اگر کسی باشد که هنوز نداند چرا ایالات متحده امریکا از سال 1945 در یک جنگ واقعی به پیروزی نرسیده، برایش مثال وس مارتین، سرهنگ بازنشسته ارتش آمریکا، را میآورم که برای تاونهال مطلب مینویسد و نیز گاهاً به عنوان کارشناس تحلیلگر به فاکسنیوز دعوت میشود. تاونهال، مرکزی است که برای نوع خاصی از «محافظهکاری آمریکایی» خوراک تبلیغاتی فراهم میکند. تاونهال توسط بنیاد هریتیج و بر پایه این اصل تأسیس شد که «خداوند مقرر کرده ایالات متحده آمریکا بالاتر از هرچیزی باشد.» اگرچه این مرکز بسیاری از نویسندگان قوی و حتی محافظهکاران اصیل را دور هم جمع کرده؛ نوشتههای عجیبوغریب هم در آن به چشم میخورد. آخرین نمونه از این دست نوشتهها، یادداشتی است که با عنوان «همدستی ستاره موسیقی کانتری اوبامادوست با کمونیستهای بانی تروریسم» در رسانه این مرکز منتشر شده.
در زندگینامه سرهنگ مارتین خدمت به عنوان مأمور ارشد مبارزه با تروریسم برای کلیه نیروهای ائتلاف در عراق و همچنین فرماندهی کمپ اشرف، مقر بازوی نظامی گروه تروریستی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در زمان صدام، به چشم میخورد. از سازمان مجاهدین خلق توسط صدام برای انجام عملیات ایزایی علیه ایران در زمان جنگ ایران وعراق استفاده میشد.
آخرین حمله مارتین به نظام دینی ایران یادداشتی است که با عنوان «کارزاز دروغپراکنی مداوم ایران» 10 دسامبر منتشر شد. این یادداشت دفاعی است از مجاهدین خلق، گروهی که وی آن را قربانی پروپاگاندای ایران معرفی میکند. محور استدلال مارتین نقدی است بر یک گزارش منتشرشده در گاردین با عنوان «داستان وحشیِ وحشیِ سازمان مجاهدین خلق؛ تروریست، فرقهگرا، یا قهرمانان دموکراسی در ایران؟». این گزارش که در تاریخ 9نوامبر2018 به قلم آرون مرات نگاشته شده، تجزیه و تحلیلی عمیق از سازمان مجاهدین خلق، چگونگی گسترش و شرح وضعیت امروز آن را در اختیار مخاطب قرار میدهد. در حقیقت، این مقاله مجاهدین خلق را هم فرقه و هم سازمان تروریستی معرفی میکند و این همان موضوعی است که مارتین به انکار آن برخاسته.
مقاله مارتین، مثل همه نوشتههایش در تاونهال، تقریباً فهمناپذیر است. این نوشته شامل شاهکارهایی از این دست میشود: «مخالفان ایرانی، یکی از اهداف اصلی کارزار دروغپراکنی آیتاللهها را دارند» و همچنین «این اولینبار در تاریخ آمریکا و شاید تاریخ جهان بود که به یک کشور حمله میشد و درپی آن با یک نیروی نظامی قدرتمند که متعهد به براندازی طرف سومی از رهبری آن کشور بود، برخورد میشد.» مطمئنم سرهنگ مارتین واقعاً منظوری از این دو جمله داشته است؛ اما متأسفانه هنوز نتوانستهام بفهمم منظورش چه میتوانسته باشد.
به گفته مارتین، مجاهدین خلق اولبار در سال 2003 و پس از حمله آمریکا به عراق، در «رادار» او قرار گرفت. او سپس «ارزیابی»ای بر روی این گروه انجام داد و به این نتیجه رسید که «تهدیدی به حساب نمیآیند.» اما شواهد دیگری که مارتین باید لحاظ میکرده، نشان میدهد مجاهدین خلق فقط یک گروه ساده از مخالفان ایرانی نبوده است. یک تحقیق انجامشده توسط مؤسسه رند به سفارش دولت ایالات متحده، که شامل مصاحبههایی است با اعضای مجاهدین خلق در کمپ اشرف، بر وجود «بسیاری از ویژگیهای نوعی فرقهها مثل کنترل اقتدارگرایانه، غصب دارایی اعضا، کنترلهای جنسیتی(شامل طلاق و تجرید اجباری)، انزوای عاطفی، کار اجباری، محرومیت از خواب کافی، سوءاستفادههای فیزیکی و گزینههای محدود برای خارجشدن» در آن کمپ صحه گذاشته است.
