به گزارش پایگاه خبریتحلیلی هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور) و به نقل از شفقنا، شواهد نشان می دهد گروه های تروریستی مدام در حال دگردیسی و تکمیل یکدیگر هستند و با کنار هم گذاشتن مفاهیمی از گفتمان های متعدد در برابر تشیع، مدام برای خود هویتی متفاوت می آفریند؛ به عنوان مثال به گفته کارشناسان «داعش زمینه ساز آرمان های القاعده است»
سوال اینجاست که آیا پس از داعش نیز گروه تروریستی دیگری با نامی جدید بروز و ظهور خواهد کرد و در واقع گروه پنجمی به چهار گروه تروریستی چپ گرا، راست گرا، جدایی طلب و قوم گرا و گروه تروریستی مقدس با ابزار مذهب (داعش) افزوده خواهد شد؟
شفقنا در میزگردی با حضور دکتر محمد مسجدجامعی سفیر سابق ایران در واتیکان و استاد دانشکده وزارت امور خارجه ایران، دکتر قدیر نصری مدیر گروه روندهای فکری در مرکز تحقیقات استراتژیک خاورمیانه و استاد اندیشه سیاسی، دکتر کمال دهقانی فیروز آبادی نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس و دیپلمات رسمی وزارت خارجه، دلایل تغییر خصم داعش از عربستان به سمت تشیع و دگرگونی تروریست در آینده را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
مسجد جامعی:
در آینده احتمالا از درون داعش و همتایانش تعدادی باندهای بزهکار سازمان یافته با تفکرات خارجی گونه افراطی همچون ازارقه، بیرون آید که حتی اگر هم سرکوب شوند، به حیات خود ادامه خواهند داد. به ویژه آنکه افراد متعلق به این گروهها از طیفهای اجتماعی و فرهنگی مختلفی هستند. بعضی به دلائل صرفاً دینی و بعضی به دلیل تمایل به ارتکاب قتل و جنایت و تجاوز و بعضی به دلیل بحران هویت و برخی به دلیل مزدوری و کسب درآمد. شاید این جمله نگران کننده باشد ولی واقعیت این است که اگر جنایت کاران در یک جا متمرکز باشند، بهتر است و احتمال اینکه داعش تمرکز خود را از دست بدهد و ما با یک سلسله باندهای جنایتکار ولی جنایتکارهای فوق العاده خشن مواجه باشیم، بسیار زیاد است.
نصری:
آینده منطقه همچنان قرین خشونت خواهد بود. عوامل تسریعکننده خشونت بسیارند از جمله: آسان شدن دسترسی به سلاح، تجاری شدن خشونت، وداع جامعه با مدارا، حضور سنگین و گرانبار گذشته در اکنون، همه و همه آینده را به عزای گذشته خواهد نشاند. متأسفانه باید گفت که به دلیل مجموعهای از سنتهای فرهنگی، قبیلهای و مخصوصاً ضربههای روانشناختی به ذهنیت شهروندان منطقه، انتظار آینده مسالمتآمیز بسیار خوشبینانه است. به هر حال نباید فراموش کنیم که تروریسم صرفاً یک تفنن یا مزدوری خالی نیست. در فرهنگ انتقامگرا، تبعیض آلود، فقدان نهادها، شخصیتها و رسوم مداراگر نمیتوان انتظار صلح داشت.
دهقانی:
دگرگونی و حتی وجود تروریست در آینده به دیدگاه حاکم بر جهان، قدرتهای بزرگ، سازمان ملل متحد و شورای امنیت برمی گردد؛ تا زمانی که در مورد مفهوم درستی از تروریست در سطح شورای امنیت سازمان ملل متحد و قدرت های بزرگ جهانی اجماع حاصل نشود و تا زمانی که عربستان برای پرورش تروریست سرمایه گذاری و از آن حمایت کند، شاهد ظهور و بروز گروه های تروریستی جدید خواهیم بود.
متن کامل میزگرد شفقنا را می خوانید:
* عده ای معتقدند شیعه که امروز داعش از آن به عنوان خصم یاد می کند، در گذشته خصم نزدیک داعش نبوده و در سال ۱۹۹۹ در این زمینه تغییر و تحولی رخ داده است. کدام گروه یا کشور و به چه دلیل در گذشته خصم نزدیک داعش محسوب می شدند و این کشور با چه سیاست و هدفی موجب تغییر دشمن داعش و سوق آن به سوی تشیع شده است؟
مسجدجامعی: ابتدا باید روشن شود که داعش چگونه شکل گرفته است؛ تحولات به طور خلاصه این چنین بودند. القاعده فعال بود، در سال ۲۰۰۳ بین آمریکا و عراق جنگ شکل میگیرد، نیروهای آمریکایی وارد عراق میشوند و متعاقب با آن، مسائلی در داخل عراق هم در بخش شیعی و هم در بخش سنی اتفاق میافتد؛ سپس زرقاوی با توجه به سوابقی که در افغانستان داشته به عنوان امیر القاعده به عراق میآید، دو یا سه سالی پیش از کشته شدن او، تحولاتی را شاهد هستیم -که خواهم گفت – و پس از آن از درون القاعدهای که فعال است، داعش متولد میشود. اگر زمان تولد القاعده را بعد از اشغال کویت یعنی در سال ۱۹۹۱ در نظر بگیریم و ملاک، حرفهای بن لادن به عنوان رهبر القاعده باشد؛ مشخص میشود که آنها در آن زمان فعالیتهای ضدآمریکایی و ضدغربی و به تعبیر خودشان فعالیتهای ضد صلیبی و ضد صهیونیستی دارند. حرکتهای تند انقلابی متناسب با شرایط موجود و میراث و اعتقاداتی که در ذهن خود دارند، میتوانند به سرعت تغییر هدف دهند. در تلقی عمومی اهل سنت و مخصوصاً در تلقی اهل حدیث و سلفیها پس از سقوط صدام است، مجموعهای از فعل و انفعالات اتفاق میافتد که اهداف قبلی به اهداف دیگری تغییر جهت میدهند که مهمترینش تعارض با تشیع است. دلایل تغییر هدف آنها به تعارض به تشیع بسیار است، اما به طور خلاصه چنین است. زرقاوی صریحاً میگفت که «ما برای شکست دادن آمریکاییها و بر هم زدن آنچه خود اتحاد آمریکا و ایران و به تعبیر او صفویها مینامید، باید ثبات عراق را به هم بریزیم، تا نتوانند به هدف خود که تشکیل حکومت در عراق است، نائل شوند. لذا باید شیعه کشی راه بیاندازیم و تعارضها و تضادهای طائفی را گسترش دهیم» پس آن برای رسیدن به این هدف به صورت کاملا مشخص یک سلسله اقدامات مکملانه انجام میشود و البته حوادث دیگری هم اتفاق میافتد. از نظر آنها توسعه طلبی مذهبی ایران زمینه ساز توسعه طلبی سیاسی این کشور است که برای مثال شیعه کردن اهل سنت یا تمایل آنها نسبت به ایران به عنوان کشوری که در رأس نیروهای انقلابی در کل منطقه است و ضد اسرائیلی است، رقابت و حسادت طرف مقابل را بر میانگیزد. به این ترتیب هدف آنها از ضد صلیبی بودن و ضد صهیونیستی به ضد ایرانی و ضد شیعه بودن تبدیل میشود؛ به طور کلی میتوان گفت تحولات بسیار پیچیده و فشردهای در این مساله وجود دارد.
