فاطمه دانشور؛ کارشناس ارشد روابط بین الملل
صلح از قدیمیترین آرمانهای مقدس بشری است و به دلیل آنکه بیش از هر ارزش دیگری در معرض تهدید و مخاطره بودهاست، همواره انسانها چه از لحاظ نظری و چه از لحاظ راهحلهای عملی در تلاش چارهجویی برای رسیدن به آن بودهاند. ولی به رغم مطلوبیت صلح، جامعه بشری قسمت اعظم عمر خود را به طور مستقیم یا غیرمستقیم درگیر جنگ و نا امنی بودهاست. تا اینکه آثار مخرب دو جنگ جهانی، تعمق و مطالعه درباره امنیت در روابط بینالملل را جدیتر ساخت. در دوران حاکمیت نظام دوقطبی یعنی ابرقدرتی آمریکا و شوروی، امنیت در قالب برقراری موازنه قدرت میان این دو بازیگر مهم تعریف میشد. و قدرتطلبی هریک از دو بلوک واکنش دیگری و متحدان آنها را بر میانگیخت. با فروپاشی شوروی و باقی ماندن تنها ابرقدرت و پیروزی نظام لیبرال دموکراسی برجهان، آیندهای بدور از جنگ و خشونت پیشبینی میشد، اما هنوز یک دهه از طرح ادعای پایان تاریخ فوکویاما نگذشته بود که ظهور تهدیدی جهانی این خوشبینی را به بدبینی تبدیل کرد. تروریسم و ناامنی سابقاً به عنوان یکی از مشکلات کشورهای شبه قاره هند و به خصوص پاکستان مطرح بود.و بتدریج ابعاد فراملی آن افغانستان و هند را با چالش امنیتی مواجه ساخت. اما در قرن اخیر و بویژه پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، مفهوم تروریسم به شکل ویژه و برجستهای در ادبیات جهانی مطرح گردیده است.
امروزه مفهوم تروریسم در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی مطرح می باشد؛ اما در عرصه سیاسی بگونه ای خاص مورد توجه قرار گرفته است. تروریسم از ریشه لاتین Terror به معنای ترس و وحشت گرفته شده است و به معنای اعمال فرد یا گروهی است که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور می خواهد به هدف های سیاسی خود برسد. در سیاست به کارهای خشونتآمیز و غیرقانونی حکومتها برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آنها اطلاق میشود و نیز کردار گروههای مبارزی که برای رسیدن به هدفهای سیاسی خود، دست به کارهای خشونتآمیز و هراسانگیز میزنند، ترور نامیده میشود.
گروهای افراطی و انحرافی مانند طالبان، القاعده، و داعش در جهان اسلام با عملیات انتحاری و با بمب گذاریها، غیر نظامیان و انسانهای بی گناه را با استناد به آیات قرآن و سنت رسول الله به کام مرگ می برند. این امر در واقع مصداق«کلمه الحق یراد بها الباطل» است. بنیاد گرایان رادیکال با استناد به برتری جهاد بر دیگر اعمال دینی در کتاب السیاسه الشرعیه ابن تیمیه و همچنین تأکید بر جهاد در اسلام در کتاب معالم فی الطریق سید قطب کشتن غیر نظامیان را با بحث های کلامی و توجیهات شرعی جایز وی دانند. در واقع منشأ اعتقادات بنیادگرایان رادیکال، تحت تأثیر بدعت های وهابیون و امروز تئوری پردازان تروریست بنیادگرای رادیکال است که با جمود و تحجر در پیروی از اجداد خود، بدون پشتوانه عقلی و نقلی به نام اسلام بر ضدآن، ماهیت ضد تروریستی جهاد را خدشه دار کرده اند.
بنابراین در عصر ما، عصرجهانیشدن، پدیده تروریسم از تهدیدملی به یک تهدید بین المللی مبدل گشتهاست و سیاست جهان را تحت تأثیر خود قراردادهاست. این پدیده به عنوان پدیده جایگزین در تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... عمل میکند و زندگی سیاسی را به چالش میکشد. در واقع این پدیده سیاسی عامل تحرک تحولات سیاسی و اجتماعی، اقتصادی و جایگزین پدیدههایی چون انقلاب، جنگ، شورش و ... شدهاست. البته تروریسم به اشکال مختلف از زمانهای قدیم و متناسب با نظامهای سیاسی حاکم بر جوامع، از نظامهای سیاسی سنتی گرفته تا دوران مدرن وجود داشتهاست. لکن امروزه به دلیل شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تکنولوژیکی خاص حاکم بر جهان وضعیت خطرناکی را بوجود آوردهاست. در این نوشتار سعی برآنست تأثیر این پدیده خشونتبار را بر دولتها به عنوان مهمترین بازیگران نظام بینالملل، مسائل مهم بینالملل و الگوی روابط میان دولتها بررسی کنیم.
