آیت الله گیلانی : بند هفتم " مسئول تدارکات مورد نیاز افراد ، اعم از نیازهای غذایی ، پوشاکی و غیره و انتقال آن به جنگل ."
ضرغامی : در رابطه با تدارکات ، اساساً تدارکات کل جریان تا جایی که من درک کردم در مسئولیت فردی به نام مراد بود ، که من اطلاعی ندارم آیا دستگیر شده یا نه . دقیقاً اطلاع ندارم آیا اسم اصلی وی مراد بود یا نه و خود آقایانی که اینجا هستند بهتر می شناسند .
خود بچه هایی که اینجا هستند می دانند که بعد از جریان زرکه ، با مخالفت هایی که ما می کردیم که " آقا این کار درست نیست و باید برگردیم ، شما تمام بچه ها را در مقابل جریانی که خودکشی است ، قرار دادید ." جوی اینجا شد که مثلاً بنده بریده ام از زندگی جنگل و غیر ذالک خسته شدم .
به این ترتیب بود که آقای حسین ریاحی به من گفت که شما بروید بابل و کار کنید بهتر است. من متوجه شدم که زمینه اصلی بر سر این است که ما صحبت هایی بین بچه ها می کنیم و مخالف این حرکت هستیم و اعلام کردیم که این کاری که شما می کنید ...
طی یک جلسه درون سازمانی که در خود جنگل بود ، (آنجا بچه هایی بودند وابسته به گروه هایی که آقای سپرغمی اسم بردند مثل منافقین و جناح چپی و اقلیتی ...) پس از جریان زرکه ما را سرگرم کرده بودند و برده بودند به یک منطقه دیگر . در آن جلسه من عنوان کردم که ما به شما وقت کوتاهی می دهیم ، شما ما را به یک جریانی کشاندید و هم خودتان گیر کردید و امروز هم نقشه و برنامه ای ندارید .
در آن جلسه وقتی ما این صحبت را کردیم ، فردی به نام سید سیامک گفت : هر کس نمی خواهد ، بلند شود و خودش را معرفی کند . در آن جوی که ایجاد شده بود ، واقعاً هیچ کس از بچه ها جرأت ابراز مخالفت نداشتند و اگر به طور ضمنی صحبتی می شد در حصاری قرار می گرفتیم که صد بار آرزو می کردیم ، زیر این فشارهای که از طریق خود بچه های تشکیلات به ما وارد می شد ، قرار نمی گرفتیم .
در همین رابطه بود که وقتی همچو پیشنهادی به من شد ، به خاطر بیرون آمدن از جنگل قبول کردم و وقتی به اتفاق منصور و فرامرز از جنگل بیرون آمدم ، قرار بود منصور که تدارکات شمال را به عهده داشت با من تماس بگیرد .
طبق قراری که با آقای ریاحی داشتیم قرار بود من در بابل بمانم ، ولی همین که پایم را از جنگل بیرون گذاشتم و به تهران رفتم ، در آنجا اصلاً هیچ تماسی با بچه ها نگرفتم ، تا این که باز مراد از طریق تشکیلات تلفن مرا پیدا کرد .
من دقیقاً به او گفتم به ادامه فعالیت علاقه ای ندارم ، او گفت : حالا که شما در تهران هستید ، خریدهایی بکنید و چیزهایی که می خواهیم برای ما فراهم کن ، از قبیل شیرخشک و مواد غذایی . من از برنامه جنگل پرسیدم ، او گفت : الان برنامه طوری است که ما خیلی امیدواریم حمله کنیم ، ولی از طرف دیگر هم راهی را نمی بینیم ، یعنی مسیر حرکت ما بسته است .
در این صحبت هایی که با ما می کرد ، از جنبه های عاطفی برخورد می کرد و می گفت که بچه ها در آنجا گرسنه اند ، وضع غذایی بد است . من خودم از وضع بد غذایی آنجا خبر داشتم که بچه ها عموماً گرسنه اند و به این جهت به بیماری پروستات مبتلا شده اند و بیشتر غذای شان میوه جنگل می باشد و در حالت نزدیک به زندگی جنگل هستند .
من قبل از این که وارد مسئله تدارکات بشوم ، نکته ای خدمت خانواده های شهدا عرض می کنم ، بچه هایی که آنجا بودند با جوسازی هایی که توسط همین افراد انجام می گرفت ، فکر می کردند که آمل یکپارچه منتظر این است که ما بیاییم تا این که حلقه های گل گردن مان بیاندازند . اخباری از طریق مراد به ما داده می شد که همچو ذهنیتی را در ما القا می کرد .
نمونه ای از این خبرها را ذکر می کنم تا قضایا روشن گردد : " بازاری ها مقداری برنج می دهند ." من داخل تاکسی نشسته بودم ، راننده تاکسی می گفت : " دم اینها گرم خیلی آدم های باحالی هستند . " یا " رفته بودیم پمپ بنزین ، کارگر پمپ بنزین از اینها صحبت می کرد و ... " با تحلیل های مارکسیستی که روی این اخبار می شد ، می گفتند بازاری ها یعنی جناح بورژوازی ملی هستند و طبقه کارگر آمل هم با ماست و ... و بر این اساس می گفتند آمادگی عظیمی در آمل وجود دارد .
