« پاسخ به دروغ بافی های مجاهدین »

Vahab1

آقای مهدی جواهریان سازمان مجاهدین در اطلاعیه ای که به نام خواهر شما ( مهری جواهریان ) منتشر کرده است، مواضعی علیه شما گرفته است ،در عین حال که ممکن است خواهر شما خودش هم در جریان این اطلاعیه باشد ، اما به هر حال این موضع گیری نهایی سازمان در قبال شما است.

اولین مسئله ای که در این اطلاعیه مطرح می شود این است که به نوعی تحقیر آمیز تلاش دارد بگوید که شما پس از حمله آمریکا ، توان ادامه مبارزه را نداشتید و درخواست خروج داده اید ! می گوید که برادر من در سال 1379 به ارتش آزادیبخش پیوسته است و بعد از این که جنگ آمریکا بر علیه عراق شروع شده است ، و توان مبارزه را نداشته و اعلام بریدگی کرده است .

نظر شما در این باره چیست ؟

 

_ اصلاً من هیچگاه به ارتش آزادیبخش نپیوستم که بخواهم از آن جدا شوم و یا به قول آنها اعلام بریدگی کنم !!بلکه من را با دروغ و حیله به آنجا بردند.

اساساً خروج من از کشور به این دلیل بود که می خواستم بروم در کشورهای دیگر کار بکنم ، شواهدی زیادی دارم و حتی همین جا نیز آنها از این مسئله اطلاع داشتند و می دانند که من از اول خیلی دوست داشتم بروم در کشورهای دیگر کار بکنم و بتوانم یک تحولی در زندگی ام به وجود بیاورم و به اصطلاح معروف ره صد ساله را یک شبه بروم .

آرزو داشتم بروم در کشورهای خارجی کار بکنم و درآمد هنگفتی داشته باشم اقدام برای خروج از کشور کردم و این اقدام من درست مصادف شد با خروج تعدادی از اعضای خانواده ام که اینها همه شان به سازمان پیوسته بودند .

به همین خاطر از ابتدا من به اسم کار خارج شدم و مجاهدین هم به من وعده کار دادند ، که ما کارت را درست می کنیم و خودمان حمایتت می کنیم و می فرستیمت به اروپا و می گفتند که نگران این نباش ،امکانی را به وجود می آوریم که دست همسرت را بگیری و ببری به آنجا و زندگی خوبی داشته باشی ، فقط مستلزم این است که 6 ماه یا یک سال در بین ما باشی تا پروسه ای را به اسم کیس سیاسی داشته باشی که به مراجع مختلف در اروپا ارائه بدهی ، و من دال به این گفته ها پذیرفتم که آنجا بروم .

این که من بعد از ورود آمریکا جدا شدم ،درست است، به این دلیل که تا قبل از آن هیچ امکانی نداشتم که جدا بشوم ، بارها و بارها خیلی رک و راست من از آنها خواسته بودم هم کتباً و هم شفاهاً وارد بحث شده بودم ، چون اصلاً ایدئولوژی آنها را قبول نداشتم و از آنها خواسته بودم که من را به کشوری که از آنجا آمده بودم یعنی ترکیه بفرستند و بقیه راه را خودم می روم که حتی این کار را نکردند .

و فقط با تهدید و ارعاب مبنی بر این که تو اگر بخواهی جدا بشوی و برگردی به زندگی ابتدا باید دو سال در خروجی سازمان باشی ، بعد از آن تحویل زندان ابوغریب می دهیم که آنجا استخبارات عراق به جرم جاسوسی با تو برخورد می کند و حکم این کار 8 سال زندان است که اگر زنده ماندی به شکل تبادلات بین المللی بین نیروهای ایران و عراق تبادل می شوی و من به همین خاطر بین بد و بدتر ، بد را انتخاب کردم ، ماندم آنجا تا روزنه ای را پیدا بکنم و بتوانم از آنجا خارج شوم .

