تفاوت ترور با مجازات در اسلام
در برخى از آيات و روايات، به ظاهر منعى بر كشتن برخى از انسانها وجود ندارد، اما بررسى عميق اين آيات و روايات، نتيجه ديگرى در بر دارد.
قرآن مجيد
در آيات ذيل، كشتن برخى از انسانها مجاز شمرده شده است: 1ــ اى افرادى كه ايمان آوردهايد! حكم قصاص در مورد كشتگان، بر شما نوشته شده است.(1)2ــ كيفر آنكه با خدا و پيامبرش به جنگ برمىخيزند، و اقدام به افساد در روى زمين مىكنند (و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مىبرند) فقط اين است كه اعدام شوند، يا به دار آويخته گردند.(2)
مراد از قصاص قاتل و مجازات فاسد محارب چيست؟ و اينها چه كسانى هستند؟ قصاص در اصطلاح قرآن، نوعى قانون كيفرى براى مجازات قاتل است. بنابراين، قصاص در آيه 178 بقره، فقط به معناى كشتن نيست، بلكه كشتن آشكار قاتل، يكى از اقسام آن است؛ قاتلى كه به عمد مرتكب قتل شده است، هم مىتوان او را به قتل رساند و هم اولياى دم مىتوانند او را ببخشند و فقط وى را با پرداخت ديه، مجازات نمايند. بدين سان، قصاص فقط راهى براى از بين بردن افراد مزاحم و زمينههاى جرم و دريچهاى به سوى حيات اجتماعى و نيز ضامن آن است. زيرا قصاص در مقابل اين شعار «زياد بكشيد تا كشتار كم شود»، و نيز در مقابل شعار «عفو قاتل ممنوع است»، قرار دارد.(3)
آيه 32 مائده، كشتن قاتل و مفسد را جايز شمرده است. فاسد كسى است كه به جنگ خدا و رسول او برخيزد، يا اينكه در ميان مردم ترس و ناامنى ايجاد كند. نكته مهم ديگر اين آيه، مقام انسان در نزد خداوند است. از اين رو، از پاى درآوردن اين صاحب مقام، همانند كشتن همه مردم دانسته شده است، شايد به آن دليل كه اگر كسى دست به خون انسان بىگناهى بيالايد، آمادگى آن را پيدا مىكند كه انسانهاى بىگناه ديگرى را به قتل برساند.(4)
در آيه 33 مائده كه تنها به عصر پيامبر(ص) اختصاص ندارد، مراد از محاربان، افرادى هستند كه اسلحه بر روى مسلمانان مىكشند، و با تهديد به مرگ، و حتى كشتن، اموال آنها را به غارت مىبرند. به بيان ديگر، منظور از محارب كسى است كه با تهديد يا با بهكارگيرى اسلحه، به جان يا مال مردم تجاوز مىكند، اعم از اينكه دزد سرگردنه باشد يا در داخل شهر به اين اقدام دست زند. البته محارب با كلمه افساد آمده است. بنابراين، مراد از محاربه با خدا، افساد در روى زمين از طريق اخلال در امنيت عمومى است. جزاى چنين كسى، اگر مرتكب قتل شده باشد، قتل است و اگر فقط دزدى كرده باشد، قطع دست و پاى مخالف است و اگر فقط رعب و وحشت ايجاد كرده، نفى بلد است.(5)
نتيجهاى كه از آيات فوق و تفسير آن بهدست مىآيد، آن است كه اعدام قاتل، مفسد و محارب، در صورت تحقق شرايط لازم، صرفاً به اذن امام عادل يا نايب خاص او يا رهبر و حاكم اسلامى به شكل آشكار، بدون پردهپوشى و به منظور بازگرداندن امنيت عمومى اجرا ميشود، در حالى كه ترور عليه مخالفان سياسى و براي نيل به اهداف سياسى انجام مىگردد. بنابراين در اقدام تروريستي اذن امام عادل وجود ندارد و اغلب اين عمل پنهانى و براى ضربه زدن و اخلال در نظم عمومى اجرا ميشود.(6)
