دو انفجار تروریستی انتحاری عصر چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲ در مسیر گلزار شهدای کرمان رخ داد که منجر به شهادت ۹۵ نفر از هموطنان شد. ۲۸۴ نفر دیگر هم زخمی شدند. هشت ماهی از آن واقعه میگذرد و پرونده این جنایت هولناک همچنان باز است و پیگیریهای حقوقی آن در جریان.
گفتگو با خانواده یکی از شهدای این حادثه، صحبتهای همسر و فرزندان شهید. از پیگیریهای حقوقی پرونده گرفته تا اظهارات فرزندی که میگوید تنها آرزویم این است که یک بار دیگر پدرم به خوابم بیاید.
صدای خانوادههای قربانیان ترور را به گوش مجامع بینالمللی برسانید
مهسا قاسمپور همسر شهید حسینی درباره اقدامات حقوقی برای پیگیری پرونده ترور شهید حسینی گفت: به دنبال این حادثه در کرمان، از دادگاه پیگیر موضوع شدند و گروهی به کرمان آمدند و از همه ما وکالت گرفتند که به نیابت از ما بتوانند حق و حقوق قربانیان ما را جبران کنند و ما این وکالت را دادیم.
وی افزود: از دولت چهاردهم هم انتظار داریم که صدای ما خانوادههای قربانیان ترور را به گوش مجامع و نهادهای بینالمللی برسانند؛ جنایتکارهایی که به راحتی وارد کشور میشوند و کودک و بزرگسال، بیگناه کشته میشوند چرا باید آزادانه در کشورهای اروپایی و غربی بگردند و آنها هم پشتیبانی کنند و صدای کسی در نیاید. خواسته ما از دولت این است که صدای ما را به گوش آنان برسانند و نگذارند حق و حقوق قربانیان ما پایمال شود.
حاج قاسم عزیزتر شد
همسر شهید حسینی درباره سوءاستفاده دشمنان از حادثه کرمان که در مسیر منتهی به گلزار شهدای کرمان و مزار مطهر شهید سلیمانی بود، گفت: حاج قاسم برای ما خیلی عزیز بود و این اتفاق که افتاد عزیزتر هم شدند. درست است همسرمان را در این راه و به خاطر حاج قاسم از دست دادیم اما آنهایی که این کارها را میکنند تا مردم را از حاج قاسم دور کنند، اشتباه میکنند.
قاسم پور افزود: همسر من علاقه زیادی به حاج قاسم داشتند، روز حادثه صبح رفتند، دوباره ظهر که برگشتند و ناهار خوردند من و بچهها را هم راهی کردند که به زیارت مزار حاجی برویم. در مسیر که داشتیم میرفتیم آنقدر غبطه حاجی را خورد که به آن چیزی که میخواست رسید. میگفت «خوش به حال حاجی که چنین عزتی را خدا به او داده»، ۱۰ دقیقه نگذشت که خدا همان عزت را به آقا میثم داد و شهید شد.
وی اظهار داشت : دشمنان بدانند اگر فکر کردند همسرم از دستم رفته خیال باطل است، دو پسر جایگزینش دارم. تنها آرزوی من همین است که دو پسرم راه پدرشان را بروند، در راه حاجی، نظام و ولایت خدمت کنند، آنها را به جایی برسانم که در راه خدا شهید شوند. اگر فکر کردند میتوانند ما را از این راه دور کنند، اشتباه کردهاند. ما را بیدارتر و هوشیارتر در این موضوع میکنند.
همه مدیون حاج قاسم هستیم
همسر شهید حسینی درباره نقش حاج قاسم سلیمانی و سپاه قدس به عنوان نماد مبارزه با تروریسم در منطقه و در سطح جهان در مبارزه با تروریستها در منطقه و مهار و نابودی داعش در منطقه گفت: این امنیت و آرامشی که اکنون داریم نتیجه تلاشهای بیشائبه حاجی است.
وی افزود: همه ما مدیون حاج قاسم هستیم، او جلوی گسترش داعشیها را گرفت. وگرنه خیلی جلوتر از اینها کشور ما را هم مانند بقیه کشورها که توانسته بودند دست پیدا کنند، گرفته بودند. مطمئنا اگر حاجی و سپاه پاسداران نبودند اوضاع ما خیلی بهتر از آن کشورها نبود. الان نیستند، اما ما قدردان حاج قاسم و تمام فعالیتهایشان و سپاه پاسداران هستیم.
سعادت دیدار رهبر نصیب بچهها شد
قاسمپور درباره وظایف رسانهها و دستگاههای مختلف برای توجه به خانواده های شهدای ترور کرمان گفت: رسانهها کار خودشان را به نحو احسن انجام دادند. خوب بود. از بقیه دستگاهها هم راضی هستیم.
همسر شهید حسینی گفت: همسرم همیشه انتظار و آرزو داشت رهبر عزیزانمان و حاج قاسم را از نزدیک ببیند، اما این سعادت نصیبشان نشد. دائم ذکرشان حاجی بود و در محل کارش در خانه ما از عکس رهبر هیچ وقت خالی نیست. به قدری علاقه شدید به ولایت و حاج قاسم داشت که حد و حساب ندارد. اما این آرزوی دیدار با رهبری به دلشان مانده بود، که بعد از رفتنشان این سعادت نصیب بچهها شد. خوشبختانه توانستیم با ایشان دیدار داشته باشیم.
شب دعا کنی و شهادت از خدا بخواهی و شهید شوی
قاسمپور درباره قشنگترین خاطره از همسر شهیدش گفت: همسرم شب قبل از شهادتش مقابل تلویزیون نشسته بود، کلیپی از حاج قاسم در حال پخش بود؛ چند نفر دور و بر حاج آقا نشسته بودند و دعا میکردند که خدایا به حق فلان شهید، شهادت نصیبمان کن. چند نفر از شهدا را اسم بردند و گریه میکردند و دعا. من هم مات و مبهوت داشتم همسرم را میدیدم که دستانشان را رو به آسمان برده بودند و همراه حاجی دعا و گریه میکرد... فردای آن شب این اتفاق افتاد و او شهید شد.
همسر شهید حسینی اظهار داشت: آن شب برای من درس بود که او در آن لحظه چه به خدا گفت و چه معاملهای با خدا کرد و چه چیزی بینشان گذشت؛ نمیدانم! این که خداوند آن لحظه دعایش را مستجاب کرد. شب دعا کنی و شهادت از خدا بخواهی و شهید شوی. تمام زندگی از ایشان فقط درس گرفتم. نبود همچنین بزرگواری خیلی سخت است، اما باعث عزت و افتخار ماست.
آروزیم دیدار دوباره باباست
فرزند شهید: یک خاطره از پدرم دارم؛ شب امتحانات نیم فصل بود. درسم را خوانده بودم آخر شب بود که یکی از درسها را نخوانده بودم گفتم صبح هر چقدر بلد هستم جواب میدهم. پدرم به خوابم آمد و گفت درست را خواندهای، امتحانها ستخت هستند. بلند شدم و درسم را خواندم.
آرزویم اینکه پدرم به خوابم بیاید
فرزند شهید حسینی درباره روز شهادت پدرش گفت: آن روز صبح که داشتم سمت مسجد برای نماز میرفتم پدرم را دیدم که داشت با چهره خندان به سمت خانه میرفت. گلزار شهدا بود. پرسید کجا میروی.. به مسجد رفتم و برگشتم. و بعد با هم به سمت گلزار شهدا رفتیم که ... الان تنها آرزویم این است که یک بار فقط یک بار دیگر پدرم به خوابم بیاید.