اینکه زرقاوی گفته است القاعده تضعیف شده و قدرت ندارد و موفق نمی شود مگر اینکه تشیع را بلد کند، مربوط به سال ۲۰۱۲ است، اگر تحولات پیش از آن یعنی سال ۱۹۹۹ را مورد بررسی قرار دهیم، برخی از کارشناسان معتقدند خصم نزدیکی که نیروهای جهادی به آن توجه می کردند، دولت عربستان بود و این کشور با سیاست های خود موجب شد که داعش مسیر خود را تغییر دهد و ضد تشیع شود، عربستان چگونه وارد درونیات داعش شد و این اولویت را تغییر داد؟
دهقانی: بگذارید کمی به عقب برگردیم و بررسی کنیم تروریسم به چه شکل در منطقه شکل گرفت. من فکر میکنم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ میلادی یک اتفاق جهانی رخ داد یعنی انقلاب یک پدیده جهانی بود. در همه دنیا در مورد انقلاب اسلامی ایران مطالعه می کردند و حتی در حال حاضر هم مطالعات زیادی در مورد انقلاب ایران در حال انجام است، اما وجه غالب انقلاب اسلامی ایران، اول مبارزه با طاغوت و سرنگونی دیکتاتوری شد و دوم حکومت دموکرات و دموکراسی روی کار میآید که دموکراسی و مردم سالاری دینی است. در میان کشورهای مرتجع منطقه و دیکتاتوری مانند صدام، انقلاب ایران یک فکر نویی بود که ظهور کرد و شعار استقلال آزادی و مشارکت مردم را داد؛ چنین ایستادگی در مقابل طاغوت برای ما بسیار زیبا بود، اما برای همسایه احساس خطر زیادی ایجاد کرد؛ آنها تصورشان این بود که بعد از ایران این پیام به گوش مردم عربستان و کشورهای منطقه حتی عراق میرسد و یک دومینویی از سقوط شاهان دیکتاتور منطقه شروع میشود و یک مردم سالاری دینی جای آن را میگیرد و مردم سرنوشت را دست خودشان میگیرند؛ این ترس در آن زمان به گونه ای خود را نشان داد که گفته می شد ایران به دنبال صدور انقلاب است و به انقلاب اسلامی، نام بنیادگرایی اسلامی گذاشتند و عنوان کردند که این انقلاب، یک حکومت شیعه است، از این طریق قصد مقابله در برابر این انقلاب را داشتند. در آن زمان بود که اتحادیه جماهیر شوروی، افغانستان را اشغال کرده بود، کشورهای مسلمان در افغانستان مبارزه داشتند و عربستان فعال بود و از سوی دیگر آمریکا کمک میکرد که جلوی اشغال گری اتحاد جماهیر شوروی را بگیرد؛ اما عرب افغان که از مناطق مختلف به افغانستان آمده بودند با اتحاد جماهیر شوروی سابق و تجاوز آن به افغانستان مقابله کردند و در آنجا ماندگار شدند. افغانستان بعد از عقب نشینی شوروی درگیری داخلی بسیار داشت، از سوی دیگر بعد از جنگ ایران و عراق و تسخیر لانه جاسوسی آمریکا با ایران مشکل داشت، عربستان از این دو فرصت استفاده کرد و گفت انقلاب اسلامی ایران، یک حکومت شیعه است که میخواهد شیعه را بسط دهد، آمریکا اجازه داد عربستان در منطقه پول خرج کند و در مقابل اهل تسنن را مرتب در این ترس قرار دهد که در منطقه جنگ طایفه گری شروع شده و سنی ها باید به عراق بیایند و در مقابل شیعیان بایستند، آمریکا و عربستان این ایده را تقویت کردند در نتیجه افراطی ترین برداشتها از اهل تسنن که وهابیون و ایدئولوژی آنها باشد، رواج یافت و در پاکستان و افغانستان طالبان شکل گرفت؛ مدارس به منظور ترویج این تفکر شروع به فعالیت کردند، طالبان افغانستان را به دست گرفت، سپاه صحابه در پاکستان ایجاد شد و در عراق اجازه دادند که سنیها تقویت شوند. تمام این تلاش ها و اقدامات به این منظور بود که پیام واقعی انقلاب اسلامی ایران شناخته نشود. پس از آن از دل طالبان، به دلیل اینکه در افغانستان دولت متمرکز مرکزی نداشتند، در هر گوشه دست یک گروه تروریستی و جنگهای داخلی باز شد و یک گروه از دل این تفکر ایجاد شد به نام القاعده.
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به برجهای دوقلو حمله شد؛ از این تاریخ به بعد باید ابعاد بین المللی کار مورد بررسی قرار گیرد چرا که آمریکا بلافاصله از این فرصت استفاده کرد و القاعده را گروه تروریستی خواند و به همه دنیا اعلام کرد که با این گروه مقابله خواهد کرد لذا به گفته خود، جنگ با تروریست را آغاز کرد و با طالبان در افغانستان، بن لادن در عراق، زرقاوی و داعش مبارزه کرد. در حقیقت عربستان و آمریکا ابتدا سعی کردند به مسایل رنگ و بوی طایفه گری دهند، اما بعدها مشخص شد که با یک گروه تروریستی سروکار دارند که ابعاد سیاسی و بین المللی آن بیشتر مورد توجه است در حقیقت این گروهها ابزاری در دست آمریکا و عربستان برای پیاده سازی برنامه های آنها در منطقه خاورمیانه یا آسیای غربی شد.
چرا امروز بر خلاف سال ۱۹۹۹، داعش شیعه را به عنوان «خصم نزدیک» اعلام کرده، گویا ابتدا این گونه نبوده است؟
نصری: ببینید در سال ۱۹۹۹، سازمان القاعده به عنوان پرچمدار قیام علیه صلیبیها فعالیت میکرد. مطلع هستید که گروه های مبارز برای اینکه زنده و جذاب بمانند باید دو اقدام اساسی را در رأس برنامه خود قرار دهند: نخست این که باید مدام و شدید ابراز اعتراض کنند و دوم این که ناملایمات را به یک «دیگری بزرگ» و دشمن اهریمنی نسبت بدهند. فراموش نکنیم که از دید القاعده، آن دیگری یا دشمن اهریمنی عبارت بود از مسیحیهای ارتدوکس که در لباس ارتش سرخ، افغانستان را اشغال کرده بودند. این ماجرا در دههی ۱۹۸۰ بود.
