سازمان حزم
عادل سویدی و حبیب نبگان از عناصر قومگرا، تجزیهطلب و تروریست عرب خوزستان و مقیم كشورهای هلند و دانمارك، در راستای انسجام گروههای تروریستی تجزیهطلب مقیم خارج از كشور در اوایل سال 2010 و همزمان با سالروز تولد جمال عبدالناصر در قاهره، طی یک کنفرانس رسانهای تأسیس گروهی بهنام سازمان ملی آزادیبخش اهواز (حزم) را با رویكرد مذهبی افراطی (وهابیت)، اعلام کردند.
این گروهک ائتلافِ چهار تشکل، سازمان ملی اهواز(عربستان)، مقاومت ملی آزادیبخش اهواز، جبهه العربیه لتحریر الاهواز، حركه النضال العربی لتحریر الاهواز و 120 نفر از بهاصطلاح مبارزان عرب دیگر میباشد.
رهبران این جنبش هدف از تأسیس آن را چنین بیان داشتهاند: «هدف جنبش، مبارزه با ادامۀ اشغال سرزمین عربی اهواز است که از سال 1925 بهدست اشغالگران فارس افتاد و آنان سعی در گسترش فرهنگ خود در اهواز دارند. تأسیس این سازمان نیز گامی دیگر در راه آزادسازی این سرزمین است. مشکل ما با نظام حاکم در ایران نیست، بلکه با دولتهای ایران است که از سال 1925 تاکنون ملت اهواز را سرکوب نموده و به این ملت اجازه نمیدهد که از حقوق و مطالبات خود دفاع کند.»
حزم با الهام از سازمان آزادیبخش فلسطین در راستای بینالمللی و رسانهایكردن قضایای مردم عرب استان خوزستان، جلب توجه، اعتماد، حمایت مادی و غیرمادی سازمانهای بینالمللی و اتحادیه عرب و تشدید اقدامات تروریستی در داخل کشور بهویژه مناطق عربنشین استان اعلام موجودیت کرد.
برخی از فعالان جریان تجزیهطلبی عرب خوزستان در سایتهای اینترنتی خود از تصمیم حزم مبنیبر قراردادن مقر دائمی خود در قاهره خبر دادند.
مبارزۀ سازمان ملی آزادیبخش اهواز دارای اشکال متعددی است که ازجمله میتوان به مبارزات سیاسی مسالمتآمیز و مقاومت مسلحانه اشاره داشت. مقاومت اعضای سازمان تنها محدود به عملیاتهای مسلحانه نیست، بلکه مبارزات فرهنگی را نیز شامل میشود.
عادل سویدی در مصاحبه با سایت اینترنتی الشرقالاوسط در راستای جلب حمایت خارجی بهصراحت از کشورهای عربی و غربی میخواهد که در راستای سیاستهای ایرانستیزانه از این جریان حمایت کنند:
«با توجه به موقعیت استراتژیک اهواز و ثروتهای فراوان این اقلیم، بیشک حمایت از ملت عرب اهواز، میتواند مانع مهمی برای مقابله با خطر نفوذ ایران باشد.» بعد از چند ماه تشكیلات جبهه العربیه لتحریر الاحواز در اطلاعیهای جدائی خود را از این تشكیلات اعلام نمود.
سپاه صحابۀ ایران
گروهک سپاه صحابه وابسته به گروهك تروریستی جندالله، در اواخر سال 1389 با هدف فرافكنی و فرار از عواقب اقدامهای تروریستی این گروهک تشكیل شد. گروهك سپاه صحابه پس از صدور اطلاعیهای موجودیت خود را اعلام کرد و بعد از آن قتل چندین نفر و همچنین انفجار خط لوله گاز قم را پذیرفت.
