شغل: عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سن: 22 سال
وضعیت تأهل: متأهل دارای 2 فرزند
محل شهادت: خیابان ولیعصر
تاریخ شهادت: 5مهر1360
زندگی نامه...
در اواخر فروردین 1338 در یکی از روستاهای اطراف بروجرد در خانوادهای مذهبی بدنیا آمد و به احترام مولای متقیان و امیر مؤمنان علی نام گرفت. تحصیلات ابتدایی را تا ششم ابتدایی در زادگاهش گذراند و همزمان به فراگیری قرآن نیز پرداخت و با استعدادی ذاتی به سرعت قرائت قرآن را آموخت. هنوز سال آخر تحصیلات ابتدایی را نگذرانده بود که به علت کمبود امکانات و همچنین احتیاجات خانواده درس را رها کرد و مشغول کمک به پدرش در امر کشاورزی گردید.
در سال 1349 به همراه خانواده تحت تأثیر سیاستهای خانمان بربادده پهلوی که هدفی جز ورشکستگی و نابودی کشاورزی ایران نداشت، مجبور به ترک زادگاه و عزیمت به تهران گردید و در این شهر به کارهای ساختمانی پرداخت و در تأمین مخارج زندگی خانواده یاور شد.
از سال 1356 به طور مستمر و فعالانه در مبارزات اسلامی مردم ایران شرکت داشت و به همین منظور کار را نیز رها کرد. در پرتو تعلیمات عالیه اسلام و کسب فیض از مجلس وعظ و سخنرانی روحانیون معظم، انسانی دیگر شده بود و دقت میکرد تا همه کارهایش مطابق با شرع باشد.
در دی ماه سال 1357 به اتفاق گروهی از همفکرانش در گروهی به نام «کمیته مذهبی جوان» (بلد مقدسه) که در حضرت عبدالعظیم متشکل شد و در امر انتظامات بسیاری از راهپیماییها شرکت جست و بخصوص به هنگام بازگشت پیروزمندانه حضرت امام جزء انتظامات مراسم بهشت زهرا بود. در ایام الله 21 و 22 بهمن در تسخیر مراکز سرکوب و استبداد رژیم پهلوی فعالانه شرکت داشته و بسیاری از اوقات را نیز در مدرسه امام و در محضر ایشان میگذراند. پس از پیروزی انقلاب نخست همراه با گروه «بلد مقدسه» مأموریت حفاظت از کاخهای سلطنتی را برعهده گرفت و سپس در معیت شهید چمران به نیروی ویژه نخست وزیری پیوست. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت آن درآمد و هنگامی که گروهکهای محارب و کافر در کردستان آشوب به پا کرده بودند به فرمان امام عازم پاوه شد و در کنار شهید چمران مدتی در محاصره ضدانقلابیون قرار گرفت و با شجاعت از کیان اسلام پاسداری کرد.
به حکم وظیفهاش در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مسئولیتهای گوناگونی از جمله خدمت در راه آهن، مراکز اسناد ملی و فرودگاه مهرآباد را پذیرفت و در هر یک از این مسئولیتها منشأ خدمات شایستهای گردید. با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و برای بار اول مدت چهار ماه و نیم در منطقه سر پل ذهاب انجام وظیفه نمود و با متجاوزین بعثی نبرد کرد. در همین مأموریت در اثر انفجار خمپاره از ناحیه دست و صورت مجروح شد و علیرغم میل خودش به اصرار فرماندهان برای مداوا به تهران بازگشت و در طول دوران نقاهت کماکان به انجام وظیفه در محلهای مختلف مشغول بود و در اوقات فراغت برای کسب فیض از محضر اساتید حوزه علمیه به قم میرفت و همچون طلبهای بی آلایش درس میخواند.