1-رابطه دولت و تروریسم : قربانی یا حامی؟
با مشاهده تاریخ روابط بینالملل این نکته استنباط میشود که هرچه از جوامع ابتدایی، عصرامپراطوریهای بزرگ، از فقر و توسعهنیافتگی فاصله گرفته میشود؛ رفتارهای خشونتآمیز و دور از منطق کمتر دیده میشود. در واقع حرص و آز دولتهای بزرگ و استعمارگر زمینه جنگهای داخلی و جهانی را فراهم ساخت. اما بتدریج و به ویژه پس از پایان جنگ جهانی دوم که مستعمرات یکی پس از دیگری به استقلال رسیدند و امپراطوری های بزرگ تجزیه شدند، دولتها به عنوان بازیگرانی مستقل و قانونمند به عنصر اصلی در مطالعهی سیاست بینالملل تبدیل شدند. برحسب تعریف، دولت عبارت از عدهای مردم است که در سرزمین مشخص به طور دایم اسکان دارند و دارای حکومتی هستند که به وضع و اجرای قانون اقدام میکند و ازحاکمیتی برخوردارند که به صورت روح حاکم و قدرت عالی آنها را از تعرضات داخلی و خارجی مصون میدارد. اینکه تروریسم چه تأثیری بر دولتها داشته و یا برخورد دولت ها با پدیده تروریسم چگونه بودهاست، پرسشهایی است که به دنبال پاسخی هرچند مختصر به آن هستیم. و در ذیل بدان میپردازیم.
تروریسم از یکسو چهار عنصر تشکیلدهنده دولتها را هدف قراردادهاست:
1-مردم :قربانیان تروریسم در شکل نوین آن اغلب شهروندان بیگناهی هستند که تصادفاً انتخاب شدهاند یا آنکه اتفاقی در موقعیتهای تروریستی حضور داشتهاند.
2-سرزمین: تروریستهای تکفیری طی حمله گسترده و همه جانبه بخشهای وسیعی از خاک کشورهای مسلمان از قبیل عراق و سوریه را به اشغال خود در میآوردند.
3-حکومت:از آنجایی که ماهیت گروههای تروریستی سیاسی است، دائماً با نظامهای سیاسی درگیر هستند و از این طریق تلاش میکنند اعتماد مردم نسبت به نظام حکومتی را مخدوش و کمرنگ کنند.
4- حاکمیت: آشوب و بیثباتی در کشورهای گرفتار گروههای تکفیری تروریستی، زمینه افزایش نظامیگری و حاکمیت بیگانگان در این کشورها را فراهم میآورد.
از سوی دیگر، برخی معتقدند، یکی از عوامل مؤثر رشد تروریسم، دخالت دولتهاست. پس از فروپاشی شوروی و برهمخوردن موازنه سیاسی در دنیا، گاه تروریسم از جانب دولتهایی برای پیشبرد اهداف سیاسی یا برای احقاق حقوقی خود که بدون پشتوانه باقی مانده، صورت میگیرد. در این زمینه گاهی دولتها به صورت مستقیم در امر تروریسم دخالت میکنند که به آن تروریسم دولتی میگوییم. تروریسم دولتی از مهمترین شاخههای تروریسم است که به گمان بسیاری از صاحبنظران سیاسی منشأ و منبع بسیاری از انواع دیگر تروریسم در جهان امروز است. این نوع تروریسم نه از سوی گروهها یا سازمانهای تروریستی که از سوی دولتها صورت میگیرد. چنانکه به دنبال پافشاری جمهوری اسلامی ایران بر حقوق مشروع و انکارناپذیر هستهای ایرانیان، سازمانهای جاسوسی بیگانه، به ترور دانشمندان هستهای کشورمان رویآوردند.