پيامبر اكرم(ص)
در مجموع اقدام پيامبر(ص) در صدور حكم قتل كعب بن الاشرف و يهوديان بني نضير را نمىتوان ترور ناميد زيرا هيچكدام نشانههاى ترور را نداشت. به بيان ديگر، پيامبر(ص) حاكم اسلامى است و يكى از شئون حاكم اسلامى قضاوت است. بنابراين، پيامبر(ص)، بر اساس اين شأن، و بر پايه احراز مجرم بودن فرد، حكم قتل آن را آشكارا و نه مخفيانه صادر و نحوه اجراى آن را نيز مشخص نمود. مسأله مهم ديگرى كه در اينجا وجود دارد، آن است كه هر كس نمىتواند به تشخيص خود به کشتن دست بزند، بلكه نخست بايد يك مرجع صلاحيتدار كه صلاحيت آن از نظر عقل، شرع و افكار عمومى پذيرفته است، مجرم بودن فردی را تأييد و سپس فرد يا افرادى واجد شرايط حكم آن مرجع صلاحيتدار را كه مىتواند پيامبر(ص) باشد، اجرا كنند.(7)
پيامبر(ص) به دليل مجرمبودن كعب دستور قتل او را صادر نمود. اما جرم او چه بود؟ جرم وي عبارت بود از: پيامبر(ص) و مسلمانان با يهوديان، پيمان عدم تجاوز و همزيستى مسالمتآميز داشتند، در حالى كه او (كعب) پيمان شكست، و به يارى دشمنان پيامبر(ص) شتافت، به آنها كمك مالى و روانى كرد و سرباز داد، آنان را تشويق كرد به پيامبر(ص) حمله كنند، و به مسلمانان اعلام جنگ داد.(8) همچنین، كعب متعرض زنان مسلمان مىشد، آنها را مورد اذيت و آزار قرار مىداد. اشرف بعد از جنگ بدر و شكست مشركان، به مكه رفت و در خانه كشتهشدگان جنگ، زنان و مردان قريش را جمع كرد، و اشعارى را در وصف كشتههاى آنان سرود، و احساسات آنان را تحريك كرد تا آنان را عليه پيامبر(ص) بشوراند و بسيج كند. او به اين وسيله زمينه جنگهاى بعدى قريش را عليه پيامبر(ص) پديد آورد. او همچنين، عليه پيامبر(ص) ياوهسرايى و شايعهپراكنى مىكرد، و اصل اسلام را زير سوال مىبرد.
از سيره پيامبر(ص) و امامان مىآموزيم كه آنها، در مقام حاكم اسلامى يا قاضى، به صدور حكم قتل افرادى دست زدهاند كه وجودشان جرثومه فساد و تباهى و موجب گمراهى و ضلالت جامعه اسلامى مىشد. به رغم اين، پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) حاضر نشدند در خفا حكم به قتل آنان صادر نمايند، و عاملان کشتن آنها را از بازگو كردن واقعه باز دارند، يا به قصد دستيابى به هدفهاى سياسى به آن مبادرت كنند نه دينى، يا براى ايجاد رعب و وحشت در مردم، كه از شاخصههاى عمليات تروريستى است، به آن دست بزنند. البته به اين نكته اساسى هم بايد توجه كرد كه ترور مخالفان شرور در زمان صدر اسلام در ميان غيرمسلمانان، يك امر عادى بود، در حالى كه در زمان ما، چون دولتها تعهدات حقوقى در قبال هم دارند، و نيز در دنياى مدرن امروزى زندگى مىكنند، ترور منتفى است. قطعاً اگر پيامبر(ص)، و ساير معصومان(ع) در دنياى امروز مىزيستند، نسبت به تعهدات حقوقى فيمابين دولتها كه ترور را نفى مىكنند، پاىبند بودند. اما استثنائي در متون دينى وجود دارد كه بر پايه آن اجراي مجازات