هر حمله تروریستی به دولت این فرصت را میدهد تا وضعیتی اضطراری را کلید بزند و مردم را بیشتر کنترل کند. این موضوع نمونهای از مهندسی اجتماعی است؛ چراکه مردم بیشتر و بیشتر تحت کنترل و نظارت «برادر بزرگ» قرار میگیرند و در همین خلال، مردم از نظر روانی بسیار شکننده، ضعیف، و روانگسیخته میشوند. در این حالت است که آنها به مَکرون رای میدهند.
لوسین سوری [1] نویسنده و پژوهشگر فرانسوی و کارشناس مبحث «مهندسی اجتماعی»[2] است. وی مؤلف کتابهای پرفروشی را همچون بازگشت به میدان: جنگ ترکیبی ناتو (2017)[3]؛ دزدان دریایی نورونی: تأملاتی درباره مهندسی اجتماعی (2016)[4]؛ حکمرانی با هرج و مرج: مهندسی اجتماعی و جهانی شدن (2014)[5]؛ انجمن بی شرمی: تبلیغات و پیدایش جامعه مصرف کننده (نویسنده مشترک، 2014)[6]؛ و الیگارشی (1999)[7] است. سوریز به همراه 25 شخصیت ضدصهیونیستی از اروپا و آمریکای شمالی، اردیبشهت ماه سال جاری به تهران آمد تا در چهارمین کنفرانس بینالمللی افق نو شرکت کند.
به گزارش پایگاه خبریتحلیلی هابیلیان (خانوادۀ شهدای ترور کشور) آنچه در ادامه میآید، متن پیاده شده گفتگوی خبرنگار هابیلیان با این پژوهشگر برجسته است که در حاشیه کنفرانس به انجام رسیده است. سوریز که حوزه تحقیقاتی اش در چندسال اخیر مبحث «مهندسی اجتماعی» بوده است، در گفتگوی پیش رو درباره این مقوله و مقولات مرتبط با آن مانند جنگ نرم و انقلاب رنگی و رابطه آن ها با پدیده تروریسم، و نیز دورنمای تروریسم در فرانسه صحبت کره است.
هابیلیان: به عنوان اولین پرسش، ممکن است کمی درباره اصطلاح «مهندسی اجتماعی» برای ما توضیح بدهید؟
سوریز: در سالهای گذشته، مطالعاتی در زمینه فلسفه، ارتباطات، و زبانشناسی داشتم. سپس در تماس با افرادی قرار گرفتم که در زمینه بازاریابی، مدیریت، و امنیت رایانهای فعال بودند، و حدود ده سال پیش بود که واژهای خاص در این زمینه به گوشم خورد؛ آن واژه، «مهندسی اجتماعی» بود. از خودم پرسیدم «این کلمه به چه معناست؟» به دلیل آنکه در کتب، جزوات و مقالات گوناگون در زمینه مدیریت، بازاریابی، و اطلاعات اقتصادی (EI) به این عبارت برخورده بودم. بنابراین، تصمیم گرفتم خود به تحقیق در مورد آن بپردازم و دریافتم که مهندسی اجتماعی روش، تکنیک، و علمی است که درک و آگاهی ما را درباره دنیایی که در آن زندگی میکنیم، بالا میبرد؛ زیرا کل دنیا و یا حداقل، جهان غرب، در حال انحراف و رفتن به قهقراست.