تروریسم دولتی: تعاریف مختلفی از تروریسم و تروریسم دولتی اراِئه شدهاست، با این حال فرهنگ علوم سیاسی در مورد تروریسم دولتی میگوید، سیاست تهدید و مداخله خشن و قهرآمیز یک دولت در امور دولتهای دیگر و تخلف از قوانین بینالمللی و منشور ملل متحد. ویلیام دی پردیو، در سال1989، در اثر خود به نام تروریسم و دولت، ویژگیهای تروریسم دولتی را به این شرح بیان کردهاست:
حمله مسلحانه نیروی انتظامی یک دولت به هدفهایی از دولت دیگر که در آن جان مردم به خطرافتد؛ اشغال نظامی یک کشور، خواه به صورت کنترل مستقیم و خواه از طریق کانال ایجاد پایگاه؛ عملیات سری و پنهانی یک دولت برای بیثباتی یا ساقط کردن حکومت کشور دیگر؛ حمایت و پشتیبانی از دولتهایی که حق تعیین سرنوشت مردم را نفی میکنند؛ فروش اسلحه در جهت ادامه جنگهای منطقهای؛ گسترش یا آزمایش تسلیحات دارای قدرت تخریبی بالا که در تمام شرایط احتمالی موجب کشتارجمعی و تخریب محیط زیست میشود.
آمریکا و رژیم صهیونیستی در رأس نظام سلطه، هدایت و کنترل گروهها وشبکههای تروریستی خاورمیانه را در دست دارند. این دو کشور یا اقدام به شکلدهی و توسعه گروههای تروریستی میکنند یا گروههای تروریستی مستقل را شناسایی و مورد نفوذ، کنترل و هدایت قرار میدهند. غرب برای حفظ بحران در خاورمیانه و در حوزه محور مقاومت، به تقویت تروریسم میپردازد. این امر سبب بروز اختلافات قومی و مذهبی در بین مسلمانان میشود و از شکلگیری پیمانهای منطقهای و ترتیبات امنیتی بومی جلوگیری و زمینه را برای حضور دائم خود در منطقه به بهانه مبارزه با تروریسم و ایجاد امنیتت فراهم میکند. ایالات متحده و رژیم صهیونیستی سعی میکنند تا بدون هزینهجانی و مالی از نیروهای خود، نیروهای بومی را با زمینههای مختلف قومی، ایدئولوژیک و سیاسی برای جنگ نامتقارن و نبرد تروریستی سازماندهی و آموزش دهد.
2-تروریسم و روابط بینالملل
روابط بینالملل در تعریف تخصصی، مجموعهای از اقدامات و کنشهای متقابل واحدهای حکومتی و نیزنهادهای غیردولتی و همچنین روندهای سیاسی میان ملتها را دربرمیگیرد. و در عمل از دو حالت روابط صلحآمیز و یا خشونتآمیز خارج نیست. تروریسم به عنوان شکل نهایی خشونت و جنگ در روابط بینالملل پدیدهای مذموم و ضدامنیت است. از اینرو دولتها و سازمانهای بین المللی به روشهای گوناگون در پی مبارزه با آن میباشند. به ویژه در عصر جهانی شدن و تکنولوژی، اعمال تروریستی دیگر محدود به مرزهای ملی یا منطقهای نیستند. گسترش سفرهای هوایی، انقلاب ارتباطات و اقتصادجهانی خصوصی، مرزناپذیری فزاینده جهانی که در آن زندگی میکنیم، شرایطی را ایجاد کرده که از سوی تروریستها مورد بهرهبرداری قرارمیگیرد. بنابراین تروریسم در عصرحاضر از مهمترین مسائلی است که در روابط، سیاست و امنیت بینالملل اهمیت ویژهای یافتهاست. در این قسمت به اثرات ظهور تروریسم بر الگوی روابط بینالملل، رفتار و اقدامات دولتها پرداخته میشود.
الف-تروریسم محوری جایگزین قدرت محوری
تا پیش از ظهور پدیدهای بنام تروریسم، زمانیکه صحبت از روابط بینالملل میشد بیش از هرچیز ساختار نظام بینالملل و الگوی توزیع قدرت میان دولتها مورد توجه قرارمیگرفت. یعنی یک یا دو ابر قدرت در مرکز بود و بعد به میزان قدرت دولتها دوایر بعدی پیرامون قدرتهای برتر شکل میگرفت. به این ترتیب روابط بینالملل، سلسله دوایری از ابرقدرت، قدرت های درجه دوم، قدرتهای میانه و نوظهور و قدرتهای ذره را تشکیل میداد.
