1- بعد از جنگ جهانی دوم و با آغاز رقابت دو قدرت بزرگ شرق و غرب، یکی از موضوعاتی که بر روابط بینالملل تأثیر به سزایی داشت، هدف قرار دادن امنیت طرفهای متخاصم به شیوههای مرسوم و غیرمرسوم بود و چنانچه کشوری قادر نبود تا بهطور مستقیم ثبات و امنیت کشور موردنظرش را هدف قرار دهد، در کشورهای وابسته به رقیب، عملیات تروریستی و آنارشیستی را گسترش میداد.
غرب آسیا که یکی از مناطق اصلی و استراتژیک جهان است، در رأس فعالیتهای تروریستی قرار گرفت و باهدف ایجاد یک پایگاه دائمی برای دفاع از منافع غرب در مقابل جهان اسلام، غده سرطانی رژیم غاصب صهیونیستی سر برآورد. سران این رژیم، با اتکا به شیوههای تروریستی وحشیانه توانستند فلسطینیان را از سرزمینهای خود اخراج کنند و روزبهروز بر وسعت تصرفات خود بیفزایند. این رویه در سایر نقاط جهان ازجمله در آفریقا، بخشی از آمریکای جنوبی و آسیا اتفاق افتاد و ترورهای گستردهای توسط گروههای آموزشدیده وابسته به شرق و غرب در این مناطق به راه افتاد. بهاینترتیب، دولتهای حامی تروریسم با توسل به سبعیت افراد دستپرورده خود، از یکدیگر باجخواهی یا امتیازگیری میکردند.
2- بعد از فروپاشی شوروی و تکتازی آمریکا در عرصه جهانی، این کشور برای تسلط کامل بر دنیا، نابودی، تضعیف یا تغییر حکومتهایی را برنامهریزی کرد که با رهبری بلامنازع و هژمونی استکباری آمریکا مخالف بودند و لذا دشمنی با کشورهای انقلابی مسلمان را در اولویت قرار داد.
عملیاتهای تروریستی از این منظر که اولاً بهسادگی قابلکنترل و مهار نیستند، ثانیاً سلاح تعریفشدهای برای مبارزه با آن وجود ندارد و ثالثاً قابلیت بهرهبرداری بدون پرداخت خسارت را دارند در طول سه دهه گذشته، هر روز، شکل جدید و شدت بیشتری یافت و بهخصوص در مورد انقلاب اسلامی به شکل بیسابقهای به کار گرفته شد.
به جرأت میتوان گفت در دنیا هیچ کشوری بهاندازه کشورمان، قربانی قضایای تروریستی نبوده است، بهگونهای که در دهه 60 در ایران، بیش از پانزده هزار نفر براثر حملات کور تروریستی به شهادت رسیدند و عاملان آنها موردحمایت، هدایت و کمکهای مستقیم و غیرمستقیم غرب برخوردار بودند. در سالهای اخیر با آغاز موج بیداری اسلامی یا قیام علیه دستنشاندگان غرب در منطقه غرب آسیا، آمریکاییها با همان شیوههای بهکاررفته در مقابل اتحاد جماهیر شوروی و همان روشی که منجر به تأسیس رژیم کودککش صهیونیستی گردید، برای مهار جریان اسلام انقلابی و شکلگیری دولتهای استکبارستیز به میدان آمد و در برخی موارد موفق شدند روند انقلابی آنها را یا متوقف و یا منحرف کنند. اگرچه تجربه تاریخی نشان داده است که همین توقف اجباری قیامهای اسلامی، بهنوعی دیگر از مبارزه منجر خواهد شد که بعدها به ثمر خواهد نشست.
3- سیاست غرب بدین گونه است که برای مخفی کردن دستهای خونین خود در جریان تروریسمپروری، تاکتیکهای منحرفکنندهای ازجمله تغییر نام و تبلیغات دروغین را به کار میگیرد. ازجمله این ترفندها، معرفی تروریسم بهعنوان یکی از نتایج و اهداف اسلامگرایان بود و باعث شد تا عدهای از مسلمانان فریبخورده برای مقابله با این تبلیغات مسموم، از سر جهالت وارد جریانهای تروریستی شوند. تروریسمی که غرب پایهگذار آن بوده و هست، البته جنبه جذاب دیگری مانند تأمین مالی هم دارد که جماعتی از مسلمانان فقیر و فریبخورده به همین دلیل وارد آن شدند.