در اوان دههی ۱۹۹۰ ، در پی اشغال کویت از سوی عراق، آمریکاییها در رأس ائتلافی بینالمللی وارد منطقه – از جمله عربستان سعودی – شدند و این ورود مسیحیها به سرزمین اسلامی (حجاز) نقطهی عزیمتی شد برای معرفی یک ” دیگری بزرگ ” ، این بار به نام صلیبیهای آمریکایی یا غربی. ماجرای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ پاسخی بود به یورش آمریکاییها به حجاز و عراق.امریکا که از سال ۱۹۹۱ ، عراق را فریز و فرسوده کرده بود با وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر این کشور را اشغال کرد. در مارس ۲۰۰۳ بود که بعد از ۲۰ روز نبرد ، بغداد سقوط و صدام فرار کرد. هواداران صدام به روسای قبایل سنی نشین پناه بردند و استمداد کردند. دهها هزار بعثی که از کار بی کار شده بود و تحت تعقیب بود در این کشاکش و در جلسات مخفی و زندانها به نیروی مصممی به نام اسلامگرایان سلفی و ضد امریکا آشنا شدند و ائتلاف بعثی / سلفی شکل گرفت. با رشد هرج و مرج در عراق، القاعده ی عراق در قالب جماعت توحید و جهاد متولد شد. القاعده عراق حدود یک دهه با آمریکاییها جنگید اما عملاً به نتیجهای نرسید چون شیعیان و کردها موفق شدند ساختار عراق بعد از صدام را به گونهای مهندسی کنند که بعثیها، اعراب سنی و وابستگان به القاعده منزوی شوند.
در پی ده سال نبرد بی ثمر القاعده و امریکا، گروهی از اعضای القاعده با تشکیک و تردید در رویه این سازمان، تصمیم گرفتند راه خود را جدا و در عراق و شام، دولتی اسلامی تأسیس کنند. این گروه جدید که داعش نام گرفت حداقل هفت مشخصه و جهتگیری متمایز داشت:
-این گروه، استراتژی خلافت در اینجا و اکنون را جایگزین خلافت فردا و همه جا نمود و به جای در افتادن با نیروهای مقتدری چون اسرائیلیها یا آمریکاییها در منطقه، روی حکومتهای سکولار وابسته به غرب، دولت های درمانده و بخصوص شیعیان متمرکز شد.
-به باور داعش، زدن شیعه و شیعهزدایی، هواداران مهمی در منطقه و جهان داشت: اسرائیلیها مشتاق بودند ماشین و پرسنل حزبالله و حامی بزرگاش ایران تار و مار شود. آمریکاییها میخواستند از ایران انتقام بگیرند که حضور آنها در عراق را تلخ کرده بود. چندین دولت سنیمذهب منطقه هم، از احیای شیعه در هراس بودند و روابط عادی با ایران را هم ، تمهیدی برای خیزش شیعه میشمردند.
-بهره گیری از درماندگی دولت در سوریه و بغداد، سومین مشخصه داعش برای طغیان و جولان بود. رهبران عراقی از حجم انبوده جماعت ناراضی در عراق و سوریه مطلع بودند. چندپارگی عراق و سوریه باعث شد تا اعضای سابق القاعده، بعثیهای مطرود، اقلیت عرب سنی در عراق و اکثریت سنی در سوریه مصمم به تأسیس دولت یا خلافت شوند.
-مانور اقتدار و تروریسم از پیش اعلام شده، چهارمین مشخصه داعش (درست بخلاف القاعده) بود که در قالب آن، اعضای داعش مقصد و مقصود خود را اعلام، طبق ساعت مقرر عملیات را انجام و بلافاصله این ماجرای خونبار را به بهترین متد هنری مخابره میکردند. به زعم آنان ، این قسم از اقدام تروریستی وحشتبار باعث تسلیمسازی رقیب و مرعوبسازی شیعه میشد.
-سهگانهی «جهاد، هجرت، زندگی» الگوی مطلوب داعش بود به جای «تبلیغ، جهاد و مرگ» که القاعده هوادارش بود.
-زنانهسازی خشونت، رسانهباوری یا صنعت رسانه، سازماندهی گردانهای کودکان و نوجوانان قاتل، چانهزنی با قبایل و قدرتهای نافذ همگی از ممیزات دیگر داعش بودند که به طور کلی با القاعده متفاوت بود.
-ششمین ممیزه داعش، خیزش علیه مدرنیته و بدیلسازی برای آن در محدودهی متصرفات خود بود. این گروه بر خلاف القاعده، نسبت به تأسیس بانک اسلامی (صندوق قرض الحسنه)، پلیس اسلامی (حسبه)، امر به معروف و نهی از منکر (به جای احزاب سیاسی)، گردانهای جهاد جهانی (به جای ارتش کلاسیک) مبادرت کرد و قصد آن کرد مسلمانان را با الگویی جدید آشنا نماید.
بالاخره باید به اشتباه محاسبه داعش توجه داشت که هرگز گمان نمیکرد ایرانیان بدین اندازه مقاوم باشند، بشار اسد سالهای سال در قدرت بماند و نیروهای مردمی عراق و سوریه با این کیفیت و کمیت وارد نبرد بشوند.
از این رو نباید فراموش کرد که گروه داعش با معرفی شیعه به عنوان خصم نزدیک در واقع سه هدف را دنبال میکرد:
۱.پایگاهسازی زمینی و مملکتداری اسلامی به عنوان الگوی نوین حکمرانی
۲.جلب حمایت پنهان محافل شخصیتهای ایدئولوژیک سنی و مؤسسات خیریه
۳.سازماندهی سنیهای مغضوب و مطرود در کشور عراق و سوریه به عنوان هستهی اولیه یک کشور جدید.
و در یک کلام میتوان گفت گرایش داعش از صلیبیستیزی القاعدهای به شیعهستیزی نوعی انتخاب نتیجهنگرانه و مبتنی بر محاسبهی هزینه – نتیجه بود.
* این اعتقاد وجود دارد که تروریسم در کنار ریشه ها سیاسی و همچنین سود جویی برخی قدرت های فرامنطقه ای و منطقه ای، دارای ریشه های فرهنگی نیز هست. از دیدگاه شما ریشه های فرهنگی مذهبی که تروریسم را در منطقه خاورمیانه تغذیه می کند کدام است؟
مسجد جامعی: دو موضوع هست، یکی اینکه این منطقه بسیار پیچیده است و علت پیچیدگی آن برمیگردد به اینکه مجموع میراث تاریخی مخصوصاً بدبینیهای تاریخی آن مقدار که در منطقه زنده است، در هیچ نقطهای از جهان زنده نیست حتی در جنگ بالکان هم علی رغم مشکلاتی که به لحاظ تاریخی بین بوگومیلها که بعدها مسلمان شدند، ارتدوکسها و کاتولیکها وجود داشته اما هیچ زمانی آن مقدار که متاسفانه در این منطقه خاطرات منفی زنده، فعال و تاثیرگذار است و حتی به صورت اغراق آمیز بیان میشود، در هیچ جای دیگر این چنین نیست، لذا شما نمیتوانید برای فهم مسایل منطقه این موضوع بسیار مهم را نادیده بگیرید.
نصری: اصطلاحاً بار گران تاریخ می گویند.
مسجدجامعی: بیش از بار گران است؛ یک فهم اغراق آمیزی است از تعارضهایی که وجود داشته است. شما در حال حاضر هیچ صحبتی، بیانی، اطلاعیهای، اعلامیه ای نمی بینید به جز اینکه بخش مهمی از استدلالها بر علیه ایران و شیعه ناظر به مسائل گذشته تاریخی است؛ این مساله مربوط به داعش نیست بلکه مربوط به توده غیرشیعه موجود در این منطقه است و متاسفانه آن خاطرات منفی به شکل غلیظ شده و اغراق آمیزش هم اکنون وجود دارد و در رسانهها، سیاستهای تبلیغی و دینی و حتی در سیاست خارجی به وضوح قابل رؤیت است.