اما با توجه به گسترش پیشرونده خطر تروریسم در نظام بینالملل، بنظر میرسد«قدرتمحوری» در تقسیم دولتها و روابط بین آنها، جای خود را به «تروریسممحوری» دادهاست. و از این منظر روابط بینالملل به روابط میان دولتهای مخالف تروریسم، دولتهای تروریست، و دولتهای حامی تروریسم تعریف میگردد. جدول زیر این تقسیمبندی و راهبرد مورد توجه هریک از این دولتها را نشان میدهد. دسته اول، دولتهای خشونتطلبی هستند که مستیماً به اقدامات تروریستی متوسل میشوند و دامنهی اقدامات این دولتها از جهاد تکفیری و ترور افراد تا تروریسم اقتصادی و فرهنگی گسترده میشود. دسته دوم، دولتهایی که برای رسیدن به منافع خود از دولتهای تروریست حمایت میکنند. میزان این حمایتها بستگی به قدرت دولت حامی دارد و از حمایت نظامی و فروش اسلحه به تروریستها تا سکوت در برابر جنایات تروریستی را شامل میشود. البته کار اصلی دولتهای حامی، کنترل و سازماندهی تروریستها میباشد. و دسته سوم که اکثریتی از دولتها را شامل میشود. دولتهای قانونمند و اخلاق مداری هستند که هیچگاه منافع ملی خود را بوسیله اقدامات تروریستی پیگیری نمیکنند، بلکه همواره رفتارهای تروریستی را به هر شکل و روشی محکوم میکنند. البته لازم به ذکر است که جبهه تروریستی و حامی آن همواره به دنبال تفرقهافکنی در میان این دسته از دولتها هستند تا حمایت برخی از آنها را نیز جلب کنند.
ب-ترویسم دولتی؛ شکل جدید جنگ در روابط بین الملل
تروریسم دولتی اعمال زور مهلک را توسط حکومت بر غیرنظامیان به منظور خاص تضعیف یا نابودی اراده مقاومتشان دربردارد. این شکل تروریسم را میتوان به دو طبقهبندی عمومی تقسیم کرد: داخلی و خارجی. تروریسم دولتی داخلی اعمال زور مهلک توسط حکومت علیه جمعیت غیرنظامیاش است و میتواند دو هدف داسته باشد: (1)سرکوب مردم، غیرسیاسی کردن یا انعطاف پذیرکردن آنها از لحاظ سیاسی، و یا (2)تضعیف تمایل جمعیت برای حمایت از جنشبشهای انقلابی یا ضدحکومتی دیگر.
تروریسم دولتی خارجی شامل اعمال زور مهلک توسط حکومت علیه یک جمعیت غیرنظامی خارجی ظاهراً برای تضعیف یا انهدام روحیه و تمایل آن جمعیت برای حمایت از حکومتش است. این نوع تروریسم میتواند بسته به روش بکاررفته، دو نوع داشته باشد: (1) تروریسم نظامی و (2) تروریسم تحت قیمومیت دولت. همانطور که از نامش برمیآید، تروریسم نظامی شامل اعمال زور تروریستی توسط اجزای نیروهای نظامی یک دولت مشخص علیه یک هدف سمبلیک در موجودیت هدفگیری شدهاست. در تروریسم تحت قیمومیت دولت زور تروریستی توسط نیروهای تروریست جانشین بکار میرود که معمولاً فقط روابط مخفیانهای با دولت حامی دارند.
دولتها به سه دلیل اصلی قیم تروریست میشوند: 1. بیخطراست 2.ارزان است و 3.زیرساخت میان دولتی موجود، بکارگیری تروریسم را برای اهداف سیاسی حمایت میکند و آنرا بسط میدهد.
مقابله با تروریسم تحت قیمومیت دولت
ملتی که از خودش در مقابل تروریسم تحت قیمومیت دولت دفاع میکند، در واقع دو دشمن دارد، تروریستهای واقعی و دولتی که آنها را تحت قیمومیت دارد. با این حال فقط یک مرکز ثقل وجود دارد: اراده دولت قیم برای حمایت از تروریستها. اگر رژیم هدفگیری شده بتواند با موفقیت اراده دولت قیم را برای حمایت از تروریستها نابود سازد، بنابراین انسجام بین این دو متلاشی میشود و تروریستها باید قیم و مأمن جدیدی پیداکنند یا نابود شوند. بنابراین ملتی که هدف تروریسم تحت قیمومیت دولت است، باید جنگ محدودی را علیه دولت قیم شروع و هدایت کند. و هدف جنگ افزایش هزینه تلاش قیم است تا زمانی که دیگر تمایل به قیمومیت تروریستها نداشته باشد و از حمایتش عقبنشینی کند.