جهان غرب تحت تاثیر گروههای فشار و لابیهای مختلف است، و این کفایت نمیکند که این نوع کنترل/تسلط را تنها در قالب لابیها توصیف کنیم؛ چون که آنها همگی از یک علم مشابه بهره میگیرند. اگر به اتفاقاتِ در حال وقوع دقت کنیم، میتوانیم آنها را بر اساس مهندسی اجتماعی تحلیل کنیم. مهندسی اجتماعی یعنی دگرگون کردن ماهیت یک سوژه اجتماعی اعم از فرد، گروهی از افراد، کشور، وحتی فراتر از آن، دگرگون کردن فرهنگ و هویت. برای دگرگون کردن ماهیت این هویت، به نحوی که ماهیت قبلی خود را از دست بدهد و به ماهیت مورد نظر شما تبدیل شود، لازم است آن را هک کنید؛ چراکه اکثر هویتها، یعنی افراد، کشورها، و فرهنگها، نیازی به تغییر حس نمیکنند؛ چون با محیط پیرامون خود خو گرفتهاند. در اینجا میتوان از نوعی بومشناسی فرهنگی صحبت کرد: هر ملت، فرهنگ و هویت خود را همگام با پیرامونش، بسط و توسعه میدهد؛ ازین رو، برای ایجاد تغییر در این همسانی و هویت، باید سوژه مورد نظر را هک کرد، زیرا خود آن تمایلی به تغییر ندارد. هک کردن یعنی ایجاد تغییر در هویت سوژه اجتماعی موردنظر، مثلاً بافت فرهنگی فرانسه، به نحوی نامحسوس و نامرئی. یکی از مباحث مهم در مهندسی اجتماعی، «سازههای اجتماعی» است. در نظر یکی از متخصصان امر، سازه اجتماعی مترادف با مهندسی اجتماعی است و به این معناست که در توصیف گروههای اجتماعی، مانند خانه و اهالی آن، باید کنترل و تسلط حاکم در آن را متلاشی کرد، آن هم به شیوه سنتی و نه مهندسی. برای ایجاد تغییر در چیزی، ابتدا باید برخی قسمتها، و گاهی اوقات همه سازههای آن را، به شیوهای کنترلشده تخریب کرد. در مجموع، میتوات گفت مهندسی اجتماعی به دگرگونی مستمر و مخفیانه و روشمند سوژههای اجتماعی (افراد یا گروه ها) اشاره دارد.
سوال بعدی این است که آیا رابطهای بین مهندسی اجتماعی و تروریسم وجود دارد؟ به عبارتی دیگر، آیا مهندسی اجتماعی میتواند به تروریسم خدمت برساند؟
البته. حدود ده سال پیش کتابی را از نائومی کلاین خواندم به نام دکترین شوک که به نوعی به مهندسی اجتماعی مربوط میشد. نویسنده در این کتاب از کنترل ذهن، سازمان سیا، و اینکه چطور این سازمان، با توسل به شکنجه، به تغییرات اجتماعی و روانی را برمیانگیزاند، صحبت میکند. میتوان این شیوه را به گروههای اجتماعی تسری داد و از طریق دامن زدن به حملات تروریستی میتوان این گروهها را وادار به تغییر کرد؛ زیرا بدون چنین ضربه و شوکی، این گروهها احساس نیاز به تغییر نمیکنند. پس میتوان بطور مصنوعی، شوکی را وارد کرد و نهایتا باعث وقوع حملهای تروریستی شد. اگر میخواهید گروههای اجتماعی، که ممکن است یک کشور باشد، را به نحوی مطلوب تغییر دهید، ابتدا مشکل را خلق کنید و سپس راهحل آن را ارائه کنید. اینگونه، بدون دیدهشدن، باعث تغییر میشوید. به نحوی که این تغییر نهانی به نفع شما میشود و نه به نفع این گروه ها. در سال گذشته در فرانسه، ما شاهد حملات تروریستی بسیاری بودیم. این حملات هر دفعه به سود دولت بود. یک نکته مهم درخصوص حملات تروریستی این است که با قطعیت نمی توان آن را به گروهی خاص منتسب کرد. نکته دیگر این که هرگز نباید به روایتهای رسمی ای که رسانه ها منتشر میکنند، اعتماد کرد؛ چون هر دفعه در این روایت ها با تناقضات و موضوعات عجیب و غریب و روبرو میشویم. درست مانند حادثه یازده سپتامبر که روایت رسمی رسانه ها عناصر القاعده را عامل حملات معرفی کردند؛ اما برخی روایتهای دیگر میگویند که این حملات را مزدوزان عرب با همکاری افرادی از موساد و سیا به انجام رساندند؛ و برخی دیگر نیز آن را به خود موساد و سیا منتسب کردند، اما به هر حال دادن نظر قطعی در مورد آن مشکل است.