نکته دوم که تا حدودی به منطقه مربوط است، اینکه در کشورهایی که مشمول بهار عربی و تحولات انقلابی هستند عمدتاً ساختارشان، قبیلهای و عشیرهای است؛ در کشورهایی که ساختار طبیعی و اجتماعی آنها قبیله و عشیره است، اصلاً پارلمان معنی ندارد، یعنی فرد سلول جامعه نیست، بلکه قبیله سلول است لذا افراد میگویند هر چه رئیس قبیله و عشیره بگوید، بنابراین نظام اجتماعی در تعارض است با مساله رأی، پارلمان، شورا و مشورت. البته پارلمان در آنجایی که براساس رأی افراد تشکیل میشود.
در چنین فضایی شما به هیچ عنوان نمیتوانید مدلهای دموکراتیک را تحقق دهید و به دلیل اینکه چنین جوامعی از درون شکننده است، هیچ نوع انقلابی نمیتواند کانونیزه و جهتدار شود. تا زمانی که دیکتاتوری هست، دیکتاتور با قدرت و شدت کشور را اداره میکند، اما زمانی که دیکتاتور یعنی سیستم پلیسی، امنیتی و نظامی را برداشتید، دیگر جامعه قابلیت جمع شدن ندارد، در چنین جوامعی شما حداکثر میتوانید بگویید که مردم چه نمیخواهند، اما نمیتوانید بگویید مردم چه میخواهند به این دلیل که آن چنان اختلاف سلیقه و تفاوت مصالح، تفکر و منافع وجود دارد که نمیتوانند به یک نقطه مشترک از خواسته های خود برسند.
میخواهم بگویم مقدار قابل توجهی از این مشکلات ناشی از ضعفهای اجتماعی، تاریخی و کیفیت شکل گیری دولت – ملتی است که در این منطقه وجود ندارد. مضافاً که در این موارد دست سیاست هم فعال است. در حال حاضر تحریکات خارجی را در فتنه انگیزی در منطقه بیش از آنکه ناشی از غرب بدانم، ناشی از قدرتهای منطقهای میدانم. در حقیقت نقش رژیمی مانند سعودی و کشورهای جنوبی ما در ایجاد مشکلات واقعی در منطقه به مراتب از قدرتهای غربی بیشتر است. از سوی دیگر در کشوری مانند امارات در تاریخ معاصر این برای اولین بار است رژیمهایی که ذاتاً محافظه کار بودند، روشهای انقلابی در پیش میگیرند و به احتمال قریب به یقین همه شکست میخورند به دلیل اینکه تاریخ، مردم و اجتماع این نوع رژیمها فاقد ظرفیتهایی هستند که بتوانند این نوع تمایلات فرامحافظه کارانه یا به عبارتی انقلابی را پاسخ دهند. گاهی اوقات مشکلاتی که وجود دارد از درون سیستم است؛ یک سیستم منطق خود را دارد؛ چه در جهان بیجان و چه جاندار، به همین ترتیب یک سیستم اجتماعی هم برای خود منطق خاصی دارد، اگر شما بخواهید فراتر از آن برای او هدف تعیین کنید، سیستم تحمل نمیکند؛ نمونه بسیار خوب این مساله، صدام است، رژیم صدام یک رژیم عادی نبود و در سیستم دیکتارتوری خودش واقعا پیشرفته بود، اهدافی را برای خود مشخص کرده بود که فراتر از ظرفیت طبیعی این کشور بود و بالاخره هم دیدیم که به چه نتیجهای رسید.
به هر حال در منطقه مسایل و مشکلات مختلفی وجود دارد و شاید یکی از مهمترینهایش این باشد که منطقه به شدت عقب مانده است. در این مورد فقط یک مثال برای شما میآورم؛ در کشوری که در طول تاریخ، پیوسته میزبان گروه کثیری از زائران خانه خدا در ایام حج بوده و اتفاقاً سال گذشته تعداد زائران نسبت به سالهای قبلی کمتر بوده است و از سویی میزبانی از زائران وظیفه این کشور است، مضاف بر این مبالغ زیادی برای سرویس دادن در ایام منا و عرفان از حجاج میگیرد و از آن گذشته به حجاج ویزا میدهد، زمانی که شما به یک غیرشهروند ویزا میدهید به این معنی است که مسئولیت دفاع از جان، مال، حیثیت، آبرو، سلامت و امنیت او را دارید، در کشوری با چنین ثروتی، سال گذشته تعداد بسیاری از حجاج بدون اینکه حادثه غیر مترقبهای اتفاق بیفتد، کشته میشوند و نکته مهم اینکه مقامات مذهبی این کشور این اتفاق را قضا و قدر الهی عنوان میکنند و میگویند که حجاج جان باخته باید بسیار خوشحال باشند که در این مراسم و مکان مقدس کشته شدند و مهمتر از این، عدهای چنین صحبتها و نظراتی را تأیید میکنند و درست میدانند! این مساله نشان میدهد که واقعاً فکر، ذهن، اعتقادات، نحوه فهم این افراد کاملاً عقب مانده است. مقامات عربستان چنین سخنانی را به نام دین و سیاست میگویند در صورتی که هیچ جای دنیا حتی در بخشهای توسعه نیافته آفریقای سیاه هم نمیتوان چنین حرفی زد و اینگونه مسایل را توجیه کرد. به طور کلی ما باید قبول کنیم که در یک منطقه کاملاً عقب مانده زندگی میکنیم و با ذهنیتی بدوی روبرو هستیم. یکی از مثالهایی که میتوان برای ذهنیت وحشی آنها عنوان کرد، اینکه قبل از جنگ عربستان با یمن، بمبی توسط یک فرد انتحاری در بین حوثیها منفجر شد. حدود ۳۰ نفر کشته و ۹۰ نفر زخمی شدند، یکی از شخصیتهای متأسفانه اجتماعی – دینی سعودی گفته بود «چقدر زیباست آن منظره که دست و پا و سر آدمها به هوا میرود، توصیه میکنم دوستانم این فیلم را برای دیگران بفرستند تا آنها هم از دیدن آن لذت ببرند!!» اکنون که قرن ۲۱ است، حتی در دوران حجر هم کسی چنین حرفی نمی زد. ایران با چنین افرادی همسایه است و ذهن، فکر و احساسشان به این کیفیت است.
