تاریخ هر کشوری مشحون از فراز و نشیبها و نقاط عطفی است که براساس آن سیاست و حیات اجتماعی آن مملکت شکل میگیرد. این نقاط عطف هم میتواند باعث افتخار و سرافرازی یک ملت باشد و هم مایه عبرت و نقطهای تاریک در گذشته یک سرزمین. ازاینگونه در کشورهای دنیا بسیار است و در تاریخ ایرانزمین نیز همچنین؛ البته آنچه که در این سطور بدان پرداخته خواهد شد مربوط به تاریخ معاصر ایران و در ارتباط با جریاناتی است که از سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در قالب گروههای مبارز سیاسی پدید آمدند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و عیانشدن رهبری بلامنازع امامخمینی(ره) در تمام شئون سیاسی، اعتقادی و اجتماعی نظام و بالطبع شدتگرفتن صبغه اسلامی انقلاب، بسیاری از گروههایی که زمانی علیه رژیم پهلوی مبارزاتی کرده و حتی در این راه متحمل تلفات و خساراتی شده بودند، چون انقلاب اسلامی را مطابق امیال سیاسی خود نمیدیدند، علیه آن صفآرایی کرده و به سهمخواهی و باجطلبی از نظام پرداختند. این گروهها بهزودی دست به اسلحه برده و بهناچار در برابر سیل توفنده ملت که به دفاع از انقلاب اسلامی برخواسته بود، مضمحل و فراری شدند. یکی از آن نقاط عطف در تاریخ انقلاب اسلامی و حتی تاریخ معاصر ایران واقعه ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ میباشد. در این روز مجاهدین خلق(منافقین) که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به شیوههای گوناگون در برابر نظام اسلامی صفآرایی میکردند، دست به اسلحه برده و با انتشار یک اطلاعیه سیاسینظامی، به رویارویی تمامعیار با مردم و نظام اسلامی پرداختند. حاصل این زورآزمایی منافقین البته اضمحلال و متواریشدن آنان و ورود به فاز تروریستی آشکار بود.
این واقعه از همان سالها تاکنون همیشه مورد بحث و بررسی بوده است که چگونه یک گروهکی که داعیه مردمیبودن داشت و خود را عضوی از انقلاب میدانست، در شرایطی که کشور درگیر یک جنگ نابرابر خارجی بود، در داخل کشور دست به اسلحه برد و به آشوبطلبی پرداخت. در سالهای دهه هفتاد با توجه به فضای سیاسی ناشی از رویکارآمدن دولت اصلاحات، بسیاری از عناصر سرخورده و بریده از گروهک منافقین و یا هواداران سابق آنها در سایتهای اینترنتی، نشریات و روزنامه به بازخوانی آن واقعه پرداخته، هر کدام بنا به تجربیات شخصی و نظرات خود در این زمینه قلمفرسایی نمودند. در این بین شاید مهمترین آنها نشریه «چشمانداز ایران» به مدیر مسئولی آقای لطفالله میثمی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بود. در این نشریه از شماره 12 آن سلسله مباحثی تحت عنوان ۳۰خرداد۶۰ در قالب گفتوگو و مصاحبه شروع میشود. آنچه روح کلی مصاحبههای این نشریه را تشکیل میدهد بیشتر بیان این نظریه است که نظام اسلامی هم به اندازه منافقین در بروز واقعه ۳۰ خرداد نقش داشته است و برای آینده باید همه گذشته را بخشیده و بهدنبال مقصر نباشند.
مطالبی که در قالب این مصاحبهها بیان میشود هم از نظر تاریخی و بسیاری جهات دیگر محل بحث و اشکال بوده و البته پاسخهای درخور را نیز داراست. هر چند که شاید سالها از بیان اولین مطالب منتشرشده در این نشریه در موضوع ۳۰ خرداد میگذرد اما لزوم پاسخگویی به شبهات مطرحشده از سوی نشریه و بیان نظرات مصاحبهشوندگان در ارتباط با این موضوع بهمنظور تنویر افکار عمومی و نتایجی که میتواند اینگونه موضعگیریها در تبرئه حداقل قسمتی از جنایات منافقین برای نظام اسلامی و خانواده شهدای ترور داشته باشد، باعث شد که فرصت انتشار ویژهنامه ۳۰ خردادسال ۶۰ از سوی بنیاد هابیلیان مغتنم شمرده شده و نقدی بر تعدادی از مطالب مندرج در نشریه چشمانداز ایران، تقدیم خوانندگان محترم شود.