رهبری این گروهک را در سطح جهانی سرویسهای اطلاعاتی کشورهای بیگانه بهخصوص کشور پاکستان بر عهده دارند که با اهداف ازپیش طراحیشده و بهطور سازمانیافته به هدایت گروهک مشغول میباشند. سرکرده اصلی گروهک شخصی با نام محمدگل شهبخش میباشد. محمدگل شهبخش، داماد خدابخش شهبخش(معدوم)، شرور و قاچاقچی پشتیبانیکنندۀ گروهک تروریستی جندالشیطان است. عناصر این گروهک با رویكرد اعتقادی مذهبی افراطی (وهابیت) به فعالیتهای تروریستی ازجمله بمبگذاری و ترور افراد میپردازند و همچنین در امر قاچاق مواد مخدر نیز فعال است.
فرقان
گروهک فرقان بهرهبری طلبهای با نام علیاکبر گودرزی، یکی از شاخصترین گروههای نهتنها منفصل از روحانیت، بلکه مخالف صریح با روحانیت بود. این گروهک پس از پیروزی انقلاب با اسلحههایی که از پادگانهای نظامی بهدست آورده بود، وارد فاز نظامی شده و به ترور روحانیون سرشناس و افراد تأثیرگذار در انقلاب اسلامی پرداخت. این گروهک همزمان با رشد فزایندۀ نسل جدید مذهبی و متأثر از جریانهای روز، توانست در شماری از مدارس و مساجد تهران عدهای را جذب خود کند. اعضای گروهک فرقان پس از انجام چندین فقره ترور، با رخنۀ نیروهای انقلابی درون آن شناسایی و دستگیر شده و بعضی از عناصر آن ازجمله شخص گودرزی اعدام و این گروهک بهطورکامل متلاشی شد.
ازجمله افرادی که توسط این گروهک ترور شدهاند میتوان به شهید آیتالله مطهری، شهید ولیالله قرنی، شهید دکتر مفتح، آیتالله هاشمی رفسنجانی و... اشاره کرد.
کومله
اولین محفل کومله در سال 1348 توسط فؤاد مصطفی سلطانی، عبدالله مهتدی، محمدحسین کریمی و صدیق کمانگر در تهران با هدف ایجاد تشکیلات سراسری حزب کمونیست بهوجود آمد. راهبرد این گروه مائوئیستی اتخاذ شد. آنها راه انقلاب دموکراتیک را ایجاد پایگاه در روستاها بهوسیلۀ جنگ پارتیزانی و در ادامۀ آن، جنگ تودهای و ایجاد ارتش خلقی، کسب قدرت سیاسی و ایجاد جامعۀ دموکراتیک نوین بهرهبری طبقۀ کارگر میدانستند. در سالهای 1352 و 1353 ضرباتی به گروه وارد آمد که طی آن تمام افراد گروه در تهران و تعدادی در کردستان دستگیر شدند.
فاصلۀ سالهای 1353 تا 1356 را میتوان دوران رکود فعالیتهای این گروه دانست. در این مدت اکثر اعضا به زندگی عادی روی آورده بودند و مشغول فعالیتهای عادی شدند. در سال 1356 به برکت تظاهرات و راهپیماییهای ملت بزرگ ایران که خواستار آزادی زندانیان سیاسی بودند، عبدالله مهتدی از زندان رهایی یافت و با عزیمت به کردستان، سعی در سازماندهی و انسجام گروه ازهمپاشیده کرد. در بهمن 1357 بهمناسبت کشتهشدن محمدحسین کریمی، گروه با عنوان سازمان انقلابی زحمتکشان (کومله) اعلام موجودیت و تلاش وسیعی را برای جذب نیرو در شهرها آغاز کرد.