پس از چندی مجدداً عازم جبهههای نبرد گردید و در جبهه بازی دراز شجاعانه به مبارزهاش در حراست از کیان اسلام ادامه داد. در همین دوران در یکی از نامههایش نوشت «خدایا به من توانایی بده تا در برابر کسانی که با دین تو «اسلام» مقابله میکنند به ستیز برآیم، خدایا به من ایمانی عطا کن که در راه رسول تو محمد(ص) نلغزم به هنگام شهادت جانگداز شهید مظلوم دکتر بهشتی در جبهه بود و از آنجا برای خانوادهاش نوشت:«سلام بر امام خمینی، چه پنداشتهاند کفار و منافقین، آیا آنان فکر میکنند که با ترور اشخاص این انقلاب خاموش خواهد شد؟»
پس از بازگشت از جبهه به فعالیت مستمر در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه داد و همچنین از کلاسهای درس حوزه نیز غافل نمیماند و علم و ایثار را یکجا میآموخت.
شهادتنامه
صبح روز 5 مهر 1360، شهید منصوری ضمن خداحافظی از مادرش به وی گفت: «مادر من را حلال کن، التماس دعا». این خداحافظی همیشگی او بود و مقدر بود که این آخرین خداحافظیاش باشد. آن روز منافقین کوردل به عبث میپنداشتند که با به آشوب کشاندن خیابانها و کشتار امت حزبالله نظام جامعه را برهم خواهند زد. شهید منصوری به حکم وظیفه به مقابله با این دسیسه شوم شتافت و در خیابان ولیعصر توسط منافقین مزدور به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیتنامه
بسماللهالرحمنالرحیم
ولاتحسبن الذین قتلو فی سبیلالله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
نپندارید آنانی که در راه خدا شهید شدهاند مردهاند بلکه زندهاند و نزد خدایشان روزی میخورند (سوره آل عمران، آیه 168)
خداوندا تو میدانی که ما در این قیام رضای تو را میخواهیم که از ظلم ولو بر یک نفر هم بیزار هستیم و تو میدانی که برای اجرای عدالت تو قیام کردیم و تو میدانی که از این تعدیات و ظلمها بیزار و منزجر هستیم. «امام خمینی»
من امروز چند کلمه با پدر و مادر با برادران و خواهرانم صحبت میکنم که بعد از من هروقت میخواهند با هدف من، راه من و پیام من را بشنوند... اما چون برای این کار از اول صحبتم را تنظیم نکردم اگر مسئلهای را جلو و یا عقب به عرض رساندم مرا میبخشید. اسلام با «لا»ی محمدی (ص) و «نه» علی و حسین (ع) شروع شده است و این «لا» همچنان در مقابل طاغوتهای زمان دیواری بوده است و به پیروان این مکتب میآموزد که هرچه بیشتر در مقابل ابلیسها مستحکم بمانند. باز هم این «لا» گفتن مسئولیت را برای پیروانش مشخص کرده و در اسلام انسان همیشه در راه خدمت به خداست که این همان مسئولیت است که شخص باید قبول کند که قبول این مسئولیت بهترین و راحتترین ثمرهاش شهادت است و شهادت هم در اسلام حقیقی نه مصلحتی به آسانی به دست نمیآید مگر با جهاد و آگاهی و عقیده که این جهاد و عقیده هم باید در رابطه الله باشد. که حسین(ع)بزرگترین آغازگر جهاد و سرور شهیدان آنقدر در این راه پیش میرود که از روزها جنگ مسلحانه و از دست دادن بهترین و رشیدترین یارانش با بزرگترین طاغوت زمان یعنی یزید پسر معاویه که در آن روزها از بیشترین قدرت نظامی و مادی برخوردار بود و حتی اگر از هر گوشهای از جهان نیرو میخواست صدها هزار در اختیارش میگذاشتند که با این ابرمرد تاریخ بجنگد اما حسین (ع) وقتی با 72 نفر در برابر اینها برای پیاده کردن دین محمدی آنچنان شجاعانه در رساندن آوازه این «لا» به گوش تمام جهانیان روبهرو شد و با شکست ظاهری خویش آن شکستی را به آن ناپاکان داد که بعد از قرنها که از این واقعه میگذرد هنوز هم هر انسان آگاه و مکتبی در هر لحظه که حتی یک قطره آب مینوشد اول سلام و درود گرم خود را به او و یارانش میفرستد و بدترین لعنت و نفرین خدا را بر یزید پسر معاویه.
