گروهک کومله همسرم را پس از شکنجه بسیار در کنار همرزمانش به‌شهادت رساند

Reza Tajik

شهید رضا تاجیک 1مرداد1340 در روستای خیرآباد شهرستان جیرفت، در خانواده‌ای مذهبی و ساده‌زیست متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. آن‌ها هشت خواهر و یک برادر بودند. او مقطع دبستان را در روستا به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به شهرستان جیرفت رفت. وی تا مقطع سوم دبیرستان درس خواند.

دوران انقلاب در راهپیمایی‌های علیه رژیم طاغوت شرکت داشت. امام‌خمینی(ره) را خیلی دوست داشت. رضا در سال 1361 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. او با شروع جنگ داوطلبانه به جبهه رفت و سرانجام 2آذر1363 به همراه 13تن از هم‌رزمانش در کمین عناصر گروهک تروریستی کومله گرفتار شدند. اعضای کومله پس از به شهادت رساندن رضا و 12تن دیگر از رزمندگان، بالای سر شهدا آمدند و با سرنیزه گلوی آن‌ها را شکافتند.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی‌ است بر گفت‌وگوی هابیلیان با همسر شهید رضا تاجیک (جمیله شهدادنژاد):

«با هم نسبت فامیلی داشتیم. پسرعمه و دختردایی بودیم. رضا خوش‌اخلاق و خانواده‌دوست بود و همین باعث شد وقتی به خواستگاری آمدند جواب مثبت بدهم.

در سال 1361 ازدواج کردیم. آن زمان رضا 20ساله بود و من 14ساله بودم. پدرم به ما دو اتاق داد و زندگی مشترکمان را شروع کردیم. بیست روز از ازدواجمان گذشته بود که رضا داوطلبانه عازم جبهه کردستان شد. بعد از سه ماه به مرخصی آمد و این‌بار به عنوان سرباز ارتش دوباره عازم جبهه شد. دوره آموزشی را در کرمان گذراند و برای انجام خدمتش به اصفهان رفت. چند ماه پایانی خدمتش به سردشت منتقل شد. در این مدت چندین‌بار به مرخصی آمد و هر بار برای من، کتاب‌هایی با موضوع حجاب هدیه می‌آورد. هنوز آن کتاب‌ها را از او به یادگار دارم؛ کتاب پاسداران عفت، بانوی نمونه و...

خودش هم اهل مطالعه بود. بیشتر کتاب‌هایی با موضوع نماز، تفسیر قرآن، جبهه و... مطالعه می‌کرد. ما دو سال زندگی مشترک داشتیم و در این مدت خداوند دو فرزند به ما داد.

از سختی‌ها و مشکلات جبهه چیزی نمی‌گفت؛ اما آخرین مرخصی که آمده بود، از شهادت صحبت کرد. خاطرم هست، فرزندمان مسلم را درآغوش گرفته بود و می‌گفت: «او فرزند شهید می‌شود.» من از این صحبت او خیلی ناراحت شدم. آن زمان دخترمان را باردار بودم. پدرشوهرم به من گفت: «وقتی رضا خواست به جبهه برود، دستش را بگیر و رها نکن. نگذار برود.» من هم لحظه خداحافظی، محکم دست او را گرفتم و گفتم نرو! گفت: «خانم! برای ما ننگ است در خانه بمانیم و ناموسمان به دست دشمن بیفتد.»

مطمئن بودم شهید می‌شود. همین اتفاق هم افتاد، بیست روز تا پایان خدمتش مانده بود که خبر شهادتش را آوردند.

نحوه شهادت:

رضا و 14نفر از دوستانش برای گشت‌زنی به منطقه سردشت رفته بودند که در کمین عناصر گروهک تروریستی کومله گرفتار شدند. حین درگیری رضا زخمی شد و وقتی دید، همه بچه‌ها زخمی یا شهید شدند، سعی کرد خودش را به بیسیم برساند که اعضای کومله‌ متوجه موضوع شدند و او را محاصره کردند. از او خواستند که به امام‌خمینی(ره) بد و بیراه بگوید؛ اما رضا تا آخرین نفس، مرگ بر کومله گفت. آن‌ها بعد از شکنجه زیاد او و همه هم‌رزمانش را به شهادت رساندند. تنها جانباز افراسیابی از آن حادثه تروریستی جان سالم به در برد. سپس اعضای کومله بالای سر شهدا آمدند و با سرنیزه گلوی آن‌ها را شکافتند. وقتی جنازه رضا را دیدم، سر و گلویش شکافته شده بود.

خبرشهادت:

من در خانه مشغول پخت نان بودم که متوجه شدم ماشین بنیاد شهید به طرف خانه پدرشوهرم می‌رود. انگار به قلبم الهام شد که رضا به شهادت رسیده است. با نگرانی سمت خانه پدرشوهرم حرکت کردم. آنقدر حالم بد بود که چندین‌بار زمین خوردم و دوباره بلند شدم. نزدیک خانه رسیدم و صدای شیون را شنیدم. به هر سختی که بود، خودم را به داخل خانه رساندم و متوجه شدم رضا شهید شده است.

پیکرش را 12آذر به جیرفت آوردند. آرتا، نعمتی، چهارگنبد و همسرم همگی اهل جیرفت بودند. مراسم تشییع بسیار باشکوه برگزار شد و رضا را درگلزار شهدای روستایمان به خاک سپردیم.

هر زمان در زندگی به مشکل برخوردم، شهید به خوابم آمد. من حضور و کمک‌های همسرم را در زندگیم حس می‌کنم.»


مطالب پربازدید سایت

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

جدیدترین مطالب

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

احمد عطایی مدیر انتشارات قدر ولایت

باید اعترافات و اسناد جنایات منافقین منتشر شود

دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛

روایت خانواده‌های شهدای ترور از جنایت‌های فرقه نفاق

دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان