات جدی حقوق بشری دارد. بعد از حدود 2 ماه وقتی که عربستان گفت بخشی از هزینههای جنگ را جبران میکنم، اعلام کردند که رویدادها و شواهد جدید ناشی از این است که مشکلات حقوق بشری عربستان بسیار بسیار مرتفع شده است. این همان بحث پراگماتیسم هست. داعش را خودش با چراغ سبز ایجاد کرد و آقای دکتر صالحی هم به این اشاره کرد و از همپیمانان منطقهای خود استفاده کرد مثل ترکیه، عربستان و قطر که بهعنوان یک دولت ذرهای، این هم میخواهد تبدیل به یک قدرت بزرگ منطقهای شود. از اینها استفاده کرد؛ اما از تئوری دفع بدتر استفاده کرد؛ یعنی بد را نگه دارد و بدتر را کنار بزند. داعش را ایجاد کرد؛ اما وقتی دید ثبات منطقه به شدت به خطر افتاده است دنبال این بود که در رأس ائتلاف بینالمللی داعش را سرکوب کند. من یک دیدگاهی دارم که به آن اعتقاد دارم و آن این است که آمریکا در منطقه نه بیثباتی کامل را میخواهد و نه آرامش کامل را و این تئوری را همیشه دنبال کرده است.
القاعده در شبهجزیره عربستان
سخنران بعدی این نشست آقای دکتر قریشی به موضوع القاعده در شبهجزیره عربستان پرداخت و گفت: در این زمینه من احساس میکنم آن چیزی که کار شده است؛ در ایران هیچ است برای ما و به واسطه حوزه فعالیت این گروه لازم است که نظامیان اطلاعات بهتری در اختیار ما قرار دهند. دادههایی را من استخراج میکنم از گزارشهای راهبردی یعنی نظامی که توسط مؤسسات مختلف منتشر شده است؛ اما جای آن دارد که چون ما همسایه این منطقه محسوب می شویم. دادههایمان میدانی باشد و همینطور سیاسیون محترم که از حیث خطمشیگذاری میتوانند به دانشگاهیان کمک کنند. بههرحال تجربهای که سیاسیون در اختیار دارند، دانشگاهیان در اختیار ندارند. ما در همین دانشکده از این دادهها استفاده میکنیم تا تحلیل را مبتنیبر آن چیزی که تئوری و نظریه میگوید؛ در انتشار آن سهم ایفا کنیم. القاعده شبهجزیره عربستان یا به تعبیر خودشان القاعده فی الجزیره العرب و یا تعبیر انگلیسی و آمریکایی زبانها که ادبیات زیادی را در این زمینه تولید کردند دادههای خوبی را در اختیار ما قرار دادند EQAP. میخواهیم در این زمینه صحبت کنیم؛ پس کار من ارائه داده است و از ارائه تحلیل هم تا جایی که میتوانم خودداری میکنم چون واقعاً دادهها محدود است و جا دارد که تکمیل شود. آن چیزی که القاعده شبهجزیره عربستان را القاعده شبهجزیره عربستان کرد، ادغام دو القاعده در عربستان و همین طور در یمن بود. یعنی کشور عربستان سعودی و یمن. من از القاعده در عربستان شروع میکنم که یک پایه القاعده در شبهجزیره عربستان محسوب میشود. ریشه شکلگیری آن آزادی یک زندانی است به نام یوسف العبیری که در 1998 از یکی از زندانهای عربستان آزاد میشود. آقای العبیری مشهور بوده است که در بمبگذاری و یا عملیات تروریستی برج خُبَر نقش داشته است. این آقا آزاد میشود؛ تفکر العبیری بسیار تفکر مهمی است از این حیث که سازمانیافتهتر از رهبران دیگر القاعده فکر میکند. به این معنا که معتقد به تفکر استراتژیک است. تفکری که جنگ را یک وسیله برای دستیابی به اهداف سیاسی تبدیل میکند. العبیری معتقد است که القاعده باید هر جایی فعالیت میکند هستههای خودش را تقویت کند و مبتنیبر پنج هسته است. العبیری میآید القاعده در عربستان را بنا میگذارد. این پنج هسته به این سبک فعالیت میکنند که مستقل هستند و در عین حال میدانند با چه کسی باید رابطه برقرار کنند. این نوع تفکر باعث میشود که هرگاه یکی از هستههای القاعده ماهیت نظامی خودش را از دست داد و به تعبیر خودشان مسامحه و مصالحه کرد، هستههای دیگر فعالیت خودشان را ادامه دهند و متوقف نشوند. در این نوع تفکر استراتژیک این اعتقاد وجود دارد که در راستای اهداف یا تفکرات القاعده به طور عام نیست؛ چراکه زمانبر است و باید به پرورش نیرو پرداخت و یکی یکی هستهها را فعال و رصد کرد. اما رویکردی است که العبیری بهعنوان رهبر القاعده در عربستان دنبال میکند.
مشی القاعده عملیاتهای کوتاهمدت و سریع است
آقای دیگری در این وسط مطرح میشود به اسم عبدالرحمن النشیری. ایشان از نبرد نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده آمریکا بعد از 2001 در افغانستان بازگشته است به عربستان و در آنجا فرمانده مخالفین علیه نیروهای مبارز ائتلاف بوده است. تفکرات النشیری عکس العبیری است. او یک فرد به لحاظ ذهنی متفکر استراتژیک محسوب نمیشود. او به عملیات کوتاهمدت دل خوش کرده است و از قضا القاعده مشی و دأبش همین است. یعنی انجام عملیات سریع و به تعبیر خیلی عامیانه بزندررو، تا اینکه ما این رعب را ایجاد کنیم و کار اصلی تروریسم همین ایجاد رعب و وحشت است. هر چقدر سریع این حوادث رخ دهد، القاعده به هدف اصلیاش خواهد رسید. النشیری بعد از 10 ماه در سال 2003 دستگیر میشود و خب عملاً کسی که در عربستان برای فعالیت باقی میماند العبیری است. ایشان هستههای پنجگانۀ خود را تا حدودی فعال کرد تا اینکه تحت فشار قرار میگیرد تا سریع عملیات انجام دهد. عملیات سریعی انجام میپذیرد و العبیری در ابتدا موفق میشود اما آن چیزی که او را از کامیابی نهایی و پذیرش طعم پیروزی باز میدارد؛ عملیات متقابلی است که عربستان سعودی انجام میدهد علیه او و او کشته میشود و عملاً القاعده موجود در عربستان سعودی بیرهبر رها میشود! یک نکته تحلیلی در اینجا وجود دارد. آیا عربستان سعودی خود حامی القاعده است یا خیر، مبارز القاعده است؟ این دو تناقضی را به نظر میآورد. یعنی ما میبینیم اخباری که منتشر میشود از خود عربستان و همین طور ایالات متحده آمریکا مبارزه است و از طرف دیگر میبینیم که اصلاً نشر و نمو این گروهها در این منطقه و در خود عربستان انجام میشود. یک تحلیلی خود وزارت دفاع ایالات متحده انجام میدهد و فکر میکنم تا حدی درست است و اگر نادرست است به من کمک کنند عزیزان. اینکه خود القاعده ماهیت اسلامی دارد و عربستان هم بهعنوان ام القرای اسلام در قرائت غیرشیعی تلقی میشود و اقداماتی که القاعده باید در این کشور انجام دهد؛ باید قدر مسلم حسابشده و با آثار محدود و مشخص باشد؛ چون از یک طرف عربستان ام القراء از بین خواهد رفت و هیمنه آن شکسته میشود و از طرف دیگر با این شکستن به تعبیر آنها هیمنۀ اسلام شکسته میشود. اما از طرف دیگر حکومت عربستان هم باید در برخورد با اینها دست به عصا راه برود، از این حیث که اینها بهعنوان جریان مبارز قرائت مسلم در جهان اسلام تلقی می شوند و این ایرادهایی که به عربستان سعودی در همراهی با ایالات متحده و همین طور ذهنیت غربستیز عمومی مسلمانان دارد انجام میدهد. پس از طرفی هم القاعده محبوب است و هم اینکه باید هیمنه عربستان را زیر سوال نبرد. این تناقض باعث میشود تحلیلهایی که ما انجام می دهیم، تحلیلهای اغلب همراه بااشتباهی باشد. نکته بعدی و درواقع بخش دوم القاعده در شبهجزیره عربستان، القاعده در یمن هست که از 1997 آغاز به کار میکند. سفیر ایالات متحده آمریکا در یمن، باربارا بودین میگوید که القاعده در یمن حضور داشت و ما این را میدانستیم و حکومت وقت هم میدانست. مردم هم میدانستند؛ یعنی القاعده با مردم زندگی میکند. یک صحبت خیلی مهم به نظر خودم اینجاست که هر تعبیری ما درباره گروههای تروریستی، داعش، القاعده یا... داریم؛ تعبیر آسمانی یا رفعتکلیفکن است. یعنی ماهیت انسانی القاعده و گروههای تروریستی ماهیت نادیده گرفته میشود. چرا اینها محبوب هستند؟ چرا اینها عمرشان زیاد است و احیاناً محبوب هستند؟ من در بخش القاعده شبهجزیره اشاره میکنم که اینها محبوبیت دارند. یعنی این چهره ضدانسانیشده آنقدر در رسانهها به آن دامن زده میشود. بعد از آخر به این نتیجه میرسیم که چرا ظهور اینها همراه با افول نیست؟ نکته جالب توجهی است. آنقدر ما اینها را حیوانی نشان دادهایم که تا انتها معلوم است که این حیوانیبودن یک جایی کار دست اینها میدهد و در واقع فرو میپاشند؛ اما میبینیم که علیرغم این اعمال داعش، باز هم نمیتوانیم فروپاشیاش را تاریخبندی یا زمانبندی کنیم.
اهداف القاعده شبهجزیره عربستان
القاعده یمن در سال 2006 یک اتفاقی برایش میافتد. آقای ناصر عبدالکریم الوحیشی و قاسم الرینی 2 زندانی القاعده یمنی هستند که از زندان فوق امنیتی یمن فرار میکنند. الوحیشی خادم شخصی و نزدیکترین فرد به بنلادن، رهبر القاعده بزرگ محسوب میشود. و الرینی هم ازقضا فرماندهی ارشد نیروهای القاعده در عربستان را بر عهده دارد. در سال 2009 اعلام میشود توسط الوحیشی که یک القاعده جدیدی شکل گرفته است به اسم القاعده شبهجزیره عربستان؛ ادغامی است از القاعده یمن و القاعده عربستان. الوحیشی در سال 2015 سرنگون و نابود میشود و الرینی جایگزین او میشود و الان به تعبیر خودشان امیر القاعده است. القاعده شبهجزیره عربستان 4 هدف برای خودش ترسیم کرده است. 1. پالایش کشورهای اسلامی از نفوذ غرب و جایگزین نمودن حکومتهای مرتد سکولار با حکومتی اسلامی مقید به شریعت مقدس اسلام. 2. بیثباتکردن یمن و سرنگونی حکومت در صنعا. پس این تحلیل که القاعده همراه حکومت وقت یمن است نادرست است و من دیدم که ارائه میشود و بعضی از مسئولان ما هر از گاهی این را به کار میبرند. ترور ملیتهای غربی و متحدان آنها از جمله اعضای خاندان سلطنتی عربستان که این خیلی شایع است و از حدود 15 عملیات مهمی که اینها انجام دادهاند، 3 عملیات توسط ملیتهای غربی انجام شده و اسامی، اسامی تبدیل شده عربی از یک ساکن موجود در ایالات متحده آمریکا یا استرالیا و جاهای دیگر هستند و آخرین هدف حمله به منافع مرتبط آنها در منطقه همچون سفارتخانهها و منابع انرژی است. آخرین بحث من تحولات اخیر است که چند تحول ما داشتیم؛ اینکه یک ماه پیش اینها در شهر بندری المکلا که در واقع مرکز استان حضرموت یکی از استانهای نفتخیز یمن محسوب میشود، یک حمله توسط نیروهای ائتلاف به رهبری عربستان انجام شد. صد نفر کشته شدند و همین طور حدود 2 هفته پیش یک هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده آمریکا حمله کرد و 10 نفر کشته شدند؛ اما یک نکته خیلی مهمی که من ابتدای صحبت اشاره کردم؛ این که ما داده کم داریم.