در رابطه با همین مسئله معلم شهید دکتر شریعتی میگوید: آنها که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند باید کاری زینبی کنند و گرنه یزیدیاند.
بله شهادت این آرزوی جاودانه ما و همه پیروان حسین (ع) دو چهره دارد خون حسینی و پیام زینبی و تاریخ داستان تربیت یافتگان مکتب انقلابی قرآن را که از آغوش گرم نوعروسان به سوی میدان جنگ شتافتند و شربت شهادت نوشیدند ضبط کرده است. و من در کمال آزادی و با تمام آگاهی طبق دستور و پیروی از حسین زمان امام امت رهبر انقلاب بزرگ اسلامی و ولایت فقیه و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران یعنی خمینی کبیر این شهادت را میپذیرم تا شاید با خون اندکم پیامی برای دیگر خواهران و برادران داشته باشم. بله دوستان من، ما اسلام را با تمام وجود پذیرفتهایم همچنان که گفته شد این«لا»وظیفه ای را برای ما به وجود میآورد و به ما محول میکند. چون وقت اندک است نمیخواهم از تمام پیامبران و امامان یادی بکنم. فقط میگویم 14 معصوم ما همه به جهاد اعتقاد دارند ما هم به اصول دین و فروع دین اعتقاد داریم من هم میگویم اصول دین سه تا و اصول مذهب دو تا اینها را هرکس باید خود با آگاهی و عقیدهای که نسبت به اسلام دارد باید بشناسد و اما فروع دین که باید از مجتهدین و فقها پیروی کرد یک اصل آن جهاد است که در این زمان تمام آیتاللهها و مجتهدین این جهاد را احتیاج میبینند. مگر این جهاد چیست که این همه مهم است؟ برادران من ما با جهاد میتوانیم با تمام قدرتهای جهانی که با وارد کردن ایسمهایی چون امپریالیسم، صهیونیسم، ناسیونالیسم و کمونیسم و ایسمهای دیگری که میخواهند مذهب را از ما بگیرند با وارد کردن دزدانی به نام مستشار که ما را از نظر صنعتی و کشاورزی به نابودی برسانند. از داخل و خارج از طریق نظامی، سیاسی و ایدئولوژیکی. گاهی میخواهند کودتای نظامی و گاهی میخواهند از طریق فلان خلق و خلق فلان و گاهی مسئله ملیت و ملیگرایی را به میان میکشند گاهی بین اقشار مردم تفرقه میاندازند. پول به تمام رادیوها و تلویزیونها و روزنامهها و دیگر رسانهها که هر کدام به نحوی زیر نظر خودشان است میدهند که بر علیه ما تبلیغات سوء بکنند ما با توجه به همان«لا»و اعتقاد به جهاد میتوانیم در برابر آنها چون کوه استوار بمانیم. وقتی ما دیگر«لاالهالاالله»و«اللهاکبر»نگفتیم همان است که قرآن را از ما میگیرند. نهجالبلاغه را از ما میگیرند. ولایت فقیه را از ما میگیرند. همانی خواهیم شد که شاه را سایه خدا در روی زمین میدانستیم. وقتی«لا»را از ما گرفتند همانهایی خواهیم شد که سید جمال الدین اسد آبادی آن متفکر بزرگ اسلام را در چله زمستان میان آن برف و سرما از یک حجره کوچک با حال مریض و کمترین لباس با آن خفت و خواری از کشور بیرون کردند و کسی هم خم به ابرویش نیاورد، وقتی«لا»را از ما گرفتند دیگر در برابر قراردادهای استعماری چون کاپیتالاسیون و دیگر قراردادها هیچ عکسالعملی نمیتوانیم نشان بدهیم، اگر افرادی هم چیزی بگویند و بخواهند مردم را آگاه بکنند شبانه به خانه آنها میریزند و همه را به زندان و تبعید و شکنجهگاه میفرستند. پدر جان هر روز عاشورا و همه جا کربلاست. تنها خواهشی که من از شما دارم این است که هرگز این خیال را در دل راه ندهی که شاید دیگر پیر شدهام، از شما هم کاری ساخته میشود. بودند کسانی که در راه آرمانشان حتی پیرتر از شما هم مثلاً حبیب ابن مظاهر که یک تنه در ظهر عاشورا جلوی تیرهای آن دژخیمان که مثل باران بهار به طرف مردان حق میبارید گرفت تا حسین(ع)و یاران باوفایش نماز بگزارند. پدر جان شما هم تفنگ مرا به دوش بگیر و از اسلام و «لا»ی محمدی(ص)آنچنان دفاع کن که دیگر هیچ تجاوزگری نتواند به حریم اسلام عزیز کوچکترین تجاوری بکند و بعد از خود این اسلحه را به مادرم و خواهرانم و برادرانم بسپار که هر کدام تا آخرین لحظه برای مکتب خود یعنی اسلام محمدی(ص)بجنگند و تشیع سرخ را هرچه بیشتر برپا دارند. مباد آن تفنگ را بر زمین گذاشت که آن را دشمن برمیدارد و آنچنان بر مغز شما میکوبد که دیگر قدرت تفکر نداشته باشید.