سازمان مجاهدین خلق به موجب لابیگریهای قوی با دشمنان ایران، توانست خود را از یک گروه تروریستی به «قهرمان دموکراسی ایران» تبدیل کند. مقاله گاردین همچنین به «فهرست بلند و بالای سیاستمداران آمریکایی از هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه» اشاره میکند که «در ازای مبالغ هنگفت حاضر شدهاند تا در گردهماییهای مجاهدین به نفع آن سخنرانی کنند» و ازآنمیان رودی جولیانی؛ جان مک کین؛ نیوت گینگریچ؛ و رؤسای سابق حزب دموکرات، ادوارد رندل( و هاوارد دین؛ به همراه چندین تن از رؤسای سابق افبیآی و سیآیای را بر میشمارد. بهگزارش این روزنامه، برآورد میشود جان بولتون، که بارها در تجمعات حمایتی از مجاهدین شرکت کرده، تابهحال بیش از 180 هزار دلار از این گروه پول دریافت کرده باشد. براساس اسناد مالی افشاشده، بولتون فقط در یک نوبت برای سخنرانی در تجمع «ایران آزاد» در پاریس در سال 2017، 40 هزار دلار دریافت کرده است.
ظاهراً مارتین اصلاً خبر نداشته که سازمان مجاهدین خلق مدتها پیش از آنکه او وارد عرصه سیاست شود، کلی فعالیت انجام داده است و اول از همه خریدن سیاستمداران آمریکایی را در دستورکار قرار داده. ممکن است این گروه در سال 2003، در مواجهه با قوای عظیم ارتش آمریکا تهدیدی جدی محسوب نمیشده، اما قطعاً در دهه 1970 یک گروه ضدآمریکایی بوده؛ چرا که در آن زمان حداقل شش افسر نیروی هوایی ایالات متحده و پیمانکاران غیرنظامی را ترور کردند. حملهای که در آن دو افسر نیروی هوایی ایالات بهدست مجاهدین متحده کشته شدند، برای اعضای تازهوارد در مرکز آموزشی سازمان اطلاعات مرکزی در اواخر دهه 1970) شبیهسازی میشد تا سؤقصد از روی موتور سیکلت را به آنها نشان دهند.
سرهنگ مارتین، منتقد سرسخت باراک اوباماست و فیالجمله نظرش درباره او این است که «متأسفانه، سیاست وزارت امور خارجه در دولت اوباما سازش با رژیم ایران بود.» جداازاینکه اوباما صراحتاً اعلام کرده بود هدفش از مذاکره با ایران پایاندادن به هر گونه برنامه تسلیحات هستهای احتمالی ایران است، این گفته مارتین ادعایی است که شواهد اندکی برای آن وجود دارد. درواقع، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه اوباما، مجاهدین خلق را در سال 2012 از فهرست تروریستی وزارت خارجه خارج کرد و سپس انتقال آنها را به یک مکان امن در آلبانی، جایی که همچنان در آنجا ساکن هستند، ترتیب داد.
مارتین در مقاله دیگری درباره ایران «شرور» بیان میکند که «بنیادگراهای تهران در جریان شورشهای ملی 2009 (قبل از بهار عربی) تقریباً سرنگون شدند، درحالیکه رئیسجمهور و وزیر خارجه سابق، اوباما و کلینتون، بهخاطر معاهده هستهای خود با رژیم دم برنیاوردند.. »؛ مطلبی که به وضوح نشاندهنده اختلال روانی اوست. مارتین درباره سرنگونی قریب الوقوع نظام ایران در سال 2009 کاملاً در اشتباه است. آنها هرگز خطر فروپاشی را حس نکردند. همچنین، بعید است اوباما در سال 2009 درخصوص توافق هستهای با ایران، که تا سال 2015 منعقد نشده بوده، سکوت کرده باشد.