اگر تعبیر انسانی از القاعده نداشته باشیم دچار تناقض میشویم
یک خانمی هست به نام الیزابت کندال استاد دانشگاه آکسفورد. یک سال (از 2015 تا می 2016) در صنعا به سر برده است. وی در این 1 سال مسافرتهای متعددی به شهرهای مختلف یمن و مصاحبههای متعددی با مردم و چند نفر از سران القاعده شبهجزیره عربستان داشته است. مثلاً در خاطراتش میگوید که من با یکی از فرماندهان ملاقات داشتم و او سریع میخواست به جلسهاش برسد و بین راه من دیدم یک فرد عادی که من او را نمیشناختم و او هم فرد عادی را نمیشناخت، سریع به او مراجعه میکند بدون هیچ محافظی و اشاره میکند که ما فلان مشکل را داریم. خانم کندال متوجه نمیشود و از فرمانده میپرسد چه گفت این آدم؟ برمیگردد و میگوید که این آدم گفت ما مشکل آب داریم. دارم جلسه را رها میکنم تا بروم مشکل آب آنها را حل کنم! اگر تعبیر انسانی از اینها نداشته باشیم، احتمالاً محبوبیت در نزد مردم را ما یک تناقض میبینیم. به نظرم این جنبه مورد تمرکز باید واقع شود! اینکه میگویم پژوهشهای میدانی لازم است از این حیث مد نظر من است و بهنظر من نظامیان در این زمینه میتوانند دادههای بیشتری را در اختیار ما قرار دهند.
عربستان چارهای ندارد جز اینکه از گروههای تروریستی حمایت کند
دکتر سردارنیا: دکتر قریشی صحبتهای خودشان را بر روی القاعده در شبهجزیره عربستان متمرکز کرده بودند با تأکید بر مسئله استراتژیها یا راهبردها و تاکتیکهای این جریان نورس و تروریست و ترور را بهعنوان عاجلترین اقدام برای رسیدن به اهداف در چارچوب همان اخلاق سیاسی مطرح کردند. اما یک پارادوکسی مطرح کردند که آن نیازمند باز شدن هست. آیا عربستان از این گروههای تروریستی حمایت میکند یا خیر؟ بهنظر من عربستان در یک پارادوکس قرار دارد. از یک سو به خاطر مشروعیت مذهبی که دنبال آن است و بر اساس آن میخواهد استمرار قدرت سیاسی داشته باشد و در چارچوب ازدواج سیاسی بین وهابیت با خود خاندان سعود، چارهای ندارد که از این جریانات حمایت کند و شواهد این را نشان میدهد. اما از سوی دیگر از ناحیه همین سلفیها و تندروها با چالش مواجه هست. پارادوکس در خود همین است که در عربستان از دهه 1990 به این طرف ما شاهد تحولات آموزشی، ارتباطی و اجتماعی بودیم و این کشور شاهد یک انقلاب خاموش ارزشی، نگرشی و فکری بوده و طبقه متوسط در این کشور رشد پیدا کرده است و بر رژیم عربستان فشار وارد کرده است که اصلاحات انجام دهد. حالا این سلفیها و جریانات تکفیری به خاطر اینکه حکومت عربستان به صورت محدود به خواستههای این نسل جدید متحول فکری و اجتماعی و دچار انقلاب خاموش پاسخ میدهد تحت فشار هست. به هر حال هر 2 را بهصورت کجدارومریض پیش میبرد؛ اما شواهد بیشتر بر این قضیه است که بیشتر از جریانات تکفیری حمایت کرده است تا نسل جدید فکری و آموزشی.
خلأ امنیتی و گسترش پدیده تروریسم در خاورمیانه
دکتر فریبرز ارغوانی پیرسلامی، استادیار روابط بینالملل دانشگاه شیراز سپس به ارائه سخنرانی خود درباره خلأ امنیتی و گسترش پدیده تروریسم در خاورمیانه پرداخت. وی خاورمیانه را به 3 بخش خلیج فارس، شمال آفریقا و شرق مدیترانه تقسیم کرد و به این نتیجه رسید که سطح بالای شاخصهای امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی و امنیت انسانی در خلیج فارس سبب شده که نسبت به 2 زیرسیستم دیگر کمتر با پدیده تروریسم مواجه باشد.
مسئلهای که باید به آن اشاره کرد این است که امروزه بسیاری سوال میپرسند که ریشه تروریسم کجاست؟ مقالات، کتب و مباحث مختلفی پیرامون ریشههای تروریسم مطرح شده است و پاسخهایی که عمدتاً داده شده است بحث نقش دولتهای بزرگ است که امروز در بخشی از بیانات بزرگواران در آن مشاهده شد. نقش قدرتهای فرامنطقهای مطرح شد و ضمناً به این موضوع هم پرداخته شد که بعضی از مسائلی که در درون خود منطقه و کشورهای منطقه هم هست، خودش مولد گسترش پدیده تروریسم در خاورمیانه است. ولی این موضوع که شکلگیری گسترش پدیده تروریسم ناشی از مسائل ساختاری خود کشورهای منطقه است کمتر به آن پرداخته شده است. شما امروز وقتی ادبیات امنیتی را مرور میکنید، اخبار و رسانهها را دنبال میکنید؛ میبینید که بیشتر تأکید بر روی نقش دولتها و قدرتهای بزرگ است؛ اما کمتر به بحث امنیت اقتصادی و امنیت اجتماعی و امنیت انسانی پرداخته میشود. یعنی این تغییر و تحولی که در ادبیات امنیتی اتفاق افتاده است و امنیت را از معنای کلاسیک دولتمحور آن خارج کرده است و در ابعاد جدید که با ادبیات مختلف تحت عنوان مکتب کوپنهاگ یا مسائل دیگر یاد میشود، کمتر به این موضوع پرداخته میشود. درحالیکه شما امروز وقتی پدیدههای موجود در خاورمیانه بهویژه پدیده تروریسم را مشاهده میکنید، خصوصاً از سال 2010 به بعد که ابعاد آن بسیار گسترده شده است، می توانید ریشههای گسترش تروریسم در منطقه خاورمیانه را با توجه به این چارچوب، یعنی چارچوبی که بر بحث امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی یا هستیشناختی و امنیت انسانی است، آن را مورد تحلیل قرار دهید.
خلیج فارس نسبت به شمال آفریقا و شرق مدیترانه کمتر با تروریسم مواجه بوده است
اگر ما منطقه خاورمیانه را به 3 زیرسیستم منطقه شمال آفریقا، خلیج فارس و شرق مدیترانه تقسیم کنیم، میتوانیم این چارچوبهای امنیتی را در هر 3 منطقه مورد مقایسه قرار دهیم و با استفاده از همین 3 چارچوب به این نتیجه برسیم که چرا منطقه خلیج فارس نسبت به 2 منطقه دیگر کمتر با پدیده تروریسم در معنای شکلگیری گروههای تروریستی مواجه بوده است. همانطور که تقریباً تمام دانشجویان و سروران محترم اطلاع دارند، امنیت کلاسیک که در معنای نقش دولتهاست در معنای مواجهه دولتها با یکدیگر است در سالهای اخیر ظهور و بروز خودش را کمتر نشان داده و توجه و تمرکز دولتها عمدتاً بر مسائل داخلی است. مسائلی مثل سوریه، یمن، عراق و... همه شاهد بر این است که مفهوم امنیت دچار تحول شده است. اما اینکه چرا میگوییم ریشه تروریسم در خود منطقه است و ریشههای ساختاری دارد و تأثیرگذاری عامل دولتها یک عامل صرفاً تسهیلگر است؛ یعنی اگر میگوییم نقش دولتهای بزرگ، نقش آمریکا و اروپاییها نباید به آنها نقش علّی داد. دادن نقش علّی به جایگاه اینها؛ صرفاً ما را به دادن تحلیل و ندیدن بخشی از واقعیت دور میکند؛ اما اگر به ساختارهای خود این کشورها توجه کنیم که چه اتفاقاتی در درون خود این کشورها رخ میدهد؛ به راحتی میتوانیم به این نتیجه برسیم که چه میشود که خود آمریکاییها در منطقه میتوانند گروههای تروریستی را تأسیس کنند. چه میشود که کشورهای اروپایی زمانی که پدیده مهاجرت شکل میگیرد میآیند و به مسئله تروریسم و مقابله با آن ورود میکنند. یکی از این تحلیلها بحث امنیت اقتصادی است؛ یعنی ما اگر به ابعاد امنیت اقتصادی در این زیرسیستم خاورمیانه توجه کنیم کاملاً به ما این گرا داده میشود که بفهمیم چرا در منطقه لوانت یا شرق مدیترانه یا شمال آفریقا پدیده تروریسم بیشتر و در منطقه خلیج فارس ابعاد تروریسم کمتر است؟ مطالعاتی که من داشتم یک تعدادی از آمارهاست. آمارهایی که حول قضیه امنیت اقتصادی هست که به راحتی این ادعا را نشان میدهد. نمونه بارز آن بحث ریسک بالای سرمایهگذاری است. برای ایجاد ثبات اقتصادی یا امنیت اقتصادی. یکی از زمینهها برای کشورهای در حال توسعه، جذب سرمایهگذاری خارجی است. ولی مقایسه بسیار ساده بین این سه زیر سیستم در خلیج فارس کاملاً نشان میدهد که در منطقه خلیج فارس جذب سرمایهگذاری خارجی بسیار راحت صورت می گیرد. یعنی هم دولتها و هم بخش خصوصی در این منطقه سرمایه خارجی را به راحتی جذب میکنند. اما این موضوع در شمال آفریقا و کشورهایی مثل لیبی، مصر یا در منطقه لوانت و کشورهایی مثل سوریه، لبنان، فلسطین و تا اندازهای عراق کمتر مشاهده میشود و این به نوع مواجهه دولت با مسائل یا مدیریت شکافهای اقتصادی در این جوامع آسیب میزند. یا بر حسب سرانه تولید ناخالص داخلی، آمارهایی که شما مشاهده میکنید، این شکاف گسترده بین این 3 منطقه وجود دارد. بر حسب سرانه تولید ناخالص داخلی اگر بخواهیم بر حسب دلار آمریکا صحبت کنیم؛ کشورهای حوزه خلیج فارس تولید سرانه آنها 25600 دلار است یعنی این کف تولید آنهاست در حالی که در شمال آفریقا این موضوع صرفاً 1600 دلار است. یک شکاف کاملاً جدی. یا در منطقه لوانت این مبلغ به 6400 میرسد که کاملاً مشخص است که چه شکاف اقتصادی و تولید سرانه بین اینها مشاهده میشود. و این نوع سرمایهگذاری و تولید سرانهای که صورت میگیرد؛ عملاً کمک میکند تا در کشورهایی که به لحاظ اقتصادی ضعیف هستند یا به معنای امنیتی آن به لحاظ اقتصادی امنیت کمتری دارند؛ گروههای تروریستی مجال بیشتری برای استفاده از ضعف و فقر اقتصادی جوامع داشته باشند.
شکافهای امنیتی به جذب نیروی گروههای تروریستی کمک میکنند
دومین شاخصی که باید به آن پرداخته شود و البته در بخش بعدی هم همکاران و اساتید عزیزم به آن اشاره خواهند کرد، بحث امنیت اجتماعی است یعنی بحث امنیت هستیشناسی یا همان چیزی که جناب دکتر سردارنیا اشاره کردند، یعنی سیاست امنیتی و سیاست هویتی. جایی که هویتها در مقابل هم قرار میگیرند. هویتها از دل شکافها بالا میآیند و جلوی هم میایستند. درست است که تمام منطقه خاورمیانه شکافهای هویتی را دارند؛ اما وقتی که شما به صورت خاص و جزئی بررسی میکنید میبینید که شکافهای امنیتی موجود در 2 منطقه شمال آفریقا و منطقه شرق مدیترانه به مراتب جدیتر و گستردهتر از زیرسیستم خلیج فارس است و این خودش به گروههای تروریستی اجازه میدهد تا از این شکافهای هویتی در جذب نیرو و در استفاده از آنها برای حرکتهای گریز از مرکز در کشورهای خاورمیانه استفاده کنند.
ضعف امنیت انسانی سبب میشود افراد به راحتی در عملیاتهای تروریستی شرکت کنند
سومین شاخص مربوط به مفهوم گسترده، ضعف امنیت انسانی است. این که افراد به ما هو فرد چه وضعیتی در کشور و در زیرسیستمهای مختلف خاورمیانه دارند. زمانی که فرد به لحاظ شاخصهای توسعه انسانی در وضعیت پایینی قرار داشته باشد، به راحتی میشود از او در عملیاتهای تروریستی استفاده کرد؛ به راحتی میتوان آن را در عملیاتهای انتحاری به کار گرفت. اینها نشان میدهد که بحث امنیت انسانی یا شاخصهای توسعه انسانی در این کشورها بحث جدی است. چنانچه بر اساس یک سری از آمارهایی که مؤسسات مختلف از شاخصهای توسعه انسانی یا HDI ارائه کردهاند، در 4 وضعیت امنیت انسانی، توسعه انسانی بسیار بالا، بالا، متوسط و پایین، کشورهای حوزه خلیج فارس دارای شاخص بالا هستند؛ یعنی از حیث رفاه اجتماعی در حیطه انتخاب و رفاه در وضعیت بسیار بالا قرار دارند؛ اما شمال آفریقا و منطقه لوانت در سطح متوسط و پایین هستند.
خلأ امنیتی مستعد شکلگیری و تحرک گروههای تروریستی است
مجموعه این عوامل یعنی شاخصهای مربوط به امنیت اقتصادی و امنیت اجتماعی و امنیت انسانی که در کنار هم قرار میگیرند نشان میدهد که وضعیت امنیتی موجود در خاورمیانه به وضعیتی تبدیل شده است که می توان به آن گفت خلأ امنیتی. یعنی شرایطی که مراجع امنیتی توانایی مقابله با بحرانهای امنیتی را ندارند. دولتهایی که در مقاطعی شکل گرفتند که هدف اصلی آنها حفظ تمامیت ارضی و اتخاذ شاخصهای اولیه امنیت سخت و امنیت کلاسیک بوده است؛ اما از پاسخ گفتن به مسائل امنیتی جدید مثل امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی و امنیت انسانی وا ماندهاند. این نشاندهنده ضعفی است که گروههای تروریستی خصوصاً بعد از تحولات موسوم به بهار عربی یا بیداری اسلامی بهشدت از آن استفاده کردند و در توسعه فعالیتهای تروریستی به آن اشاره کردند. به آن جمعبندی نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که خاورمیانه امروز را دیگر نمیتوان با چارچوبهای کلاسیک امنیتی مورد مطالعه قرار داد. اگر در دوره جنگ سرد میشد از طریق پارادایم دولتمحور از طریق پارادایمهای ناسیونالیستی و تکیه بر قدرتهای نظامی یا مدیریت قدرتهای بزرگ؛ مسائل امنیتی خاورمیانه را تحلیل کرد، امروز این فاکتورها دیگر به صورت تنها پاسخگو نیستند. باید فاکتورهای جدید اقتصادی، اجتماعی و انسانی مورد لحاظ قرار بگیرد و در تحلیلها گنجانده شود. نکته دیگر این است که خلأ امنیتی در معنای دستور کار گسترده یا همین امنیت متکثری که از آن نام بردیم، مستعد شکلگیری و تحرک گروههای تروریستی است و اگر قرار است که کشورهای منطقه راه حلی دائمی و پایدار برای مقابله با تروریسم پیدا کنند؛ این راهحلها نه از رهگذر امنیت کلاسیک بلکه توجه به زمینههای ساختاری و توجه به مسائل اجتماعی و انسانی است.
تروریسم و انرژی در خلیج فارس
آخرین سخنران در بخش اول نشست آقای دکتر یاری متخصص انرژی و جغرافیای سیاسی در بخش علوم سیاسی بود که سخنرانی خود را با موضوع تروریسم و انرژی در خلیج فارس ایراد کرد.
بعد از جنگ سرد انتظار این بود که خشونتها در دنیا کمتر شود و شاهد برخوردهای بین دولی کمتری باشیم. این انتظار تا حدودی محقق شد و برخوردهای میان دولتها و کشورها را کمتر شاهد بودیم؛ اما با گسترش خشونت و منازعات، بهخصوص منازعات فروملی روبهرو شدیم. در چرایی این مسئله و در پاسخگویی به این بحرانی که جهان متوجه آن شد، دلایل مختلفی را ذکر کردند و نظریات مختلفی ارائه شده است. در یک جمعبندی میتوانیم آنها را ناشی از اقتصاد سیاسی و عملکرد اقتصاد جهانی ببینیم و برخی آن را در امواج جهانیشدن و رشد آگاهیهای فروملی و بحثهای هویتی میبینند و تحلیل میکنند. تحلیلها از این دست متعدد و فراوان است؛ منتها من میخواهم از بعد دیگری به این قضیه اشاره کنم که شاید کمتر هم مورد توجه قرار گرفته است و دیدگاه عینیتری را نسبت به مسئله ارائه کنیم. من معتقد هستم که ما این را در چارچوب رقابت و منازعه برای دسترسی به منابع کمیاب میتوانیم بهتر مورد تحلیل قرار دهیم. جنگ منابع اصطلاحی است که سابقه تاریخی هم دارد؛ از ابتدای تاریخ، بشر متوجه این نکته شد که دسترسی به موارد و منابع کمیاب، قدرتساز و قدرتآفرین هست و لذا تلاش وافری را در رقابت با سایر گروهها و جمعیتها برای تسلط بر منابع طبیعی ایجاد کردند. منتها در این بازه خاص و اینکه چرا به طور خاص بعد از دهه 90، خاورمیانه درگیر منازعات میشود از این دست و من اعتقاد دارم که این نوعی جنگ منابع است؛ باید این نکته را عرض کنیم و توجه را به بحث انرژی و نفت جلب کنیم.
نفت در ساختار آمریکا نقش اول را بازی کرده است
نگاه من به انرژی در قالب آن اصطلاحی است که جدیداً مد شده است و فراوان هم استفاده میشود؛ تحت عنوان پترو تروریسم یا استفاده از منابع مالی ناشی از نفت در جهت پوششدادن به عملیات تروریستی نیست یا کمتر تأکید بر آن جنبه است و بیشتر توجه بر این نکته مورد توجه قرار دارد که قدرتهای بزرگ به رهبری آمریکا تلاش بسیار زیادی را در جهت سلطه بر منابع نفتی از میانه قرن بیستم شروع کردند. این سوال که نفت چرا از بین منابع دیگر است و ما در مناطق دیگری از جهان هم جنگهای منابع داشتیم در همین قرن حاضر و حتی نیمه دوم قرن بیستم؛ مثلاً در آنگولا و سیرالئون جنگ برای الماس داشتیم. در کنگو طلا و مس بود که مشاجراتی را در سطح محلی و منطقهای داشت یا حتی در برونئی و کامبوج برای چوب. به هر حال منابع ثروتآفرینی بود و درگیریهایی وجود داشت؛ اما چرا تبعات و آثار آن جنگها جهانی نمیشود و منجر به شکلگیری پدیده تروریسم در سطح وسیع شاید نشده است. ما باید به نقش ویژه نفت توجه کنیم. خیلی خلاصه بگویم که نفت یک سری خصوصیاتی دارد که آن را استثنا کرده است از تمام منابعی که بشر در طول تاریخ به آن دسترسی پیدا کرده است. نفت علیرغم اینکه یک منبع انرژیساز است یک ماده اولیه هم محسوب میشود. نفت ماده اولیهایست که تا کنون بیش از 100 هزار نوع محصول مختلف از آن قابل استحصال است. از دارو و مواد غذایی گرفته، حتی خاویار که من برای بچههای کارشناسی وقتی در سر یکی از کلاسها گفتم برای آنها سوال برانگیز بود که آیا چنین چیزی امکان دارد؟! امروز کمتر چیزی را میتوانیم مثال بزنیم که نفت بهعنوان ماده اولیه در آن نقش نداشته باشد و در ساختار آمریکا بهعنوان یک قدرت جهانی میتوانیم بگوییم که نفت نقش اول را بازی کرده است همانطور که در گردهمایی قبل از اعلام سیاست ملی انرژی آمریکا در 2001؛ وزیر انرژی آمریکا، اسپنسر آبراهام در خطاب به کمیته انرژی که عموماً از محققان و سرمایهگذاران بزرگ نفتی آمریکاست؛ جملهای با این مضمون ایراد میکند که آمریکا به واسطه ساختن قرن آمریکایی مدیون شماست. و این امری بدیهی است که نفت باعث اوجگرفتن آمریکا در دنیا شد. اولین تولیدکننده نفت آمریکا بود در 1859 و یک سال بعد تجاریسازی شد و در هر 10 سال مصرف نفت آمریکا 2 برابر شد و ساخت اقتصاد آمریکا با نفت رشد پیدا کرد و یک رشد اقتصادی اعجابآور بود.
حضور قدرتهای بزرگ در خاورمیانه باعث شکلگیری و گسترش خشونت و تروریسم شد
میرسیم به بازۀ جنگ جهانی دوم و خلاصه میکنم که چطور آمریکا حضور پیدا کرد. علیرغم اینکه دکتر ارغوانی فرمودند صرفاً نقش قدرتهای بزرگ راهگشا نیست؛ اما من معتقد هستم که همچنان بهعنوان یکی از مؤلفههای تأثیرگذار در تحلیلها نقش آمریکا و قدرتهای بزرگ در این منطقه است. یک مصداق میگویم، همان منطقه خلیج فارس بهعنوان یک زیرسیستم در منطقه خاورمیانه. ما کمتر با مسائلی از این دست روبهرو هستیم به خاطر تمرکز منابع انرژی و تمرکز سلطه آمریکا به جهت ایجاد حداقلهای ثبات برای سرمایهگذاری که در نوع خودش باز قابل توجه است. حضور قدرتهای بزرگ از چند کانال باعث این نوع خشونتها و شکلگیری و گسترش تروریسم شده است. ابتدا از طریق حمایت از حکومتهای عمدتاً استبدادی و پدرسالاری و پادشاهیهای منطقه که اینها با نوع عملکرد خودشان یک انسداد سیاسی خاصی را در این جوامع ایجاد کردند که این طبیعتاً زمینه بروز خشونت را کاملاً مهیا میکند. از طریق کمک به توزیع نامناسب ثروت هست. معمولاً در کشورهای نفتی همان طور که میبینیم، خاندان حاکم بیشترین بهره را از ثروتهای نفتی میبرند و شیوه توزیع اینها در راستای حمایت های سیاسی و حفظ قدرت هست و این ایجاد یک جامعه دوطبقهای و شکاف عمیق فقیر و غنی را ایجاد کرده است که از بسترهاست و دیگری استفاده ابزاری از بسترهایی است که این 2 کانال اصلی ایجاد کردند یعنی همان پدیده تروریسم و وجود زمینه برای خشونت که آمریکا در راستای اهداف سیاسی و اقتصادی خودش به کار میگیرد که نمونهاش همین گروههای تروریستی منجمله داعش است.
آمریکا در دهه 1940 پی برد که نفت عربستان میتواند نیاز نفتی این کشور و متحدانش را تا دههها بعد پوشش دهد
آمریکا در جنگ جهانی دوم بعد از حمله به پرل هاربر وارد جنگ جهانی شد. این کشور از سال 1941 و بهصورت جدیتر 1942 تا 1945، هفت میلیارد بشکه نفت استخراج میکند و تا این بازه زمانی بزرگترین تولیدکننده و بزرگترین مصرفکننده نفت است. این 7 میلیارد بشکه نفت، نفتی است که صرف جنگ جهانی دوم و نیروهای متفقین میشود؛ البته 7 میلیارد بشکه تولید میشود و آمریکا تولیدکننده 6 میلیارد آن است که آن را عرضه میکند. یعنی از هر 7 بشکه نفت، 6 بشکه را آمریکا در اختیار دارد و عرضه میکند و این یعنی نقش اصلی در جنگ. باز یک جمله یک جایی دیدم که یکی از ناوگانهای آمریکا در یک دوره دوماهه، این را میخواهم بهعنوان میزان اهمیت نفت در جنگ بگویم، صرفاً در جنگ جهانی 630 میلیون گالن سوخت مصرف میکند. من محاسبه کردم این رقم را که چیزی برابر با 16 میلیون بشکه نفت هست و این یک رقم خیلی بالا در یک بازه زمانی دو ماهه است. آمریکا بهشدت درگیر جنگ شده بود و طبیعتاً میخواست پیروز جنگ باشد و کشوری است که تحقیقات وسیعی هم از همان ابتدا داشته است و کارها مبتنیبر یک سازوکار دقیق اداری و اجرایی و نهادینه شده است. تحقیقاتی که انجام گرفت متوجه این شدند که آمریکا ممکن است با بحران کمبود نفت مواجه شود و بهصورت جدی آمریکا در تأمین نفت برای ادامه جنگ با مشکل مواجه خواهد شد و حتی در یکی از این تحلیلها که فقط بهعنوان یک تحلیل میتواند مطرح شود، یکی از پژوهشگران نفتی آمریکایی عنوان کرده بود که استفاده از بمب هستهای توسط آمریکا به خاطر ترس از تداوم جنگ و اینکه آمریکا در آن بازه زمانی پس از محاسبه میزان نفت مورد نیاز برای نیروهای متفقین احساس کرده بود که ممکن است با بحران مواجه شود. آمریکا دست به دامان شرکتهای نفتی و محققان نفتی و حوزههای تأثیرگذار در مسائل نفتی شد که چطور میتواند بر این بحرانی که در حال وقوع هست غلبه پیدا کند. در واقع کمیتههای مختلفی تشکیل شد و خروجی آنها اطلاعاتی بود که شرکتهای نفتی آمریکا از نفت خاورمیانه داشتند و بهطور مثال شرکت نفتی کالیفرنیا که این شرکت در سال 1933 یک امتیاز نفتی 60 ساله را با پرداخت مبلغ ناچیزی به ابن سعود در منطقه الحصاء در شرق عربستان به دست آورده بود. اینها تا زمان آغاز جنگ جهانی دوم یعنی 1938 و 1939 هم به نفتی نرسیده بودند. منتها در این بازه زمانی به نفت رسیدند و بعد تحقیقات آنها نشان داد که عربستان غنی از نفت خواهد بود و نفتی دارد که میتواند نیاز نفتی آمریکا و متحدین آمریکا را تا دههها بعد پوشش دهد. از این بازه زمانی است که آمریکا سعی میکند به خاندان سعودی نزدیک شود. جالب است که در سال 1942 اولین بار، اولین سفیر آمریکا که فکر کنم آقای ای اچ ادی باشد در سطح سفیر، رابطهای را با عربستان سعودی برقرار میکند و قبل از آن از 1939 و شروع جنگ بهواسطه جنگ، در سطح کاردار ارتباط سیاسی دیپلماتیک داشتند. از این بازه زمانی تمام تلاش آمریکا و دولت روزولت این است که یک طوری به عربستان نزدیک شوند و بتوانند این امتیازی را که قبلاً این شرکت نفتی کالیفرنیا کسب کرده است، بهصورت انحصاری در دست خودش داشته باشد و برای رقبا و حتی انگلیس آن را باز نکند. در این بازه زمانی است که این تحرکات شدت پیدا میکند و در سال 1945 آقای روزولت در عرشه کشتی یواساس کوئینسی در ورودی جنوبی کانال سوئز با ابن سعود دیدار میکند. خروجی این دیدار 5.5 ساعته که صرفاً با یک مترجم و به صورت کاملاً محرمانه انجام میشود چیز مکتوبی نبوده است؛ منتها قرائن و شواهد و عملکرد بعد این 2 کشور نشاندهنده این است که آنجا یک اتحاد استراتژیک و راهبردی انجام شده که طبق آن درازای پشتیبانی آمریکا از حاکمیت و قدرت خاندان سعودی در مقابل چالشهای درونی و تهدیدات بیرونی، شرکتهای نفتی آمریکایی هم بتوانند آنجا به صورت انحصاری به بهرهبرداری از نفت بپردازند که بتواند نیازهای نفتی آمریکا را پوشش دهند. طبیعتاً بعد از آن شرکت نفتی سوکال به صورت خلاصه شکل میگیرد و بعد از آن آمریکا قصد دارد از تجربهای که انگلیسیها در سال 1914 از نفت ایران داشتند استفاده کند. انگلیسیها بیش از 50 درصد سهام شرکت نفت ایران را خریدند و توانستند از آن بحث نفتی استفاده لازم را در جنگ جهانی اول داشته باشند. آمریکا هم شرکت سهامی ذخایر نفتی را تشکیل میدهد منتها بهخاطر وضعیت خاصی که وجود دارد و مخالفتهای کنگره بهخاطر دولتیشدن این مسئله جلوگیری میکند و قوانین ضدتراستی که داشتند، نهایتاً آمریکا تصمیم میگیرد که شرکتهای دیگر نفتی آمریکا را هم در سهام سوکال و شرکت کالیفرنیای عربی–آمریکایی شراکت دهد. نهایتاً گاسوک شکل میگیرد که این تا دهه 70 و 80 تا بعد از اینکه سهام را عربستان سعودی میخرد و تبدیل به آرام کو میشود، رابطه آنها ادامه دارد. منتها در همان بازه زمانی که گفتیم، شروع همکاریهای استراتژیک عربستان و آمریکاست. در سال 1951 برای اولین بار یک گروه نظامی مشاورهای برای شکلدادن به یک گارد ملی در جهت حفاظت و حراست از خاندان سعودی علیه تهدیدات داخلی به عربستان اعزام میشود. در سال 1962 و در پی حملات یمن به همراهی مصر که در جبهه شوروی قرار میگرفت، تحرکاتی علیه عربستان داشتند که برای اولین بار حمایت نظامی آمریکا بهصورت مستقیم و علنی در آن بازه زمانی انجام گرفت. پس از آن هم با سیاستهای مختلفی منجمله بعد از تخلیه انگلستان در خلیج فارس در راستای سیاست حضور آمریکا در بهرهبرداری از منافذ، دکترین دو ستونۀ نیکسون مطرح میشود. این هم به مثابه این است که آمریکا نه اینکه در این بازه زمانی تمایلی به حضور نظامی خیلی نزدیک نداشت؛ بلکه به خاطر حضور در ویتنام خیلی قصد نداشت که وارد یک جبهه جدید بشود و در این بازه شروع میشود و ادامه آن دلایل شکست سیاست دو ستونه نیکسون هم عموماً اعلام کردند که به خاطر انقلاب در ایران و اشغال شوروی است؛ اما باز یک دلیلی که نفتی است و در اینجا مرتبط با بحث انرژی و زمینههایی برای بحثهای بعدی من است.
دکترین کارتر بر این اساس بود که آمریکا برای نفت هر کاری میکند
ملیکردن امتیاز نفت شرکت گاسوک بود که به آرام کو تبدیل شد و عربستان بهدنبال ملیکردن بود و یک مقداری این حضور آمریکا را کمرنگتر میکرد و بعد از این بازه است که آمریکا به صورت جدیتر میخواهد که حضور کاملاً فیزیکی در منطقه داشته باشد و در ادامه در 1980 دکترین کارتر عنوانی را دارد تحت عنوان علاقه حیاتی که اینجا بهصورت خیلی واضح و بارز اعلام میکند که علاقه حیاتی ما بدین معنی است که ما برای نفت هر کاری را میکنیم و حتی میشود که نیروی نظامی به کار بگیریم. نیروهای واکنش سریع شکل میدهد در سال 1980 و در 1983 ریگان این را تبدیل میکند به فرماندهی مرکزی که در واقع اصلیترین هدف آمریکا برای حفاظت از منابع نفتی در کنار 4 فرماندهی دیگر آمریکاست که قبلاً در نقاط مختلف دنیا فعال بودهاند.
حضور نیروهای آمریکایی در منطقه نطفۀ تروریسم را شکل داد
در همین بازه زمانی که ریگان نیروهای واکنش سریع را تبدیل به فرماندهی مرکزی میکند، یکی از اتفاقات خیلی مهم میافتد که به نظر من نطفه تروریسم در منطقه از این جا شکل می گیرد و آن هم این است که آمریکا در راستای این حضور و بعد از آن در راستای سیاست دو ستونه نیکسون، تجهیزات مختلفی را به عربستان صادر کرده بود در قبال دلارهای مختلفی که اخذ میکرد و این تجهیزات نیاز به مشاوره و نیروهای نظامی و کارشناسان مختلف داشت که منجر به حضور نیروهای مختلف آمریکایی در این حوزه شده بود. منتها در این بازه زمانی و در قبال این تجهیز عربستان، بهخصوص دوره ریگان یک حمایتهایی را هم از عربستان میخواهد. بهعنوان مثال سیا میخواهد هزینه یک سری عملیات برای براندازی حکومتهای ناهمسو با آمریکا را دولت سعودی تقبل کند و اینجاست که فردی به نام اسامه بن لادن مأمور این کار به طور خاص در افغانستان میشود. البته آمریکا این برنامه را در جاهای دیگری مثل نیکاراگوئه پیش برده است. اینجاست که اسامه بن لادن یک مبالغ هنگفتی از کمکهای مالی را برای استخدام نیروها و مبارزان مسلمان برای رفع خطر کمونیسم و آزادسازی افغانستان از جبهه شوروی دریافت میکند. این هم الگویی از کمکهای سعودی به گروههای مسلمان مبارز است که بنا گذاشته میشود در اینجا و درنهایت منجر به ظهور القاعده و طالبان میشود. این موارد ادامه دارد تا اینکه به هر صورت بعد از جنگ ایران، اولین مأموریت ناوگان مرکزی در سال 1987 و جنگ نفتکشها در خلیج فارس هست که سال 1365 و 1366 است که ما هم برخوردهایی داشتیم برای اسکورت کشتیهای کویتی که با پرچم آمریکا رفتوآمد میکردند. از این بازه زمانی حضور آمریکا خیلی جدیتر و پررنگتر در منطقه مشهود است. سپس جنگ عراق علیه کویت اتفاق میافتد و اینجا دیگر آمریکا بهصورت جدیتر احساس خطر میکند به خاطر اینکه عراق ظاهراً برنامه داشت که عربستان را هم مورد تهدید قرار بدهد. در این بازه زمانی که بوش پدر است، وزیر خارجه یعنی دیگ چنی را میفرستند با فهد صحبت کند. فهد ابتدا موافقت نمیکند و طبق موافقت شفاهی قرار بود که آمریکا به صورت نامحسوس بهخاطر ترسی که خود خاندان سعودی از حضور آمریکاییها بهخاطر مخالفتهای مردمی داشتند و میخواستند که خیلی حضور فیزیکی و واقعی و ملموس نباشد؛ و آنجا از طریق ارائه عکسهای ماهوارهای به فهد، طوری تلقین میکنند که عراق الان نزدیک به مرز آنهاست و میخواهد حمله را تدارک ببیند و آنجاست که عربستان برای اولینبار با حضور نیروهای آمریکایی موافقت میکند که بیایند و پایگاه بدهد به خصوص زهران که یک پایگاه کوچک از قبل بوده است. همین جا یک مبدأ اختلاف اسامه بن لادن یا گروههای تروریستی و القاعده با آمریکا میشود. اینجا اسامه بن لادن که روابط نزدیکی با ترکی فیصل رئیس دستگاه اطلاعاتی سعودی دارد؛ از ایشان میخواهد که بهجای تکیه بر نیروهای خارجی و نیروهای آمریکایی از نیروهای مبارز افغان یا همان مجاهدینی که تربیت کرده بود استفاده کند. منتها تصمیم دستگاه سیاسی عربستان این است که با پشتوانه آمریکا باشد و اینجا اختلاف شروع میشود و اسامه از اینجا جهتگیری میکند و بعد از آن در آن بازه زمانی قرار شده بود که نیروهای آمریکایی بلافاصله پس از رفع خطر صدام عربستان را تخلیه کنند و این اتفاق که نمیافتد اسامه بن لادن این را یک خیانت تصور میکند و از آن به بعد، فتوا میدهد یا در اعلامیههایش همه نوع برنامهریزی برای مقابله با آمریکا را اعلام میکند و از آنجاست که هستههای اصلی جهتگیری علیه نمودهای عینی قدرت آمریکا در منطقه شروع میشود. بمبگذاری در گارد ملی عربستان در سال 1995، زهران یا برجهای خُبر در سال 1996 و بعد 1997 سفارتخانههای آمریکا در کنیا و تانزانیا و 2000 حمله به ناو یواساس کول آمریکا در سواحل یمن و نهایتاً یازده سپتامبر از این دست هستند. قبل از یازده سپتامبر، این ربط دارد به نفت و انرژی. آمریکا در سال 1998 برای اولین بار در تاریخ این کشور بیش از 50 درصد نفت خودش را وارد میکند و این برای آمریکا یک بحران است و عملاً هم اعلام میکند و تنها در این بازه زمانی است و شاید از معدودترین آنها باشد و شاید در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بحث بحران انرژی شعار اصلی انتخابات است و بحث هر دو حزب این است که این بحران انرژی چگونه باید مدیریت شود و پیشبینیها نشان میداد که در سال 2025 به 70 درصد برسد این نیاز نفتی آمریکا به بیرون و این برای آمریکا یک بحران خیلی جدی بود و این هست که از این بازه زمانی تلاش برای تدوین سیاست ملی انرژی آمریکا صورت میگیرد که در می 2001 سیاست ملی انرژی آمریکا که اعلام میشود؛ در واقع همان سیاست سند امنیت ملی آمریکاست که با امضای بوش پسر اعلام میشود. جمعبندی کوتاه اینکه از این بازه زمانی آمریکا قصد دارد بهصورت جدیتر و خیلی نزدیک در منطقه خاورمیانه حضور پیدا کند چرا که تنها منطقه خاورمیانه و بهطور خاص خلیج فارس که در آمارهای مختلف بین 60 تا 70 درصد انرژی دنیا را تأمین میکند و میتواند کفاف نیازهای انرژی آمریکا را بدهد و بهدنبال بهانه است.
یازده سپتامبر بستری برای استفاده ابزاری آمریکا از تروریسم شد
در سال 2001 از باب قضا آن اتفاقی که می بایست بیافتد تا آمریکا بهانه لازم هم برای اقناع افکار عمومی داخلی و اقناع افکار عمومی جهانی و مردم خاورمیانه و حتی حکومتهای خاورمیانهای و خلیج فارس داشته باشد که حضور فیزیکی کامل داشته باشد رخ میدهد و بعد از آن ما میبینیم که بهصورت کاملتر برای حمله به افغانستان و عراق حضور پیدا میکند. آمریکا از این بازه زمانی به بعد از بسترهایی که شکل گرفته است استفاده میکند و استفاده ابزاری از تروریسم را شروع میکند. یک مقالهای رابرت کندی برادرزاده کندی معروف رئیسجمهور آمریکا دارد که در آوریل گذشته در سایت پلیتیکال نوشته بود که خیلی جالب است و من میخواهم ارتباط نفت را بیشتر نگاه کنیم. او عنوان میکند که در سال 2000 سیا یک پروژه 10 میلیارد دلاری را برنامهریزی کرد برای استفاده از گاز گنبد شمالی قطر به اصطلاح و بهزعم ما پارس جنوبی که بزرگترین مخزن گازی دنیاست. برای اینکه این گاز از مسیر عربستان، بعد اردن، بعد سوریه، بعد مرکز ترکیه و بعد به سواحل دریای مدیترانه و اروپا برسد. این چند منظوره بوده است برای آمریکا؛ چون عربستان بزرگترین تولیدکننده نفت و بزرگترین میدان نفتی دنیا یعنی میدان غوار (با تولید روزانه بین 4 تا 5 میلیون بشکه نفت) به نیمه عمر خودش رسیده و برای استفاده از بقیه نفت آن بایستی با تزریق آب و گاز فشار مخزن را به حد استاندارد برسانند. وابستگی اصلی آمریکا هم به عربستان است و گاز قطر. قطر تا این بازه زمانی به قبل به واسطه یک سری از مشکلاتی که با عربستان داشت گاز را به عربستان نمیداد. یک لوله 1500 کیلومتری را اجرا کنند و بتوانند در راستای مدیریت اقتصاد جهانی برای آمریکا نیاز اروپا را که 70 درصد انرژی خود را از روسیه تأمین میکند، پوشش دهد. در سال 2009 بشار اسد به طور رسمی اعلام میکند که حاضر نیست این خط لوله از مسیر کشورش بگذرد. به عقیده ایشان که در اسناد سایت ویکی لیکس هم منتشر شده، سیا قبل از بهار عربی و اتفاقات دیگری که در کشورهای خاورمیانه بیافتد، کمکهایش را به گروههای مخالف بشار اسد از آن بازه زمانی شروع کرد بهطور جدیتر و بهخاطر اینکه اسد به همراهی ایران یک خط لوله دیگری تحت عنوان خط لوله اسلامی قرار بود که از ایران و عسلویه و همین پارس جنوبی که مخزن یکی است از طریق کردستان ما و کردستان عراق، عراق و سوریه به اروپا برود. و اینجا ترکیه هم که میبینید خیلی نزدیک میشود با قطر و عربستان به خاطر اینکه ترکیه هم دومین مصرفکننده گاز روسیه است و نزدیکی روسیه هم شاید بشود از این حیث پرداخت و بحث تروریسم در سوریه که از این حیث قابل تحلیل است. من فقط میخواستم نقش انرژی در تروریسم را بگویم و البته مولفههای دیگری هم هست.
نام تروریسم آمریکا و استکبار در هر برههای تغییر میکند
بخش اول نشست علمی با ارائه دکتر یاری خاتمه یافت و پس از پذیرایی و استراحت حضار، بخش دوم نشست با سخنرانی سردار خداداد ابراهیمی مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان فارس آغاز شد. سردار ابراهیمی عنوان کرد تروریستهای آمریکا و استکبار یک مأموریت دارند؛ اما نام اسامی آنها خصوصاً در 37 سال گذشته فرق کرده است؛ یک روز تکفیری هستند، یک روز داعش و یک روز القاعده. یک روز خلق عرب بودند و یک موقع پژاک و پکک و کومله و خبات.
امسال حضرت آقا در بیاناتشان در مشهد فرمودند که تهدیدها را بشناسیم و تبدیل به فرصت کنیم. من در بیان شما دیدم که الحمدلله اشارهای به تهدیدات دارید. خلیج همیشه فارس و تروریسم. یاد من افتاد که پطر کبیر یک موقع گفته بود که ما یک کانال می زنیم از وسط ایران، از دریای مازندران و این کانال را وصل میکنیم به خلیج فارس که بتوانیم ارتباط دریای مازندران را به دنیا متصل کنیم. صهیونیستها هم یک راهبرد و استراتژی داشتند تحت عنوان نیل تا فرات. صهیونیستها دنبال چه هستند؟ نیل تا فرات هم یک شاهراه آبی است که میآید وصل میشود به خلیج فارس. شروع هم کردند آن را و الان از سوریه و لبنان و فلسطین شروع کردند و بیچاره ترکها را هم فریب دادند و یواش یواش دارند خودشان را به ترکیه میرسانند. عراق را هم به یک شکلی ورود کردند و جمهوری اسلامی را هم که محال است بتوانند ورود کنند تا ما و شما زنده هستیم. در موضوع بعد که بحث تروریسم شد، دنبال این القاب بودم که اساتید دنبال میکردند فرمودند القاعده و داعش. آمریکاییها و استکبار یک مأموریت دارند؛ اما نام این مجموعهها را عوض میکند. یک روز تکفیری هستند، یک روز داعش و یک روز القاعده. یک زمانی اینها حتی خلق عرب بودند. یک موقع پژاک و پکک و کومله و خبات بودند و حزب منحله دموکرات. اسامی آنها مخصوصاً در این 37 سال فرق کرده است. با ما با این نامها کشتی گرفتند. هم به خاورمیانه فشار آوردند، هم اینکه امروز بالأخره آخرین موضوعشان داعش است. ببینیم که تا چند ماه دیگر هم داعش از شرش خلاص میشویم و میبینیم که یک اسم دیگری را دنبال میکنند که این بحث تروریسم را دنبال کنند. در تخت جمشید سربازانی میدیدم که روی سنگهای تخت جمشید بودند. اینها مسلحانه دارند هدیه میبرند برای شاه که روی تخت نشسته است. دنیا به ما میگوید تروریسم، ما یک سند داریم که 2500 سال پیش در تخت جمشید آثار این هست که سربازان یا مالیات میدهند یا باج میدهند؛ ولی شاه در کمال امنیت نشسته و سربازان و مردم مسلحانه دارند آن باج و مالیات را به شاه تقدیم میکنند. این نشان میدهد که ما از 2500 سال پیش تا به امروز هم همیشه در کمال امنیت و آرامش بودیم و اگر تروریست بودیم، 2500 سال پیش هم شاه به ما اعتماد نمیکرد که مسلحانه هدایا را ببریم و تقدیم کنیم. اینها کلید واژههایی بود که گفتم و چون شما دانشجو هستید برای مقابله با تروریسم روی این موضوعات کار کنید. اساتید در همین بحث خلیج فارس خیلی زیبا جمعبندی کردند و فرمودند آمریکاییها بالأخره به دنبال این انرژی و نفت در خلیج فارس هستند و اگر قدرتی هم دارند به این جهت است که بتوانند این نفت را به تاراج ببرند. در سال 1365 شهدای ما ثابت کردند علیرغم اینکه آمریکاییها پرچم آمریکا را روی کشتیهای کویت نصب کردند و خواستند اولین نفتکشها را از خلیج فارس خارج کنند؛ بچههای ما و شهدای ما و خدا رحمت کند شهید سردار حاج عبدالله رودکی مینهای دریایی را برای کشتیهای غولپیکر و نفتکشی که به پرچم آمریکا خودشان را مجهز کرده بودند طرحریزی کرد. آنها به خود میبالیدند و فکر میکردند که میتوانند کشتی نفت را به این سادگی از خلیج فارس خارج کنند. آنها سربازان ایرانی و مجاهدین فیسبیلالله را شناختند و در سال 1365 به آنها ثابت کردیم که به اذن الله و به فرمان رهبر، هر گاه ما بخواهیم نفت از خلیج فارس خارج میشود نه اینکه آنها اراده کنند. آنها این طعم را چشیدهاند.
ابعاد جامعهشناختی و سیاسی تروریسم در خلیج فارس
دکتر سردارنیا درادامه بخش دوم این نشست علمی به ارائه سخنرانی خود با موضوع ابعاد جامعهشناختی و سیاسی تروریسم در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه پرداخت.
پیش از اینکه من بحثها و دلایل را مطرح کنم، چند نکته مقدماتی هست که ترجیح میدهم گفته شود و اگر آنها گفته نشود، بحثهای دیگر درواقع خیلی روشن نخواهد بود. بحث خودم را از توماس اسپرینگز آغاز میکنم. ایشان میگوید هر اندیشمندی فرزند زمان خودش است که ما از حرف ایشان در جامعهشناسی معرفت میتوانیم استفاده کنیم. تروریسم بهعنوان یک تکست یا یک رفتار در خلأ شکل نمیگیرد. تروریسم محصول شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی هست. هیچ کس از مادرش تروریست زاییده نمیشود و آقای ژان ژاک روسو هم میگوید که من آزاد به دنیا آمدم، من سالم به دنیا آمدم؛ این جامعه است که یا من را فاسد میکند یا به غل و زنجیر میکشد. بنابراین به جامعهشناسی معرفت باید خیلی توجه کنیم. به لحاظ روشی من بحث تروریسم را در غالب جامعهشناختی تاریخی و سیاسی قرار میدهم. معتقد هستم که تروریسم بهعنوان یک مشکل و بهعنوان یک واقعیت خشن در جامعه جهانی و منطقه خاورمیانه به طور خاص و ویژه دارای عقبه تاریخی فکری و ایدئولوژیک و سیاسی است و ریشههای بسیار دراز مدتی دارد.
اقدامات تروریستی داعش هیچ ربطی به اسلام ندارد
ضمن اینکه بهعنوان یک مسلمان و واقعگرا در دفاع از اسلام عزیز این را میگویم که بحثهای تروریستی که بهعنوان داعش توسط داعش هم انجام میشود هیچ ربطی به تکست مقدس اسلام ندارد. کما اینکه خود غربیها هم در جنگهای صلیبی خشونت ایجاد کردند. کما اینکه برخوردی که ایالات متحده آمریکا با زندانیان گوانتانامو انجام داد در پشت خیلی از این حرکات تروریستی، ایالات متحده آمریکا وجود داشته است و این در چارچوب پراگماتیسم و اخلاق سیاسی است که من در ابتدای عرایض خودم در پنل اول این را خدمت دوستان عرض کردم.
ریشههای تروریسم مسائل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است
نکته دیگر این است که ما باید یک رویکرد سیستمی به مسئله تروریسم داشته باشیم. نمیتوانیم بگوییم مسائل صرفاً ریشههای سیاسی دارند؛ بلکه هم ریشههای فرهنگی دارند و هم ریشههای سیاسی و اقتصادی. وقتی ما میگوییم به مثابه یک امر اجتماعی، دیگر نمیتوانیم مسائل سیاسی را تفکیک کنیم و بگوییم صرفاً ریشههای سیاسی است و ریشههای دیگر را نادیده بگیریم. نکته دیگر این است که به لحاظ روشی به مسئله تروریسم که هدف این همایش است، باید چندسطحی نگاه کنیم. یعنی تروریسم هم سطوح و ریشههای محلی دارد، هم ریشههای ملی و هم منطقهای و بینالمللی. یعنی تمام این کنشگران دخیل هستند. حالا با این مقدمات، بحث اهمیت تروریسم در خاورمیانه و خلیج فارس را به اجمال اشاره میکنم.
در پس بسیاری از حرکتهای تروریستی آمریکا مسئله نفت قرار دارد
منطقه خاورمیانه هم یک منطقهای است که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم قدرتهای فرامنطقهای و منطقهای دوست ندارند که از این منطقه دست بکشند. پایدارترین اصل در سیاست خارجی آمریکا مسئله نفت است و آقای دکتر یاری هم به تفصیل به مسئله پرداختند که مسئله نفت یا به تعبیر کولمایسون هر قطره نفت از خون سربازان ما ارزشمندتر هست؛ لذا در پس بسیاری از حرکتهای تروریستی ایالات متحده آمریکا این مسئله حضور دارد و چراغ سبز ضمنی یا مستقیم را نشان میدهد. در جنگ تحمیلی که بحث سالروز فتح خرمشهر است، در این قضیه واقعیت این است که ایالات متحده آمریکا دخالتش واضح و آشکار بود. یکی از مهمترین دلایلی که در منطقه خاورمیانه به طور عام و خلیج فارس به طور خاص و به ویژه در عراق مسئله تروریسم را ایجاد کرده است و ریشه دوانده است و این واقعیت تلخ همچنان استمرار دارد مسئله بحران هویت است. ما در ادبیات سیاسی میگوییم که بحران هویت بهعنوان یک بحران سیستمی است. کشوری که میخواهد توسعه پیدا کند چه در ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، هویت سنگ بنای محکم هست. یعنی ما به یک مای جمعی برسیم. اگر این مای جمعی نباشد، خشونت از آن بیرون میآید، سرمایه اجتماعی ضعیف میشود، بیثباتی سیاسی و تروریسم ایجاد میشود. منطقه خاورمیانه و خلیج فارس را که نگاه میکنیم، بحران هویت که ناشی از آن مرزبندیهای مصنوعی و ملتسازیهای تحمیلی بوده است باعث شده که یک ملت منسجم در خاورمیانه شکل نگیرد. در خلیج فارس هم البته ابعادش نسبت به شامات کمتر است چون شکافهای قومی به آن معنا ندارند، حالا مهاجرین خارجی هستند؛ ولی تبدیل به یک مسئله سیاسی نشده است و شکافهای مذهبی بسیار مهمتر شده است که بحرین شاهدمثال است. لذا در این منطقه مجموعهای از یک ملتسازی تحمیلی و سرکوبگرانه باعث شده است که این منطقه ملت به معنای واقعی و منسجم؛ عشق به ملت و هویت تاریخی مشترک شکل نگیرد. نکته دیگر این است که هویت ملی در این منطقه بوجود نیاید و هویتهای جماعتی، فرقهای و گروهی بر هویتهای ملی غالب شود. سوالی که پیش میآید برای شما این است که چرا مدتهای طولانی در عراق شاهد ثبات سیاسی بودند؟ آیا این تناقض نیست؟ به تعبیر من خیر تناقض نیست. اگر در عراق شاهد ثبات سیاسی بودند، ثبات سیاسی زورکی و تحمیلی بوده است و یک ثبات خفقانآور بود و اثبات مطلب این است که وقتی آمریکا عراق را اشغال کرد اعلام کردند که ما میخواهیم دموکراسی ایجاد کنیم؛ ولی ملت عراق و جامعه عراق به لحاظ بحران هویت ریشهداری که یکصد سال ریشه دارد ثابت کرد که دموکراسی از لوله تفنگ بیرون نمیآید و لذا بسیاری از احزاب سیاسی شکل گرفتند؛ اما چون فرهنگ جماعتی ناشی از ملت واقعی و فرهنگ فرقهای و فرهنگ قومی و مذهبی ناشی از شکافهای سیاسی شده قومی و فرهنگی در این احزاب برجسته بود، نتیجهاش این است که احزاب با اسم مدرن شکل میگیرند؛ اما نتیجهشان تپانچه، خشونت و تروریسم است.
القاعده آمریکا را در عراق زمینگیر کرد
ایمن الظواهری میگوید اگر ما میخواهیم به آمریکا حمله کلیدی کنیم بهترین جا در عراق است که پاشنه آشیل ایالات متحده آمریکاست و در آنجا هم آمریکاییها را زمینگیر کردند؛ وگرنه آمریکا حاضر نبود به این زودیها از منطقه عراق و کشور عراق دست بکشد. الان متأسفانه عراق تبدیل به مهمترین مصداق تلخ خشونتها شده است و این ریشه در آن عقبه تاریخی به نام بحران هویت دارد. مجبور هستم سریع رد شوم.
بخشی از تروریسم خاورمیانه و خلیج فارس واکنش هویتی در مقابل جهانیشدن و جهانیسازی است
بحران دوم دولتسازی است. غیر از اینکه عراق آن عقبه تاریخی ملت واقعی را نداشت، دولتی که در عراق و در خیلی از کشورها و در سوریه و بخشی از شمال آفریقا و مانند اینها شکل گرفت محصول فرایندهای درونزا و بومی با مشروعیت تأسیسی یعنی رضایت مردم نبود. چون بحث ما خلیج فارس است و عراق هم محوریت را دارد. در ارتباط با کشور عراق وقتی نگاه میکنیم، اول که دولت قیمومیت بود و بعد از آن هم که مستقل شد دولتی که شکل گرفت یک دولت اولیگارشیک و وابسته به 17 درصد عرب اهل تسنن بود و بیش از 80 درصد یعنی شیعیان و کردها در دولت فاقد جایگاه بودند؛ لذا دولتهایی که شکل گرفتند دولتهای بیریشه و فاقد مشروعیت تأسیسی بودند. این مشروعیت تأسیسی چون ساختار قدرت سیاسی متصلب بود؛ اجازه حرکتهای تروریستی و حرکتهای بیثباتکننده به آن نحو نداد. یکی دو مورد کردها و شیعیان بودند و اینها را سرکوب کرد. اما سقوط صدام در غیاب آن ملت واقعی و هویت ملی و غالب بودن هویت دولت اولیگارشی بستر را فراهم کرد و تبدیل شد به یک تروریسم و حرکتهای تروریستی در این کشور، مجموعهای از آن بعثیها و ارتش منحل شده و القاعده و دخالتهای فرامنطقهای که همکاران عزیزم در بخش گفتند و من دیگر به آن نمیپردازم. لذا آمیزهای از گروههای تروریستی در عراق شکل میگیرند و داعش هم محوریت آن میشود در عراق و سوریه و منطقه شامات. این دو بحران، بحران سیستمی است و عراق با بحران مشروعیت و کشورهای خاورمیانه و حوزه خلیج فارس غالباً با مشروعیت تأسیسی مواجه هستند. در ارتباط با اقلیتها و گروهها و حتی اسلامگرایان وقتی پاسخ مثبت ندادند، نتیجهاش این میشود که بخشی از لایههای اینها با انحرافات فکری و عقیدتی که پیدا کردند به سمت تروریسم رفتند. یک مثالی خدمتتان بگویم. آقای سید قطب را میشناسید. ایشان ابتدا یک سکولار بود؛ ولی وقتی که به ایالات متحده آمریکا رفت بعد آمد و تبدیل به یک بنیادگرا شد و گفت تاریخ تولد من 1922 نیست بلکه 1952 هست. یعنی شرایطی را که در غرب دید این را از یک سکولار تمامعیار به یک بنیادگرا تبدیل میکند. امروز هم آبشخور فکری بسیاری از حرکات تروریستی، سید قطب و ابن تیمیه و مانند اینهاست. این منطق و آن بستر اجتماعی و شرایط اجتماعی است که بهعنوان ریشه مهم بحران دیگر هست لذا همین جا من این مورد را مطرح میکنم که بخشی از تروریسم که در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس وجود دارد، حاصل شرایط اجتماعی ناگوار اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است. شما بدنه داعش را نگاه کنید چه کسانی هستند؟ این را مطمئن باشیم که سران داعش در چارچوب سیاست و قدرت با چه کسی تبانی دارند؟ بهعنوان مهمترین گروه تروریستی فعلی، اینها ریشه در آن چراغ سبزی دارند که ایالات متحده آمریکا، عربستان، قطر، رژیم صهیونیستی و... نشان دادند. اما بدنه اجتماعی چه هست؟ اگر واقعبینانه نگاه کنیم، در بدنه اجتماعی که به داعش پیوسته است آدمهای روشنفکر مذهبی هم بودهاند؛ اما سرخورده شدند. مگر نومحافظهکاران در آمریکا چه کسانی بودند؟ لیبرالهای سرخورده بودند. روشنفکران مذهبی از استرالیا و سایر کشورها که سرخورده شدند. چرا طرف روشنفکر مذهبی است و مدرن است، در ایالات متحده و استرالیا بزرگ شده است یا در آنجا زاده شده است اما میآید به تروریسم می پیوندد؟ پاسخ روشن است. این اعتراض است به آن سیاستهای تحقیرآمیز و توهینآمیزی که در کشورهای غربی علیه جهان اسلام مطرح میشود و اسلامهراسی. از زاویه دیگر باید نگاه کنیم که بخشی از تروریسمی که در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس وجود دارد؛ به نظر من یک واکنش هویتی است در مقابل جهانیشدن و جهانیسازی. جهانیشدن یک پروسس است اما جهانیسازی یک پروجکت است. یعنی در پشت جهانیسازی اهداف پراگماتیسم و اخلاق سیاسی و منفعتطلبانه بنیادگرایی آمریکاست. آمریکا مهمترین اصلش این است که همچنان در این منطقه حضور داشته باشد. منطقه خاورمیانه صرفاً به خاطر مسئله نفت نیست. خاورمیانه اگر اهمیت برای آمریکا دارد، غیر از بحث نفت که خودشان الان چاههای نفتی متعددی دارند. بحث خاورمیانه به خاطر این تنگههای مختلفی است که راه عبور به شرق بزرگ است. به خاطر این اهمیتی که این منطقه دارد و قابلیتهای آن که نمیخواهد از دست دهد. لذا جهانیسازی که ما در این منطقه داریم میبینیم هم سکولاریسم جهشی که وجود دارد، توهینهایی که به اسلام انجام میشود و هم توسعه نابرابر و وابستهای که دولتهای منطقه به ایالات متحده آمریکا داشتند و ادغام در آن صورت گرفته است بسترساز خشونت شده است. الان حزب آزادی در اتریش در دومین سال تأسیس خود بهعنوان یک حزب راستگرای ضداسلام و ضدمسلمانان که با مهاجرت مسلمانان مخالف است یا راست رادیکال جدید در دومین سال در انتخابات پارلمانی یکسوم کرسیها را از آن خود میکند. حالا همین حزب میآید و حزب حاکم ریشهدار یعنی سوسیال دموکرات را کنار میزند و تبدیل به حزب در دولت میشود و حتی ممکن است بدون نیاز به احزاب درجه دو و سه دولت را تشکیل دهد. آن فردی که از استرالیا میآید و به حرکتهای تروریستی میپیوندد تحصیلکرده دانشگاهی است. این را بدانید که صرفاً بدنه اجتماعی داعش و تروریسم داعش را افراد بیسواد، جانی، مشکلدار و افرادی که دنبال جهاد نکاح هستند تشکیل نمیدهند. یک نفری که به قول قاجاریها در ینگه دنیا زندگی کرده است چرا میآید به اینها می پیوندد؟ به خاطر همان توهینها و تحقیرهایی است که مدرنیته و مدرنیسم اروپایی میگوید ما گفتمان برتر هستیم و بقیه در ما حل شوند. ما آقای داریوش شایگان را داریم که از متفکران خودمان هستند و ما از ایشان گله داریم. ایشان در کتاب آسیا در برابر غرب از بومیگرایی حمایت میکند. ولی همین فرد در کتاب هویت چهلتکه چه میگوید؟ میگوید مدرنیته از خواستگاهش یعنی غرب جدا شده است. الان مثل ساندویچ مک دونالد است که از همه جا جهانیشدن را داریم. اما در آینده نهچنداندور از تمدن ایرانی، چینی و هندی نمیشود صحبت کرد و نوری که برمیخیزد از غرب است. ما باید این را با تأسف بگوییم. دگردیسی تا اندازهای قابل تأمل است. چرا یکباره از یک بومیگرا تبدیل به یک غرق در مدرنیته غرب میشویم. لذا وقتی کاریکاتوریست دانمارکی میآید و کاریکاتور میکشد و به ساحت مقدس پیامبر توهین میکند که بمب اتم و شمشیر دارد، باعث میشود که هویت یک مسلمان جریحهدار شود و از یک نوعگرا تبدیل به یک تروریست شود. من این را در مقام دفاع از دین اسلام میگویم. اگر مسلمان هم نباشیم، بهعنوان یک واقعگرا و منصف (و به تعبیر امام حسین که میگویند دین ندارید، حداقل آزاده باشید) این را مطرح میکنم که اگر مسلمان هم نباشیم، واقعیت را بگوییم. چرا وقتی توهین میکنند این روشنفکر نوگرا تبدیل به یک تروریست تمامعیار میشود؟! بحث من این نیست که بیایم و از خشونت دفاع کنم. اینها را سرزنش و محکوم میکنیم؛ اما این یک واقعیتی با ریشههای اجتماعی است.
انسداد سیاسی به ایجاد و گسترش حرکات تروریستی میانجامد
نکته دیگر این است که دموکراسی مثل شمشیر دولبه است و از یک زاویه در منطقه خاورمیانه انسداد سیاسی و نبود دموکراسی بسترساز حرکات تروریستی بوده است. مطالعات تجربی که اتفاقاً اسپوزیتو بهعنوان یک شرقشناس منصف و دیگران انجام دادند گفتند در مالزی و ترکیه و... که اجازه دادند چرا حرکات تروریستی به آن معنا وجود ندارد و یعنی کم است و آن طور نیست. پس میگوید هر موقع انسداد سیاسی کمتر اجازه میدهند گروههای اسلامگرا که امروز بهعنوان تروریسم میشناسیم دست به حرکات تروریستی نمیزنند؛ ولی وقتی انسداد سیاسی شدید و آشکار میشود؛ نتیجهاش ایجاد حرکتهای تروریستی و گسترش آن است. نکته جالب ایجاد بهار عربی یا بیداری اسلامی است. من ترکیبی از این دو را قبول دارم. من اعتقاد به ریشهدارشدن دموکراسی در منطقه ندارم. چون این منطقه تا بحران هویت دارد دموکراسی نخواهد داشت. تا به یک مای فراگیر نرسیم دموکراسی که بر مبنای رقابت و قاعده بازی دموکراتیک هست شکل نمیگیرد. قاعده وحدت در عین کثرت چیست؟ وحدت یعنی هویت ملی و انسجام ملی و خطوط قرمز. وقتی یک حزب در نبود این مای جمعی و هویت ملی شکل بگیرد تبدیل به تروریسم میشود. در عراق نگاه کنید اسمهای مدرن را انتخاب کردند اما نتیجهاش چیست؟ گروههای عرب سنی برای اینکه شیعیان قدرت پیدا نکنند دست به تروریسم و حرکات انتحاری میزنند تا در واقع دولت شیعی نتواند و از آن به نیکی یاد نشود و فاقد مشروعیت شود. پس چون بهار عربی هویت عربی نداشتند و ضعیف بودند و از قبل هم کینههای تاریخی سیاسی ناشی از شکافهای قومی و فرقهای بسیار قوی بوده است باعث شد که وقتی به اینها فرصت میدهند؛ آگاهی ناشی از دموکراسی و فرصتی که برای اینها برای رقابت میدهند، رقابت نه در شکل مسالمتآمیز؛ بلکه در شکل تروریستی و خشونتآمیز خودش را نشان دهد.
برای مقابله با تروریسم ابتدا باید ریشههای آن خشکانده شود
دکتر صادقی سپس به ارائه سخنرانی پرداخت و گفت برای تروریسم ابتدا باید ریشههای آن را خشکاند و خشونتهایی که در خلیج فارس رخ میدهند را باید به 3 قسمت خشونتهای ایدئولوژیک، واکنشی و فرقهای تقسیم کرد و خطرناکترین آنها خشونتهای فرقهایست.
مسئله اصلی امروز جهان اسلام بحث تروریسم است. یک نکته بهعنوان مقدمه عرض کنم. به نظر میرسد و حداقل اعتقاد شخصی من این است که مبارزه با مسئله تروریسم در جهان اسلام پیش از آنکه معطوف به شاخ و برگهای تروریسم باشد، باید به صورت ریشهای مورد بررسی قرار گیرد و اگر قرار است تروریسم از بین برود باید ریشههای این پدیده خشکانده شود و بیشتر ریشههای باوری و عقیدتی هست.
خشونتهای خاورمیانه در 3 دستۀ ایدئولوژیک، واکنشی و فرقهای طبقهبندی میشوند
با توجه به این پیشمقدمه به نظر میرسد خشونتهایی را که اخیراً در حوزه خلیج فارس شاهد آن هستیم میتوانیم در 3 دسته طبقهبندی کنیم: اول خشونتهای ایدئولوژیک، دوم واکنشی و سوم فرقهای که متأسفانه در ظرف چند صد سال اخیر اینها به طرق مختلف ریشه دواندهاند. خشونتهای واکنشی آن جلوه دوران معاصر خودش را از دهه 1940 به بعد نشان میدهد و واکنشی است به حضور کشورهای غربی یا استعمار غربی در حوزه کشورهای اسلامی و اینکه اسلام میتواند دین پیشرفت باشد. این اعتقاد فی النفسه درست بود؛ اما به گونهای خاص پیش رفت. بهنظر میرسد اخوان المسلمین مهمترین نمایندهای بودند که به سمت واکنشمحوری حرکت کردند. دومین نوع از خشونتها خشونتهای ایدئولوژیک هستند که به معنای برداشتهای فاقد تفسیر مبتنیبر مصلحت و زمان و مکان را در زمینه امورات دینی بیش از هر چیزی میپذیرند. خشونتهایی که طالبان در دهه 1990 مرتکب شدند و خشونتهای بعدی که توسط گروههایی مثل القاعده اتفاق افتاد به نظر میرسد به نسبت خشونتهای ایدئولوژیک به واکنشی بیشتر سوق پیدا کرده است. نوع سوم خشونت خشونتهای فرقهای هست. این خشونت که به نظر میرسد خطرناکترین نوع خشونتها است، مبتنیبر این مسئله است که تفاسیر رقیب از اسلام بدعت است. دقیقاً مثل وهابیت که ما امروز شاهد آن هستیم. وهابیت فقط خوانش خودش از اسلام را درست میداند و هیچ تفسیر رقیبی را قابل قبول نمیداند و حتی بقیه تفاسیر را کافر و مرتد میداند. به نظر میرسد که این بدترین نوع از خشونتهاست.
خشونت تکفیری ترکیبی از خشونت ایدئولوژیک، واکنشی و فرقهایست
با توجه به این 3 نوع خشونت و با توجه به خشونتهایی که گفتیم متأسفانه باید اذعان کنیم خشونتهایی که از جانب گروههای تکفیری در منطقه شاهد هستیم ترکیبی از هر 3 نوع هست و بنابراین ریشه این خشونت را زدن به مراتب سختتر از سایر خشونتهاست. ما امروزه شاهد هستیم که طالبان به هر حال امروزه تا حدی رویکردهای خودش را تعدیل کرده است چون به خشونتهای ایدئولوژیک نزدیک است. ولی داعش به نظر نمیرسد به راحتی حاضر باشد خشونتهای خودش را تعدیل کند. دلیل هم این است که وارث هر 3 نوع خشونت در منطقه است. دلیل اینکه میگوییم خشونت داعش در واقع ایدئولوژیکی است به این مسئله برمیگردد که داعش تفاسیر مبتنیبر گذار زمانی و مبتنیبر عقلمحوری و مبتنیبر اینکه در واقع آیین اسلامی را میشود به طرق مختلف و با توجه به تفاسیر مبتنیبر مصلحت و عقلانیت تفسیر کرد را نمیپذیرد و کاملاً در این کانتکس میخواهد کار خودش را پیش ببرد. دلیل اینکه میگوییم خشونتهای داعش خشونتهای واکنش است به این خاطر است که داعشیها بهنوعی، نوعی از بهرهبرداری از دیدگاههای سلفیگرایانه قبل از خودشان را داشتند که مبتنیبر این بوده است که درست یا نادرست؛ دموکراسی حکمرانی جهل است چون حاکمیت انسان بر انسان را می پذیرد و این خداوند را برکنار میکند. این مشکل اساسی در برداشت تفسیری است که داعش داشته و دلیلی که میتوانیم بگوییم این خشونت فرقهایست، این است که بر مبنای بدعت خیلی دارند تأکید میکنند خصوصاً گناهی که گروههای مخالف آنها مرتکب شدهاند. امروزه اگر شما به تصاویری که داعش توسط رسانههای خود منتشر میکنند و به طریق خیلی حرفهای هم این تصاویر منتشر میشود دقت کنید میبینید آن محکومان که به خشنترین طرق اعدام میشوند و اخیراً حتی شنیدم که عدهای از قربانیان داعش از طریق اسید اعدام میشوند، در بالای سر آنها پلاکاردی گذاشته شده است که اینها مرتد شدهاند و اینها کافر شدهاند و بدترین نوع خشونت را از این طریق مرتکب بشوند. به نظر میرسد که نیاز دارد یک هماندیشی و همفکری اساسی برای حل این مسئله اساسی جهان اسلام اتفاق بیافتد. دادههای بسیار زیادی برای تبیین و تشریح تطبیقپذیری این 3 نوع خشونت با خشونتهای داعش وجود دارد که من از اینها عبور میکنم. به نظر میرسد که باید به دنبال راه حل باشیم و مهمترین راه حلی که به نظر من میرسد برای این موضوع وجود دارد بحث گفتمانسازی است. گفتمانسازی در 3 یا 4 محور میتواند مورد توجه قرار گیرد. اولین بحث گفتمانسازی فقهی است که این وظیفه علماست و واقعاً امروزه باید بیش از این که وجود دارد علما احساس مسئولیت کنند و در خصوص مبانی ازقبیل جهاد در خصوص اینها گفتمانسازی جهانی صورت گیرد نه گفتمانسازی داخلی. گفتمانسازی جهانی مورد توجه هم علمای اهل سنت و هم علمای شیعه صورت گیرد تا به طریق اولی آن افرادی که شستشوی مغزی میشوند از جانب داعش تا حدی فهمیده شوند. بخش زیادی از عملیاتهای داعشیان توسط افرادی صورت میگیرد که متأسفانه بهشدت شستشوی مغزی شدهاند و توانایی فکرکردن خودشان را از دست دادهاند. اگر با مبانی دینی و توسط علمای دینی این گفتمانسازی صورت گیرد به نظر میرسد که یک راهکار بسیار بهینهای هست. گفتمانسازی نوع دوم گفتمانسازی فکری هست که طبیعتاً به نظر میرسد دانشگاهیان نقش بسیار زیادی در این زمینه دارند، یعنی در واقع نقد سنت روشنفکری که در جهان اسلام وجود داشته و اینکه چگونه از دل این سنت روشنفکری میتوان سنتی ایجاد کرد که در عین دربرداشتن گذارههای عمیق و اصیل اسلامی، گذارههایی را در بر داشته باشد که نافی خشونت باشد. این یک کار عمیقی است که باید انجام شود و در واقع ضعف سنت روشنفکری و افراط و تفریطی که در این سنت در جهان اسلام وجود داشته یکی از دلایلی بوده است که سنت فکری در جهان اسلام را به تعویق انداخته است. نوع سوم گفتمانسازی، گفتمانسازی رسانهایست که طبیعتاً آن 2 نوع دیگر را نیز میتواند در بر گیرد. علت اصلی این گفتمانسازی برای این است که گفتمانهای معطوف به اسلامهراسی در جامعه اطراف کمرنگ شود. الان در سطح جهانی متأسفانه اسلامهراسی بهشدت در اذهان بینالمللی نفوذ پیدا کرده است. الان به نظر میرسد که آمریکا اگر هر نوع حمله دیگری به منطقه کند جهانیان با او موافقت کنند چون اسلامهراسی در جهان تبلیغ شده است. گفتمانسازی رسانهای و تقویت رسانهها. با توجه به اینکه رسانههای مجازی هم در این زمینه خیلی گسترش پیدا کردند در این زمینه هم میتواند خیلی نقش مهمی داشته باشد و گفتمانسازی اجتماعی. الان متأسفانه در یک سری از مبانی دینی ما مثل حج مشکلاتی وجود داشته است. در تردد و رفتوآمد ما به سایر مناطق جهان خصوصاً بلاد اسلامی مشکلاتی وجود داشته است. اگر نمایندگان و سفرایی به صورت اجتماعی و در قالب گفتمانسازی اجتماعی این رسالت را بر عهده بگیرند و بتوانند این وظیفه را انجام دهند که در واقع نوعی از نگرش تقریبساز ذهنی صورت بگیرد، به نظر میرسد که بتوان تا حدی جلوههای شعاع این پدیده خطرناک گروههای تکفیری در منطقه و خصوصاً داعش را منطقه خنثی کرد.