نشریه چشمانداز ایران با توجه به فضای سیاسی پس از انتخابات خرداد 76 (دولت اصلاحات)، به مبحث ۳۰ خرداد و جریانات و حوادث آن ورود پیدا کرد. این نشریه سعی نمود تا از طریق مصاحبه با افرادی که دارای تجربیات شخصی از آن سالها و حوادث مرتبط با ۳۰ خرداد بودند، به بازشناسی این واقعه بپردازد.
آنچه که در این گفتوگوها و کنکاش واقعه ۳۰ خرداد بیشتر بهچشم میخورد این است که مدیریت نشریه در وهله اول سعی میکند سیر جریانات پس از انتخابات سال 76 و هیجانات سیاسی پس از آن را مشابه جریان ۳۰ خرداد معرفی کرده و با همسانپنداری به ریشهیابی جریانات بپردازد. (شماره 12، ص 12) نشریه چشمانداز ایران در تحلیلی که در شماره 12 این نشریه پیش از نقل مصاحبه با آقای سعید رشتیان، با اشاره به تحرکات منافقین در خرداد سال 60 عنوان میکند که در پدیده ۳۰ خرداد خشونت و حذف ابعاد فراگیری یافت. (ش 12، ص 12) آنچه که به زعم نویسنده این سطور، پس از انتخابات سال 76 هم اتفاق افتاد و همچنان فضای سیاسی جامعه را ملتهب دارد.
از نکات بارزی که در این گفتوگو به چشم میخورد، اطلاق واژه «اقلیت تندرو» به حامیان و حافظان انقلاب اسلامی است که از دید مصاحبهشونده باعث پدیدآمدن واقعه ۳۰ خرداد شده تا شرایط را به نفع خود قفل کنند. (ش 12، ص 13) آقای سعید رشتیان در این قسمت از صحبتهای خود هیچ اشارهای به روند تحرکات تحریکآمیز و خلاف قانون منافقین ندارد. ایشان در ادامه بیان میکند که پس از ۳۰خرداد۶۰ برای مردم و نیروهایی که میخواستند در فضای برآمده از انقلاب در جامعه خود، آزادانه در روند تحولات مشارکت کنند، موانعی پیش آمد. (ش12، ص 13) که البته با توجه به روند حوادث و سابقه تاریخی موجود، شاید منظور مصاحبهشونده از مردم در این قسمت اعضای گروهکها بهویژه منافقین باشد.
مصاحبهشونده در جای دیگری از سخنان خود با ظرافت، ریشه درگیریها را در حاکمیت میداند؛ بهطوریکه عنوان میکند جامعه در مسیری طبیعی و آگاهانه به نقطه 30 خرداد نرسید، کشاکش در بین نیروهای سیاسی حاضر در حاکمیت و قدرت سیاسی وقت یا بیرون از آن جریان داشت. (ش 12، ص 13) ایشان در ادامه به عنوان مثال به درگیری فرزند آیتالله طالقانی، اعتراض بنیصدر به اینکه آقایان همه جا را دارند میگیرند، عزل و نصبها در شورای انقلاب یا دولت موقت و... اشاره میکند (ش 12، ص 13) که راوی از آن به عنوان نزاع و کشاکشی یاد میکند که در سطح حاکمیت جریان داشت و در واقع اجتماعی و مردمی نبود.