آنچه تحت عنوان کومله شکل گرفت، از ادغام سه گروه کوچک ایجاد شد که عبارتند از:
- گروه انقلابی زحمتکشان کردستان ایران که سلیمان معینی از اعضای حزب تروریستی دموکرات کردستان ایران و نمایندۀ جناحی تندرو در آن حزب، در سال 1348 بههمراه سه نفر دیگر از اعضای خانوادههای فئودال شهر بوکان، این گروه را تشکیل داد؛
- گروه شیرین بهاره که چاوه (فرزند امام جمعه مریوان)، فؤاد مصطفی سلطانی (فرزند خان روستای آلمانه) و صدیق کمانگر (یک مالک کامیارانی) از مهمترین و مشهورترین اعضای این گروه میباشند؛
- اتحادیه کشاورزان که محمدحسین کریمی که رابطه خوبی با شیوخ داشت، در سقز این اتحادیه را تأسیس کرد. پس از کشتهشدن وی در بهمن1357، شیخ عزالدین حسینی (امام جمعه مهاباد) رهبری این گروه را برعهده گرفت. گروهک کومله دارای سوابق زیادی از اقدامات تروریستی و جنایتکارانه در منطقۀ کردستان و آذربایجانغربی میباشد. دایرۀ اقدامات خشن این گروه از نظامیان تا مردم عادی و حتی روستاهای کردنشین را در بر میگرفت. گروهک کومله جنایات غیرانسانی بسیاری مرتکب شده است که از سربریدن تا مثلهکردن و زندهسوزاندن افراد میتواند بخشی از این جنایات ضدبشری باشد.
تشکیلات ایدئولوژی کومله از سال 1360 و پس از کنگرۀ دوم با دگرگونیهایی مواجه بود که حاصل آن فعالیت این جریان تحت نامهایی مانند «اتحادیۀ مبارزان کمونیست» و «حزب کمونیست ایران» طی دو دهه 1360 و 1370 بود. پس از کنگرۀ دوم، کومله در فروردین1360 در ائتلاف با گروه سهند «اتحادیۀ مبارزان کمونیست» را تشکیل داد. البته در پایان دهۀ 1370 عبدالله مهتدی تلاش کرد با احیای دوبارۀ نام کومله، این حزب را بازسازی کند. هماکنون رهبری باقیمانده این گروهک بهصورت شورایی صورت میپذیرد.
الجبهه الدیمقراطیه الشعبیه للشعب العربی الاحوازی
یکی از گروههای تروریستی و جداییطلب عرب « الجبهه الدیمقراطیه الشعبیه للشعب العربی الاحوازی»، جبهۀ دموکراتیک مردمی ملت عرب اهواز، است که بیشتر بهنام قدیم خود «جبهه دموکراتیکِ خلق عرب» معروف است.
این گروه معروفترین گروه جداییخواه عرب است که دبیرکل آن علی مزرعه معروف به «صالح ابوشریف» همراه با دیگر اعضای شورای مرکزی شاکر خانجی، جمال عبیداوی، موسی سواری و عیسی آلیاسین در کانادا مستقر میباشند.
جبهۀ دموکراتیک مردمی ملت عرب اهواز در نام خود واژۀ دموکراتیک و مردمی را یدک میکشد؛ اما هیچگونه پایبندی به قواعد دموکراتیک و مردمی در حرکتهای خود ندارد و عملاً در اساسنامه خود شیوههای مسلحانه را پیشنهاد کرده است و علیرغم اینکه در خطی از این اساسنامه، خود را از انجام شیوههای تروریستی مبرا دانسته اما از عملیاتهای مسلحانه پشتیبانی میکند و به انتشار فوری اخبار عملیاتها پرداخته و در این زمینه اطلاعیه هم صادر میکند. برای نمونه:
- جبهۀ دموکراتیک خلق عرب در 19آذر1387 با افتخار اخبار درگیریهای مسلحانه تروریستهای خود را در تارنمای خود منتشر میکند؛
- در گزارشی خاص به مرکز خبررسانی جبهه از شهادت شش مأمور نیروی انتظامی در یک حمله مسلحانه به پاسگاهی در تاریخ 26فروردین1389 خبر میدهد. این اقدام تروریستی در روز 26فروردین1389 یا سالگرد «انتفاضۀ نیسانیه» انجام پذیرفت؛
- در اطلاعیۀ دیگر سازمان در تاریخ 19اردیبهشت1389 از درگیری مسلحانه با مأموران امنیتی که برای بازداشت یک متهم به در منزلش در زرگان رفته بودند و از منهدمشدن یک خودروی نیروی امنیتی در همین زمینه خبر دادند؛
- نمونۀ دیگر به نقل از تارنمای این گروه گزارش فوری در تاریخ 5فروردین1389، بهشهادترساندن یک سرگرد و زخمیشدن یک سرباز در شهر شادگان است؛
- در آخرین نمونه، این گروه بر پایۀ اخباری که در تارنمای خود منتشر کرده است، ادعا دارد انفجار پالایشگاه آبادان بمبگذاری بوده که عناصرشان انجام دادهاند..
سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین)
در سال 1344، سه تن از اعضای سابق جبهۀ ملی دوم و نهضت آزادی، تصمیم گرفتند در مبارزه علیه رژیم شاه، گروهی با مشی مسلحانه بهوجود آورند. محمد حنیفنژاد مهندس کشاورزی، سعید محسن مهندس راه و ساختمان و عبدالرضا نیکبین رودسری دانشجوی ریاضی که تحصیلات دانشگاهی خود را نیمهتمام گذارده بود، هستۀ اولیه گروه را تشکیل دادند و یک سال بعد علیاصغر بدیعزادگان مهندس شیمی به این جمع پیوست. این افراد با آنکه به عقاید و رفتار مذهبی خویش توجه و حساسیت داشتند؛ اما از نظر سیاسی و ایدئولوژیک پرورشیافتۀ جبهۀملی و نهضت آزادی بودند.
در طول سالهای 1344 تا 1346 گروه از نظر تشکیلاتی فعال شد. در اواسط سال 1347 عبدالرضا نیکبین از تشکیلات کناره گرفت و دیگر نامی از او بهمیان نیامد. در اسناد و منابع گروه نیز فقط از سه نفر (محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان) بهعنوان اولین بنیانگذاران یاد میشود. در سال 1348، گروه برای کسب توان نظامی برای شروع عمل مسلحانه تصمیم به برقراری ارتباط با سازمان فلسطینی الفتح و استفاده از امکانات آن برای آموزشهای چریکی و مسلحانه گرفت. بیستودو نفر از نیروهای گروه به فلسطین رفته و آموزشهای پارتیزانی را فرا گرفتند. در سال 1350 ضربات ساواک به نیروهای گروه گسترده شد و تقریباً تمامی کادر مرکزی گروه دستگیر و اعدام و تعدادی دیگر به گذراندن حبس محکوم شدند.
پس از اعلام تغییر ایدئولوژی در سال 1353 و اعلام رسمی گرایش مارکسیستی گروه توسط فردی بهنام تقی شهرام، عدهای از اعضای باقیمانده در زندان شروع به بازسازی گروه با همان ساخت فکری التقاطی کردند. بیشتر این عده بهدورِ شخصی بهنام مسعود رجوی گرد آمدند. او تنها عضو باقیمانده از مرکزیت اولیه گروه بود و در موجهای اولیه دستگیری اعضای گروه در سال 1350 دستگیر شده بود و در زمان دستگیری جوانترین عضو مرکزیت گروه بود. برخی از زندانیان آن زمان معتقدند که رجوی نیز در زندان تغییر ایدئولوژی داده و مارکسیست شده بود؛ ولی برای حفظ موقعیت خود آن را پنهان ساخته بود. رجوی تنها عضو مرکزیت بود که از اعدام جان بهدر برد. بر طبق اسناد و مدارک متقن برجایمانده از ساواک، رجوی در همان آغازِ دستگیری با ساواک همکاری کرده و تمام اطلاعات خود را در اختیار آنها گذاشته بود. روزنامه کیهان نیز در خبر اعدام چهار نفر از اعضای گروه دربارۀ مسعود رجوی اطلاع میدهد که «چون در جریان تعقیب، کمالِ همکاری را بهعمل آورده و در زندان نیز با مأمورین همکاری نموده به فرمان مطاع مبارک شاهانه کیفر اعدام او با یک درجه تخفیف به زندان تبدیل گردیده است».
