آیا تروریستها با تجدد مخالفند و چون آمریکا طرفدار و پشتیبان آزادی است اینها حمایت آمریکا از آزادی را نمیپسندند و با آن ميجنگند؟ وقتی چنین سخنانی به زبان ميآید قاعدتاً باید کسانی هم مصداق آن باشند و برای بر هم زدن عدل (در جایی که نشانی از آن وجود دارد) جهان را پر آشوب کنند. حکومتهای ظالم و مستبد و متجاوز زمان ما هر چند در راه تجدد واماندهاند، دشمن تجدد نیستند و بیشترشان با پشتوانه قدرتهای غربی به حکومت رسیده و حقوق مردم و ارزشهای غربی را زیر پا گذاشتهاند. مردم هم اگر در مواقعی از چنین حکومتهایی پشتیبانی کرده باشند قصدشان حمایت از ظلم و استبداد نبوده است و در حقیقت مبارزه و جهاد برای برقرار کردن اساس ظلم و استبداد سخن بی وجهی است و گمان نميرود که هرگز مردمان در راه ضدیت با عدل و آزادی ایستاده باشند.
ميگویند کسانی که با آزادی مقابله ميکنند به دشمنی خود با آزادی آگاهی ندارند، بلکه در زندان اعتقادات جزمي خویشند و حتی آزادی را نميشناسند و نميدانند که با علم و پیشرفت و رفاه و آزادی ميجنگند. در اینکه مردم مناطق جهان از حیث تعلق به اصول و قواعد و رسوم تجدد در درجات متفاوت قرار دارند شاید اختلاف نباشد، اما مردمي که در درجات مختلف و متفاوت تجددند، دشمن تجدد نیستند. مگر اینکه گفته شود تروریستها هیچ تعلقی به جهان متجدد ندارند و از جهان دیگر آمدهاند تا ارزشهای جهان متجدد را نابود کنند. به صرف اینکه دو جهان با هم متفاوت و متباین باشند با هم در نميافتند، بلکه معمولاً آنان که با هم اختلاف ميکنند به یک جهان تعلق دارند یا لااقل منافع و مصالح مشترکی است که بر سر آن اختلاف و نزاع ميکنند. دو جهان وقتی در برابر یکدیگر قرار ميگیرند که یکی بخواهد دیگری را نابود سازد یا هر یک از آن دو در این سودا باشند. آمریکاییان سرخ پوستان را نابود کردند زیرا بیگانه و غیر را در درون خود نميتوانستند تحمل کنند. آنان اکنون هم انگشت در جهان کرده و بیگانه و غیر ميجویند. این اغیار و بیگانهها سه گروهند؛ گروهی که بیگانهترند و اطلاق بیگانه بر آنها کاملاً سزاوار است؛ داعیهای ندارند و اقدامي نميکنند و حتی حرفی نميزنند. گروه دیگر در جایی که به آنان ظلم ميشود عکسالعمل نشان ميدهند و معمولاً از کشور و از موجودیت و حقوق خود دفاع ميکنند. اینان متجاوز نیستند، اما در مقابل قهر در حد توانایی ایستادگی ميکنند و ناگریزند که کم و بیش صاحب قهر را بشناسند و بیاموزند که چگونه با او مقابله کنند. پس اینها به کلی بیگانه و غریبه نیستند.
از این دو گروه چنان که اشاره شد یکی اهل جنگ نیست و دیگری هم ناگزیر شده است که در جنگ وارد شود قصد تجاوز به جایی و کسی نداشته است. مگر هندیها و اندونزیاییها و تونسیها و الجزایریها و کنگوییها و ویتنامیها و دیگر اقوام استعمار زده، با انگلیس و هلند و فرانسه و آمریکا دشمنی داشتهاند؟ آنها اگر در جنگ وارد شدهاند جنگشان برای کسب استقلال بوده است، وگرنه اگر اروپاییها و آمریکاییها به خانه آنها نميرفتند آنها کاری به اروپا و آمریکا نداشتند و اگر کاری ميداشتند کارشان جنگ و خصومت نبود.
متجاوزان این عصر که داعیه آزادیخواهی و نشر آزادی دارند تجاوز ميکنند و تجاوز خود را به غیر نسبت ميدهند، زیرا بر این باورند که هرکس با آنها نباشد دشمنشان است. گروه سوم بر خلاف دو گروه اول به قصد مبارزه در سازمان و تشکیلاتی گرد آمدهاند و بعضی از این سازمانها یا افراد این گروهها تروریستند. اینها هم، به فرض اینکه در ظاهر با تجدد مخالف باشند، در حسرت رسیدن به عالم تجددند. و چگونه ممکن است تروریستهایی که به آخرین وسایل تکنیک مجهزند دشمن تمدن تکنولوژیک باشند؟ البته پیداست که کار اینان از روی اندیشه و یا به حکم خرد نیست. تروریست هر ادعایی داشته باشد، غایتی جز ترور ندارد و وسایل لازم برای ترور را از هرجا که باشد فراهم ميآورد. شاید بهتر باشد که بگوییم او بیتاریخ است و به هیچ فرهنگی تعلق ندارد و حتی اگر تعلق شدید ظاهری به یک آیین و کیش داشته باشد، تعلق او سطحی و عادی است و اثری جز پوشاندن باطن ویرانگر و تبهکار ندارد.