مصاحبهشونده همچنین در پاسخ به سؤالی که اصلیترین تضاد اجتماعی جامعه ایران را در فضای خرداد سال 60 جستوجو می کند، عنوان میدارد که چون در آن دوره ائتلاف مشخصی بین نیروهای سیاسی وجود نداشت که در دفاع از انقلاب و حفظ آن کارامدی داشته باشد، دفاع از انقلاب با دفاع از رهبری انقلاب کاملاً در هم آمیخته بود. (ش 12، ص 15) در واقع آقای رشتیان نمیخواهد این مطلب را بپذیرد که انقلاب اسلامی، هر چند که راوی سعی میکند از واژه اسلامی برای انقلاب استفاده نکند، تنها با رهبری امام خمینی(ره) معنا میدهد و اصولاً مردم بین این دو تفکیکی قائل نیستند و بهواقع این یک حسن و نقطهقوت برای انقلاب اسلامی میباشد؛ موضوعی که تحت عنوان ولایت فقیه با کوچکترین مسائل نظام اسلامی و فردی در هم تنیده شده است. اشکال وارده به تحلیلهای مصاحبهشونده این است که هنوز نمیخواهد یا نمیتواند بپذیرد که مفهوم اسلامی انقلاب، چه بار معنایی و عملی در طول حیات نظام جمهوری اسلامی بهویژه دفاع از کیان این آب و خاک و دفاع مقدس داشته است.
مصاحبهکننده در این گفتوگو نیز در قسمتی از سؤالات خود سعی میکند تحلیل کلیشهای و تکراری اختلافات درون زندان در سالهای پیش از انقلاب اسلامی را بین گروههای سیاسی، عامل تسویه حساب در خرداد سال 60 را به مصاحبهشونده منتقل کند. در مقابل مصاحبهشونده نیز ضمن تایید این مضمون تاکید میکند که مجاهدین خلق(منافقین)، به عنوان زمینهسازان و فرهنگسازان عمومی، در رخدادهای انقلاب شرکت داشتند. (ش 12، ص 16) راوی در ادامه ضمن اقرار به نقش تعیینکننده حضرت امامخمینی(ره) میگوید: «اما در نهایت نمیتوان این مسئله را انکار کرد که تنها شکلبندی سیاسی موجود در انقلاب، رهبری انقلاب و تودههای مردم بودند.» (ش 12، ص 16)
از مطالب جالب دیگر در این مصاحبه، بیان اعمال خشونت علیه مجاهدین خلق(منافقین) از سوی مصاحبهکننده و اصرار وی بر این موضوع در چند سؤال پیدرپی است که مصاحبهشونده نیز در پاسخ ضمن قیاس فضای سیاسی جامعه پس از خرداد سال 76 با حوادث سال 60، عدم واکنش از سوی دولت اصلاحات را در قیاس با عملکرد مسعود رجوی در تقابل با خشونت در سال 60 را به نحوی آشکار میستاید. (ش 12، ص 18) در این گفتوگو، مصاحبهشونده با ایجاد تشکیک در برخی اقدامات تروریستی و هنجارشکنانه منافقین، سعی در ارائه آدرس غلط به مخاطب دارد؛ از جمله این که عنوان میکند من هنوز نمیدانم در وقایع انفجار حزب جمهوری اسلامی دست چه فرد یا جریانهایی در کار بود. (ش 12، ص 19)
در پایان این گفتوگو، نشریه با دو سؤال پیدرپی سعی در القای این مفهوم دارد که وقوع ماجرای ۳۰ خرداد میتواند در نتیجه اقدامات افراد و جریانهای نفوذی ضدانقلاب در بدنه گروهک منافقین باشد که سازمان را ترغیب به اقدام عملی میکردند. بدینگونه نشریه چشمانداز ایران سعی دارد تا حدودی جنایات و اقدامات تروریستی گروهک منافقین را توجیه کرده، حتی آن را به معارضه قدرتهای خارجی با انقلاب و یک برنامه مشخص از جانب آنها بداند تا در نتیجه این تحلیل، اصل و مرکزیت منافقین را ناچار از ورود به حادثه ۳۰ خرداد و عواقب ناشی از آن بداند. (ش 12، ص 19)
پیگیری مبحث ۳۰ خرداد در شماره بعدی نشریه چشمانداز ایران (13) با دو مصاحبه دیگر ادامه مییابد. در اولین مصاحبه که با شخصی به نام آقای امیرحسین رفیعی انجام گرفته است، مصاحبهکننده به کرات از اقدامات تروریستی ۳۰خرداد60 توسط منافقین، به عنوان یک خطای استراتژیک تاریخی نام میبرد «که البته دو طرف» (یعنی جمهوری اسلامی) مرتکب آن شدند. بالطبع مصاحبهشونده نیز از آن به عنوان یک حادثه که دارای پیامدهای سیاسی، ایدئولوژیک، اقتصادی، حقوق انسانی و... است، نام میبرد که ابعاد و عوارض آن حتی مهمتر از جنگ تحمیلی بوده و همچنین بیان میدارد که هنوز هم نظام اسلامی با آن درگیر است. (ش13، ص 25) این نوع تحلیل در واقع بزرگسازی واقعه تروریستی 30 خرداد بهمنظور بنیان نهادن پایهای برای تحلیلهای بعدی و مطرحکردن حق و حقوق افرادی است که در آن واقعه از بین رفتند، میباشد و همچنین به نوعی زندهنگاهداشتن یادوخاطره منافقین تروریست و اینکه نظام اسلامی علیرغم اقتدار در صحنههای بینالمللی هنوز با یک مسئله داخلی تاریخگذشته، درگیر است. این مسئله درست زمانی مطرح میشود که بحث خروج اعضای منافقین از عراق و کمپ اشرف به شدت جریان داشته و منافقین در گوشه و کنار دنیا بهدنبال مستمسکی برای بیان مظلومنمایی و ادعای حقوق انسانی و اجتماعی خود بودند.