در اطلاعیه ای که به نام خواهر شما منتشر شده است ، ادعا می شود که بعد از این که برادرم اعلام جدایی کرد و به اصطلاح اعلام بریدگی کرد ، ما درخواست های مکرر دادیم ، من ، فرزندانم و برادرانم که با وی ملاقات کنیم ولی خودش قبول نمی کرد .ولی وقتی وارد کمپ شد کارش به جایی رسیده بود که سخنگوی وزارت اطلاعات شده بود و دیگر ما حاضر به ملاقات با او نبودیم !

اصل مسئله ملاقات چه بوده است ، آیا واقعاً شما به آنها اجازه نمی دادید که آنها با شما ملاقات کنند ، یا قضیه بگونه ای دیگر بوده است ؟

_ قبلاً توضیحی در این رابطه بدهم ، چون خودم در تشکیلات بودم و پروسه آنجا را می دانم که به چه شکل است ، اصلاً تعجب نکردم نسبت به این موضع گیری.بخاطر این که می دانم تمامی حرفهایی که می گویند و موضع گیری هایی که می کنند ، تمام دیکته هایی است که سازمان به افراد می کند ، حتی اگر یک ملاقات ساده دو نفر می خواستند بکنند قبلش نشست می گذاشتند برای آن نفر ، نشست توجیهی برایش می گذاشتند که چه چیزهایی را بگوید و چه چیزهایی را مطرح بکند و به چه شکل برخورد بکند که بتواند تأثیر گذاری بیشتری داشته باشد .

در ابتدا من خیلی تلاش کردم که با اینها ملاقات داشته باشم و این ادعایی که ایشان می کند که چندین بار ملاقات ایشان را من لغو کردم ، یا نپذیرفتم اساساً غلط است.

من وقتی وارد کمپ آمریکایی ها شدم ، با افراد مختلف و با سابقه های مختلف در کمپ آشنا شدم ، اطلاعاتی که خودم از مناسبات سازمان داشتم خیلی کم بود ، ولی وقتی در معرض این اطلاعات قرار گرفتم که توسط افراد با سابقه گفته می شد به من کمک کرد که دید بازتری نسبت به مسائل سازمان پیدا بکنم و پی به اهداف اینها ببرم که چه قدر ضد انسانی است و چه بلاهایی را سر بچه ها آوردند .

به همین خاطر نگران وضعیت خانواده خودم بودم ، چون من یک مرحله از آنها جلوتر افتاده بودم ، جدا شده بودم و به اصطلاح به یک دنیای بازتری رسیده بودم و امکانات بیشتری داشتم و از همان ابتدا درخواست هایم را برای ملاقات با آنها دادم به ارگانهایی که آنجا بودند و مسئولیت اجرایی داشتند ، مثل اف بی آی ، ام آی که همان ضد اطلاعات ارتش آمریکا است ، وزارت امور خارجه که از همه اینها نه یک بار ، بلکه مکرراً درخواست کردم ، کتباً و شفاهاً که به هر شکلی شده ، حتی من تلفنی با اینها صحبت کنم .

ولی در همه حال به من جواب دادن که از طرف سازمان این امکان به وجود نمی آید و آنها موافق این نیستند که با شما ملاقات بکنند ، که در نهایت و در روزهای آخر که من می خواستم برگردم به ایران و این خبر به گوش خانواده ام رسیده بود ، آنها مجاب شدند که خانواده ام را بفرستند سراغم که البته می گویم خانواده ام ، فقط خواهرم بود .

من خیلی مشتاق بودم که با برادران کوچکم صحبت کنم که مسائل را برایشان روشن کنم ، صحبت دوستانه تری با آنها داشته باشم ، به هر حال آنها افکار خامی داشتند که سازمان توانسته بود بر روی آنها تأثیر بیشتری بگذارد ، که این امکان را ندادند و فقط دو بار با خواهرم ملاقات کردم .