نام گروهک مجاهدین خلق، پس از متلاشیشدن آن، اولینبار پس از پیروزی انقلاب اسلامی دوباره مطرح شد. رجوی و همفکرانش با زرنگی نفرات آزادشده و اعضای پراکندۀ گروه را بهسرعت جمع و جور کردند و در حقیقت سازمان مجاهدین خلق ایران را بار دیگر پایهگذاری کردند.
اولین اقدام گروه، در اوضاع پرتلاطم روزهای اولیه پیروزی، اشغال محل بنیاد پهلوی واقع در خیابان ولیعصر(f) (ساختمان وزارت بازرگانی فعلی)، ایجاد خانههای تیمی نیمهمخفی و مخفی در سراسر کشور و جمعآوری اسلحه و مهمات و اختفای آنها بود. همچنین در سطح وسیعی به جذب نیرو و عضوگیری بهویژه از بین نوجوانان و جوانان پرداختند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی منافقین در کلام، خود را پیرو انقلاب میدانستند؛ اما در عمل از هر فرصتی جهت ایجاد تنش و آشوب در کشور استفاده میکردند. در فرصت ایجادشده پس از پیروزی انقلاب اسلامی منافقین بهسرعت خانههای تیمی خود را آماده و مسلح کردند. درهمینحین در عرصۀ سیاسی کشور نیز به تنشآفرینی و ایجاد آشوب بین گروههای سیاسی مشغول بودند. سرانجام این تنش در انقلاب فرهنگی بیشتر و منجر به زدوخوردهای خیابانی شد. منافقین با حمایت از بنیصدر و اقدامات وی نقش مؤثری در تحریک بنیصدر علیه انقلاب اسلامی داشتند. همزمان با این اقدامات، منافقین در جبهههای جنگ نیز به نفاق مشغول بودند و نیروهای خود را در غالب رزمنده به جبههها اعزام کرده بودند؛ اما وظیفۀ اصلی آنها کسب اخبار و اطلاعات نیروهای انقلابی، سرقت سلاح و تجهیزات و جاسوسی از نیروهای نظامی بهنفع دشمن بود.
با اوجگرفتن تنشهای سیاسی در کشور و عزل بنیصدر از ریاستجمهوری و فرماندهی کل قوا، منافقین که از مدتها قبل، آمادۀ جنگ مسلحانه با نظام اسلامی شده بودند، با اعلام شروع فاز مسلحانه علیه انقلاب در 30خرداد1360 آشوبهای مسلحانۀ زیادی را در نقاط مختلف کشور بهوجود آوردند. از این پس خانههای تیمی منافقین مسئولیت ترور و ایجاد آشوب در کشور را بر عهده گرفتند و روزانه چندین عملیات تروریستی علیه مردم و انقلاب انجام میدادند که در میان قربانیان این عملیاتها از رئیسجمهور کشور تا کودک ششماهه نیز وجود دارد. منافقین در سالهای جنگ تحمیلی به رژیم بعث عراق که دشمن ایران بود پناهنده شدند و به همکاری نظامی با این رژیم علیه ملت ایران مشغول شدند و صدام نیز در مقابل پاداشهای مالی و تسلیحاتی فراوانی به آنها اهدا کرد.
کارنامۀ سیاه جنایات منافقین که منجر به شهادت 12000 ایرانی بهطورمستقیم شد نام این گروهک را به منفورترین گروه در نزد مردم تبدیل کرد؛ اما کشورهای غربی بهویژه آمریکا همچنان از این گروهک حمایت کرده و حتی دفتر این گروهک در آمریکا در نزدیکی کاخ سفید قرار دارد.