درباره حملات فرانسه، آنچه به طور مطمئن میتوان اظهار داشت این است که تبعات آن حملات به سود دولت فرانسه و درحقیقت صهیونیستها، متحدین آمریکا و طرفداران جهانیسازی بود و برای مردم فرانسه فایدهای نداشت. هر دفعه، آن حملات تروریستی فرصتی را برای دولت فرانسه پدید میآورد تا مردم را در جهتی سوق دهد که مطلوب صهیونیسم، آتلانتیسیسم، اروپاییسم، و به طور کل لابیهای حاکم بر دنیای غرب است. بنابراین، حملات به سود آنها و نه مردم بوده است. البته پرواضح است که حملات تروریستی هرگز به نفع مردم برنامهریزی نمیشوند، اما به هر تقدیر، این نتیجه محرز است که این حملات به سود دولت است. به یاد میآورم پس از حمله شارلی ابدو، دولت فرانسه از برنامه ریزی برای سازماندهی تظاهراتی علیه تروریسم خبر داده بود، اما درست در زمان وقوع حمله تروریستی، دولت خبر از این حمله داد: «این حمله خطرناک است و تعداد تروریستها بسیار زیاد است. آنان کلاشنیکف دارند؛ بسیار خطرناک اند. کشور در وضعیتی اضطراری قرار دارد! سه روز بعد، شنبه، تظاهراتی را علیه تروریسم برپاخواهیم کرد.» اما طی این سه روز، هیچ تروریستی نه دستگیر و نه بازداشت شد. به عبارت دیگر، آنها میتوانستند حمله دوم خود را در خلال تظاهرات که از عصر روز حادثه شکل گرفته بود، انجام دهند، چون کلاشنیکف و نارنجک داشتند! پس در این زمان دولت به ما وضع اضطراری اعلام میکند و میگوید تروریستها خطرناکند، و ما برای برپایی تظاهرات علیه تروریسم برنامهریزی میکنیم. بنابراین، قسمتی از حمله را باید به این دولت منتسب کرد، چرا که دولت تروریستها را کنترل میکرد و میدانست که پیش از آغاز تظاهرات، آنها را دستگیر میکند. سایتهای جالب بسیاری، البته به زبان فرانسه و نه انگلیسی، در فرانسه وجود دارد که خلاصهها و مقالات بسیاری درباره صهیونیسم و نقش آن، نه بطور مستقیم، در حملات تروریستی را ارائه میکنند.
ترجمه این سایتها و وبلاگها مفید خواهد بود. پس هر حمله تروریستی به دولت این فرصت را میداد تا وضعیتی اضطراری را کلید بزند و مردم را بیشتر کنترل کند. این موضوع نمونهای از مهندسی اجتماعی است؛ چراکه مردم بیشتر و بیشتر تحت کنترل و نظارت «برادر بزرگ» (دولت) قرار میگیرند و در همین خلال، مردم از نظر روانی بسیار شکننده، ضعیف، و روانگسیخته میشوند. در این حالت است که آنها به مَکرون رای میدهند. مردم به دلیل حملات تروریستی تحت فشار روانی فوقالعادهای قرار گرفته و متأثر از احساس عدم امنیت میشوند، که بیشتر ناظر بر مهاجرینی است که از شمال آفریقا میآیند. من نمیگویم که اسلام این عدم امنیت را به وجود میآورد؛ بلکه مهاجرت است که نقش پررنگی در این زمینه دارد. بنابراین باید گفت که این وضعیت در فرانسه معلول فرایند مهندسی اجتماعی، آن هم در مقیاسی وسیع، است، که از گذشتههای دور، مثلا دهه شصت، آغاز شده. متأسفانه زمان کافی برای تدقیق در این مسئله نداشتیم و در مورد آن زیاد صحبت نکردیم. باید گفت فرانسه و جهان غرب تحت تأثیر نیرویی قرار دارد که میخواهد ماهیت ما را دگرگون کند؛ چون ما مردم غرب، به خصوص مردم فرانسه، مانند موشهای آزمایشگاهی ای هستیم که روی ما آزمایش انجام میدهند. همه چیز در فرانسه دست به دست هم داده برای ایجاد مشکل بین مردان و زنان، بین والدین و فرزندان، بین مردمی با ریشههای متفاوت مثلا سیاهان آفریقا و کشورهای مسلمان و بطور کل ناشی از مهاجرت، و در کل، برای خلق آشوب و هرج و مرج. بنابراین، این مسئله نوعی جنگ است، و ما باید حواسمان باشد که طبیعی رفتار کنیم، وقتی که وضع موجود کاملا غیرطبیعی است. وضع در حال وقوع نیاز به نامگذاری دارد؛ پس من این را جنگ مینامم، این را نوعی نسلکشی اروپاییان میدانم، که میخواهد آنها را تغییر دهد، و آنها را توسط نوع مطیعتری از بشر جایگزین کند. مطمئن نیستم این واژه صحیح است، اما باید با آن رفتاری قاطع داشت، افرادی که کاملا پذیرا و انعطافپذیر هستند. همه جوامع، مسلمانان، فرانسویان، و دیگر ملل باید پذیرا و سازشپذیر با هرنوع شرایط و هر نوع مردمی باشند. در این شیوه است که اسلام به ابزاری بدل میشود تا درهای اروپا را باز کند.