آری من و شما همیشه آرزو میکردیم که ای کاش در جنگهای صدر اسلام میبودیم با قریشها و با معاویه و ابوسفیان و خوارج بجنگیم و از یاران محمد(ص)و علی(ع)و حسین (ع)به حساب بیاییم و شهید و شاهد شویم. اکنون جنگهای صدر اسلام پیش آمده است. اگر در آن زمان جنگ بدر و اُحد و نهروان و کربلا و دیگر جنگها بود امروز جنگ گنبد و کردستان و خوزستان و فارس و جنگ ایران و عراق است. جنگ ایران با آمریکا، ایران با روسیه شوروی، ایران با اسرائیل و با مصر، ایران با اردن و دیگر تجاوزگران. اگر آنها قرآن را بر نوک نیزه میکردند اینها منکر وجود خدا هم هستند. از هر طرف بر این انقلاب نوپا ضربه میزنند. بعد از محمد (ص) و دیگر معصومین هرکسی که برای اسلام راستین خواست کاری انجام دهد آن را به هر شکلی که شد سرنگون کردند. اگر خون مدرسها و نواب صفویها و مطهریها میجوشد تو مادر زینبگونه در کمال افتخاری که نصیبت شده هیچگاه ناراحتی و گریه و زاری به خود راه نده و چون کوهی استوار بر این رنجهایی که از طرف کفار برایت در نظر گرفته شده است استقامت کن.
حالا زمانی نیست که دیگر رفت در صف نفت و بنزین یا نان و گوشت و... ایستاد. چون با جمعآوری چند لیتر نفت یا بنزین یا خشک کردن چند نان نمیشود با امپریالیسمها جنگید. ما در تحریم اقتصادی هستیم باید یادی از یاران پیامبر حضرت محمد (ص) کرد در جریان قیام محمد نیز محاصره اقتصادی، سیاسی از دورههای تعیین کننده انقلاب اسلامی است. سران قریش از نفوذ و پیشرفت آیین یکتاپرستی سخت خشمگین بودند، تصمیم می گیرند تا با محاصره اقتصادی انقلاب را با مشکلات بزرگی درگیر کنند... مستکبران و ضد انقلابیون جمع شده و عهد نامهای امضاء کردند و آن را بر داخل کعبه آویزان کردند و قسم یاد کردند که تا دم مرگ به آن وفادار بمانند. مواد قطعنامه از این قرار است که همه گونه خرید و فروش باید با یاران محمد(ص) تحریم شود. ارتباط و معاشرت با آنان اکیداً ممنوع باشد. کسی حق ندارد با مسلمانان ازدواج نماید. در تمام پیشآمدها باید از مخالفان محمد(ص) طرفداری شود، همان چیزهایی که همین حالا شماها شاهد و ناظر بر آن هستید و این محاصره در حدود سه سال در میان کوههای مکه در درهای به نام شعب ابیطالب طول کشید. فشار و سختگیری به بینهایت رسید، سعدوقاص گفته است. من از میان دره بیرون آمدم در حالی که نزدیک بود تمام قوا را از دست بدهیم، ناگهان پوست خشکیده شتری را دیدم آن را برداشتم و شستم و سوزاندم کوبیدم و بعد با کمی آب مختصری خمیری کردم و از این طریق سه روز به سر بردم به هر حال مسلمانان انقلابی با چنین شرایطی مقاومت کردند. سرانجام همین گروه محاصره شده هسته انقلاب بزرگی را تشکیل دادند که در اندک مدتی دو امپراطور بزرگ روم و ایران را به اسلام فرا خواندند