نقش و منافع ایالات متحده در پیدایش مجدد داعش

Isis1 2

از ابتدای قرن بیستم و با کشف ذخایر عظیم نفتی در سال 1908 و بعد از آن با تولد شوم دولت نژادپرست اسرائیل در سال 1948 در قلب خاورمیانه و مخالفت و درگیری کشورهای مسلمان عربی منطقه با آن، این منطقه به یک منطقه فوق استراتژیک امنیتی در جهان تبدیل گردید که در ادامه و با فروپاشی شوروی در سال 1991 و پایان جنگ سرد، گروه‌های شبهه نظامی فراوانی با اهداف مختلف در این منطقه امکان ظهور پیدا کردند و آن‌را به بزرگترین و حساس ترین هارتلند بحران‌خیز جهان نیز تبدیل نمودند.

به طور کل می‌توان سه عامل اصلی را برای اهمیت فوق استراتژیک خاورمیانه بالاخص در چند دهه اخیر برشمرد که باعث گردیده این منطقه همواره به‌عنوان هارتلند امنیتی و بحران‌خیز جهان شناخته شود:

نفت: به‌عنوان محرک اصلی اقتصاد جهان و وجود بیش از 49 درصد ذخایر نفت جهان در خاورمیانه.

رژیم صهیونیستی: وجود رژیم نژادپرست صهیونیستی که اهمیت بالایی در دکترین امنیتی کشورهای منطقه، غرب و آمریکا دارد و در نزد ملت‌های منطقه (ملت های منطقه و نه صرفاً دولت های منطقه) نیز مسأله فلسطین، جایگاه نخست را دارد.

ایران: به‌عنوان تنها حکومت انقلابی و مستقل از غرب در خاورمیانه که از سال 1979میلادی، از مهمترین حامی و پایگاه امپریالیسم غرب، به مهمترین و قدرتمندترین مانع توسعه اهداف استعماری و امپریالیستی آنها در منطقه تبدیل شده است.

این سه عامل آنچنان در موضوعات امنیتی و مسائل ژئواستراتژیک خاورمیانه با همدیگر تنیده شده‌اند که نه تنها نمی‌توان آن را از هم جدا کرد، بلکه بایستی برای تحلیل درست شرایط موجود و از سویی دیگر اتخاذ یک راهکار برون رفت از بحران‌های به وجود آمده، هر سه عامل را به طور همزمان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. در این میان و از نگاه غرب و آمریکا، بهترین گزینه برای تسلط بر نفت خاورمیانه، حفظ امنیت رژیم صهیونیستی و جلوگیری از نفوذ و توسعه قدرت منطقه‌ای ایران و یا به خیال خام خویش به سقوط کشاندن حکومت و مقاومت مردم ایران است و بدون شک دیگر استراتژی آنها درگیر کردن کشورها و ملت‌های منطقه در آتش تفرقه و ناامنی در داخل خودشان است و از این رو دکترین «فروپاشی از درون» را در پیش گرفته‌اند و به عبارتی همان سیاست استعمار پیر انگلستان یعنی تفرقه بیانداز و حکومت کن را به شکلی نوین و در سطحی وسیعتر دنبال می‌کنند.

پیشتر استعمار پیر در طی حداقل یک قرن گذشته با برافروختن همین اختلافات مذهبی و به وجود آوردن حکومت‌هایی بر پایه تفکرات تکفیری و وهابیت، نگذاشته است ملت‌های مسلمان و اعراب منطقه روی آسایش و امنیت را ببینند و مخصوصاً در دهه هشتاد میلادی با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که به خط مقدم مقابله با استعمار و امپریالیسم تبدیل شد و امیدهای تازه‌ای را در دل ملت‌های آزادی‌خواه منطقه ایجاد نمود و به دنبال آن با پایان جنگ سرد و تبدیل شدن جهان به یک سیستم تک قطبی با محوریت امپریالیسم آمریکا، این شرایط وارد مرحله حساس تاریخی خود شد و همواره غربی‌ها درصدد آن بوده و هستند که نگذارند روحیه انقلابی‌گری در ملت‌های منطقه فعال شود و در چنین شرایطی، چه راهی بهتر از درگیر کردن دولت‌ها و ملت‌های منطقه در آتش تفرقه و جنگ‌های داخلی؟!

در این میان دو رویداد و یا تغییر سیاست در دکترین امنیتی آمریکا باعث تغییر شرایط امنیتی در خاورمیانه گردید:

اولاً اینکه در دکترین جدید امنیتی آمریکا که در دولت اول باراک اوباما تدوین و به مرحله اجرا گذاشته شد، منطقه آسیای شرقی به دلیل حضور چین و اهمیت بسیار بالای مهار و کنترل نظامی و اقتصادی آن برای حفظ هژمون و برتری آمریکا، جایگاه و اهمیت بالاتری نسبت به تحولات دیگر مناطق جهان و از جمله خاورمیانه پیدا کرده است که برهمین اساس، بیشتر توجه و منابع مالی و نظامی آمریکا به شرق آسیا گسیل شده است.

دوم اینکه برای حفظ جایگاه آمریکا در منطقه خاورمیانه، ایجاد و حمایت از گروه‌های شبهه نظامی جای خود را به حضور مستقیم قوای نظامی آمریکا در منطقه داده است و به عبارتی این گروه‌ها، به نیابت از آمریکا و غرب، علناً به‌عنوان سیاهی لشگر، اهداف آنها را در منطقه دنبال می‌کنند و متأسفانه با شعار و پوششی به اصطلاح اسلامی که دارند، در مسیر تخریب چهره اسلام نیز گام برداشته‌اند که همین مهم نیز نشان می‌دهد که در پس این ماجراها، دست‌ها و دسیسه‌های شوم صهیونیستی وجود دارد و یقیناً اتاق فکر و فرماندهی آنها بیش از آنکه در لندن و واشنگتن باشد، در تل آویو مستقر است.

با این نگاه می‌توان به خوبی نتیجه گرفت که دامن زدن به اعتقادات تکفیری گروه‌های تندروی مذهبی منطقه با هدف ایجاد گروه‌های شبهه نظامی و تروریست، مناسب‌ترین راهکار برای پیشبرد و دستیابی به اهداف مذکور است که متأسفانه حکام متحجر و سرسپرده عربی نیز در این میان با حمایت‌های مالی و تسلیحاتی خویش، بر تقویت این آشوب‌ها و ناامنی‌ها افزوده‌اند.

تولد شوم و ننگین داعش که به اعتراف دونالد ترامپ رئیس‌جمهوری آمریکا مولود نقشه‌های باراک اوباما و هیلاری کلینتون بوده است، در ابتدا با پیشروی‌های گسترده و خطرناکی که در سال‌های گذشته داشت، امیدهای زیادی در جبهه استکبار ایجاد کرد ولی دفاع جانانه و مجاهدت‌های بی‌مانند جبهه مقاومت به رهبری ایران، تمام این دستاوردهای ننگین را به نابودی و حتی سقوط کشاند، اما آنچه که در عالم سیاست همیشه جایگاه نخست را دارد، منافع است و منافع آمریکا و حامیانش در منطقه، بی‌گمان در تداوم ناامنی در خاورمیانه است و در چنین اوضاع و احوالی به سه دلیل حفظ و حمایت از داعش بهترین و مناسبت‌ترین راهکار برای آنهاست:

اول اینکه: گروه داعش علیرغم آنکه نتوانست به اهداف از پیش تعیین شده دست یابد، ولی با وجود صرف هزینه‌های مالی و سیاسی گزافی که به وجود آمده است، حذف این گروهک برای آمریکا و متحدانش بزرگترین خسارت و توجیه‌ناپذیر است.

دوم آنکه: به دلیل تغییرات ایجاد شده در شرایط سیاسی و بیداری ملت‌ها و حتی برخی دولت‌های منطقه، به وجود آوردن یک گروه تکفیری جدید همچون داعش نیازمند صرف زمان و هزینه‌های گزافی است که آن‌را خیلی دشوار یا حتی غیرممکن نیز کرده است.

پذیرش شکست و سرنگونی داعش برای غرب، به معنای پذیرش قدرت و اقتدار جبهه مقاومت به رهبری ایران در منطقه است که برخلاف منافع و خواست حکومت‌های تروریست آمریکا و اسرائیل و حکام متحجر منطقه است.

با این حساب بهترین گزینه، تقویت و زنده نگه داشتن همین گروه تروریستی است که به سختی نفس می‌کشد. پس یقیناً اعتلاف ننگین آمریکایی، عبری و عربی در منطقه نخواهند گذاشت که این دستاورد شوم و شیطانی خاموش شود و به هر قیمتی البته از جیب حکام متحجر منطقه، در تلاش هستند که این فرزند نامشروع و آدم کش خویش را زنده نگاه دارند.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31