و این دو بار جز این که بخواهد حرفهایی که سازمان به او گفته بود به من بزند حرف دیگری رد و بدل نشد ، حتی من به او گفتم که می خواهم دو دقیقه با برادرم صحبت در رابطه با همسرش و فرزندش با او صحبت بکنم ، گفت من از طرف آنها نماینده هستم و اجازه نمی دهم که بیایند صحبت بکنند .

پس در نهایت شما موفق شدید که ملاقات داشته باشید ؟

_ فقط با خواهرم که آن هم مثمر ثمر نبود ، چون من قصدم این بود که با برادرهای کوچکم ملاقات کنم ، چون من به هر حال این مطلب در ذهنم بود که خواهرم دارای یک هدف هست که آگاهانه انتخاب کرده و در این راه آمده است ولی برادرهای کوچکم چنین شرایطی را نداشتند آنها هم مثل افراد دیگر اغفال شده بودند و آمده بودند در این راه و نیاز داشتند که شرایط را برایشان روشن بکنم و آگاه بشوند در چه مخمصه ای گیر کرده اند .

 

شما در آن ملاقات ها مگر چه چیزی را به خواهرتان گفتید که ایشان مدعی که شما تبدیل به بلندگوی وزارت اطلاعات شده اید ؟

_ من حرفی خاصی به او نزدم ، فقط به او گفتم که شما جایی که دارید الان زندگی می کنید ، یک محیط بسته است و آن چیزی که سران سازمان دوست دارند ، به شما دیکته می کنند و شما هیچ حق انتخاب ندارید ، بر خلاف آن که ادعا دارند که دمکراسی در سازمان حاکم است ولی واقعاً سکت و بسته است و هیچگونه امکان اظهار نظر و یا این که بخواهد آدم انتخاب بکند راه خودش و آن چیزی که در ذهنش است وجود ندارد!

ببیند تا زمانی که آنجا ما بودیم رادیویی برای گوش دادن به بچه ها نمی دادند ، حتی رادیو ماشینها را برداشته بودند تلویزیونی نداشتیم که با خارج از کشور ما بتوانیم تماسی داشته باشیم ، تلویزیون ماهواره ای بود که شبکه خود سیما را نشان می دادند آنهم دستچین شده ، حتی آن برنامه ای که برای عوامل اروپا پخش می شد برای داخل سازمان پخش نمی شد ، خودشان دستچین می کردند و به ما می دادند ، هفته ای یکبار ما شب های پنج شنبه امکان دیدن فیلم سینمایی را داشتیم.

امکان تلفن و نامه نداشتیم ، دسترسی به روزنامه نداشتیم ، فقط نشریات سازمان، باز هم همان خبرهایی که خودشان دلشان می خواست با همان دیدگاه ها و نقطه نظرها که به خورد بچه ها داده می شد یا بولتن های داخلی که عموماً تاریخ گذشته بود.

خبرهایی را به ما می دادند که شاید قبل از آن بچه ها به شکل قاچاقی از رادیو شنیده بودند ، بچه هایی که می گویم به صورت قاچاقی چون در انظار نمی گذاشتند بچه ها گوش بکنند مجبور شده بودند بچه ها رادیوهایی را مخفی بکنند و یواشکی گوش بکنند ، مثل رادیوهای جیبی .

بچه ها بر اساس خبرهایی که از خبرگزاری های مختلف می گرفتند به یک سری از مسائل پی می بردند ،با این وجود طبیعی بود که نفر در ذهنش فقط چیزی که آنجا به او می گویند و القا می کنند باشد و چیز دیگر نباشد .

من وقتی ملاقات می کردم با خواهرم فقط این مسائل را می گفتم که من اینجا وقتی وارد کمپ آمریکایی ها شدم ، وارد یک دنیای جدید شدم چون حداقل یک قدم از شما جلوتر هستم و امکان ارتباط با خارج از جایی که هستم را دارم می توانم انواع خبرگزاری ها و خبرها را دنبال کنم و آن چیزی را که خودم می شنوم تحلیل بکنم .