بنابراین هر کس حاضر نباشد در جریان حمله به آمل شرکت کند ، تو گویی که بزرگترین خیانت را به ملت و انقلاب خودش انجام داده است . یک چنین جو سازی ها در آنجا توسط این افراد منجمله مراد صورت گرفت ، ولی وقتی که ما متوجه می شدیم صحبت هایی که اینها می کنند ، خارج از واقعیت است و با این تحلیل ها برخورد می کردیم ، تحلیل های گنده تری می کردند و حتی اگر هواپیمایی از بالای سر ما رد می شد ، می گفتند : می خواهند ما را بمباران بکنند ، در این صورت ما مشهور می شویم و ...
جو خاصی در داخل این تشکیلات حاکم بود ، حتی من که الان از طرف دادستانی به عنوان عضو فعال معرفی شدم ، در هیچ کدام یک از این تصمیم گیری های دخالتی نداشتم . فقط در روز 16 آبان این طرح ها را که آقای سپرغمی اینجا نشان دادند و مطرح شد و به ما گفتند که طرح حمله ای است .
خودشان در سطح همان 15 – 14 نفر (حتی 15 – 14 نفر هم ماست مالی بود) بهتر است بگویم در سطح 5 – 4 نفر این نقشه را طرح می کردند و کلیه شناسایی ها هم توسط همین مراد و برادرش که مسئول تشکیلات آمل بود صورت می گرفت .
این را از این زاویه نمی گویم که عنوان کنم بی گناهم ، نه ، صرفاً از این جنبه می گویم که حتی اگر ما داخل این تشکیلات ها مخالفت می کردیم با " ولایت فقیه " حاکم بر مرکزیت تشکیلات ها کاری از پیش نمی بردیم ، در رابطه با ما که یک تشکیلات خارج از کشوری بودیم ، مرکزیت اصلی بچه های فلسطین بودند و ما هم دنباله رو اینها بودیم .
همان دو نفر تصمیم گرفتند جریان را به جنگل بکشانند و اکثریت بچه های مرکزیت هم مخالف شدند . ولی نتوانستند کاری بکنند ، چرا ؟ برای این که در اینجا شخص تصمیم می گرفت نه جمع . اعضای تشکیلات و هواداران نیستند که تصمیم می گیرند .
من این نکته را می خواهم روشن کنم که ما با ولایت فقیه مخالفت می کردیم و می گفتیم دیکتاتوری است ، ولی داخل تشکیلات ها دیکتاتوری و جبر و فشاری که تحت عنوان سانترالیزم وجود دارد ، بالاترین دیکتاتوری است . اگر دیکتاتوری به این مفهوم است که یک سری عالم و روحانی و افراد دانشمند ، مملکتی را اداره بکنند ، در دیکتاتوری تشکیلاتی ما اصلاً نمی دانستیم چه کسی در بالاست ، من وقتی دستگیر شدم فهمیدم که آقای " ناصر بزرگ " همین حسین ریاحی است ، در همچو شرایطی است که تشکیلات ها حرکت می کنند .
می خواهم بگویم کلیه افرادی که هنوز چشم امیدی به این تشکیلات ها دارند و هنوز بیدار نشده اند و در این فکر هستند که راهی وجود دارد ، بیدار شوید ، واقعیت ها را ببینید ، انواع تزهای سرنگونی این جمهوری توسط ما گروهک ها اجرا شد ، ولی شکست خورد ، پس حداقل این شرافت را داشته باشیم و بگوییم که ما حقانیت نداریم . بگوییم که انواع و اقسام توطئه ها را علیه جمهوری اسلامی بکار بردیم و شکست خوردیم .
اگر مبارزه مسلحانه بر علیه جمهوری اسلامی حقانیت داشت باید لااقل در یک مورد منجر به این می شد که ملت ایران و حداقل بخشی از مردم ایران را به خودش جذب کند . این موارد نشانگر این است که ما باطلیم . من از کلیه افرادی که در خارج از زندان هستند درخواست می کنم خودشان را به دادستانی معرفی کنند .
ما که این همه جرم مرتکب شدیم ، نه سیلی خوردیم ، نه شکنجه ای در کار بود ، آنها هم بیایند اینجا خودشان را معرفی کنند ، تا هم خودشان را راحت کنند و هم خانواده شان و هم جمهوری اسلامی را مطمئن سازند و هم با این کار بچه هایی را که در زندان ها هستند و کار مهمی انجام نداده اند و اکنون نیز در زندان پی به ماهیت گروهک ها برده اند ، نجات دهند ، تا این که آنها در یک جو سازنده برای مملکت وارد شوند .