«متیو هو» عضو سابق وزارت خارجه آمریکاست که در سپتامبر 2009 در اعتراض به سیاستهای دولتش در افغانستان، از مقام خود استعفا داد. هو پیش از ورود به نمایندگی وزارت خارجه آمریکا در افغانستان، دو بار در یونیوفرم تفنگداران دریایی به عراق اعزام شده بود. وی از سال 2004 تا 2005 با یکی از تیمهای بازسازی و حکومت وزرات خارجه آمریکا در عراق همکاری میکرد. همچنین از سال 2006 تا 2007 در جایگاه فرمانده یک گروهان از تفنگداران دریایی در استان الانبار خدمت میکرد. هو پس از آن به وزارت خارجه آمریکا پیوست و در جایگاه افسر ارشد این وزارت در استان زابل افغانستان مشغول به خدمت شد. وی مدتی بعد از سمت خود استعفا داد؛ زیرا به این نتیجه رسیده بود که جنگ و نظامیگری اوضاع کشورهای منطقه را بدتر میکند و معتقد بود سربازان آمریکایی نباید در جنگهای بلند مدتی که به آنها مربوط نیست، کشته شوند. هو درحالحاضر عضو ارشد مرکز سیاست بین الملل، مستقر در واشنگتن است.
متیو هو در مصاحبهای اختصاصی با سرویس بینالملل پایگاه خبریتحلیلی هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور) به پرسشهایی درباره مداخلات نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا پس از حملات 11 سپتامبر به بهانه مبارزه با تروریسم و تأثیرات آن بر زندگی مردم منطقه، تحولات تروریسم در منطقه پس از سال 2001، نقش آمریکا در تقویت گروههای تروریستی درمنطقه، امپریالیسم جهانی آمریکا، ارتباط میان رسانه و حاکمیت در آمریکا و نگاه ماکیاولیستی رهبران این کشور به گروههای تروریستی نظیر منافقین پاسخ داده است.
هابیلیان: در آغاز مصاحبه، ممکن است بگویید چه زمانی به ارتش پیوستید؟ ممکن است از انگیزههای خود برای پوشیدن یونیفرم نظامی بگویید؟
متیو هو: من در سال 1998 وارد ارتش شدم. علت اصلی پیوستن من به ارتش این بود که کاری که به آن مشغول بودم برایم خستهکننده شده بود و از آن احساس رضایت نمیکردم (در آن موقع در یک شرکت انتشاراتی در نیویورک کار میکردم) من بهدنبال ماجراجویی بودم و میخواستم با خدمتکردن به دیگران خودم را اثبات کنم. در واقع، می خواستم وارد کاری شوم که با آن ارزش بیشتری پیدا کنم و در تاریخ سهمی داشته باشم.
هابیلیان: 20سپتامبر2001، چند روز پس از حملات 11سپتامبر2001، جرج بوش سخنرانی مهمی در جلسه مشترک کنگره ایراد نمود و در آن اعلام کرد آمریکا برای مجازات عاملان حمله به آمریکا و حامیان آنها وارد «جنگ با ترور» خواهد شد. در آن سخنرانی، بوش چند پرسش از زبان مردم آمریکا بیان کرد، با این مضمون که چه کسانی و چرا به آمریکا حمله کردهاند و برای مجازات آنها چه باید کرد. اکنون، با گذشت بیش از 15 سال از مداخلات نظامی آمریکا در منطقه که به کشتهشدن بیش از یک میلیون غیرنظامی انجامید، اگر شما در جایگاه یک خبرنگار آمریکایی، مصاحبهای زنده با بوش داشتید، چه سؤالاتی از او درباره جنگ میپرسیدید؟
