هفتم مهر مصادف با بيست و پنجمين سالگرد شهادت سيد عبدالكريم هاشمي نژاد است. اين شهيد بزرگوار از پيشگامان نهضت اسلامي مردم ايران و زبان گوياي تشيع بود. به منظور يادآوري اين واقعه غم انگيز و گراميداشت ياد و خاطره آن يار سفر كرده متني را كه از طرف سيده ساره هاشمينژاد برادرزاده آن مرحوم تهيه شده از نظر مخاطبان خواهد گذشت.
شهيد سيد عبدالكريم هاشمينژاد فرزند سيد حسن،در سال 1311 شمسي در شهرستان بهشهر از استان مازندران در خانوادهاي متدين و مستضعف چشم به جهان گشود.پدرش مردي با ايمان و غيرتمند بود و يك مغازه نفتفروشي داشت و با درآمد مختصر حاصل از تلاش و زحمت فراوان، مخارج زندگي خود و خانوادهاش را تامين ميكرد.مادر وي ساره نام داشت كه با دلسوزي و پاكدامني به تربيت و پرورش فرزند پرداخت.
*گامي به سوي كسب علوم و معارف
وي از دوران كودكي داراي هوش و ذكاوت بالايي بود و درسها را به خوبي ميخواند. كاملاً با طعم فقر و سختي آشنا بود و درد مردم را حس ميكرد. در سن 14 سالگي بود كه تمايل به ادامه تحصيل در حوزه علميه پيدا كرد.
پس از جلب رضايت پدر به حوزه علميه آيتالله كوهستاني در روستاي كوهستان رفت و در محضر آن عالم رباني به تحصيل علوم ديني پرداخت.
وي در طول 4 سال دروس مقدماتي حوزه و مقداري از سطح، فقه و اصول را به پايان رساند. به گفته خودش اين دوران از زيباترين دوران زندگي وي بود.
*در حوزه علميه قم
سپس وي با كسب اجازه از محضر استاد عازم حوزه علميه قم شد و بنا به سفارش آيتالله كوهستاني در محضر استاد شيخ علي كاشاني (فريد الاسلام) به فراگيري علوم حوزوي پرداخت و مدتها با وي هم حجره بود و درس اخلاق را از وي ميآموخت.چنان مجذوب احوالات عرفاني او شد كه از فضايل اخلاقياش بهرههاي فراوان برد و به لقب (يار غار شيخ علي) شهرت يافت.
هاشمينژاد بعد از 10 سال به فراگيري تحصيل و تحقيق در حوزه علميه قم مشغول بود و از محضر آيتالله بروجردي، علامه طباطبائي و حضرت امام خميني(ره) و ... كسب فيض كرد. پس از آن در سن 25 سالگي جهت ازدواج به مشهد آمد و سپس به قم بازگشت.
*عزيمت به مشهد
پس از فوت آيتالله بروجردي در سال 1340 ، شهيد هاشمينژاد به مشهد مقدس مشرف و در همان شهر ساكن شد. در آنجا علاوه بر تدريس فقه و اصول براي طلاب و تشكيل جلسات و منابر تبليغاتي در درس فقه آيتالله سيد محمد هادي ميلاني و همچنين مرحوم آيتالله شيخ مجتبي قزويني به تحصيل پرداخت.
وي از همان اوايل تشكيل خانواده تا آخر عمر بسيار ساده و بيآلايش ميزيستند.با طبقه فقير و ضعيف جامعه رابطه نزديكي داشتند و به ياري آنها ميشتافتند.شهيد با سعه صدر آرا و افكار مخالفين را ميشنيدند و به بحث و مناظر با آنها ميپرداخت. در يك كلام شجاعت كم نظير در كار و وفاي به عهد از صفات بارز او به شمار ميآمد.
فعاليتهاي مبارزاتي:
شهيد هاشمينژاد از سال 1340، با برپايي جلسات تبليغ و وعظ به آگاهي و بيداري مردم همت گمارد. وي با سفر به شهرهاي مختلف به طرح مسائل جديد، به سؤالات و مشكلات علمي و اجتماعي مردم پاسخ ميگفت و اذهان آنها را نسبت به رژيم سفاك پهلوي روشني ميبخشيد كه در پي همين اقدامات، ساواك سايه به سايه وي را تعقيب ميكرد و در واقع بخش مهمي از پرونده شهيد در ساواك مربوط به سفرهاي تبليغاتي، فرهنگي و سياسي وي ميشد.