کمی از دورنمای اسلام در فرانسه برای ما میگویید؟
اسلام در فرانسه به ابزاری تبدیل شده است در دست صهیونیست ها. همه ما اصطلاح اسلام هراسی به گوشمان خورده است. اما در فرانسه، با پدیده دیگری روبرو هستیم به نام اسلامدوستی. به عنوان مثال، ژاک اتلی[8] و برخی از صهیونیستهای معروف دیگر حامی امانوئل مَکرون هستند و اذعان میکنند که بله، باید به مردم مسلمان فرانسه و اروپا کمک کرد تا بتوانند درآمد و قدرت بیشتری کسب کنند. بنابراین، مسلمانان اروپا و فرانسه، یک روز تروریست اند و روز دیگر، امید آینده. یک روز، صهیونیستها میگویند مسلمانان تروریست اند، روز بعد،برخی دیگر از صهیونیستها میگویند که مسلمانان عناصری لازم برای آینده اروپا هستند. پس این مسئله دو وجه دارد که باید هر دو را درک کرد. هم اسلامهراسی و هم اسلامدوستی. این موضوع مردم فرانسه را سردرگم میکند، چون یک روز باید از مسلمانان بترسند و روز بعد، باید آنها را به عنوان آیندهسازان اروپا و جانشینان ما دوست داشته باشند. در هر حال، من نمیگویم این مسئله صحیح و مطلوب است؛ من معتقدم یک روز رسانهها و سیاسیون میگویند مسلمانان تروریست اند، و روز بعد مسلمانان را لازمههای آینده خطاب میکنند. پس با مسئله بغرنجی روبرو هستیم. در هر حال حاضر در فرانسه با دو جمعیت از مسلمانان روبرو هستیم: شیعیان و سنیهای تحت سلطه عربستان سعودی و قطر. با توجه به اینکه بسیاری از مردم فرانسه بر این باورند که فرانسه نیز در دو یا سه نسل آینده مسلمان خواهد شد، این سؤال پیش میآید که فرانسه سنی میشود یا شیعه؟ مسلماً صهیونیستهای حامی اسلامیسازی فرانسه و اروپا، مخالف تشیع هستند. آنها تمایل دارند که فرانسوی ها به مسلمانان سنی تبدیل شوند. بنابراین، آنان از مسلمان سنی حمایت کرده و به آنها کمک میکنند تا رشد و توسعه یابند. پس ما باید از هر دو وجه این سوال کاملاً آگاهی داشته باشیم. ما از این موضوع آگاهی داریم، اما برخی مردم فرانسه خیر؛ آنها تنها یک وجه این مسئله را میبینند و اسلامهراس میشوند، زیرا ما به آنها میگوییم که دوست داشتن اسلام چگونه است و برخی دیگر اسلامدوست میشوند زیرا ما به آنها میگوییم اسلامهراس شوند. در حقیقت با دو برداشت از اسلام مواجهیم که تحت کنترل یک شخص قرار دارند. هر دفعه صحبت نهایی را چه کسانی میکنند؟ صهیونیستها. آنها این موضوع را در قالب دو بیان مختلف ارائه میکنند مانند روز و شب و یا سیاه و سفید، اما در جاهایی دیگر به طرزی مشابه از این مسئله صحبت میکنند. ژک اَتَلی روزنامهنگار، این مسئله را ساده مییابد. شما در فرانسه به صهیونیستهای بسیاری بر میخورید که میگویند ما مشکلی با مسلمانان نداریم و آنها افراد خوبی هستند. حتی میگویند مسلمانان از مسیحیان، از برخی جهات، بهترند، و مسیحیت باید از بین برود.