متیو هو: اولین سؤالی که از بوش میپرسیدم این بود که چرا پشیمان نیست؛ چرا برای این که تصویری مثبت از دوران ریاستجمهوریاش بر جا بماند، با میلیونها نفری که در جنگهایش آسیب دیدهاند، همدردی نمیکند. دومین پرسش من از بوش این خواهد بود که چرا چشمانش را بر روی واقعیتها بسته است و اعتراف نمیکند که سیاستهایش غلط و غیرسازنده بودهاند. من از بوش توقع ندارم که بگوید حملات 11 سپتامبر وحشتناک نبوده است یا این که خودش را با اسامهبنلادن و القاعده مقایسه کند، بلکه تنها از او میخواهم قبول کند جنگهایی که به راه انداخته و جنگهایی که هنوز در جریان است، وضع جهان را بدتر کرده است، نه بهتر. در اینجا تنها به دو نکته اشاره میکنم. تعداد افراد کشته شده در جنگهای آمریکا در افغانستان، عراق، سوریه، یمن، پاکستان، سومالی، لیبی و کشورهای دیگر از زمان 11 سپتامبر تاکنون از مرز یک میلیون نفر فراتر رفته است. میلیونها نفر دیگر در این جنگها مجروح یا آواره شدهاند. تعداد افراد آسیبدیده بهعلت اثرات روانی و اخلاقی این جنگها چنددهمیلیون نفر است و هیچکدام از این جنگها در آینده نزدیک پایان نخواهد یافت. نکته دوم اینکه بر اساس آمار اداره تحقیقات فدرال(افبیآی) و براساس اسناد یافتشده در افغانستان در سالهای 2001 و 2002، القاعده در سال 2001 تنها 200 نفر عضو داشته است. اکنون این سازمان هزاران عضو در کشورهای مختلف جهان دارد. معلوم است که داعش در سال 2001 اصلاً وجود نداشت و در نتیجه حمله آمریکا به عراق در سال 2003 به وجود آمد. سیاست آمریکا در خاورمیانه بهطورمشخص شکست خورده است. من از پرزیدنت بوش میپرسیدم چگونه این حقایق را نادیده میگیرد. راستش را بخواهید، از اوباما هم همین سؤال را میپرسیدم.
هابیلیان: در همان سخنرانی، جرج بوش گفت مردم آمریکا از او میپرسند چه توقعاتی از آنها دارد. سپس به بیان انتظاراتش از مردم آمریکا پرداخت: «به زندگی ادامه دهید و فرزندانتان را در آغوش بگیرید»؛ «از ارزشهای آمریکایی پاسداری کنید»؛ «با کمکهایتان، همچنان از قربانیان این فاجعه حمایت کنید»؛ و «همچنان به اقتصاد آمریکا اعتماد داشته باشید و در آن مشارکت کنید.» اگر به 20سپتامبر2001 برگردیم و شما اجازه داشته باشید در کنگره صحبت کنید و متقابلاً انتظارات خود را از حاکمیت آمریکا بیان کنید، چه میگفتید؟
متیو هو: در آن زمان متأسفانه، گوش شنوایی برای صدای مخالف وجود نداشت. در سال 2001 ما افرادی را در ایالات متحده داشتیم که علیه عصبیت و خشونت فعالیت میکردند. اگرچه، در کنگره تنها یک نماینده، «باربارا لی» از ایالت کالیفرنیا بود که با اعطای اختیار نامحدود به رئیسجمهور برای به ورود به جنگ، مخالفت کرد. (این مصوبه با امضای بوش به قانون تبدیل شد و اوباما نیز کماکان از این اختیارات بهره میبرد.) از 535 عضو کنگره تنها یک نفر خرد، هوشمندی و شجاعت کافی را داشت تا بگوید جنگ نه تنها روشی غلط در مقابله با تروریسم است، بلکه اقدامی ماجراجویانه و غیرسازنده است. مردم آمریکا در آن زمان وحشتزده و خشمگین بودند. سیاستمداران هم وحشتزده و خشمگین بودند؛ هرچند، بیش از آن، بهدنبال این بودند که در جهت اغراض سیاسی خود، احساسات عمومی را تحریک کنند. بنابراین، گمان نمیکنم کسی به توقعات من از دولت برای پایبندی به اخلاق و عدالت و حاکمیت قانون گوش میداد.