مصاحبهشونده در فرازی دیگر از صحبتهای خود با مطرحکردن طرح برژینسکی که براساس آن نیروهای چپ توسط رادیکالهای مذهبی از بین میرفتند، سعی در القای این نکته دارد که اساساً مسائلی که منجر به وقوع پدیده ۳۰ خرداد و درگیری بین نیروهای چپ و انقلابیون شد، توسط آمریکاییها و بیگانگان طرحریزی شده بود. راوی در نظر دارد با این بیان، اذهان را از جنایات تروریستی منافقین منحرف کرده تا در مراحل بعد با فراهمکردن بستر لازم بتوان آنها را از عملکرد تروریستی تبرئه نمود. آن هم در زمانی که اکثر مجامع حقوقبشری بینالمللی و حتی برخی دولتهای غربی نیز این گروهک را ذیل گروههای تروریستی قرار دادهاند. مصاحبهشونده همچنین با اشاره تلویحی به اقدامات نظام اسلامی در سالهای اولیه انقلاب، آن را بهنوعی باعث فضاسازی علیه منافقین میداند. ایشان در تایید نظریه خود به تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اشاره کرده و حضور عناصر ساواک در دستگیری محمدرضا سعادتی، دادگاهی تقی شهرام و... را در همین راستا تحلیل مینماید. (ش 13، ص29)
مصاحبهشونده با بزرگنمایی تبعات واقعه ۳۰ خرداد برای جمهوری اسلامی عنوان میکند که بهدنبال این واقعه حدود سه میلیون نیروی کارشناس و کارا از ایران خارج شدند. (ش13، ص 32) البته ضمن اینکه در آمار ارائه شده جای بحث است، آیا کارشناس و کارابودن منافقین فراری به عراق، به مفهوم کارایی و کارشناسی آنان در انجام اقدامات تروریستی است که ملت ایران از آن محروم شد؟! هر چند این نکته که تعدادی افراد تحصیلکرده پس از انقلاب و بهویژه با شروع جنگ تحمیلی از ایران خارج شدند واقعیتی است که منکر آن نمیتوان شد و البته ارتباطی هم با منافقین ندارد.
مصاحبهشونده همچنین در بیان علل واقعه ۳۰ خرداد بیان میدارد که خودخواهی و تمامیتخواهی نقش زیادی در بهوجودآمدن 30 خرداد داشت و البته آن را بیشتر متوجه نظام میداند. وی در ادامه عنوان میدارد اگر نمایندهای از گروهک وارد شورای انقلاب میشد امکان تعامل و ایجاد تعادل فراهم میشد و بلافاصله عنوان میدارد حتی با شهردارشدن رجوی هم مخالفت شد و... . (ش13، ص 35) این تحلیل در واقع دنباله همان تفکر سهمخواهی و باجخواهی از انقلاب اسلامی بود. سران منافقین به جای اینکه جدای از مسائل تشکیلاتی در یک فرایند دموکراتیک در بدنه نظام نوپای اسلامی جذب شوند، تقاضای سهم و باج داشته و عنوان میداشتند که در صورت عدم تحقق آن، چنگ و دندان نشان خواهند داد.
در مصاحبهای دیگری در همین شماره با آقای امیرحسین ترکشدوز، مصاحبهکننده با طرح پرسشی مبنی بر تقسیم پنجاهپنجاه و علل بحران منتهی به ۳۰ خرداد میان نظام و منافقین، سعی در القای مقصربودن نظام اسلامی و تبرئه حداقل بخشی از اقدامات تروریستی منافقین را دارد. (ش 13، ص 42) همچنین مصاحبهکننده با طرح مقدماتی درباره ترانزیت مواد مخدر در ایران، این احتمال را مطرح میکند که فاجعه تروریستی هفتم تیر کار منافقین نبوده و در واقع نتیجه اقدامات شهید بهشتی در اصلاح قوه قضائیه بهمنظور مقابله با ترانزیت مواد مخدر، کار قاچاقچیان مواد مخدر است، یا حداقل بدینصورت که قاچاقچیان در گروهک منافقین نفوذ کرده و آن حادثه را رقم زدند. (ش13، ص43) همچنین در ادامه این سؤال مطرح میشود که شاید یکی دیگر از دلایل ترور شهید بهشتی را بتوان مقاومت وی در شورای انقلاب در برابر موضوع صنایع وابسته دانست. (ش 13، ص 43)
جالب است که نشریه چشمانداز ایران برای ایجاد تشکیک و انحراف اذهان عمومی از اقدام تروریستی گروهک، دست به تولید و پردازش چه نظریههایی میزند؟! جای سؤال اینجاست که بهزعم این تحلیل، ترور شخص آیتاللله بهشتی که به مراتب آسانتر از بمبگذاری به آن عظمت و شهادت بیش از 70 انسان بیگناه بود. هر چند دلایل متقن دیگری وجود دارد که مسئول این عمل پلید و تروریستی منافقین میباشند و جای گریزی برای آنها از پذیرش این عمل وجود ندارد.
در شماره 14 نشریه چشمانداز مصاحبهشونده، آقای احمد خالقی در تحلیل علل رویداد واقعه 30 خرداد، بدون اشاره به اقدامات و تحرکات منافقین، عنوان میکند که دو طرف دست به اقداماتی زدند و اگر نیروها یک مقدار با متانت برخورد میکردند...، (ش14، ص30) به نظر میرسد در این تحلیل دولت و حکومت مرکزی هیچ محلی از اعراب ندارد و باید با هر گروهک مسلح برانداز با متانت برخورد کرد و از موضع برابر، دست به اقداماتی نزد. در این صورت تکلیف امنیت، ثبات سیاسی و... به چه صورت باید باشد. در این گفتوگو همچنین مصاحبهشونده بیشتر سعی دارد با استناد به مبحث طبقات اجتماعی و اقتصادی جامعه و دستهای پنهان خارجی، حادثه ۳۰ خرداد را توجیه کرده و گروهک منافقین را ناگزیر از ورود به آن معرفی میکند. (ش 14، صص 32-38) مشکل اساسی این تحلیل این است که پس نقش منافقین و اقدامات نابهنجار و تروریستی سازمان در تقابل با نیروهای انقلابی چگونه باید بیان شود؟!
نشریه چشمانداز ایران در هر گفتوگویی درباره ۳۰خرداد60 عنوان میکند که قصد ما این است که فضا برای تحلیل واقعه ۳۰ خرداد باز شده و حالتی ایجاد شود تا آنهایی که مطالعه میکنند به ترتیبی بتوانند خودشان را در فضای آن موقع قرار دهند. (ش14، ص 29) البته نشریه با این مقدمه، باز هم سعی در فراموشکردن اصل جریان را که یک حرکت مسلحانه علیه نظام اسلامی شکل گرفت، دارد و بیشتر در نظر دارد با بیان سؤالات جهتدار، به توجیه اقدامات تروریستی منافقین بپردازد. این نشریه هرچند اعلام میکند که در پی مقصرتراشی نیست؛ اما مسیر گفتوگوها بهطورمعمول به سمتوسویی است که نظام اسلامی و اقدامات آن در برهه سال 60 محل تردید، جای سؤال و به نوعی حداقل یک طرفه مقصر میباشد.
در شماره 15 این نشریه مصاحبه با یک سؤال هدفدار آغاز میشود: «۳۰ خرداد عوارض بیشتری از جنگ داشت!» و در ادامه با قراردادن رزمندگان و منافقین در یک کفه ترازو عنوان میدارد: «در سال 1361 یک جمعبندی وجود داشت و آن اینکه جوانها یا در زندان هستند یا زندانبان هستند و هر دو گروه هم نماز شب میخوانند! (اعتباربخشیدن به منافقین مسلح) یا جوانهای منطقه این طرف در جبهه ما هستند و آن طرف در جبهه عراق؛ اصلاً جوانها داشتند نابود میشدند.» در مقابل مصاحبهشونده (که البته نام وی آورده نشده و تنها او را از اعضای گروهک در سالهای اولیه انقلاب معرفی میکند) با استفاده از فضایی که این سؤال برای او فراهم آورده، عنوان میدارد که ریشه حوادث ۳۰ خرداد برمیگردد به اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب و حمله چماقداران به ستاد منافقین و آتشزدن کتابفروشیها و ایجاد درگیری توسط وابستگان به نظام اسلامی. (ش 15، ص 58) البته مصاحبهشونده تا پایان مصاحبه بدون اشاره به درگیریهایی که توسط منافقین صورت میگرفت، همه جا از چماقدارانی صحبت میکند که به حزباللهی معروف بودند و تجمعات منافقین را مورد حمله قرار میدادند.
مصاحبهشونده بر این نکته تاکید دارد که گروهک معتقد بود در یک فضای آزاد بهتر رشد میکند؛ بنابراین سعی در دوری از بحران و درگیری داشت. (ش 15، ص 59) و در جایی دیگر میگوید هیچوقت بچهها(منافقین) در دادن شعار پیشقدم نبودند. (ش 15، ص 64) یا در سخنرانیها و متینگها این طور نبود که اول بچهها حمله کنند. (ش 15، ص 65) حال آنکه براساس اسناد مسلّم موجود و شواهد متقن، اساساً سازمان حیات خود را در ایجاد بلوا و آشوبطلبی بهمنظور مطرحکردن خود و بهرهبرداری تبلیغاتی میدید. مصاحبهشونده همچنین در متن مصاحبه خود به کرات از مسعود رجوی و موسی خیابانی و اینکه این دو نقش محوری در رهبریت سازمان داشتند، نام می برد اما هیچ اشارهای به پیشینه جنایتبار این دو نمیکند؛ بلکه در چندین نوبت از این که سخنرانیهای مسعود رجوی نیمهتمام مانده یا انجام نشده، انتقاد کرده و اظهار ناراحتی مینماید. مصاحبهشونده بدون اشاره به شرایط خاص نظام اسلامی در جنگ با عراق و مشکلاتی که در عرصه بینالمللی برای ایران وجود داشت، دائماً به نظام انتقاد میکند که چرا فضا امنیتی بوده و اجازه میتینگ سیاسی و راهپیمایی را که با توجه به روحیات منافقین قطعاً به خشونت کشیده میشد، نمیدهند. توفیق اجباری، اصطلاح دیگری است که مصاحبهشونده برای ورود به فاز نظامی بیان میکند و در واقع میخواهد این نکته را تلقین نماید که گروهک موافق درگیری نبود اما وقتی مجبور شد، از آن استقبال کرد.
در مصاحبه دوم همین شماره (15) با آقای رفیعی، هر چند که وی به درستی نقش و عملکرد منافقین را در به وقوعپیوستن واقعه ۳۰ خرداد مورد کنکاش و بررسی قرار می دهد؛ اما در ادامه با سؤال جهتدار نشریه مبنی بر عملکرد گروههای فشار در نظام اسلامی، مصاحبهشونده مواردی را که به زعم خود او حاکمیت به درستی عمل نکرده بدین شرح برمیشمرد: ۱. نیاوردن نمایندگانی از سازمان (منافقین) به درون حاکمیت؛ ۲. عدم محاکمه علنی و با حضور هیئت منصفه تقی شهرام؛ ۳. بیش از اندازه بزرگکردن قضیه سعادتی؛ ۴. عدم برخورد با حملهکنندگان به تظاهرات و تجمعات سازمان(منافقین)؛ ۵. حمله رسمی و حتی ضبط و توقیف اموال سازمان(منافقین) قبل از اطلاعیه سیاسینظامی شماره 25.