ج-تروریسم؛ دشمن مشترک و همگرایی دولتها
مطالعات اولیه در زمینه تروریسم که به بررسی علل شکلگیری، رشد و تقویت آن میپردازد، اغلب از سطح تحلیل خرد به این پدیده مینگرد. برای مثال زمینههای اعتقادی، فرهنگی، اقتصادی،و سیاسی این پدیده در کشورهایی مانند افغانستان و پاکستان مورد توجه قرارمیگرفت. و چون تروریسم پدیدهای جهان سومی تعریف میشد به نوعی بر خطکشی و تمایزگزاری میان دولتها تأکید میکرد. انگیزههای مبارزهجویانه در میان تروریستهای داخلی، معمولاً با اهداف مشخصی همچون کسب استقلال، اعطای امتیازات بیشتر به یک قوم یا جمعیت مشخص، تغییرحاکمیت، انجام دادن اصلاحات گسترده و یا مباحثی از این دست، شناسایی میشود.
اما در دهه اخیر تروریسم به پدیدهای تبدیل شدهاست که در سطح امور عمومی و مشترک سیاسی جای میگیرد. و از این بابت سطح تحلیل در مطالعات این موضوع اغلب سطح تحلیل کلان میباشد. در نتیجه ویژگیهای فردی و ممتاز کشورها نادیده گرفته میشود. تروریسم در هرکشوری قابل بررسی است از افغانستان گرفته تا آمریکا. و کشورهای توسعهیافته نمیتوانند خود را مصون یا بیارتباط با تروریسم بدانند. بنابراین پژوهشهای مربوط در این زمینه کمتر سراغ علل شکلگیری تروریسم میروند؛ در عوض علل حمایت از تروریسم در نظام بینالملل را بررسی مینمایند. این تغییر سطح تحلیل در حوزه مطالعات تروریسم البته فوایدی را در حوزه روابط بینالملل نیز خواهد داشت و آن ضرورت اقدام مشترک دولتها در مقابله و مهار این پدیده میباشد. تروریسم به طور حتم دشمن مشترک تمام دولتهای مستقل جهان میباشد. اقدام یکجانبه یا حتی دوجانبه برای مقابله با تهدیدی که جهانی است کافی نیست. بلکه برای محدودساختن تروریستهای بینالمللی، رویکردی جهانی لازم است.
شورای امنیت سازمان ملل متحد به موجب ماده 24 منشور، مسئولیت اولیه حفظ صلح و امنیت بینالمللی را برعهده دارد. حوادث تروریستی 11 سپتامبر2001 باعث شد این نهاد پاسدار صلح و امنیت، تروریسم را نه فقط به عنوان تهدید ملی یا منطقهای بلکه به عنوان تهدیدی جهانی معرفی نماید. تلاشهای سازمان های بینالمللی در قالب صدور قطعنامه، بیانیه و کنوانسیون تا اندازهای در سالهای گذشته نقش مهمی را در کنترل تروریسم برعهده داشت. اما نقش سازمان ملل در مسیر مقابله با تروریسم کمرنگ شدهاست. برخی دلایل ناکارآمدی نقش سازمان ملل در این زمینه عبارتست از: عدم استقلال سازمان ملل و نفوذپذیری گسترده از کشورهای قدرتمند. ساختار نامتوازن و امتیازوتو برای برخی اعضا. نقش انفعالی و مشروعیت دهنده به مواضع قدرتهای بزرگ. نارسایی و ابهام قانونی قضایی در تعریف تروریسم، توافق برای مبارزه با آن، و حقوق قربانیان تروریسم. رویه عملی افتراقی در برخورد و مجازات مجرمین تروریستی. جایگزینی اقدامات سیاسی به جای اقدامات حقوقی، مسامحه در مبارزه با تروریسم علیه مذهب، مسامحه در مقابله با تروریسم دولتی دولتی اسرائیل و اتخاد اقدامات گزینشی در برخورد با آن.