هابیلیان: در 14فوریه2003، جرج بوش «استراتژی ایالات متحده در مبارزه با تروریسم» را اعلام کرد که در آن اهداف دولت آمریکا را در به اصطلاح جنگ با ترور اعلام کرده بودند. اساس این استراتژی تضعیف و منزویکردن شبکههای ترور نظیر القاعده بود. با توجه به ظهور داعش در عراق و سوریه و جاهطلبیهای ددمنشانه این گروه، به نظر شما آیا اهداف اعلامشده این جنگها محقق شده است؟ آیا گروههایی نظیر القاعده اکنون قویتر هستند یا ضعیفتر؟
متیو هو: گروههای تروریستی اکنون از سال 2001 بسیار قویتر هستند. بزرگترین عامل جذب نیروی القاعده و گروههای وابسته به آن نه کشتهشدن آمریکاییها در 11 سپتامبر، بلکه حمله آمریکا به عراق در سال 2003، ادامه اشغال افغانستان، شکنجه زندانیها توسط زندانبانهای آمریکایی و بمباران ملتهای مسلمان در سراسر جهان توسط کشورهای غربی بود. همانطور که گفتم، در سال 2001، القاعده تنها حدود 200 نفر عضو داشت و داعش اصلا وجود نداشت. آمریکا با نوع پاسخ خود به 11 سپتامبر، به پروپاگاندا و دکترین تروریستها رسمیت بخشید و برای آنها بهانهای ایجاد کرد تا خانههایشان را ترک کنند و به گروههای تروریستی بپیوندند. البته موج اقدامات تروریستی در خاورمیانه تماما نتیجه اقدامات دولتهای آمریکا در منطقه در طول دهههای گذشته است، اقداماتی نظیر حمایت از کودتاگران، مداخلات نظامی، مداخله در جنگها، حمایت بیقیدوشرط از اسرائیل و فروش گسترده اسلحه. در این خصوص باید به نقش آمریکا در ایجاد جوخههایی متشکل از افرادی متأثر از مذهب بهمنظور مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1980 اشاره کرد؛ سیاستی که یکی از خروجیهایش شکلگیری القاعده بود. هرچند، اعتقاد من این است که عاقلترین آمریکاییها هم در سال 2001، که باید اعتراف کنم من از آنها نبودم، تصور نمیکردند سیاستهای ما در خاورمیانه این چنین فاجعهبار باشد.
هابیلیان: چرا برخلاف ارزیابیهای جوامع اطلاعاتی آمریکایی مبنی بر اینکه داعش خطری فوری برای ایالات متحده محسوب نمیشود، کابینه اوباما با وجود اطلاع از طولانیبودن جنگ با داعش، همچنان مصمم به درگیری نظامی با این گروه تروریستی است؟
متیو هو: دلایل مختلفی برای این موضوع وجود دارد. گمان میکنم افرادی در دولت آمریکا هستند که معتقدند تلاش برای ثبات عراق و سوریه به نفع ایالات متحده است و ابزار نظامی تنها روش و یا بهترین راه دستیابی به آن است. من معتقدم این تفکرات غلط هستند و هیچ مبنای تاریخی یا تجربی ندارند اما در عین حال تصور میکنم با صداقت همراه هستند.
متاسفانه دلایل دیگری نیز برای دخالت نظامی اوباما در عراق و سوریه وجود دارد. مهمترین آنان دلایل سیاسی است. اوباما و حزب دموکرات، از اینکه به چشم ضعف به آنان نگاه شود، میترسند؛ به همین سادگی. علاوه بر این، تقریبا غیر ممکن است که یک سیاستمدار آمریکایی به اشتباه خود اقرار کند. سیاستمداران آمریکایی ترجیح میدهند شاهد کشتهشدن تعداد بیشتری سرباز آمریکایی، متلاشیشدن خانوادههای آنان و نابودی غیرنظامیان دیگری باشند تا اینکه اشتباه خود را بپذیرند. دوباره تکرار میکنم، موضوع به همین سادگیست.