فرد گناهكار فوريت پيدا مىكند، و در آن رجوع به قاضى هم لازم نيست و هر فرد، در صورت مواجهه و مشاهده آن، فوراً بايد فرد خاطى را از پاى درآورد و آن سبّالنبى است؛ سبّالنبى يعنى اينكه كسى نعوذ بالله به ساحت مقدس پيامبر(ص)، ائمه هدى(ع) يا زهراى مرضيه(س) توهين و اسائهادب كند، اما همين مسأله هم در جامعهاى كه در آن حاكميت دينى وجود دارد، بايد از سوى حكومت انجام شود؛ آن هم آشكار، نه مخفى، مثل قضيه سلمان رشدى كه امام به عنوان قاضى و حاكم شرع وارد ميدان شدند و با صدور حكمى علنى تكليف رشدى را معلوم كردند.(9)
چند نمونه از نفی ترور در اسلام
در تاريخ اسلام و انقلاب اسلامى، نمونههاى فراوانى از نفى ترور وجود دارد كه به چند نمونه از آن اشاره مىشود:
1ــ مسلم بن عقيل از ترور عبيدالله بن زياد خوددارى كرد: به پيشنهاد شريك، تصميم بر آن شد كه مسلم در پستوى خانه و پشت پرده كمين كند و در وقت حضور ابن زياد، با علامتى كه به مسلم مىدهند (آب خواستن شريك) بيرون آمده و او را به قتل برساند. ابن زياد آمد و نشست و صحبتهايى كردند، ولى وقتى شريك آب طلبيد، مسلم براى اجراى طرح بيرون نيامد و با تكرار علامت، باز هم از مسلم خبرى نشد. ابن زياد كه احتمال خطرى را مىداد، از هانى پرسيد: او چه مىگويد؟ گفتند: تب كرده و هذيان مىگويد، اما عبيدالله زياد، زود از آنجا رفت. پس از رفتن او، از مسلم پرسيدند چرا نقشه را عملى نكردى؟ گفت: به خاطر سخنى كه على(ع) از پيامبر اسلام(ص) نقل كرده كه: ايمان، مانع كشتن غافلگيرانه (ترور) است.(10)
2ــ در حديثى معتبر نقل شده كه ابوصباح كنانى به امام صادق(ع) مىگويد: همسايهاى داريم كه نسبت به اميرالمومنين(ع) بدگويى مىكند. اجازه عملى (ترور) را نسبت به او مىدهيد؟ حضرت فرمودند: آيا تو اهل كار هستى؟ گفتم: به خدا قسم اگر اجازه دهيد، در كمين او مىنشينم و هنگامى كه به دام افتاد، با شمشير او را مىكشم. حضرت فرمود: اى ابوصباح اين كار ترور است و رسول خدا(ص) از ترور نهى فرمودند. اى ابوصباح اسلام تحقيقاً قيد و مانع ترور است.(11)
3ــ آقاى سيد حميد روحانى، مورخ انقلاب اسلامى، در اين باره خاطرهای از امام خمینی(ره) نقل میکند: «ما در نجف خدمت امام رفتيم، فكر مىكرديم سيد مهدى هاشمى واقعاً مبارز است و ساواك تهمت قتل آيتالله شمسآبادى را بىخودى به او زدهاند. به امام گفتيم: سيدمهدى هاشمى در زندان است. ممكن است اعدامش كنند. اجازه مىدهيد عدهاى از روحانيون برويم در يكى از كليساهاى پاريس متحصن شويم. بلكه سيدمهدى هاشمى را آزاد كنند؟ كه امام با يك نگاه غضبآلود به ما فرمود: شما مىخواهيد براى يك قاتل اعتصاب كنيد و تحصن كنيد؟!»(12) آقاى روحانى در پاسخ به سوالى راجع به نظر حضرت امام(قدسسره) درباره ترور حسنعلى منصور گفت: امام اصولاً با ترور مخالف بود، به دليل آنكه ممكن بود پس از آن فرد يا افرادى روى كار بيايند كه بدتر باشند و ديگر اينكه ممكن بود در ترور، افراد بىگناه كشته شوند و جراحت و وحشت ايجاد شود.
4ــ در سيره حضرت امام(قدسسره)، بعد از انقلاب اسلامى هم موردى از دستور ارهابى از سوى ايشان ديده نمىشود و امامخميني آن را از ناحيه هر كسى كه بخواهد انجام شود، محكوم مىكند. وی در این باره فرموده است: «گمان نكنيد كه اينها از روى قدرت يك همچو كارهايى را انجام مىدهند، يك بمب در يك جا منفجر كردن، يك بچه دوازده ساله هم مىتواند او را بگيرد يك جايى بگذارد و خود او منفجر بشود. اين قدرتى نيست، اين كمال ضعف است. من ابنملجم را از اينها مردتر مىدانم، براى اينكه او آمد در حضور مردم، كار خودش را كرد و خداوند او را لعنت كند و اينها آن مردانگى آن نامرد را هم ندارند و به طور دزدى يك كارى انجام مىدهند و خودشان را اصلاً ظاهر نمىكنند. من آن عباس آقا را كه صدراعظم ايران (امينالسلطان) را در نزديك مجلس با هفتتير زد، در حضور همه و خودش را بعد هم ديد گرفتار مىشود، كشت، او را مرد مىدانم و اينها را نامرد. اينهايى كه از اينجا فرار كردند و از خارج دستور مىدهند كه مردم را اغتيال كنند، و به طور دزدكى بكشند، اينها تز نامردهاست.»(13)
پس در سيره عملى مردانى كه مجسمه اسلاماند، ترور جايى ندارد، زيرا ترور با ايمان و اسلام در تضاد است.
فرجام سخن
ترور اقدامى ترسآفرين، وحشتآميز، غيرقانونى، پنهانى، غافلگيرانه، رعبانگيز است كه با كشتن افراد مخالف (مخالفان سياسى) و تخريب اماكن متعلق به آنها از طريق روشهاى زورمدارانه، با وسايل و ابزار خشن اجرا ميشود، در حالى كه آيات مختلف قرآن، ترور پنهانى را مردود مىداند، كشتن انسان پاك را رد مىكند، قتل انسان غير قاتل و غير فاسد را نمىپذيرد و نيز ريختن خون انسانى كه خونش محترم است، منع كرده است. روايات اسلامى هم ترور را، به عنوان نشانهاى از علائم ظهور امام زمان(عج)، مخالف ايمان و اسلام ذكر كرده است و آن را باطل مىداند. البته قرآن در قصاص، افساد در روى زمين و محاربه با خدا و رسول خدا، دستور كشتن داده است، ولى در هيچ يك از موارد، بر خلاف ترور، قتل به صورت پنهانى، بياذن امام معصوم(ع) يا نايب آنان، يا رهبرى و حاكم اسلامى انجام نميشود و نيز بر خلاف ترور، اين اقدام به بازگشت آرامش به جامعه و بازگرداندن امنيت عمومى منجر مىگردد.
پيامبر(ص) در مواردى، دستور كشتن افرادى را صادر كردهاند؛ افرادى كه به هجو مسلمانان پرداختهاند، به دشمنان مسلمانان مدد رساندهاند، به سلب امنيت عمومى دست زدهاند، به ناموس مسلمانان تعدى كردهاند، به پيمان صلح با پيامبر(ص) پايبند نماندهاند. بنابراين، فرمان پيامبر(ص) براى كشتن آنها، ترور نبود. زيرا ترور مخفيانه اجرا ميگردد، وحشت مىآفريند و ترورشونده بدون محاكمه ترور مىشود. پيامبر(ص) در مقام حاكم اسلامى كه شأن قضاوت را نيز دارد، آشكارا دستور كشتن اين افراد را صادر كرد و اين اقدامها، آرامش را براى جامعه اسلامى به ارمغان آورد. از اين رو، در سيره نبوى نشانى از ترور به مفهوم امروزين وجود ندارد. حتى در برخى از احاديث برجامانده از پيامبر(ص) ترور نهى شده است. چگونه ممکن است پیامبری که پیامبر رحمت است، بیمحابا و بدون حساب و کتاب به قتل کسی فرمان داده باشد؟(14)
در سيره امامان معصوم(ع) هم نمونههايى از كشتن افراد ديده مىشود كه حيلهگر، بدعتآور، فريبكار، غارتگر، جعلكننده احاديث، غلوكننده امام معصوم(ع)، بهتانزننده به شيعيان، تباهكننده عقايد مسلمانان، هرزه، منحرف، شرور، جرثومه فساد و تباهى، گمراهكننده مردم و... بودهاند. اقدامهاى امامان معصوم(ع) هم معنا و مفهوم ترور را ندارد، به آن دليل كه فرد كشتهشده از سوى امام معصوم(ع) كه شأنيت قضا و افتاء را داشته، مجرم شناخته شده است و مردم با نابودي از انحراف، زنان مسلمان از تجاوز، مسلمانان از بهتان، عقايد مردم از بدعت نجات يافتند، در حالى كه ترور به انحراف فكرى، سلب آسايش عمومى، برقرارى خشونت و نفى امنيت مىانجامد.