و امکان این را دارم که با خانواده ام ملاقات داشته باشم ، با خانواده ام تماس داشته باشم ، ولی تمامی این امکانات را از شماها سلب کرده اند و مدعی شده بودند که خانواده نباید باشد ، اصلاً خانواده پایه و اساس ندارد ، یعنی به صراحتاً گفته بودند آنجا که خانواده منبع فساد است .

من هر چه فکر می کردم که آخر همان کسی که دارد این حرف را می زند خودش از یک خانواده ای به وجود آمده است ، چه طور شد که به این نتیجه رسیدند که خانواده منبع فساد است .

به هر حال بعد از تمامی این حرف ها اینها فهمیده بودند که من با تلفن کار می کنم و با خانواده های زیادی ارتباط داشتم که خبر بچه هایشان را می دادم، شنیده بودند کمپی باز شده که بچه ها جدا می شوند.خانواده ها تماس می گرفتند و از من سراغ بچه هایشان را می گرفتند ، که به همین دلایل اینها می گفتند که من مزدور وزارت اطلاعات هستم یا با آنها همکاری می کنم.

این مارک ها را نه تنها به من بلکه به آن کادر بیست و پنج ساله ، سی ساله که ایدئولوژی سازمان در خون و رگ او هست می زدند فقط به خاطر این که از آنها جدا شده و حرف خودش را زده و به آنها گفت که من می فهمم الان چه کلاهی سرم رفته و می خواهم جدا بشوم و وقتی هم که جدا شد با وقاحت تمام سازمان بر می گشت و می گفت که اینها یک عده اراذل و اوباش هستند .

پس این ادعایی که سازمان ، در همین بیانیه علیه شما دارد که می گوید شما سه سال بیشتر سابقه نداشته اید ، بر عکس آن نیز صادق است ، یعنی کسانی که بیست سال ، بیست و پنج سال سابقه داشتند سازمان رفتاری را با آنها کرده است که همین الان با شما دارد انجام می دهد .

_ خیلی بدتر ، خیلی بدتر ، به خاطر این که به هر حال زمان بیشتری را ، سابقه بیشتری را داشتند! وقتی خودم پای صحبت بچه های قدیمی می نشینم و مسائلی که آنها تعریف می کنند ، به خدا اصلاً خیلی وحشتناک است رفتاری که با آنها کردند.

با این که خودم در مناسبات آنها بودم ولی در یک پروسه ای وارد سازمان شده بودم که به دلیل شرایط منطقه و بعد از آن حضور آمریکایی ها خیلی محتاطانه در رابطه با بچه ها برخورد می کردند و امکان برخورد خشن تا حدود زیادی از آنها گرفته شده بود ، ولی از قبلش من اطلاع دارم و اطلاعاتم در رابطه با این مسائل از طرف کسانی است که بیست سال ، بیست و پنچ سال سابقه داشته اند ،آنها آنجا شکنجه شده بودند ، زندان انفرادی بوده اند و به شیوه های مختلف هتک حرمت می شده اند ، آنها شاهد زنده هستند.

از اطلاعیه ای که صادر شده است بگذریم ،موضوع جالبی که اشاره کردید انگیزه های برادران شما برای پیوستن به سازمان است.شما تفکیکی قائل شدید بین انگیزه خواهرتان با آنها ، با توجه به این که اخیراً سازمان مجاهدین یکی از برادرانتان را هم وادار کرده است بر علیه شما موضع گیری کند.

 

_ در خصوص پیوستن برادرانم که سن شان پایین تر از من بود و الان هم آنجا هستند و سازمان نگذاشت با آنها تماسی داشته باشم ، باید بگویم آنها هم با وعده و وعید آنجا رفتند ، البته ناگفته نماند این را من می دانم که بعد از این خروج من صد در صد آنها را مجاب کرده اند که موضع گیری در این زمینه بکنند و بیایند بگویند : نه ، ما خودمان انتخاب کردیم ، این راهی هست که خودمان آگاهانه انتخاب کردیم .