شهيد هاشمينژاد در كانوني به نام (كانون فرهنگي جوانان) كه در بهشهر بود آنان را با مسائل ديني و سياسي آشنا ميكرد. همچنين وي در كانوني كه در سال 1343 در مشهد تأسيس شده بود كه به نام (كانون بحث و انتقاد ديني) نام داشت از اين كانون به عنوان مكان و فرصتي جهت بهرهبرداري و نشر فرهنگ اصيل اسلام و انقلاب و روشنگري مردم و نسل جوان بهرهبرداري ميكرد. اگر چه كانون بيشتر به موضوعات ديني، اجتماعي، اخلاقي، علمي و تاريخي ميپرداخت، اما مسائل سياسي روز هم از قبيل اسرائيل غاصب، آمريكا و جنايتهاي رژيم وابسته و در كمال شجاعت و هوشياري و با تحليلهاي دقيق و روشنگرانه از سوي شهيد مورد بحث قرار ميگرفت.
از ديگر موارد مبارزاتي و انتقادي وي، افشاگري و انتقاد از فروش گوشت خوك در كشور اسلامي ايران، اعتراض به هنر دروغين و وضع هنرپيشههاي فاسد و تجليل از هنرهاي اسلامي، رد خرافه پرستي و تقليد از غرب، انتقاد از طرح آموزش جنسي در مراكز آموزشي و فرهنگي، تحليل نظامهاي سرمايهداري و كمونيستي و اعتراض به اختلاف طبقاتي بود.
يكي از حوادث مهم تاريخي و سياسي زندگاني اين شهيد عاليقدر در طول 15 خرداد 42 است كه منجر به دستگيري و زندانيشدن او به مدت 41 روز در تهران شد.
اين شهيد عزيز در ايام عاشوراي حسيني هر سال در تهران به منبر ميرفت و به افشاگري و تحليل ماهيت رژيم ميپرداخت.به هر حال شهيد 41 روز در زندان شهرباني كل كشور حبس بود و پس از چند مرتبه تحقيق و بازجويي، از سوي سازمان اطلاعات و امنيت كشور از وي رفع مظنونيت به عمل آمد و بالاخره در تاريخ 42/4/24 از زندان آزاد شد.
پس از آزادي مجدداً به مشهد باز گشت و به فعاليتهاي علمي و سياسي خود ادامه داد. در اوايل مهر 42 به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س) در منزل خويش به منبر رفته و مسائل سياسي و اجتماعي روز را بيان كرد كه پس از منبر بازداشت و زنداني شد.
وي در پي سخنراني كه در تاريخ 42/7/21 در مسجد فيل در مشهد داشت پس از انتقاد شديد از دولت وقت و محكوم كردن دولت به خيانتهاي رضاخاني، كشف حجاب، مخالفت با اسلام و رشوه خواري پرداخت كه به دستور ساواك بازداشت و به زندان افتاد كه بعد از منبر دو نفر در اثر تيراندازي رژيم شهيد و تعدادي دستگير شدند. در هر صورت شهيد هاشمينژاد زنداني و ممنوع الملاقات شد كه از محتواي اسناد چنين بر ميآيد كه دادستان براي وي تقاضاي اعدام كرده بود كه وي در تماس با شهيد سعيدي اذعان ميدارد:پس از دو روز دفاع و 4,5 ساعت صحبت و با اقدامات علماي ايران و نجف به اتفاق راي دادند كه آقا نبايد اعدام شود و نهايتاً به 2 ماه زندان محكوم شد.
*پيروزي انقلاب
پس از بازگشت حضرت امام به ايران در 12 بهمن 57، شهيد از مشهد به تهران آمد و به قصد زيارت حضرت امام به سوي مدرسه علوي رفت.شهيد به دنبال پيروزي انقلاب، به مبارزه عليه انجمن حجتيه و ليبرالها پرداخت چرا كه او معتقد بود بزرگترين انقلاب، انقلاب فرهنگي است.
وي در سنگر مسئول حزب جمهوري اسلامي استان خراسان خدمات شايستهاي جهت ارتقا سطح آگاهيهاي اعضا و جذب جوانان انجام داد.