ترور در استان فارس
دکتر ابراهیم عباسی رئیس مرکز مطالعات راهبردی خلیج فارس در ادامه این نشست به بحث ترور در استان فارس پرداخت. به علت اینکه من میخواهم ترور در فارس و جامعهشناسی خود فارس و استان فارس برای خیزش و تولید ترور را بررسی کنم. فارس از استانهای بسیار بسیار حساس کشور است. یکی از امنیتیترین استانهای ایران در طول تاریخ معاصر فارس بوده است و اینجا را بهعنوان کانون بحران میشناختند و این استان همیشه در دارالخلافه تهران از قاجاریه تا الان که جمهوری اسلامی ایران است همیشه بهترین استاندارها را سعی میکردند برای استان فارس بفرستند. یک زمان ضل السلطان حاکم فارس و اصفهان بود، برادر ناصرالدین شاه، فرماندار و والی فارس را فرمان فرما مینامیدند. خود رضاشاه و محمدرضا شاه هم سعی میکردند نزدیکترین و وابستهترین افرادشان را استاندار فارس کنند. بعد از انقلاب هم امام خمینی(ره) روی این موضوع خیلی حساس بودند. من خاطرات علی دانشمنفرد را میخوانم که نخستین استاندار فارس بوده است. در بخشهایی میگوید تنها استانداری که امام روی آن حساس بود و خواست و فرا خواند من بودم. ایشان صحبت کرد که چطور مدیریت منازعات قومی و ایدئولوژیکی را در فارس داشته باشم. به همین خاطر فارس چون یکی از کانونهای بحران کشور بوده است در زمانی که استانداران ضعیف بر این استان حاکم بودند، این کانونهای بحران دوباره بالا میزدند. بنابراین بسیار مهم است که مسئولین اجرایی هم هستند و همیشه استاندار فارس بهترین استاندار یا در حد ملی باشد و درواقع جایگاه اجرایی بسیار قوی داشته باشد، به چند دلیل: یکی اینکه فارس همیشه یک شهر پسکرانهای بوده است. شهر پسکرانهای یک شهر خاصی در سیاستورزی ایرانیان است. تمام بوشهر، بندرعباس و خوزستان به فارس منتهی میشوند و تمام قاچاقها و تجارتها به فارس منتهی میشود. پسکرانهای بودن فارس امنیتی بودن آن را بوجود آورده است. نکته دوم این است که فارس نمونهای از جامعه ایرانی است؛ یعنی اگر ایران را کوچک کنیم میشود فارس. اقوام در فارس هستند، انواع مذاهب از انحرافی تا اصیل همه در فارس هستند. بنابراین ادارهکردن آن بسیار سخت است. نکته دوم اینکه تمام گروههایی که در فارس هستند، داعیهدار ورود به سیاست هستند، از علما بگیر که مرحوم فاضل استیری که حکم تنباکو را در فارس داد و در خود جنبش تنباکو مرحوم عبدالحسین یاری بگیر تا خانواده شهید دستغیب در دوران انقلاب تا خانواده محلاتی و جالب اینجاست که سیاستورز استان باید خیلی خوب درگیریهایی که بین این خانوادهها و رقابتهایی که وجود دارد را بشناسد و خاطرات اینها را خوانده باشد تا بتواند اینها را سیاستورزی کند. سیاستورزی بین ایلات فارس بسیار مهم است: ایل خمسه، ایل قشقایی و شاهسونها. یهودیان اینجا معروفترین یهودیان ایران هستند که خیلی کنترلکردن اینها چون بسیار هم ثروتمند هستند مهم است. لوطیان فارس که امروزه نگاه بدی به آنها هست از سیاستورزان در تاریخ ایران بودند، تأمین امنیت میکردند و آن موقع که دولت نمیتوانسته در کوچهها وارد شود، آنجا اگر چپ نگاه میکردید، راستتان میکردند. میداندار بودند و باید به اینها بها داد؛ اینها الان هم هستند و پشت پرده سیاستورزی میکنند. بنابراین این خیلی مهم است که کسی که مدیر فارس میشود بتواند این منازعات مختلف را کنترل کند.
حضور بیگانگان در فارس
نکته بعدی مرزهای فارس و خلیج فارس و بیگانگان است. نزدیکترین جایی که بیگانگان ما را محل نفوذ خودشان قرار میدهند، فارس بود و بعد انقلاب این کمتر شده است. قبل از انقلاب پلیس جنوب فارس بود و حضور بیگانگان در فارس بود و کنسولگری انگلیس را در فارس و بوشهر میگفتند سلطان بیتاجوتخت؛ چرا که تمام گزارشها در واقع از اینجا میرفت و جنوب مال انگلستان بود و به همین خاطر انگلستان به فرقهسازی کمک کرد. حضور بیگانگان در فارس بسیار مهم است و وجود شکافهای قومی که اصلاً انگلیس ایجاد کرد و ایل خمسه و قشقایی را به جان هم انداخت و قاجاریه هم که تفرقهبنداز و حکومتکن بود. شکافهای مذهبی در فارس وجود دارد.
نقش فارس در تحولات سیاسی و اجتماعی
فارس مهمترین نقش در مشروطه را دارد. وقتی میگوییم مشروطه بلافاصله همه میروند سراغ تبریز و گیلان؛ والا فارس خیلی مهم است. در نهضت ملیشدن صنعت نفت و در انقلاب اسلامی، نقش فارس و ربانی شیرازی و شهید دستغیب و محلاتیها خیلی مهم است و اینها باعث میشود که اینها تقاضای ورود به سیاست داشته باشند و باید به تقاضای اینها خوشآمد گفت و نمیشود یک گروه را وارد کرد و یک گروه را نکرد. این منازعاتی که امروز میبینید به خاطر همین هست. و تضاد نیروهای شهری با ایلات در فارس که این هم مشکل ایجاد کرده است. چون هم فارس نیروهای شهری بسیار قوی دارد و هم نیروهای ایلاتی قوی. شهریها ایلاتیها را قبول ندارند و یک استانداری که بتواند بین اینها موازنه برقرار کند. همین است و فارس فقط با موازنه قدرت اداره میشود. غیر از اینها گروههای باستانگرا هم در فارس بسیار فعال هستند و بنیادی که بیشتر پهلوی گذاشت، ترور حسینیه سیدالشهدا ناشی از همین گروههای باستانی و فولادوند و... بود. اینها هم در فارس قوی هستند و باید با آنها گفتگو کرد و از منحرف بودنشان جلوگیری کرد.
نخستین ترور سیاسی در فارس بود
نخستین ترور سیاسی در فارس بود، ابراهیم قوام الملک شیرازی در مشروطه ترور شد، بعد امین السطان. شهید استهبانی در فارس ترور شد. شهید دستغیب و شهید ربانی شیرازی در فارس ترور شد. شهید ربانی که یک شیخ استراتژیست به او میگفتند به نوعی به نظر میرسد که تصادف او ساختگی بوده است و بعداً ممکن است اسناد آن بیرون بیاید. بنابراین همه اینها نشان میدهد که ترورهای مذهبی، سیاسی، ایدئولوژیک و قومی در فارس زیاد است. یک اشتباه تاریخی پهلوی انجام داد و فارس را از خلیج فارس بیرون کرد. هیچ استانی با نام فارس ما در خلیج فارس نداریم و میتوانستند بگذارند فارس جنوبی یا فارس غربی با مرکزیت بوشهر. چه دلیلی داشت مرکز فرهنگی ایران را اینگونه تکه پاره کنند؟ دوباره دنبال این هستند و آن نمایندگانی که ایدههای محلی دارند. یک گروهی در هر جا هستند که میگویند ما عسلویه را جدا میکنیم. اگر در تقسیم سیاسی و سیاستورزی آن برنامهای شد؛ یک زمانی میخواستند خراسان را هم اینگونه کنند، رهبری وارد شدند. میخواستند بگویند بیرجند و بجنورد. خراسان را اگر از ایران می گرفتند بیمعنا میشد و فارس را هم اگر از ایران بگیرید بیمعنا میشود و لذا باید فارس، فارس بماند و اگر هم تقسیمی میشود حداقل با نام فارس باشد. مثل فارس جنوبی با مرکزیت لار. متأسفانه در فارس مشروعیت، نفوذ، و قرارگیری گروهها به صورت توارثی رسیده است و این را هم دارند ادامه میدهند و باید جلوی این هم گرفته شود.
اطلاع از هویت و ارزشها و فرهنگ ضروریست
در پایان این نشست آقای دکتر ابراهیم عباسی معاون فضای مجازی و سایبری مجموعه سپاه استان بهطور مختصر بر ضرورت اطلاع از هویت و ارزشها و فرهنگ و هر چیزی است.
بنده در زمینه داعش و سوریه و... مطالعات دارم و موافق هستم که دیتا نداریم و چه خوب است که دانشگاه دیتا داشته باشد. وگرنه این بعضی از این حرفها انگار از پشت دیواری باشد که آن طرفش معلوم نیست. ما باید یک خروجی داشته باشیم و حرف حساب ما درباره تروریسم چه شد؟! مجموعه هابیلیان یا دانشگاه میخواهد خروجی این همایش را چه بگیرد؟ یا باید ریشه را معرفی کنیم یا محکوم کنیم و یا... . ضرورت دارد که دیتا در اختیار دانشگاه قرار بگیرد و چون زمان محدود بوده است این امر امروز محقق نشده است. غفلتی صورت گرفته است و دشمن هم به این کمک میکند و آن این است که حافظه تاریخی ما پاک شده است. پاککردن و پاکشدن حافظه تاریخی یعنی اینکه جوانان امروز ما وقتی درباره جنگ صحبت میشود، وقتی درباره دفاع مقدس و شهادت و ایثار و دفاع از ناموس و غیرت صحبت میشود اطلاعات آنها دیگر دچار این درک و شناخت نمیشود تا جایی که بتوانند ذهنشان را متبادر کنند و این یک بیاطلاعی از هویت و ارزشها و فرهنگ و هر چیزی است که داشتیم و این خیلی استراتژیک است و وقتی که فرد احساس کرد که چیزی ندارد آن وقت دنبال جایگزین می رود و دچار یک خلأ میشود و آن استراتژیست این را هدایت میکند. خوب است که ما داشتههایمان را بشناسیم و قدر بدانیم.