افراد دیگری هم هستند که معتقدند این جنگها در خاورمیانه میتوانند به راحتی به سطح جنگ بین آدمخوبها و آدمبدها تقلیل پیدا کند و ما آمریکاییها طرف آدمخوبها هستیم. چنین عقایدی دلایل فلسفی، مذهبی، ملی، نژادی و... دارند اما این تفکر مطلقگرای ساده که به مفروضات جنگ سرد شباهت بسیاری دارد، در واشنگتن و سراسر آمریکا رواج پیدا کرده است.
دلیل دیگر آن است که ظرفیت مالی بسیاری در مسئله عراق وجود دارد. شرکتهای آمریکایی منافع بسیاری در میدانهای نفتی شمال عراق دارند و دولت آمریکا نیز علاقهمند است این میدانها را تحت کنترل کردها ببیند. درهمینحال فروش تسلیحات به دولت عراق طی یک یا دو دهه آینده از 15 تا 30 میلیارد دلار نیز بیشتر خواهد شد. چنین پولی تاثیر بسزایی در واشنگتن دارد و ترس از دستدادن آن انگیزه دیگری برای اقدام نظامی اوباما به حساب میآید.
در نهایت باید گفت آمریکا یک امپراتوری دارد که باید آن را حفظ کند. این امپراتوری ظاهر متفاوتی با امپراتوریهای بریتانیا یا روسیه در گذشته دارد اما در هر صورت یک امپراتوری است.
ایالات متحده بیش از 800 پایگاه نظامی در سراسر جهان دارد، کشورهایی هستند که از آن تبعیت میکنند که تعداد زیادی از آنان بدترین نقضکنندههای حقوقبشر هستند. فروش تسلیحات یکی از اساسیترین پایههای تجارت صادراتی آمریکاست و تقریبا سالیانه 1000 میلیادر دلار هزینه این مجموعه عظیم میکند. با هر خطر یا چالشی که این ساختار را تهدید میکند باید مقابله شود. در این نظام ساختاریافته در واشنگتن و دانشگاهها و شرکتهای بزرگ آمریکایی، ظاهرا غیرممکن است راه دیگری برای دنیا متصور بود. در حقیقت این جهانبینی که میگوید آمریکا مسئولیت بقیه جهان را به عهده دارد، به عنوان تفکری شایسته ستایش در نظر گرفته شده است و هر نوع انحرافی از آن ناپسند، جاهلانه و یا احمقانه تلقی میشود. این موضوع را با دیدگاه فرهنگی و مذهبی آمریکا که خود را به عنوان یک ملت استثنایی و یا ملتی با اهداف الهی در نظر میگیرد، در آمیزید و آنگاه متوجه خواهید شد چرا آمریکا تمایل دارد هزاران مایل دورتر از مرز خود، از نیروی نظامیاش استفاده کند. قابل توجه است که تنها همپیمانان غربی آمریکا در این موضوع با آمریکا شریکاند و هیچ کشور دیگری این چنین رفتار نمیکند؛ البته به استثنای دخالت اخیر روسیه در سوریه.
هابیلیان: دانیل بنیامین که در دوره اول دولت اوباما با سمت مشاور ارشد وزارت خارجه آمریکا در امور مبارزه با تروریسم فعالیت داشت، در جایی اظهار داشته بحث عمومی درباره تهدید داعش مسخره است. چرا رسانههای آمریکا به تبلیغ چنین داستانی میپردازند؟
متیو هو: تروریسم مردم را میترساند و عصبانی میکند و ترس و عصبانیت بین مخاطبین رسانههای آمریکایی طرفداران زیادی دارد. رسانههای آمریکایی برای کسب درآمد تبلیغاتی به جایگاه خوب در ردهبندیها نیازمندند (هزینه مالی رسانهها در آمریکا توسط بخش خصوصی تامین میگردد) و بنابراین داستانهای مرتبط با تروریسم توجه مردم را جلب میکند و مردم بیشتری را به تماشای شبکههای تلویزیونی، شنیدن شبکههای رادیویی و خواندن مطالب نوشتاری آنان ترغیب میکند و در نتیجه پول بیشتری نصیب رسانهها میشود.