وي در خرداد 58 طي سفر به دو كشور ليبي و سوريه و در بهمن 59 به دو كشور ژاپن و بنگلادش از طرف جمهوري اسلامي به اتفاق تعدادي از چهرههاي انقلابي به عنوان هيئت به آن كشورها رفتند تا پيامرسان انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران باشند.
وي با راي قاطع مردم مازندران بعنوان نماينده اول استان به مجلس خبرگان راه يافت و در تصويب قوانين حياتي جهت نظام بيشترين نقش را ايفا كرد.همچنين وي در پي جنگ تحميلي يكي دو نوبت به همراه آيتالله خامنهاي به مناطق جنگي رفت.
هاشمينژاد در افشاي خيانتهاي بنيصدر و جبهه متحد ليبرالهاي سلطنتطلب و منافقين سهم بسزايي داشت.پس از شهادت محمد علي رجايي با تلاشهاي فراوان وي با جلب موافقت مسئولين آيتالله خامنهاي را به سمت رياست جمهوري پيشنهاد كرد.
وي اعتقاد داشت نبايد آيتالله خامنهاي را تنها يك فرد مكتبي بدانيم . بايد او را يك ايدئولوگ و مكتب شناس بدانيم.
*شهادت، معراج عاشقان
نقشه ترور شهيد از درون سازمان منافقين طراحي شد. در 5 مهر 60 زنگ تلفن به صدا درآمد و سيد به مرگي سرخ تهديد شد. وي آن پيغام را شهادت تلقي كرد و به ياد روياي چند روز پيش خودش افتاد. كه خواب ديده بود: شعلههاي آتش از هر طرف بلند ميشود كه تلاشهاي امام براي خاموشي آتشها به نتيجه ميرسد. ولي در پايان ديدند گوشه هاي لباس امام سوخته است.
او خطاب به برادرش با تعبيري عاشقانه گفت: عدهاي از ياران امام كه چون لباس محافظ اويند شهيد خواهند شد كه به خواست خدا من هم از شهدا خواهم بود.اما خورشيد وجود امام عزيز همچنان ميتابد.
حضرت امام نيز قبلاً به او وعده شهادت داده بودند و به شهيد هاشمينژاد فرموده بودند كه من با اجل طبيعي از اين دنيا ميروم، شما به فكر خودت باش.
وي در اين اواخر با رسيدگي به وضع زندگي خصوصي، خود را آماده ميساخت تا به گفته خويش در لحظه مرگ، گرفتاريهاي شخصي نداشته باشد.
در روز 7 مهر 60 همزمان با شهادت جوادالائمه، سيد راس ساعت 7 صبح به مكان حزب جهت برگزاري كلاس ميرود كه ساعت 8 صبح هنگام خروج از حزب يكي از منافقين كوردل نفوذي در حاليكه ضامن نارنجك را كشيده بود، سيد را از پشت بغل كرد و نارنجك را جلوي شكم وي قرار داد و با شدت به صورت روي زمين خواباند.چند ثانيه بعد نارنجك منفجر و شهيد با بدني پاره پاره و دستهاي قطع شده به خيل شهدا پيوست و پيكر پاكش در (دار الزهد) حرم مطهر حضرت رضا(ع) به خاك سپرده شد و سه روز عزاي عمومي در خراسان برگزار شد. در پي اين عمل جنايتكارانه حضرت امام خميني رهبر كبير انقلاب پيامي را صادر فرمودند كه به گوشهاي از آن اشاره ميشود؛
روز شهادت امام جوادالائمه يكي از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسيد.من از نزديك با او و خصال و تعهدش آشنا بودم و آن را لمس كرده بودم و مراتب فضل و مجاهدت او بر اشخاص آشنا پوشيده نيست.
رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي همنسگر شهيد نيز با تجليل از مقام والاي وي اظهار داشت: مسئوليت سنگين خود را از سال 41 تا ديروز صبح يعني در طول 19 سال به خوبي انجام داد و ديروز هم با كمال سربلندي و سرافرازي به لقاالله پيوست...احساس ميكنم برادر عزيز و گرانبهايي كه قلباً و روحاً به او خيلي متكي بودم و همواره به او دلخوش و اميدوار بودم از دست داده ام...خدايش رحمت كند و به ملت در مقابل از دست دادن اين گوهر گرانبها، عطيه ارزندهاي عطا نمايد. خداوند اين خسارت را خود جبران كند.