3-جایگاه دیپلماسی در عصر تروریسم: ابزار ترویج یا مقابله؟
در سالهایی که خشونت و کاربرد زور مهلک در روابط بینالملل نمایان و در خاورمیانه شدتیافته است، بررسی راهکار مقابله با تروریسم مسئلهای پرسش برانگیز میباشد. احتمالاً تمامی کشورها به این نتیجه رسیدهاند که جنگ معرف بدترین وضعیت زندگی بشری است. اما پیگیری منافع ملی اغلب دولتها را وادار به انجام پدیدهی شوم جنگ میسازد. با این حال مقابله با تروریسم وضعیتی متفاوت با انواع دیگر خشونتها دارد. باتوجه به گستردگی دامنه تهدید تروریسم مقابله با آن عزمی جهانی را میطلبد. تروریسم محصور در یک جغرافیای خاص نیست که با اراده نظامی و لشگرکشی بتوان آن را ریشهکن کرد.زیرا تروریسم اگرچه پدیدهای خشونتآمیز است اما شیوع و گسترش آن خشونتآمیز نیست. بلکه یکی از دریچههای مهم آن دیپلماسی میباشد. اما دیپلماسی کارکردی دوگانه در عصر تروریسم مییابد، از یکسو دیپلماسی سازوکار مقابله جهانی با تروریسم است. و از وسوی دیگر تروریستها بخشی از اهداف خود را بوسیله دیپلماسی محقق میسازند. البته در این مسیر دولت های حامی تروریسم نیز به طور گسترده متوسل به دیپلماسی تروریستی میشوند. همان کشورهایی که داعیه حقوق بشرگرایی، صلح جهانی، و مبارزه با تروریسم دارند اما در برخورد با دشمنان خود از هر وسیلهای استفاده میکنند. رفتار و اقدامات دیپلماسی تروریستی در چند مرحله قابل بررسی است:
1-متهم ساختن دیگران(دشمنان) به تروریست بودن
کشورهای مجری این نوع دیپلماسی، در مرحله اول، با صدور اعلامیه یا لایحه مبنی بر مبارزه با تروریسم خود را در گروه مبارزان با تروریسم قرارداده و دیگر کشورها را متهم به تروریست یا حامی تروریست می سازند.
2-حمایت از تروریست علیه دشمنان
از آنجا که حمایت از تروریستهای داخلی کشور دشمن هم در جهت برآوردن اهداف این کشورها (ضربه زدن به دشمن) است و هم به دلیل پنهان بودن، لطمهای به حیثیت بینالمللی این کشورها وارد نمی سازد، این مرحله از دیپلماسی تروریستی کاربرد فراوانی دارد.
3-بکارگیری اقدامات تروریستی
در کنار دیگر موارد دیپلماسی تروریستی، اقدامات تروریستی در حوزههای گوناگون و متناسب با ظرفیت کشور هدف انجام میگیرد.تروریسم اقتصادی. تروریسم فرهنگی. سایبرتروریسم و غیره جلوههای جدید و موفقتر تروریسم میباشد.
4-امنیت زیست محیطی و سیاست اغماض
در ابتدای قرن بیستم مسائل زیست محیطی مورد توجه بسیاری از صاحبنظران و تصمیمگیران سیاسی قرارگرفت تا جاییکه گفته شد مسائل زیست محیطی در حوزه سیاست اعلی جای خواهد گرفت. در این زمینه راهکارهای کمی در جهت حمایت از محیط زیست انجام گرفت که همانا قطعنامه ها، بیانیهها، معاهدات، پروتکل و کنواسیونهای بینالمللی را در برمیگیرد. در این راستا میتوان به بیانیه استکهلم، بیانیه ریو، کنواسیون سایتس و مؤسسه حقوق بینالملل درباره آلودگی رودها و دریاچهها در حقوق بینالملل اشاره کرد. راهبردهای کیفی نیز اصل حاکمیت، اصل احتیاط، اصل همکاری و کمک در شرایط اضطراری، اصل حفاظت از محیط زیست، اصل اطلاع رسانی،حقوق نسل های آینده، توسعه پایدار و مسئولیت مشترک میراث پایدار و ...شامل میشود. در این میان رهیافتهای مؤثری همچون رویههای قضایی معتبر نظیر قضایای کورفو، تریل اسملتز، ناگیماروس و غیره وجود دارد که کمک شایانی به الگوسازی برای حفاظت از محیط زیست درچارچوب قواعد حقوق بینالملل محیط زیست میکند. مجموعهی این تدابیر و تعهدات بین المللی چارچوب دیپلماسی زیست محیطی را نظم و نسق میبخشد. اما یکی دیگر از تأثیرات تروریسم بر مسائل بینالمللی، قربانی شدن محیط زیست و چالشآفرینی تروریسم در اجرای راهبردهای دیپلماسی زیست محیطی میباشد.