4- نکتهای که حائز اهمیت است، شکست تدریجی این جریان در منطقه غرب آسیا و نابود شدن افق آرزوهای تروریستهای تربیتشده غرب است. مقاومت جانانه مردم و ارتش عراق و سوریه در برابر گروههای تروریستی و تکفیری، اکنون در حال فزونی است و فریبخوردگان این جریانات بهتدریج از نقشههای پشت پرده رهبران واقعی تروریسم مطلع میشوند.
عناصر تروریستی که یا از خواب غفلت بیدار شدند و یا به شکست نهایی خود ایمان آوردند، نوک پیکان انتقام خود را متوجه غرب نموده و حملاتی را علیه کشورهای اروپایی و آمریکایی ترتیب دادند. تروریستها که با وعده تشکیل حکومت و به دست گرفتن قدرت در کشورهای اسلامی، از هیچ جنایتی فروگذار نکرده بودند، با مشاهده مقاومت مردم و هزیمت قطعی خود، تصمیم گرفتند که اروپا و آمریکا را به جهت فریب دادن آنها، هدف قرار دهند.
وقایعی که طی یک سال اخیر در اروپا و حادثه تروریستی اخیر در شهر اورلاندوی ایالت فلوریدا روی داد، گوشهای از انتقامی است که این جریان مصمم است از غرب بگیرد. تلفات سنگین تروریستهایی که با وعدههای دروغین حتی گذرنامههای خود را آتش زده یا سوزانده بودند، موجب شد تا آنها امید بازگشت به کشورهای خود را از دست بدهند و به این دلیل که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، به هر شکلی که قادر باشند به حامیان اصلی خود حمله میکنند.
5- ازجمله اصطلاحاتی که در جریان بروز و ظهور تروریسم رایج گردید، «تروریسم خوب» و «تروریسم بد» بود. مبنای جعل این عبارات، درواقع همسویی یا مخالفت با منافع غرب است، به عبارت دیگر، اگر گروهی تروریستی، منافع آنان را به خطر اندازند، با برچسب «تروریسم بد» متمایز میشوند و چنانچه تشکیلات تروریستی دیگری با منافع غرب و اروپا و اهداف سلطهطلبانه آنها همراه باشند، عنوان «تروریسم خوب» را دریافت میکنند. بر اساس همین تعریف، تروریستهای داعش که اروپا و آمریکا را هدف تهدیدات و حملات خود قرار دادهاند – مانند حادثه تروریستی چند روز گذشته آمریکا که داعش مسئولیت آن را بر عهده گرفت – تروریستهای بد و تروریستهای جبههالنصره، جیشالاسلام، جیش الفتح و ... که از سوی غرب و ارتجاع عرب برای سرنگونی کشورهای مستقل اجیر شدهاند، تروریستهای خوب هستند !
نشانه دیگر تشخیص این مصداق، موضعگیریهای مسئولین غربی نسبت به اقدامات تروریستی در سراسر جهان است. از نظر غرب و آمریکا، حوادث پاریس و اورلاندو محکوم است اما ترور انسانهای بیگناه در عراق و سوریه و ایران، مصداق تروریسم نیست. این همان، نکتهای که ریاست قوه قضائیه در جلسه اخیر مسئولان عالی قضایی به آن اشاره نموده و تأکید کردند که غرب باید از دوگانگی در رفتارش نسبت به تروریسم، جدا اجتناب کند و عواقب آن را بهطور جدی در نظر بگیرد.
این استاندارد دوگانه را هم باید به دهها اقدام و طراحی بیمنطق غرب افزود، چراکه آبشخور تروریسم در کشتار، خشونت و جمود است و مانند ماری سمی، دیر یا زود به صاحب خود حمله خواهد کرد.