پینوشتها:
(1) جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، همان، صص 610 ــ 602؛ محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ترجمه: محمد باقر موسوى همدانى، ج1، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1364، ص664؛ بهاءالدين خرمشاهى، ترجمه و توضيحات قرآن، تهران، نيلوفر و جامى، 1374، ص 27
(2) جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، همان، ج4، ص360؛ محمدحسين طباطبايى، همان، ج5، ص533
(3) جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، همان، ج1، ص610 ــ 602؛ محمد حسين طباطبايى، همان، ج1، ص664؛ بهاءالدين خرمشاهى، همان، ص 27
(4) جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، همان، ج4، ص255؛ بهاءالدين خرمشاهى، همان، ص 113؛ محمدحسين طباطبايى، همان، ج 5، ص520؛ طبرسى، مجمع البيان، ترجمه و نگارش محمد مفتح، ج 7 ،تهران، فراهانى، 1350، ص 13
(5) جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، همان، ج 4، ص 360؛ محمدحسين طباطبايى، همان، ج5، ص 533
(6) همان.
(7) سخنرانى شهيد آيتالله سعيدى پيرامون ترور در اسلام در سال 1343
(8) دعموش عاملى، دايرهًْالمعارف اطلاعات و امنيت در آثار و متون اسلامي، ترجمه: غلامحسين باقر مهياري و رضا گرمابدري، تهران، دانشگاه امامحسين(ع)، 1379، ص283
(9) جمعى از نويسندگان، تساهل و تسامح، تهران، آفرينه، 1379، ص 35
(10) جواد محدثى، مسلم بن عقيل، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1375، ص 25
(11) اصول كافى، ج 7، ص 375
(12) روزنامه كيهان، 5 خرداد 1368، ص 8
(13) امامخمينى(ره) حاضر نشدند حكم ترور حسنعلى منصور، عاقد و طراح كاپيتولاسيون، را صادر كنند: «در قضيه ترور حسنعلى منصور با اينكه... نمايندهاى (از گروه مؤتلفه اسلامى) خدمت ايشان به نجف جهت استيذان فرستاد، آن حضرت (امام خمينىقدس سره) از صدور چنين حكمى استنكاف ورزيدند و اين (گروه) ناچار شد، به سراغ بعضى ديگر... برود.» (جمعى از نويسندگان، تساهل و تسامح، همان)
(14)محسن رضايى در مصاحبهاى با كيهان گفت: «ايشان (امام خمينىقدس سره) خطمشى مسلحانه را نفى مىكردند؛ يعنى به عنوان استراتژى، كار مسلحانه را قبول نداشتند... (تا) جايى كه ايشان اجازه، اعدام خسرو داد (فرمانده نيروى هوايى رژيم پهلوى) را ندادند؛ يعنى آن دوستى كه واسطه ما با حضرت امام بود، گفت كه حضرت امام سكوت كردند و ما از سكوت، برداشت مخالفت كرديم... حضرت امام كار مسلحانه را به عنوان يك مشى و استراتژى قبول نداشتند. ايشان اصل مبارزه را در تودههاى مردم مىديدند و لذا بر آگاهى مردم تأكيد داشتند.» (محاصبه محسن رضايى با روزنامه كيهان، 19 بهمن 1378، ص 8) در واقع امام با هر اقدام نظامي مخالف بود.