درحالیکه مسئله محیط زیست بنای تعهدات و همکاریهای بینالمللی را میگذارد، تروریسم به عنوان تهدیدی درجه یک برای دولتها،سبب فراموشی و یا چشمپوشی از اجرا و جدیگرفتن این رویهها میشود. به عبارتی دیگر، مادامیکه امنیت وجودی دولتها تحت خطر تروریسم قراربگیرد، نگرانی برای مسائل زیست محیطی در درجه دوم از لحاظ اهمیت و ضرورت در نظرگرفته میشود. از اینرو شاهد بازگشت مسئله محیط زیست به حوزه پایین دست سیاست هستیم.
5-زنان: قربانیان تروریسم
یکی از مباحث مهم در حوزه مطالعات بینالمللی بحث زنان، حقوق و آزادیهای آنان میباشد. در طول تاریخ بشر شاهد ستمهای فراوانی به زنان بودهایم و به واقع، زن ستیزی یکی از تاریکیهای تاریخ تمدن بشری بودهاست. برای رهایی از این ظلم، اقدامات زیادی صورت گرفت از جمله جریانی به نام فمنیزم، که در ابتدای امر جنبشی درخور و شایسته جلوه میکرد. اما بتدریج مسیر انحرافی و افراطی این جنبش زنان را در پیگیری مطالبات و حقوق خود سردرگم ساخت. دراینجا بحثی راجع فمنیسم ، انواع و ارزیابی از آن نخواهیم داشت، اما پرسشی وجود دارد مبنی بر اینکه «آیا آزادیخواهی تروریستی زنان شکل دیگری از حقوق و آزادیهای زنان محسوب میشود؟» .
بنظر میرسید نظریه فمنیسم دوگونه پاسخ به چرایی گرایش زنان به تروریسم بدهد.
1-احتمالاً آزادیخواهی تروریستی را شکل نهایی و شاید انحرافی جنبش فمنیزم بدانند.
2-حاکمیت نظام مردسالارانه در جهان و ظلم و تبعیض علیه زنان را علت رویآوردن آنها به گروههای تروریستی بدانند.
با مطالعه وضعیت زندگی زنان در گروههای تروریستی مشخص میشود، زنان که ابتدا در سازمانهای تروریستی نقش مادری و تربیت نیرو را داشتند، اکنون به مرحله جذب و سازماندهی نظامی رسیده و به عنصری فعال و تأثیرگزار در عرصه جنگ تبدیل شدهاند. اما به طور قطع زنان قربانی تروریسم میباشند. زمانیکه در اقدامات تروریستی کشته میشوند، و قربانی تجاوز و بردگی جنسی میشوند، یا زمانیکه داوطلبانه جذب گروههای تروریستی میشوند.
نتیجهگیری
پس از حوادث 11 سپتامبر، تهدیدی فراملی با نام «تروریسم» دولتها را در معرض خطر و ناامنی قرارداد. تهدیدی که دیگر مخصوص کشورهای اقتدارطلب و غیردموکراتیک نبود، بلکه در کشورهای دموکراتیک آمریکا و اروپا نیز به طور فزاینده انجام میگرفت. ذهن پرسشگر ما اکنون کمتر سراغ چرایی و چگونگی شکلگیری تروریسم میرود، بلکه چرایی و چگونگی گسترش این پدیده در نظام بینالملل بیشترجلب توجه میکند. به طور حتم یکی از دلایل گسترش هر ایدئولوژی، مذهب و یا مکتبی، حمایت از آنها میباشد. بنابراین پشت این وحشت فراگیر، اراده و قدرتهای حمایتگری نیز وجود دارد. کنکاش برای یافتن حامیان تروریسم توجه ما را به مهمترین بازیگران نظام بینالملل یعنی «دولتها» معطوف میدارد. پس میپرسیم رابطهی دولتها با تروریسم چیست؟ پاسخ البته از دوحال خارج نیست: دولتها یا قربانی تروریسم میشوند و یا حامی؟
و اینکه چرا دولتها از تروریسم حمایت میکنند، طیفی گسترده از دلایل را شامل میشود. و به طور مفصل خود جای بحث دارد. اما مختصراً باید گفته شود، که برخی دولتها به منظور دستیابی به اهداف کوتاهمدت خود این رویه را بهترین جایگزین جنگ می دانند. و برخی در راستای اهداف بلندمدت مثل بیثبات کردن منطقه خاورمیانه از تروریسم حمایت میکنند. و مسلماً درپی این حمایتها کسب منفعتی است، هرچند تروریسم گریبانگیر دولتهای حامی نیز میشود.