مارتین همچنین با این بخش از مقاله گاردین که سازمان مجاهدین خلق ایدئولوژی «اسلامی-مارکسیستی» دارد، مشکل دارد. بهگفته او، ««ایدئولوژی اسلامی-مارکسیستی»، بهاینمعناست که مجاهدین خلق، خداپرستانی منکر خدا هستند. درحالیکه یک نفر نمیتواند هم خداپرست باشد، هم منکر خدا؛ چرا که اسلام و مارکسیسم با هم جمع نمیشوند.» در واقع مارکسیسم، دردرجهاول یک چارچوب اجتماعی و اقتصادی است و ضرورتاً ضدمذهب نیست، بهویژه وقتیکه دین، الهامبخش کارگران به عنوان بخشی از مبارزه طبقاتی باشد. مارکسیسم سیاسی و بنیادگرایی دینی میتوانند درکنارهم وجود داشته باشند. طبق گزارشات، حزب کمونیستی توده در ایران پیش از انقلاب، پر بود از اسلامگراها. بنابراین، سازمان مجاهدین خلق هم ریشه مارکسیستی دارد، هم ریشه اسلامی. آنها ازطریق همکاری با گروههای مذهبی به سرنگونی شاه در سال 1979 کمک کردند؛ اما پسازآنکه سکان انقلاب به روحانیون سپرده شد، علیه آنها شدند.
مارتین همچنین ریشههای ضدآمریکایی، ضدسرمایهداری و ضداستعمارگری مجاهدین را کاملاً نادیده میگیرد. این گروه به عنوان یک گروه دانشجویی رادیکال ایرانی فعالیتهای خود را آغاز کرد و به علت رویکرد ضدآمریکاییای که داشت، از اولین اقداماتش حمله به مراکز اقتصادی ایالات متحده در ایران بود. مقاله گاردین یکی از آهنگهای ضد آمریکایی مجاهدین خلق را اینطور نقل میکند: «فریاد هر مسلمان، لبیک بر شهیدان، خروش خلق ایران، نابود با آمریکا»
سرلشکر مارتین بهترین جملاتش را برای پایانبندی [به زعم خود] طوفانیاش نگه داشته: «ایران، کشور شماره یک صادرکننده تروریسم و همچنین کشور شماره یک صادرکننده پروپاگاندا است. وزارت اطلاعات و امنیت ایران با دروغ، فریب و دستکاری حقایق با حقیقت مبارزه میکند. این مرکز تلاش زیادی میکند تا سازمان مجاهدین خلق را به عنوان تهدیدی جدی برای رژیم ایران، از سر راه بردارد.»
این ادعا که ایران بزرگترین دولت حامی تروریسم است را افرادی مانند سرهنگ مارتین و جان بولتون اغلب بر زبان میآورند، اما بهندرت دربارهاش توضیح میدهند؛ بهخصوص باتوجهبه این واقعیت که ایالات متحده بااستفادهاز مأموران امنیتی، عملیات شناسایی و پهپادهایی که روزانه و در مقیاس وسیع مشغول به کشتن ناگهانی مردم هستند، در سراسر جهان به عملیات میپردازد. ایران چه کسی را بهتازگی کشته است؟ و هنگامی که صحبت از پروپاگاندا میشود، چه کسی بهتر و قویتر از ایالات متحده و اسرائیل آن را اجرا میکند (اینکه کسی آنها را باور نمیکند، مسئله دیگری است) ؟ آنچه اوضاع را بدتر میکند، این واقعیت تأسفبار است که افرادی مانند سرهنگ وس مارتین، که از ایران بنابه دلایلی که هیچ ربطی به امنیت ملی ایالات متحده ندارد، متنفرند، در دولت آمریکا در حال زیادشدن هستند. اسرائیل و لابی آن برای دامنزدن به توهم توطئه و تأمین نیازهای تشکیلات صنعتینظامی قطعاً به دشمنانی مانند ایران نیاز دارند. مارتین جهالت خود را زمانی نشان میدهد که به آنچه تلاشهای دولت ایران برای «مقابله با سازمان مجاهدین خلق به عنوان تهدیدی جدی برای رژیم ایران» میداند، اعتراض میکند؛ ادعایی که مزخرف محض است. مجاهدین خلق با صدامحسین برای کشتن ایرانیان همکاری کردند، درست همانطور که قبلاً آمریکاییها را کشته بودند. این گروه در ایران منفور است و حامیان کمی در داخل کشور دارد. در حالحاضر مجاهدین خلق گروهی تروریستی است که از آن سیآیای آمریکا و موساد اسرائیل برای ترور و کشتن هر چه بیشتر ایرانیها استفاده میکنند؛ و محبوبیت آنها پیش افراد معلومالحالی مثل مایک پومپئو و جان بولتون و سرهنگ مارتین بهاینخاطر است؛ نه بهخاطر اینکه آنها میخواهند دموکراسی را برای ایرانیها به ارمغان بیاورند.