نکته آخر نحوه توسعه ناموفق در این منطقه است؛ توسعه موفق در حالتی است که کشور از لحاظ صنعتی، اقتصادی، انسانی، اجتماعی و سیاسی از نقطه “الف” به نقطه “ب” میرسد و طی کردن این مسیر گاهی تند و گاهی کند است؛ مشکل منطقه این است که اصولاً برنامههای توسعهای به نوعی است که عملاً نتیجه، منفی میشود، به عنوان مثال به لحاظ معیارهای توسعهای، تونس در زمان بن علی موفقترین کشور شمال آفریقا و بلکه کل منطقه عربی بود؛ حتی در سوریه هم همینطور بود، معیارهای توسعهای سوریه در مسایل زیر ساختی، در زمینه کشاورزی، توریسم و آموزش یکی از کشورهای موفق بود؛ اما اشکالی که وجود دارد این است که برنامه توسعهای در هماهنگی با کلیت آن کشور نیست؛ زمانی که در هماهنگی نباشد، به بن بست میخورد یعنی به جای اینکه شما به هدف نزدیک شوید عملاً در دراز مدت فرسنگها از هدف دور میشوید. این مشکلی واقعی است و ریشه بسیاری از مشکلات موجود است. مشکلی که احتمالاً در آینده تشدید شود.
دهقانی: آمریکایی ها راجع به تروریست یک منطقی دارند که بعد از ۱۱ سپتامبر بر روی این منطقشان پافشاری میکنند. از سوی دیگر واقعیتی در منطقه آسیای غربی وجود دارد که آقای مسجد جامعی به بخشی از آن یعنی فقر فرهنگی و آموزههای غلط اسلامی که در وهابی گری وجود دارد، اشاره کردند. این یک واقعیت است که آمریکاییها می گویند تروریست مانند پشه میماند و آدم را اذیت میکند، هر چه ضعیف تر باشید، راحت تر می توانید با آن برخورد کنید، و هر چه قوی تر باشید در برابر پشه ناتوان تر و آسیب پذیرتر هستید، به همین دلیل آمریکایی ها می گویند وقتی تروریست ها به آمریکا و اروپا می آیند ما همه امکانات خود را بسیج می کنیم و هزینه زیادی برای ما تحمیل می کنند؛ غیر از هزینه مالی، احساس نا امنی آن بدتر است؛ با این احساس ناامنی فعالیتهای اقتصادی هم مختل میشود و خسارتهای بسیاری به بار میآورد. در نتیجه آنها میگویند در مقابل تروریست و تروریستها به جای کشتن پشه باید مردابی که پشه در آن رشد می کند را خشک کرد. حادثه ۱۱ سپتامبر و عملیات تروریستی توسط سعودی ها طراحی شد، همچنین تروریست ها در افغانستان و پاکستان به صورت غیر مستقیم توسط سعودی ها آموزش دیدند، بنابراین باید ریشه تروریست را در مردابی ببینیم که در حال رشد است نه اینکه رشد تروریست را در کشوری مانند افغانستان، سوریه یا عراق ببینیم که حاکمیت مرکزی در آن وجود ندارد. حالا سوال این است که چرا فکر عربستان خریدار دارد؟! واقعیت این است که امنیت عربستان ذاتی نیست یعنی مردم از داخل به حکومت مرکزی امنیت نمیدهند، مردم عموماً شاید از لحاظ اقتصادی راحت باشند، اما چون مشارکت سیاسی ندارند، ناراضی هستند؛ مردم عربستان می خواهند در رأی گیری شورای شهر، کابینه و مسوولیت های بزرگ مشارکت داشته باشند و سرنوشت خودشان را تعیین کنند نه اینکه سال های متمادی یک خانواده سلطنتی چند هزار نفره در این کشور حاکم باشند.
این خواست مردم است؟
دهقانی: بله، خواست مردم است، اما ایدئولوژی وهابی گری باعث میشود که مردم وضعیت موجود را قبول کنند. مردم حکومت ایدئولوژی وهابی گری بر خود را می پذیرند چون امنیت شان ذاتی و درونی نیست لذا به یک قدرتی از بیرون که امنیت آنها را تامین کند، متوسل میشوند که این قدرت آمریکاست. آنها برای اینکه آمریکا را داشته باشند، دست به هر کاری میزنند، مثلاً یک دشمن منطقهای برای خودشان درست میکنند و میگویند ما از سوی دشمن منطقهای که ایران و شیعه هستند، تهدید میشویم، پس آمریکا به کمک ما بیاید. البته آمریکا هم اعلام کرد که از حمایت سعودی ها به این معنا خسته شدند، اما پول سعودی ها وسوسه انگیز است. عربستان افکار عمومی داخل کشور خود را علیه ایران و شیعه بسیج و عنوان می کند که ایران قصد بسط حکومت شیعه و راه اندازی جنگ میان شیعه و سنی را دارد، در صورتی که این مساله حقیقت ندارد، واقعیت این است که عربستان با این بهانه ها به دنبال توجیه شکاف نارضایتی داخلی کشور خود است؛ او حضور بیگانه ای مانند آمریکا در منطقه را ضروری می دانند چون با این اقدام امنیت و حکومت سعودی ها حفظ می شود و هم ایران را در عرصه بین الملل دچار مشکل می کند؛ اگر بخواهیم این مشکل و معضل حل شود به نظرم باید فکری برای حکومت عربستان و حکومتهای منطقه کرد و این کشورها هم برای اوضاع داخلی خود فکری کنند بلکه بتوانند بذرهای جهل و نادانی را حداقل ۳۰ یا ۴۰ سال کاهش دهند. عربستان به راحتی نمیتواند تفکر مردم خود را تغییر دهند چون اینگونه تربیت شدند و قطع به یقین تنور ایران هراسی همچنان گرم خواهد ماند چرا که حکام عربستان با این ایده که بر سر کسانی بمب می ریزیم که در حال تقویت حکومت ایران هستند، کار خود را پیش می برند در حالی که ایران تلاشی برای رشد تشیع نمیکند، ایران به این فکر است که مردم سالاری دینی و تمدن نوین اسلامی را گسترش میدهد. استراتژی ایران، درست، منطقی، عقلایی و به نفع مردم منطقه است و توسعه آنها را در پیش دارد. در حالی که استراتژی عربستان مخرب و برگشت به جاهلیت است، مبنای آن حکومت کردن به هر قیمتی بر مردم و سرکوب آنهاست. پول دادن و ناامنی ایجاد کردن برای اینکه ابتدا حکومت خودش بماند و کشورهای دیگر را بی ثبات کند بلکه بتواند به تفکر علمی، منطقهای و توسعه یافته مردم سالاری دینی ایران ضربه ای وارد کند.
آیا علاوه بر عوامل خارجی که دکتر دهقانی برشمردند ظهور و تحرکات بعدی داعش دلیل دیگری هم داشت؟
نصری: توجه داشته باشیم ارجاع پدیدههای مهمی چون خشونت تکفیری به نقشههای آمریکا یا دیگران کافی نیست. بله، درست است که آمریکاییها بعضاً اهمال کردند تا جریانهایی مانند داعش جان بگیرد یا ترکیه کمک کرد تا گروههایی چون داعش، استقرار پیدا کنند. اما سؤال مهمتر این است که از حیث فکری و نیز جامعهشناسی سیاسی، چرا دهها هزار نفر از اندیشه تکفیری حمایت کرده و میکنند. به نظرم این سؤال مهمتری است. این که بگوییم همه این جریانات به خواست و در چارچوب منافع آمریکا فعال است واقعاً اشتباه است. اگر عراق آباد میشد و به ویترین ارزشهای آمریکایی بدل میگشت آمریکاییها برده بودند. در واقع مهمترین بازندهی فروپاشی نظم در عراق، همین آمریکاییها هستند که بعد از هزینه کردن دهها میلیارد دلار پول، عملاً چیزی به دست نیاوردند که هیچ، بلکه راه را برای اوجگیری ایران هموار ساختند. پس پیشنهاد میکنم آمریکا را خیلی بزرگ نشماریم و به جای آن به بطن جامعهی سیاسی عراق توجه کنیم از جمله موارد زیر:
-علاقه پنهان اعراب سنی مطرود به اصل خلافت و قبول آن به عنوان راهی برای رهایی از تحقیر سکولارها و ناسیونالیستها
-ناتوانی دولت بغداد و دمشق در جذب حاشیه (به ویژه بعثیها، اعراب سنی)
-عقبماندگی فقهی و اکتفای علمای اهل سنت به مباحث خنثایی مانند معاملات، عبادات ، نکاحو دیگر امور عامه. به عبارت دیگر در منابر اهل سنت عر ق به مضامین مهمی چون اعتراض، کیفیت زندگی، اجتهاد و … پرداخته نمیشد.