نکته دیگر این است که اگر تروریسم غایتی ندارد مبارزه با تروریسم هم همیشه یک بهانه نیست، بلکه شاید حاکی از یک بحران باشد. یعنی با گفتن اینکه فلان دولت برای به دست آوردن منافع و فیالمثل تسلط بر یک حوزه نفتی معرکه مبارزه با تروریسم بر پا کرده است. مطلب تمام نميشود. مسلماً قدرتهای بزرگ برای حفظ منافع خود ميکوشند و قدرت خود را برای به دست آوردن منافع بیشتر صرف ميکنند، اما آنها تروریسم را صرفاً برای این جعل نکرده و راه نینداختهاند تا از آن دستآویزی برای حمله و هجوم و تصرف منابع نفتی بسازند. درست است که در سیاست از تروریسم و سر و صدای آن بهرهبرداری ميشود، اما تروریسم از بیرون نیامده و جهان آنان را از بیرون تهدید نميکند. تروریسمي که آمریکاییان ميپندارند و وانمود ميکنند که از خارج آمده و تمدن آمریکایی را مورد تهدید قرار داده است خانه زاد و در خانه خود آنهاست.
البته مشکل است که لیبرالیسم آمریکایی را متضمن تروریسم بدانیم، زیرا با نظر ظاهربین لیبرالیسم را یکسره خوبی و آزادی خواهی ميانگاریم و نميتوانیم در نظر آوریم که فاشیسم و تروریسم هم در خفایای وجود آن جایی داشته باشند. تروریسم زمان ما جلوه نیست انگاری است که آن هم از لوازم جهان جدید و متجدد است و در همه شئون جهان کنونی نشانی از آن ميتوان یافت. حتی ميتوان گفت که در شرایط کنونی تروریستها و نیست انگارانِ برخاسته از میان اقوام و فرهنگهای غیر غربی نیز نیست انگاری خود را از غرب گرفتهاند و متأسفانه سهم عمده آنها از تجدد نیز همین بوده است. اینکه کسانی سراغ اصل و ریشه نیست انگاری و تروریسم را در جایی بیرون از تاریخ غربی ميگیرند و ميپندارند که تمدن غربی از بیرون در معرض خطر قرار گرفته است حکایت از احساس ترس غربیان و سستی و تزلزل بنیاد تاریخ غربی ميکند. به عبارت دیگر، با این پیشامد و از این پس، تاریخ غربی در مرحله دیگری وارد ميشود.
تاکنون در غرب وانمود ميشد که فاشیسم و نازیسم دشمنان تمدن غربی بودهاند که در درون آن رشد کردهاند. استالینیسم را هم احیاناً میراث امپراتوری تزارها ميانگاشتند. اکنون آمریکا همان رفتاری را پیش گرفته است که هیتلریها به نام آلمان انجام ميدادند. هیتلر هر چه بود داعیه نمایندگی از همه جهان نداشت، اما اکنون آمریکا مدعی حفظ و نجات ارزشهای آمریکایی است و این ارزشها را ارزشهای جهانی ميداند...
هر تمدنی هر چه باشد و از هرجا آمده باشد ممکن است به مرحلهای برسد که تروریسم از آن براید. به جای اینکه ببینیم تروریسم در چه شرایطی پدید ميآید شاید آسانتر این باشد که بپرسیم تروریستها چه اوصاف و وجوه مشترکی دارند. به نظر ميرسد که :
الف- تروریست مدعی به عهده گرفتن و انجام دادن کاربزرگی است.
ب- تروریست جان ميبازد تا به خیال خود شری را دفع کند یا حقیقت و یا عقیدهای را نجات دهد.
ج – تروریست با ایجاد ترس و وحشت ارضا ميشود.
د- تروریست فکر ميکند که راهی جز راه ترور ندارد. او به راه دیگری نمياندیشد و اگر بیندیشد، فوراً به این نتیجه ميرسد که همه راهها به بن بست رسیده است.
ه – تروریست گرچه گاهی خود را معتقد و راسخ در اعتقاد ميداند، در حقیقت قشری و سست اعتقاد است.
و- تروریست بیعالم و بیتاریخ است. او از گذشته بریده و به آینده نپیوسته است.
پس تروریسم حاصل دور شدن و بیرون افتادن از تفکر و عمل و اعتقاد و خود را معلق یافتن است .
ماهنامه راهنما؛دکتر رضا داوری اردکانی