در صورتی که به هر حال در خانواده ما ، من شناخت کامل داشتم و می دانستم اینها اصلاً اهل سیاست نبودند و یا این که مسائل سیاسی را بدانند ، اصلاً در جوی نبودند که بخواهند از چنین مسائلی اطلاع داشته باشند ، آنها هم مثل خود من بودند.

من خیلی از واژه ها را همانجا یاد گرفتم ، در خانواده سیاسی بودم ولی چون خوشم نمی آمد از مسائل سیاسی دنبال این نبودم که بخواهم یاد بگیرم بعضی مسائل را و برایم اهمیت نداشتند.

به هر حال شرایطی را به وجود آوردند که آنها هم مثل بقیه امکان ارتباط با بیرون ، حتی امکان ارتباط با خود من را نداشتند ، وقتی هم که من در سازمان آنها را می دیدم خیلی محتاطانه صحبت می کردند .

این شرایط و مسائل را من درک می کردم ، می فهمیدم ، از نگاه برادرانم می فهمیدم ، از نگاه خواهر زاده ام می فهمیدم ، که این در چه شرایطی هست ، چرا نمی تواند آن چیزی که واقعاً در دلش است به زبان بیاورد .

چون اگر کسی یک چنین کاری را می کرد سریعاً مارک نفوذی به او زده می شد ، سریعاً مارک وزارت اطلاعات به او زده می شد ، بعد می بردنش در جمع و همه علیه او موضع گیری می کردند .

چه سیستم دموکراسی هست که آدم نمی تواند حرفش را بزند ، اینها در جایی ادعا می کردند که ما سازمانی پیشرفته ، پیشتاز و روشنفکریم ، ولی در مقابل ما رژیم آخوندی ، رژیمی ارتجاعی است .

در صورتی که تا قبل از این که آمریکایی ها وارد اشرف بشوند و اینها را خلع سلاح بکنند ، ما را برای استخر که می بردند ، ما را مجبور می کردند که با لباس در آب برویم ، وقتی که ما از آنها می پرسیدیم که برای چه ما را با لباس داخل آب می فرستید ، می گفتند که مناسبات ما اجازه نمی دهد .

آیا رژیم ارتجاعی هست یا شما ارتجاعی هستید ، در صورتی که همه ما مرد بودیم ، چه طور شد بعد از آمدن آمریکایی ها این آزادی داده شد و هر کس هر جور که دلش می خواست بود .

چه طور شد قبل از آن برنامه ریزی کرده بودید زمان توزیع بنزین در پمپ بنزینی که در خود اشرف وجود دارد ، زمان توزیع بنزین برای خانم ها با آقایان فرق بکند و اگر اشتباهاً آقایی سر زمان بندی خانمها می رفت آنجا زیر سؤال می بردنش .

یا حتی اگر خانواده ای برای ملاقات فرزندش می آمد ، اگر این خانواده بعد از سال های سال می خواستند تنها صحبت کنند ، چرا اجازه نمی دادند . حتماً یک نیرو از خودشان می گذاشتند آنجا به خاطر اعتمادی که نداشتند .

از کجا می شود معنی دموکراسی که اینها ادعا می کنند فهمید ، به هر حال آنها توی مخمصه ای گیر کرده اند ، الان من درک می کنم ، چون یک چیزی بود که برای من ملموس بود .

من الان جدا شده ام و از آن جهنم نجات پیدا کرده ام و می دانم که اعضای خانواده ام هم اگر حرفی می زنند و موضع گیری می کنند ، حرف ، حرف خودشان نیست ، از ته دل خودشان نیست ، چیزی هست که به آنها می گویند ، چون آنها دارند در آن جمع زندگی می کنند مجبورند که یک چنین کاری را بکنند .


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31