آقای حسن اصغرزاده از دیگر مصاحبه شوندهها در نشریه چشمانداز است که گفتوگو با ایشان در نشریه شماره 16 به چاپ رسیده است. این شخص که سابقه عضویت در سازمان مجاهدین خلق(منافقین) را دارد، در اولین جمله خود اظهار میدارد: «مجاهدین و حاکمیت در برخورد با چالشهای خود نیز برخورد منطقی و درستی نداشتهاند ولی در کنار هم فاجعه سال 60 را آفریدند.» (ش 16، ص 46) این بیان در واقع دنباله همان خطی است که نشریه دنبال کرده و درصدد است که با مقصر جلوهدادن نظام اسلامی، از بار مسئولیت و گناه تروریستهای منافق بکاهد و با قراردادن منافقین و نظام اسلامی به موازات هم، هر دو را به نقد کشیده و زمینه را برای تبرئهکردن تروریستها فراهم کند. جالب اینجاست که مصاحبهشونده از واقعه ۳۰ خرداد به عنوان پدیدهای غیرقابلاجتناب یاد میکند؛ حتی در صورتیکه منافقین اسلحههایشان را تحویل میدادند و مشی مسلحانه را کنار میگذاشتند. (ش 16، ص 48) این بیان یعنی نظام اسلامی بهدنبال درگیری با منافقین و ایجاد درگیری بهمنظور تسویه حساب بود نه منافقین. مصاحبهشونده با ظرافت سعی در تبرئه اقدام تروریستی منافقین در وقوع حادثه هفتم تیر داشته و بیان میکند اگر شهید بهشتی زنده بود، طبعاً نمیگذاشت حوادث به سمت برخورد شدیدتری پیش رود و این به نفع سازمان بود. (ش 16، ص 49) با این تحلیل و مطالبی که مصاحبهشونده در ارتباط با تمایل گروههایی از نظام اسلامی برای درگیری با منافقین پیش از این بیان نمود، این بیان سعی در متوجهساختن مسئولیت فاجعه هفتم تیر به عناصری از حاکمیت دارد که راوی، آنها را تندرو مینامد. مصاحبهشونده در ادامه درباره موضع منافقین در قبال حادثه هفتم تیر عنوان میکند که به دلایل تاکتیکی حتی ترورهایی را که گروهک انجام نداده بود، تایید میکرد و قبول داشت اما اعتقادی نبود. (ش 16، ص 50)
در شماره 19 این نشریه شخصی همانند آقای علیرضا علویتبار نیز در تحلیل وقایع ۳۰ خرداد، حاکمیت را به چالش کشیده و آن را دارای خصوصیاتی میداند که برخورد ۳۰ خرداد را تسریع نمود. ایشان با قراردادن منافقین و نیروهای درونحاکمیت، نقش آنها را در یک سطح عنوان میکند: «من معتقدم که به علت فراگیری خشونت در سالهای اول انقلاب، ما باید یک توبه ملی بکنیم. یعنی علاوه براینکه اپوزیسیونها و حاکمیت ما هر دو باید توبه کنند، ملتی هم که هیچ اقدامی نکرد و انتقامخواه بود، باید از خودش انتقاد کند.» (ش 19، ص 40) مصاحبهشونده با بیان اینکه به دنبال مقصر نمیباشد، میخواهد تمام وقایع تروریستی و ضرباتی را که در آغازین سالهای حیات نظام اسلامی به آن وارد شد، با یک کلمه «توبه» ببخشد اما فراموش نکند. حال آنکه منافقین تا زمانیکه جانی در بدن داشتند از هیچگونه اقدامی علیه نظام اسلامی از جاسوسی و ترور گرفته تا مزدوری برای صدام و تبلیغات علیه نظام در مجامع بین المللی، فروگذار نکردند.