و تسلیم نمودند. هرگز گمان مبرید بدون جهاد و تلاش و تحمل سختی ها رها خواهید شد و این سخت بر پیشینیان گذشته است با رنج و سختی درآمدهاند تا ناپاکان شناخته شوند(قرآن کریم). در نیمی از جهان فعلی انواع تبعیضها و برتری و نژاد پرستیها و اوضاع ظالمانهای بر آن حاکم است. انواع شکنجهها را بر بهترین فرزندان هابیل تحمیل میکنند. خون محمدباقر صدر به زمین ریخته میشود و دیگر همسنگرانش ترور یا ناپدید میشوند.
اینها از اسلام میترسند که دست به این چنین جنایتها میزنند و ما باید از اسلام دفاع کنیم که دفاع هم عقلاً و هم شرعاً واجب است. یک امت که میخواهد سرنوشت خود را به دست بگیرد ودیگر به این جهانخواران باج ندهد به مرزهای یک ملت که میخواهد فریاد مستضعفان جهان را به گوشهای آنهایی که کرند و ناله زاغهنشینان را نمیشنوند برساند حمله میکنند و به داخل خاک آن کشور میآیند و آنها را بمباران میکنند به مریض و مریضخانه رحم نمیکنند، منابع طبعیشان و نفتشان را از بین میبرند وقتی که رهبر این مستضعفین و بردگان میگوید، برادران و خواهران عزیزم که چشم امید من به شماست با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح را برگیرید و چنان از حیثیت و شرافت خود دفاع کنید که قدرت تفکر علیه خود را از آنان سلب نمایید. به آن رهبر و آن امت بیشرمانه هزاران هزار اتهام میزنند. برادران و خواهران عزیزم برای رضای خدا قیام کنید، نمیشود عثمانی زندگی کرد و از ابوذر سخن گفت. برای رضای خدا از مکتب خود با چنگ و دندان نگهداری کنید. یادی از علی(ع)امام اول که با گفتار و پندار خود امیرمؤمنان شد. من نمیتوانم نام خود را علی نهم ولی از کردار او دور باشم، که آن اشکی که از چشمان علی(ع)میآید با آن شمشیری که در جنگها میزند و هر دو برای رضای خداست، آنجا که حضرت علی(ع)شمشیر به دست میگیرد برای دین است که صخره و مانعهای بر سر راه این انقلاب و دین خداست که باید برداشته شود، آنجا که شب در رختخواب پیامبر(ص)میخوابد و پیامبر را شبانه از شهر بیرون میکند برای رضای خدا بود که آن«لا»را از مردم نگیرند. در آن روز محمد«لا»بود و امروز هم ما آن«لا»را داریم که یکی از بازماندگان همان پیامبر است. او امام خمینی است، خمینی هم پیرو راه حضرت محمد(ص)وعلی(ع)است و نگهبان همان قرآن است. امام خمینی استاد آن مکتب است. فریادگر همان یتیمان و زاغهنشینان است. اگر محمد(ص)در 1400 سال پیش «نه»گفت در برابر جهالتها و شرکها، در برابر خدایگانهای دستساز«نه»گفت، امروز هم امام خمینی گرفتاریهایش همانان است و کلی بیشتر که بعد از 1400 سال که گذشته دوباره میخواهد همان شیعه علوی و شهادت و تشیع سرخ را در جهان رواج دهد. بله، شهادت، شهادت، آرزوی هر مسلمانی که اسلام واقعی را درک کرده باشد است.