چرا دولت فرانسه تا به حال از مهندسی اجتماعی برای جلوگیری از گرایش مسلمانان این کشور به رادیکالیسم بهره نگرفته است؟
چون که دولت علاقهای به این کار ندارد. دولت فرانسه برای اسرائیل کار میکند و نیاز به جهادیهای جوان دارد تا آنها را به سوریه، عراق، و حتی شاید روزی به ایران، بفرستد. برنامه صهیونیست ها این است که بعد از به آتش کشیدن سوریه و عراق توسط جهادی ها، توسط اسرائیل و آمریکا به ایران حمله کنند. البته این جنگ، نرم نخواهد بود؛ بلکه جنگی کلاسیک همراه با حملات موشکی خواهد بود. سپس به روسیه حمله میکنند، بعد چین، و نهایتاً کل دنیا؛ زیرا صهیونیستها دنبالی جهانیسازی و سلطه بر کل دنیا هستند. بدین منظور علاوه بر کنترل ذهن، باید بر مرزها، قلمروها، و سرزمینها استیلا یافت. بنابراین، این طرح سلطه بر کل کره زمین، طرحی جهانی است؛ در این طرح، فرانسه در حال حاضر به پرورشگاهی بدل شده برای تولید جوانان آشوبگر، که شما میتوانید از بین آنها دست به انتخاب بزنید. میتوانم اثبات کنم که این وضعیت کنونی فرانسه است. در محل کار من، مسجدی سلفی وجود دارد که تعطیل شد. شهردار برای بازگشایی دوباره آن تلاش کرد. برخی از جوانان فرانسوی همین مسجد به سوریه رفتند تا به داعش ملحق شوند؛ اگر من رییسجمهور یا رییس پلیس بودم، این مسجد را قطعا میبستم؛ اما آن مسجد تعطیل و دوباره بازگشایی شد که این مسئله بدین معناست که علاوه بر پلیس، قدرتهای دیگری نیز در بازگشایی این مسجد دخیل بودند.
یعنی شما معتقدید که جهادیهای سوریه برای اسرائیل کار میکنند؟
بله. در واقع، اسرائیل کشور بسیار کوچکی برای نتانیاهو و دیگر سیاسیون یهود است و آنها میخواند از طریق برنامه اسرائیل بزرگ، مرزهای خود را گسترش دهند. آنها از جوانان مسلمانان برای تحقیق این امر در سوریه، و شاید در آینده در ایران، بهره میگیرند؛ چون در حقیقت اسرائیل باید بر کل دنیا، و نه فقط خاورمیانه، مسلط شود. البته خود اسرائیل و صهیونیسم مستقیماً وارد عمل نمیشوند و به مانند فرانسه عمل میکنند که در آن، دولت تحت کنترل کامل صهیونیسم است. ما باید ایدئولوژی، ادیان، عقاید و اسطورههای سیاسی، و جهان بینیها را فراموش و حتی عوض کنیم. باید در این مسئله تدقیق کنیم که این جهانبینیها چطور توسط افرادی خاص استفاده میشود تا رفتارها را کنترل کرده، بیانگیزانند، و موجب رفتار خشونتآمیز شوند. میتوانیم ببینیم مثلا موساد، سیا، و انجمن یهودیان از اسلام استفاده میکنند تا حملات علیه سوریه، و شاید روزی ایران، را صورت دهند، البته، اگر بشار اسد سقوط کند که نخواهد کرد. من به این علت حامی اسد، پوتین، و ایرانم؛ چون بدنه اصلی حاکم در این کشورها، بر خلاف فرانسه، تحت کنترل و نظارت قرار ندارد. انگار ما باید بدنه حاکم خود را از این وضعیت آزاد سازیم. برای کنترل کامل بدنه حاکم در روسیه، ایران، و سوریه، لازم است نوعی نبرد، مثلا انقلاب مردمی، رخ دهد، اما این هم کافی نیست؛ این مسئله یک بار در اوکراین نتیجه داد، اما این کافی نبود و باید خشنتر میشد. این قضیه ابتدا با انقلاب مردمی آغاز شد و در حال حاضر به جنگ داخلی تمام عیاری تبدیل شده است. در سوریه نیز دقیقا همین اتفاق افتاد. در لیبی نیز جنگ داخلی رخ داد و قذافی سریعاً سرنگون شد.