این گروهک رو به اضمحلال، با اخراج از عراق اوضاع نابهسامانی دارند و حتی حامیان آنها از پذیرش اعضای تروریست این گروهک خودداری کردهاند و تنها کشور آلبانی بهدستور آمریکا تعدادی از اعضای این گروهک را پذیرفته است.
حزب آزادی کردستان
گروه تروریستی پاک مخفف (پارت آزادی کردستان) در خرداد1370 توسط فردی بهنام سعید یزدانپناه تأسیس شد. پاک رسماً اعلام میدارد که بهدنبال جداکردن کردستان از ایران از طریق مسلحانه و روشهای تروریستی و تشکیل کشور کردستان از کردستانهای ایران، عراق و ترکیه و سوریه است. یزدانپناه در همان سال در شهر سلیمانیه عراق کشته شد که بعدها با افشاگری خواهرش بهنام فرشته یزدانپناه مشخص شد که قتل وی توطئهای از جانب برادرش حسین یزدانپناه بوده است که پس از او بهرهبری حزب رسید.
از سال 2006 در یک تحول صوری علی قاضی محمد، فرزند قاضی محمد بهرهبری حزب برگزیده و حسین یزدانپناه جانشین وی شد که بهنظر میرسد دلیل چنین جابهجایی استفاده از اسم و اعتبار وی بهعنوان فرزند قاضی محمد میباشد.
حسین یزدان پناه تا زمان سقوط رژیم صدام، در خدمت سازمان اطلاعات حزب بعث عراق(استخبارات) بوده است.
در حال حاضر، نیروهای گروه تجزیه طلب پاک که حدود 200 تا 250 نفر تخمین زده میشوند بیشتر در کرکوک و محورهای اطراف آن استقرار دارند و بر خلاف سایر گروههای کردی که لباس محلی میپوشند، اینها لباس نظامیان آمریکایی را برتن دارند. اصلیترین نیروهای پاک، در گردانی تحت نام پیشوا سازماندهی شدهاند، اما یک تقسیمبندی هم بر اساس نیروهای بومی مناطق مختلف کردنشین صورت گرفته است؛ نیروهای استانهایی مثل ایلام یا جنوب کرمانشاه تحت یک گروه و نیروهایی که از شمال کرمانشاه یا کردستان میباشند تحت عنوان گروه دیگری در پاک فعالیت دارند.
یکی از عوامل قدیمی پاک که قبل از آن نیز عضو پکک بوده است، دستهای متشکل از نیروهای ایلامی و جنوب کرمانشاه تشکیل داده و خود را بهعنوان تیپ مانشت ایلام از گروه پاک معرفی میکند. تأکید روی جداسازی ایلام برای آن است که انگیزۀ لازم برای جوانان شیعهمذهب فراهم کنند که تاکنون کمتر رغبتی به همکاری با گروههای کردی داشتهاند. حضور گستردۀ نیروهای مستشار آمریکایی و تحویل بسیار گستردۀ تجهیزاتی ازقبیل موشکهای ضدزرهی و ضدهوایی و امثالهم به گروه پاک و نیز آموزش گستردۀ آنان توسط نیروهای مستشار آمریکا، آلمان و انگلیس، بههمراه بهرهگیری از اعضای قدیمی پکک نشاندهنده آن است که برنامهای درازمدت برای تحرکات این گروه تروریستی تدارک دیده شده است.
از مهمترین اقدامات تروریستی این گروه حادثه تروریستی دالاهو در تاریخ 20تیر1395 میباشد که طی آن آقای حشمتالله فلاحتپیشه نماینده مردم اسلام آباد غرب، فرماندار و مدیر شیلات استان و برخی مسئولان استانی هدف ترور واقع شدند. در این ترور راننده فرماندار و مدیر شبکه بهداشت دالاهو بهشهادت رسیدند، همچنین فرماندار و یکی از همراهان وی نیز زخمی شدند.