دهقانی: عربستان روی بمب ساعتی نشسته و جمعیت ناراضیاند و …
نصری: ادله شما برای اینکه روی بمب ساعتی نشستند چیست؟ اپوزوسیون و ایدئولوژی آن چیست؟
دهقانی: مثلاً نگاه کنید عربستان از طریق کمک کردن به صدام، درگیری بین ایران و عراق ایجاد کرد، در آن زمان روس هم گفت ما از شر دو حکومت یکی حکومت دیکتاتوری صدام و دیگری حکومتی به اسم جمهوری اسلامی ایران خلاص می شویم، لذا هزینه می کنیم؛ در حقیقت آبادانی و پیشرفت خود را در گرو درگیر کردن دو کشور منطقه دیدند. در حال حاضر عربستان هم همین ایده را دارد.
نصری: یعنی اگر جنگ میان ایران و عراق وجود نداشت، عربستان اکنون متزلزل بود؟
دهقانی: من می گویم ایران بیشتر پیشرفت کرده بود.
نصری: پیشرفت ایران درست، اما عربستان اکنون متزلزل می شد؟
دهقانی: در حال حاضر آنچه نقطه قوت عربستان شد، همین پیشرفت هایی است که در امارات شاهد آن هستیم، من می گویم ما دوران مشروعیت خود را حفظ کردیم و دوران اقتدار خود را هم طی کردیم و در حال حاضر کشور مقتدری هستیم، در منطقه نفوذ داریم، اگر اکنون ضعف های اقتصادی خود را بپوشانیم، مدیریت ما برای اداره کشور اصلاح شود، یک قدم از سایرین جلوتر خواهیم بود؛ من نمی گویم ما جلو هستیم، ما ضعف داریم، اما آنها در ضعف ما اثر دارند. عربستان مانند گذشته که از صدام حمایت کردند و ما را درگیر جنگ کردند، امروز هم در سوریه و عراق از تروریست حمایت می کند و تروریست را به جان بشار اسد می اندازد و این نا امنی سودی برای عربستان است، چرا که از نظر آنها این نا امنی باعث میشود، ایران نفوذ نداشته باشد و کشورهایی مانند ایران، عراق، سوریه و لبنان عقب بمانند. از همه بدتر در داخل کشور خودشان فراخوان میزنند و فتوا میدهند که به جنگ شیعه و سنی بروند و در واقع عنصر افراطی که میتواند برای عربستان مشکل ساز باشد را روانه میدان جنگ می کنند تا کشته شوند، آنها کاملاً برنامه ریزی شده کار میکنند، از آینده وحشت دارند و میدانند اگر ایران کارایی خود را بالا ببرد و تبدیل به قدرت بالایی شود، همانطور که در حوزه انرژی هستهای حق و حقوق خود را گرفت، در حوزه اقتصادی هم ممکن است همینطور پیشرفت کند و تبدیل به یک چین کوچک و ابرقدرت اقتصادی شود.
نصری: از ۴۰ سال پیش می گویند عربستان فروپاشیده خواهد شد، ولی هیچ اتفاقی نیفتاده است!
دهقانی: تا به حال عربستان وارد جنگ نشده است، عربستان روزی ۱۰۰ میلیون دلار یعنی هر ماه ۱ میلیارد دلار هزینه میکند، ۳ میلیارد دلار برای جنگ با یمن هزینه می کند، عربستان در حال حاضر خود را درگیر جنگ کرده که موجب می شود در آینده این عربستان، عربستان قبلی نخواهد بود و در مقابل افکار داخلی جوابگو نیست که این اتفاق اکنون افتاده است، ضمن اینکه وابستگی غرب به عربستان در حال کاهش است، زمانی برای غرب مهم بود چون عربستان نفت آن را تولید میکرد، اما در حال حاضر آمریکا رقیب عربستان شده است. وقتی این پارامترها را کنار یکدیگر میگذاریم، میبینیم عربستان متزلزل شده و در حال فروپاشی است. من معتقدم در حال حاضر باید یک حساسیتی بر روی عربستان به عنوان کشوری که تروریست را رشد میدهد، وجود داشته باشد و این توجه متمرکز باشد و سپس مطالعه شود که چرا عربستان تروریست پرورش داده و در حال پرورش دادن است؛ بررسی شود که عربستان آینده را در از بین رفتن تروریسم میبیند یا در حمایت کردن. در حقیقت باید با چنین دیدی عربستان را به صورت ویژه در این مقوله مورد بررسی قرار داد.
نصری: بله درست است. من با بدنه بحث شما موافق هستم که عربستان سعودی برای جلوگیری از تزلزل در داخل در حال صدور بحران است.
دهقانی: دقیقاً
نصری: آقای دکتر دهقانی عزیز! من یک نوجوان ۱۳ ساله بودم یعنی حدود ۳۴ سال پیش که مدام میشنیدم شیوخ مرتجع عرب بحران مشروعیت دارند و در حال فروپاشیاند و مواردی مشابه این.