در ایران، انقلاب رنگی را به مثابه نوعی جنگ نرم توصیف میکنند. آیا با این تعبیر موافقید؟
بله، این اصطلاح رابطه تنگاتنگی با جنگ نرم دارد؛ این اصطلاح (جنگ نرم) نشان میدهد که جنگ فقط به صورت فیزیکی رخ نمیدهد؛ بلکه ممکن است به صورت ذهنی نیز رخ دهد. پس جنگ نرم نوع جدیدی از جنگ است. در قسمتی از «سفر تثنیه» تورات از چگونگی غلبه بر یک شهر، بدون جنگ، سخن به میان میآید. جمله بدین صورت است «هنگامی که میخواهید بر شهری یورش ببرید، به آن صلح را پیشنهاد دهید؛ اگر شهر دورازههایش را به روی شما گشود، تمامی مردم آن، بردههای شما خواهند بود، و شما هرآنچه را که میخواهید، میتوانید به دست آورید.» بنابراین، این نمونهای از جنگ نرم و مهندسی اجتماعی است: جنگی با مکر و خدعه و همچنین، زیرکی. پس در این جنگ شما قویتر نیستید، بلکه هوشمندتر و زیرکتر از طرف مقابلید که به لحاظ فیزیکی از شما قویتر است. بنابراین، این جنگ نامتقارن/نابرابر است. کتابی معروف و قدیمی در این زمینه وجود دارد به نام هنر نبرد، که هدفش توضیح این است که چگونه میتوان در جنگها و نبردها، بدون درگیری فیزیکی، و صرفاً با استفاده از نیروی فکری-ذهنی، پیروز شد؛ به کمک این توانایی که چگونه ظواهری فریبنده ایجاد کنید؛ چگونه خود را ضعیف نشان دهید، در حالی که قدرتمندید. گاهی اوقات همین حد برای پیروزی نتیجه میدهد، زیرا اگر دشمنتان باور کند که شما ضعیف هستید، حفاظ خود را برداشته و به شما اجازه ورود میدهد. بنابراین، مطابق با نقلقول سفر تثنیه، صلح پیشنهاد کنید و به دشمن نشان دهید که خطرناک نیستید، تا دروازههای ورود را برای شما باز کند. این معنای حقیقی هک است. شالوده بنیادی هک عبارتست از اینکه چطور بر چیزی به کمک هوش و زیرکی، و نه به زور، تسلط پیدا کنیم. باید اذعان کنم که در حال حاضر اروپای غربی، و علیالخصوص فرانسه، در جنگ قرار دارد، اما جنگی از نوع نرم و بدون اعلام جنگهای علنی و آشکار.
بسیاری از مردم اصلا از این جنگ مطلع نیستند، زیرا این جنگ نهان است و نمیتوان تعیین کرد که دشمن کیست و کجاست. این جنگ هزار چهره دارد؛ از لحاظ سیاسی، از چپ و راست میآید، از دین و مذهب مایه میگذارد ولی در واقع از همه جا سرچشمه میگیرد. دلیل این است که هر کسی را میتوان به سلاحی تبدیل نمود. اتاق فکرهای سیا از مفهوم جنگ دستهای صحبت میکنند، یعنی نبرد با استفاده از گروهها و دستههای کوچک. پس ضعیفها در دستههای کوچک به نبرد میروند. چون طرف ضعیف در این جنگ نابرابر، راه دیگری ندارد، مانند فیدل کاسترو، که از دستههای کوچک چریکها استفاده میکرد. معهذا، در حال حاضر، طرف قدرتمند مانند سیا، ایالات متحده، و یا اسرائیل، هم با استفاده از دستههای کوچک، جنگ راه میاندازند. بنابراین تمیز دادن ضعیف از قوی در این زمینه تقریبا ناممکن میشود؛ اینکه چه مهاجم کیست و مدافع کدام است. ما در هزارتویی گرفتاریم که بازشناسی مسائل از هم را غیرممکن کرده است.
پی نوشت:
[1]. lucien ceris
[2]. Social Engineering
[3]. Retour sur Maidan - La guerre hybride de l'OTAN
[4]. Neuro-Pirates – Réflexions sur l'ingénierie sociale
[5]. Gouverner par le chaos - Ingénierie sociale et mondialisation
[6]. La société de l'indécence : Publicité et genèse de la société de consommation
[7]. Oliganarchy
[8]. Jacques Attali, مشاور فرانسوا میتران، رئیس جمهور سابق فرانسه و مؤسس بانک بانک توسعه و بازسازی اروپا