همچنین باید گفت روابطی غیررسمی بین رسانهها، دولت آمریکا و سیاستمداران برقرار است که هر سه گروه را به سوی همکاری با یکدیگر سوق میدهد تا از هم حمایت کنند. رسانهها به کمک دولتیها و سیاستمداران نیاز دارند تا بهترین داستانها و بهترین مصاحبهها را بگیرند؛ درحالیکه دولتیها و سیاستمداران به رسانهها احتیاج دارند تا بهترین تصویر را از خود و سیاستهایشان ارائه کنند. این یک رابطه دوطرفه بین بسیاری از رسانهها و دولت و سیاستمداران است که به نظر میرسد تعداد زیادی از آنان فاسد هستند. بههمیندلیل مردم آمریکا نظری بسیار منفی راجع به رسانهها، دولت و سیاستمداران آمریکایی دارند. (نظرسنجیهای اخیر نشان میدهند تنها 10 درصد از مردم جامعه به این موسسهها اعتماد دارند)
در نهایت، روایت دیگری هم هست که میگوید ایالات متحده کشوری است که سیاستی اخلاقی و صحیح را دنبال میکند و در خارج از کشور به طرفداری از «خیر و نیکی» میپردازد. به نظر من رسانهها احساس میکنند در صورتیکه تلاش کنند تا رخدادهای جهانی، ازجمله تروریسم و جنگ را، به شکلی دقیقتر و صحیحتر توضیح دهند با ریزش مخاطب و در نتیجه افت درآمد مواجه میشوند.
البته باید بگویم تعداد زیادی منابع رسانهای خوب در آمریکا وجود دارد؛ اما این رسانهها کوچک هستند و از شرکتهای عظیم رسانهای که مردم آمریکا برای کسب اخبارشان به آنها وابستهاند، مستقلند. به مردان و زنانی که در این رسانهها فعالیت میکنند اغلب اوقات بهطور ناجوانمردانهای لقبهایی همچون غیرآمریکایی، پارتیزانهای سیاسی و یا ایدئولوژیکی و... داده میشود؛ در حالیکه اغلب آنان افرادی با شم حقیقی خبرنگاری هستند که شرکتهای عظیم رسانهای از نبود آنان رنج میبرند.
هابیلیان: تا به امروز، تروریستهای گروه منافقین حملاتی در داخل ایران انجام دادهاند که طی آنان سیاستمداران و مردم عادی هدف قرار گرفتهاند و همچنین اجرای برنامه اسرائیلیآمریکایی ترور دانشمندان هستهای ایران بهدست همانها صورت گرفته است. به نظر شما، دولت آمریکا چگونه به این نتیجه رسید که منافقین دیگر نباید در فهرست گروههای تروریستی قرار داشته باشد؟
متیو هو: سازمان مجاهدین خلق[منافقین] در پرداخت پول به سیاستمداران آمریکایی و مقامات سابق دولتی برای جانبداری از آنان در آمریکا بسیار موفق عمل کرده است. این تلاشهای سیاسی به همراه تلاشهای دولت آمریکا از سال 1357 به بعد برای اهریمنسازی از ایران توانسته بسیاری از رهبران سیاسی آمریکایی را به این باور برساند که این سازمان میتواند برای تامین منافع آمریکا در خاورمیانه مفید باشد. اینکه رهبران سیاسی آمریکا از رنج و عذاب تعداد بسیار زیادی از مردم ایران توسط مجاهدین خلق[منافقین] اطلاع داشته باشند یا خیر مورد توجه آنان قرار نمیگیرد. گروههایی مانند سازمان مجاهدین خلق[منافقین] و اقداماتی همچون ترور دانشمندان ایرانی تنها به ادامه دشمنیها بین ایران و آمریکا خدمت میکنند. دشمنیهایی که برای مدت مدیدی ادامه پیدا کردهاند و باعث رنجش مردم هر دو کشور شده است.