تا این که قدری بزرگ شدم در این خصوص پایان نامه و مقاله نوشتم ، سفر کردم ، سند دیدم ، پروژه کار کردم، کتاب نوشتم و از نخبگان کاربلد پرسیدم آخرش دیدم که کشورهای عرب منطقه اتفاقا در عداد باثباتترین کشورها هستند و انتظار فروپاشی و انفجار و نشستن روی بمب ساعتی و غیره ، یک افسانه و حدس شورآفرین است نه یک واقعیت میدانی. من به عکس حضرتعالی معتقدم که اتفاقا سه دستگاه سنت، رانت حاصله از نفت و آیینهای عشیرهای حاکم بر جامعه عربستان سعودی، بحران مشروعیت و فروپاشی را ترمیم کرده و میکند. اجازه دهید به جای شاهد آوردن، استدلال کنم یعنی خوب است ابتدا دلایل ثبات / فروپاشی را بشماریم و بسنجیم. من گمان میکنم که دستگاههای مولد ثبات و نگهبان سنت در عربستان را باید جدیتر در نظر بگیریم. آقای استیگ استنسلی در کتابش (ثبات رژیم در عربستان سعودی: چالش جانشینی) که در سال ۲۰۱۲ منتشر کرد تصریح میکند که چهار خوشهی نخبگی یعنی نخبگان تجاری، نخبگان اداری، نخبگان دینی و نخبگان قبیلهای همگی با هستهی مرکزی آل سعود، اتحاد راهبردی دارند. فقط ساختار و لایهبندیهای رهبران مذهبی عربستان را در نظر بگیرید: بیش از ۷۰۰۰۰ مسجد در عربستان فعالند که هر کدام بین ۳ الی ۱۵ نفر واعظ متخصص و نیمه متخصص را استخدام کرده و علاوه بر این، کارشناسان دینی، مفتیان، قضات، امامان مساجد، قاریان، مدرسان حوزه، طلبهها، مؤذنها و … همگی در ساختار مذهبی مشغول کارند و منافع خود را در ادامه روند فعلی کی بینند. یعنی نفع شخصی یکایک آنان ادامه حکومت همین آل سعود است. این طیف مذهبی، حداقل در پنج بخش یعنی در هیأت الکبار العلما (یادگار ملک فیصل در سال ۱۹۷۱)، وزارت امور اسلامی و اوقاف و ارشاد (دارای ۵۰۰۰۰ مبلغ در داخل و خارج عربستان سعودی)، دانشگاه اسلامی ابن سعود (با حدود ۲۵۰۰۰ دانشجو)، سازمانهای خیریه اسلامی (مانند بنیاد وفا، موفق و رفاه) نفوذ دارند و بهتر از من میدانید که بودجه همه این نهاهای عریض و تویل را حکومت میدهد. در یک کلام میتوان گفت حکومت عربستان سعودی ثروت میدهد و اطاعت میخواهد.
این موارد را میتوان در ساختار قبیلهای (جمعیت یک میلیون نفری) فعالان تجاری (دارای ۳۷۵۰۰۰ شرکت و دهها میلیارد دلار گردش مالی) و مدیران دیوانسالاری نیز بسط داد که همهشان در یک چیز مشترکند و آن عبارت است از ثبات.
آنچه سیمان و مؤلفه پیوندبخش این عناصر به شمار میآید رانت حاصله از نفت است. رانت حاصله، اولاً مجتمعهای بزرگ صنعتی و نظامی تجاری خارجی را به هواداران ثبات تبدیل میکند یعنی هیچقدرت کوثر صنعتی و تجاری جهان اپوزیسیون عربستان را نمی پذیرد و حمایت نمی کند. ثانیاً حکومت رانتیر با استفاده از منابع خدادادی، هواداران و حامیان داخلی و خارجی خود را را شارژ و طبقه وفادار به خودش را تأسیس مینماید. از این رو، تعداد و قوت عوامل ثباتبخش به عربستان بسیار بیشتر از عواملیاند که این کشور ار متزلزل میکنند. در سایهی پیوند سه مؤلفه یعنی جهل مقدس از سوی طیف مذهبی ، رانت فزاینده قبیله آل سعود و هوادارانش به اضافهی عقبماندگی فقهی مردم، همه و همه اعتراض و تغییرخواهی را مهار کردهاند.
مسجدجامعی: به طور خلاصه بحث شیخ نشینها به اضافه سعودی، بحث کاملاً متفاوتی با سایر دنیای عرب است، کتاب «تحول و ثبات در خلیج فارس» را حدود۳۰ سال پیشتر نوشتم. در آنجا به صراحت آمده که مقوّمات ثبات این کشورها بسیار زیاد است، آن زمان هم بسیاری از افراد مخالف این تحلیل بودند و معتقد بودند که چنین نیست، اما من معتقدم در این کشورها پادشاه کم و بیش مانند رئیس قبیله است و پذیرفته شده. یک نوع مقبولیت تاریخی، عشیرهای و حتی فرهنگی و دینی دارد و با عراق، سوریه و سایر کشورها متفاوت است. نکته دوم کیفیت ورود این کشورها به تاریخ جدید کاملا با سایر اعراب متفاوت است، لذا چالشهایی که سایر کشورها در زمینههای متفاوت از جمله مسایل توسعهای با آن مواجه هستند، این کشورها به طور مبنایی این چالشها را ندارند.
نکته سوم در مورد رانتهاست، یک کتاب بسیار خوبی هست تحت عنوان “اسرار پادشاهی” در مقدمه این کتاب آمده، کشورهایی که در آمریکا لابی دارند، کم نیستند و یکی از مهمترین آنها تایوان است، اما پولی که عربستان بابت لابی گری میدهد اصلاً قابل مقایسه با هیچ کشور دیگری نیست.
نکته چهارم اینکه علی رغم تعداد کثیری که به خارج رفتند و میروند ساختار عمومی اعم از فکری، فرهنگی، تاریخی و دینی در عربستان به گونهای است که نیروهای معارض واقعی تنها میتواند معارضان دینی باشند و اینان عموماً و بلکه کلاً وهابی و سلفی هستند.
نکته آخر اینکه مشکل ما با جامعه سعودی به مردم این کشور برمیگردد نه به نظام سعودی؛ با توجه به نکاتی که عرض کردم، مشکل ما با معارضه سعودی به مراتب بیشتر از رژیم فعلی خواهد بود؛ رژیم فعلی در حال حاضر از هیچ شیطنتی فروگذار نمیکند اما کسانی که معارض اینها هستند که البته بعید هم هست که به قدرت برسند، شیعیان عربستان را در درجه اول سر میبرند، همین افراد در زمان عبدالعزیز اعتراض داشتند و میگفتند چرا شیعیان را بیرون نمیکنید یا نمیکشید.
علی رغم تمامی شیطنتها و خباثتهای رژیم موجود، واقعیت این است در مقایسه با معارضینی که میتواند سرکار آیند، به مراتب از آنها بهتر هستند. معارضین حتی تحصیل کرده هم منقلب شده و وهابیها و سلفیها می شوند. برخی از کسانی که عملیات انتحاری انجام میدهند تحصیلات کم و بیش عالی دارند. به طور کلی کشورهای حوزه خلیج فارس یک مقوله متفاوتی با سایر جهان عرب هستند و مسئله سعودی یک مسئله بسیار پیچیدهای است و ظاهراً نوعی اجماع نانوشته یا شاید نوشته شدهای بین قدرتهای بزرگ و ذی نفوذ وجود دارد که آنها را حفظ کند.
گذشته از آنکه این شش کشور علی رغم تفاوتها و حتی تعارضهایشان به نوعی سرنوشتشان به یکدیگر گره خورده است و منافع کشورهای تأثیرگذار در صحنه جهانی علی رغم همه شرارتها، بداخلاقیها و وحشیگریهای اینان و دست پروردگانشان با وجود آنها بیشتر و بهتر تامین میشود لذا پیش بینی اینکه این مجموعه تغییری کند، بسیار مشکل است. علاوه بر اینکه تغییر در این مجموعه به ویژه در سعودی با توجه به واقعیتها نه آرمان ها، به احتمال فراوان، نه به نفع ماست، نه به نفع شیعیان و نه به نفع شیعیان عربستان.