در شماره 20 نشریه چشمانداز نیز مصاحبهشونده، آقای حسن افتخار اگرچه سعی میکند تحلیلی واقعبینانه از حوادث خرداد سال 60 ارائه کند اما ایشان هم در ادامه تحلیلهای یکسویه از این واقعه عنوان میدارد که برای جلوگیری از بهوجودآمدن درگیری باید ضمن اینکه به منافقین مناصبی در قدرت داده میشد، طرفین نیز از خود خویشتنداری نشان میدادند. (ش 20، ص) مسئله سهمدادن به منافقین در انقلاب و هم سطح دانستن این تشکیلات تروریستی با نظام اسلامی در واقع تحلیلی است که عناصر وابسته و هواداران گروهک بهمنظور توجیه اقدامات تروریستی منافقین بیان میکنند تا از این طریق گوشهای از مسئولیت حوادث ۳۰ خرداد و پس از آن را متوجه نظام اسلامی دانسته و زمینه را برای تبرئه سازمان فراهم کنند. درحالیکه اگر منافقین به واقع میخواستند در فرایند حاکمیت نظام نوپای اسلامی حضور داشته باشند، شرایط برای آنها به مراتب مهیاتر از دیگر گروههای سیاسی بود که هیچگاه به مناصبی در نظام نرسیدند و البته دست به اسلحه هم نبردند.
۳۰ خردادسال 60 فارغ از هرگونه تحلیل و توجیه، یک حرکت مسلحانه علیه نظام حاکم بود که مردم با اکثریت قاطع به آن رأی داده بودند. علاوهبراین، نوپابودن نظام اسلامی و درگیری آن با بقایای گروهکهای ضدانقلاب و سلطنتطلب در داخل و صفآرایی دشمنان خارجی نظام در قالب جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، وضعیت را برای نظام اسلامی بسیار خطیر کرده بود. در چنین شرایطی بود که سازمان مجاهدین خلق(منافقین) که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به نوعی در برابر آن قرار گرفته بود، فرصت را برای تقابل با نظام مغتنم شمرده و با تحلیلی غلط از استعداد و توانایی خود و توهم حمایت مردم از این سازمان، به یک رویارویی تمامعیار با نظام اسلامی دست یازید. حاصل این زورآزمایی برای منافقین البته جز شکست و فراریشدن نبود و بهزودی این گروهک خود را به عنوان بزرگترین گروهک تروریستی تاریخ ایران معرفی نمود.
واقعه ۳۰خرداد60 یک قیام مسلحانه بهمنظور براندازی نظام حاکم تحلیل میشود و این واقعه در هر کشور دیگری نیز به وقوع میپیوست، به طور قطع برخوردی شدیدتر از آنچه در ۳۰ خرداد با منافقین صورت گرفت، در تاریخ ثبت میشد. با اینحال منافقین هم به صورت رسمی توسط دستگاههای تبلیغاتی خود و هم توسط عناصر هوادار و بعضی دگراندیشان درون نظام، از هر فرصتی برای ریختن اشک تمساح استفاده کرده و فریاد مظلومیت خود از آنچه در ۳۰ خرداد بر آنها رفت را سرمیدهند. در همین راستا بر افراد صاحب فکر و قلم در داخل نظام اسلامی و دستگاهها و سازمانهای مربوط است که با دقت در خط سیر این جریانات، پاسخ محکم و متقنی به این شبههاندازیها داده تا این افراد نتوانند نسل جوان کشور را نسبت به وقایع تاریخ انقلاب اسلامی بیگانه کرده و نظرات و تحلیلهای یک سویه خود را به آنها تلقین نمایند.
هر چند نشریه چشمانداز ایران در شمارههای متمادی به این مبحث پرداخته و نظرات و تحلیلهای گوناگونی نیز ارائه نموده است؛ اما پرداختن به همه این مصاحبهها در قالب یک مقاله نمیگنجد و هر کدام را پاسخی جداگانه و البته در خور لازم است؛ بااینحال به جهت طرح بحث موضعگیری نشریه چشمانداز ایران در قبال ماجرای ۳۰ خرداد و نظریاتی که سالها پس از آن واقعه با هدف بعضاً مغرضانه بهمنظور ارائه آدرس غلط، بیان میشود، این نقد و بررسی صورت گرفت. امید است در فرصتهای آتی بتوان تمامی موارد و مطالب مطرحشده از سوی این نشریه درباره ۳۰خرداد60 مورد بررسی و نقد قرار گرفته تا خوانندگان گرامی بهویژه نسل جوان و محققین ارجمند بتوانند در فضایی علمی و بدون ایجاد شائبه در این ارتباط به تحقیق و بررسی بنشینند.
محمدرضا محقق