برادران و خواهران و دوستان من از شما میخواهم که از رفته و کشته شدن فی سبیلالله ناراحت نباشید، چون انقلاب ما که حرکت بزرگ مستضعفین جهان بر علیه مستکبرین و جهانخواران شرق و غرب میباشد به زودی به ثمره نهایی میرسد و تمام مستضعفین از قید بندگی و بیچارگی آزاد میشوند، ما در زمانی به سر میبریم که سرنوشت خود را باید به دست بگیریم شاید بعضیها فکر کنند که انقلاب ما پیروز شده است، بله پیروز شده اما تا به حال پیروزی مقدماتی بوده است، پیروزی ما زمانی است که دیگر در جهان ظلم نباشد و ما که میخواهیم این انقلاب را به تمام جهان صادر کنیم و زمینه را برای حکومت حضرت مهدی(عج)آماده کنیم تا با ظهور حضرت مهدی(عج)توحید، سراسر آسیا، اروپا، آمریکا و افریقا را فرا گیرد و همه جا در زیر بیرق الله اکبر و لااله الاالله یک شعار بدهند، آن هم شعار اللهاکبر، آن وقت است که دستگاههای جاسوسی، ماهوارههای هوایی و ستون پنجم به کار میافتد، مدرنترین سلاحهای نظامی، ماهرترین کارشناسان نظامی و دیگر رشتهها به کار گرفته میشوند، به طور پنهانی و آشکار با ما میجنگند در حالی که شهرهای مرزی ما را شاید بیشتر از نیمی آنها را گرفتهاند، آتش بس اعلام میکند، میانجی میفرستند، شورای امنیت تشکیل میدهند، آن هم چه شورای امنیتی که به جز یک نفر نماینده خود ما دیگر افراد همه از آنها است، تازه مهمتر این است، همیشه یا غرب آن را «وتو»میکند یا شرق، اینها میخواهند یک فلسطین دیگر، یک قدس دیگر، یک جنوب لبنان دیگر به وجود بیاورند، ما را در یک کوچه بنبست قرار میدهند بعد میگویند آتش بس، مذاکره، نه اینها کور خواندند. ما همه اینها را به حساب آن میگذاریم که میخواهیم حکومت جمهوری اسلامی را در سرتاسر جهان حکمفرما کنیم. پس آن غرامتها را هم با کمال میل میپردازیم. من باز هم انقلاب را در مرحله خون دادن میبینم، آن قدر خون میدهیم که سرتاسر جهان را خون بگیرد. اما محال است که یک قدم به عقب برگردیم، ما میجنگیم تا آنها خسته شوند. چون امام ما گفته آنکه برای خدا قیام کرده در هر دو حال پیروز است. اگر همه کارترها و برژنفها را به جهنم فرستادیم و خودمان زنده ماندیم که پیروز در دنیا هستیم و حکم خدا را مو به مو در تمام جهان اجرا میکنیم. اگر هم کشته شدیم که پیروزیم، پیروزی را در آخرت به دست آوردهایم، خلاسه در هر دو جهت ما پیروزیم. پس ما منزوی نیستیم، شرق و غرب منزوی هستند. امروز که تاریخ 3/7/59 است، هیچ چارهای به جز جنگیدن نداریم. شاید هم این بنده حقیر خدا این طور فکر میکنم باید جنگید و ملتها را آگاه کرد که برای چه میجنگیم، ما پیروز هستیم و با یاری الله ملتها را هم پیروز خواهیم کرد.
به امید ظهور امام عصر مهدی (عج) و طول عمر و سلامتی حضرت امام خمینی و پیروزی رزمندگان اسلام و شفای معلولین و مجروحین انقلاب اسلامی و نابودی جهانخواران آمریکا و شوروی و ایادی آنها مخصوصاً صدام و اسرائیل و فرانسه و... و وحدت مسلمین جهان و صادر کردن انقلاب اسلامی و زیارت کربلای حسینی و نجف و قدس...
بنده حقیر علی منصوری3مهر59
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
با دعای تمام امت حزبالله: خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار (آمین)