* همانطور که اشاره کردید داعش زمینه ساز آرمان های القاعده است و همین شاید نشان از این باشد که گروه های تروریستی مدام در حال دگردیسی و تکمیل یکدیگر هستند، در عین حال گروه تروریستی با کنار هم گذاشتن مفاهیمی از گفتمان های متعدد در برابر تشیع، مدام برای خود هویتی متفاوت می آفریند. از سوی دیگر در داخل داعش از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶ ؛ ۳۲ سازمان بزرگ جهانی جذب شدند که ضدتشیع نیستند. با توجه به همه این تحولات و فضا و شرایط موجود میتوانیم بگوییم داعش در آینده با نام و شیوه دیگری بروز و ظهور خواهد کرد و ما شاهد یک دگرگونی در گروه تروریستی خواهیم بود و در واقع گروه پنجمی به گروه های تروریستی اضافه خواهد شد؟ اگر چنین است از چه ابزاری استفاده خواهند کرد؟
مسجدجامعی: سوال خیلی خوبی است و احتیاج به صحبت هم دارد حتی مسئله ای است که به آینده ما به لحاظ امنیتی، سیاسی و حتی داخلی مرتبط است، مسئله فقط دگرگونیهای درونی داعش نیست بلکه به اهل سنت هم که نسبت به شیعیان موضع حادّ و خصمانهای دارند هم مربوط میشود. در گروههای تروریستی تحولاتی اتفاق میافتد که متأثر از زمینههای فکری و اجتماعی و نیز تجربیات میدانی و بعضاً تحریکات خارجی است. در بعضی از موارد به تعدیل آنها منجر میشود و بعضاً به تشدید آنها. شرائط در مجموع در منطقه ما به گونهای نیست که اینان تعدیل شوند. اما مسئله این است که مشکل میتوان گفت که از این هم افراطیتر شوند. چرا که اینان در اوج افراطیگری هستند. از داعش گرفته تا بوکو حرام و مطمئناً بعد ضد شیعی آنان کمتر نخواهد شد.
اما اینکه داعش و همتایانش در آینده چه خواهند شد؟ احتمالاً از درون آنان تعدادی باندهای بزهکار سازمان یافته با تفکرات خارجی گونه افراطی همچون ازارقه، بیرون آید که حتی اگر هم سرکوب شوند، به حیات خود ادامه خواهند داد. به ویژه آنکه افراد متعلق به این گروهها از طیفهای اجتماعی و فرهنگی مختلفی هستند. بعضی به دلائل صرفاً دینی و بعضی به دلیل تمایل به ارتکاب قتل و جنایت و تجاوز و بعضی به دلیل بحران هویت و برخی به دلیل مزدوری و کسب درآمد. اینان اشتراک واقعی چندانی ندارند و شرائط موجود آنها را در کنار یکدیگر جمع کرده است.
شاید این جمله نگران کننده باشد ولی واقعیت این است که اگر جنایت کاران در یک جا متمرکز باشند، بهتر است و احتمال اینکه داعش تمرکز خود را از دست بدهد و ما با یک سلسله باندهای جنایتکار ولی جنایتکارهای فوق العاده خشن مواجه باشیم، بسیار زیاد است.
دهقانی: این سوال به نظر من به دیدگاه حاکم بر جهان، قدرتهای بزرگ، سازمان ملل متحد و شورای امنیت برمی گردد یعنی تا وقتی که ما تروریست خوب و تروریست بد داشته باشیم، تا وقتی که در مورد مفهوم درستی از تروریست در سطح شورای امنیت سازمان ملل متحد و قدرت های بزرگ جهانی اجماع حاصل نشود، ما این مشکلات را خواهیم داشت. به عنوان مثال تا زمانی که کشورهای غربی به عنوان بزرگترین قدرت ها در سازمان امنیت، حزب الله و حماس که در حال دفاع از کشور خود هستند را تروریست خطاب کنند، اما رژیم اشغالگر قدس که دست به هر کاری می زند را کسی ترویست نخواند یا عربستان برای پرورش تروریست سرمایه گذاری کند و از آن حمایت کند، ما همچنان با معضل تروریست مواجه خواهیم بود. به نظر من مسبب این مشکل به عدم وجود تعریف درستی از تروریست در شورای امنیت برمی گردد.
نصری: به نظرم سوال خیلی خوبی است. متأسفانه، آینده منطقه همچنان قرین خشونت خواهد بود. آواره شدن هفت میلیون سوری، سه میلیون آواره عراقی، خانوادههای ۴۰۰۰۰۰ نفری که طی پنج سال اخیر در سوریه کشته شدهاند، تعداد بالای شکنجه شدهها، خصومتهای ایدئولوژیک، کینتوزیهای خروشان، همه و همه مجالی برای صلح باقی نمیگذارند. ای کاش مردم سوریه در ۱۰ سال آینده مانند مردم آلمان یا ژاپن میشدند اما متأسفانه شرایط درست عکس آن کشورهاست برای این که نیروها و سنتهای خشونتآفرین فعالاند و در حال بازتولید هستند. عوامل تسریعکننده خشونت بسیارند: آسان شدن دسترسی به سلاح، تجاری شدن خشونت، وداع جامعه با مدارا، حضور سنگین و گرانبار گذشته در اکنون، همه و همه آینده را به عزای گذشته خواهد نشاند.
متأسفانه باید گفت که به دلیل مجموعهای از سنتهای فرهنگی، قبیلهای و مخصوصاً ضربههای روانشناختی به ذهنیت شهروندان منطقه، انتظار آینده مسالمتآمیز بسیار خوشبینانه است. به هر حال نباید فراموش کنیم که تروریسم صرفاً یک تفنن یا مزدوری خالی نیست. در فرهنگ انتقامگرا، تبعیض آلود، فقدان نهادها، شخصیتها و رسوم مداراگر نمیتوان انتظار صلح داشت. شخصاً گمان میکنم تا زمانی که این پنج «اگر» در منطقه وجود دارد خشونت نیز ادامه خواهد داشت:
۱. «اگر» همه درها برای خودابرازی شهروندان بسته شود، تروریسم به عنوان «واپسین چاره» جذاب خواهد بود.
۲. «اگر» اعمال خشونت به نتیجهی مفیدی منتهی شود با رشد «صنعت خشونت» مواجه خواهیم بود.
۳. «اگر» جامعه از حیث اقتصادی در فقر و از حیث فکری در رکود باشد، خشونت همچنان تداوم خواهد داشت.
۴. «اگر» گروه مسلط میخواهد Polity / Cide کند یا مخالفین خود را منهدم کند آنگاه لشکر مغضوبین نسبت به انتقام در هنگامهی مناسب بسیج خواهند شد.
۵. «اگر» بخشی از سرزمین اسلامی در اشغال دیگران بماند کشتار دیگران همچنان مورد توجه خواهد بود. چندی پیش سفیر اردن در تهران گفته بود که بیشترین هوارداران داعش در اردن ، آواره های فلسطینی اند. اینان گمان می کنند ابوبکر البغدادی ، بر خلاف جمال عبدالناصر ، صدام حسین ، حافظ اسد و محمود احمدی نژاد ، در آزادسازی فلسطین از چنگ یهودیها و برپایی خلافت و ختم تحقیر عربها و مسلمانان قاطع تر عمل می کند و ارزش کار انتحاری را دارد.