و در بحث از تأثیر تروریسم بر روابط بینالملل، اولین نکته به تعریف روابط بینالملل (یعنی روابط برمحور چه چیزی و روابط میان چه دولتهایی) بازمیگردد. و بر این اساس روابط بینالملل درعصر تروریسم، روابط میان دولتها و واحدهای سیاسی تروریست، حامی تروریسم و یا مخالف تروریسم است. و راهبردها و سیاستهای هریک بر محور تروریسم شکلمیگیرد. لذا برخی معتقدند تروریسم دولتی شکل جدیدی از جنگ در روابط بینالملل است. و راه مقابله با این نوع جنگ شکست و از میان بردن اراده دولت قیم در حمایت از تروریسم میباشد. با این حال از آنجا که تروریسم به دشمنی مشترک و جهانی تبدیل شدهاست، میتواند زمینه اقدامات مشترک دولتها را نیز در برخورد با این تهدید مشترک فراهم آورد. نتیجه اینکه دولتها تمایل بیشتری برای همگرایی و تفاهم مییابند. در این میان نقش سازمانهای بینالمللی برای پیگیری رویکردی جهانی بیبدیل است. هرچند مهمترین مشکل پیشرو در این زمینه و از جمله ناکارآمدی سازمان ملل باز به نقش دولتها و افتراق رویه عملی آنها برمیگردد.
و مسئله دیگر اینکه، تروریسم همزاد سازوکاری به نام «دیپلماسی» نیز بودهاست. لذا بررسی کارکرد دیپلماسی در این عصر نیز حائز اهمیت میباشد. اما انگار دیپلماسی هم در سایه سنگین تروریسم کارکردی دوگانه یافتهاست. بسیار دیده شدهاست که مدعیان حقوق بشر خود سازماندهنده حرکتهای تروریستی بوده و با استفاده از قدرت نهادهای بینالمللی دیگر دولتها را متهم به اعمال یا حمایت از تروریسم نمودهاند. با این حال چنانچه رهبری در این باره تأکیید داشتهاند، نحوه برخورد با گروههای تکفیری نباید خشونتآمیز باشد و در این مسیر دیپلماسی میتواند راهبرد بینالمللی غیرخشونتآمیز برای از بین بردن تروریسم باشد. اما چنانچه پیشتر ذکرشد، در برخورد با حامیان تروریسم برخورد جدی و خشن لازم است.
و درنهایت باید به دو مسئله بینالملی دیگراشاره نمود. مسئله محیط زیست که با ظهور تروریسم و تهدیدامنیت وجودی دولت ها، اولویت و ضرورت توجه به آن مورد غفلت واقع شد. و مسئله زنان تروریسم که به طور داوطلبانه قربانی اهداف تروریستی می شوند.
منابع:
آشوری، داریوش، 1373، فرهنگ سیاسی، تهران: مروارید
حیدری،حمید، (1376)، توسل به زور در روابط بینالملل، تهران: انتشارات اطلاعات
رشیدی، مصطفی، (1394)، تحلیل ژئوپلتیکی پدیده تروریسم در منطقه خاورمیانه، و مرشدی، ارسلان و حسینی، مرتضی، (1394)، ترریسمپروری آمریکا برای مهار و مقابله با ایران، -و نعمتی،لیلا، و دیگران، (1394)، علل ناکارآمدی سازمانهای بینالمللی در مبارزه با تروریسم با تأکید بر سازمان ملل متحد، درمجموعه مقالات اولین کنگره ملی 17000 شهید ترور، تهران: شرکت تعاونی کارآفرینان فرهنگ و هنر.
قوام، عبدالعلی،(1372)، اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل، تهران: سمت
سیفزاده، حسین،(1378)، اصول روابط بینالملل (الف و ب)، تهران:نشردادگستر.
طیبی، سبحان و اسماعیلی فرد، مریم، (1394)، کاربست دیپلماسی دفاعی در مسیر پیشبرد دیپلماسی محیط زیستی، دوفصلنامه دیپلماسی دفاعی، سال چهارم.شماره 7
هنل، ریچارد، (1383)، تروریسم؛ شکل جدید جنگ، ترجمه احمدواحدیان غفاری، مشهد: انتشارات سخنگستر.
یزدانی، عنایت الله و ایزدی، هجرت (1386) تروریسم اسلامی؛ افسانه یا واقعیت، فصلنامه علوم سیاسی، شماره سی و نهم و چهلم. 7