موج مرده

Armوقتي بر جنازه ای نگاه مي کني که بر دريای مواج و متلاطم غرق شده و امواج دريا آن را به هر سو مي کشاند ديگر فرقي ندارد که آن جنازه به ساحل برسد يا در دريا سرگردان باشد و يا خوراک کوسه ماهي ها شود ، چون اساسا ديگر حياتي وجود ندارد که دل مشغولي نجات يا حتي دغدغه هر ثانيه و هر لحظه باشد.

پيش از مردن شايد دست و پا زدن در آب با اميد رسيدن به ساحل يا حداقل يافتن تخته پاره ای برای رهائي از مرگ آخرين اميد باشد اما زماني که آخرين رشته حيات نيز گسسته شود ديگر هيچ چيز مهم نيست و حيات و ممات يکسان است ، سکوت، سکون ، نيسان.

روزی که سازمان مجاهدين و پيروان آن از ايران رفتند به خود قول جدالي واقعي و بي نظير در اقيانوسي متلاطم و آشفته را دادند که سرانجام آن پيروزی و رسيدن به آرمانشهر آرزوها بود، اما پندار وهم آلود آنان باعث شد تا چشم حقيقت بين سران سازمان برای هميشه بسته شود و ندانند که طي طريق در اقيانوسي بي پايان که از هر سو موجهای سهمگين را در پي دارد با قايقي کوچک امکانپذير نخواهد بود. زماني که سازمان سربار عراق شد و زندگي انگلي در اين کشور را آغاز کرد زماني بود که قايق سازمان در هم شکست و مجاهدين خلق به تخته پاره هایی همانند صدام تکيه کردند و زماني که صدام هم رفت حيات سياسي مجاهدين عملاً پايان يافت و امروز با مرور تمام روزها و سال های گذشته به اين نتيجه مي رسيم که عملاً سازمان مجاهدين خلق يک گروه مرده سياسي بيش نيست و بر اين جنازه سرگردان هر موج و طوفاني که بوزد هيچ سودی ندارد. ديگر نه صدامي هست که مسعود قربان صدقه قد و بالایش شود و نه سلاحي هست که با آن ايران فتح شود ! خستگي و ملالي روز افزون هم چون ابرهای تيره ماتم بر آسمان اردوگاه اشرف سايه افکنده . نيروهای سازمان که روزی همانند آدم آهني برای فرمانبرداری از مسعود و سپس مريم برنامه ريزی شده بودند ديگر پاسخگوی برنامه ريزهای سازمان نيستند و روغن کاری و تعمير آنها نيز دردی را دوا نمي کند زيرا برنامه ها قديمي است و جواب نمي دهد ، تمام تئوری های پياده شده با شکست مواجه شده اند و بدنه اين آدم آهني ها فرسوده و ناتوان از حرکت شده است ، درد بي درمان فلاکت و بي سرانجامي همانند خوره بر جان تک تک معتقدان سازمان افتاده است و پرسش از چيستي و چگونگي پايان اين راه هم چون ديگر ابهامات فرو خرده انديشه امروز و فردای آنان شده است . سيمای اسارت (آزادی) نيز که هر از گاه با پخش شاديها و رقص و پايکوبي های سياهی لشگرها سعي در القاء نمايشي کارگرداني شده دارد نيز نتوانسته است در دراز مدت دمل های چرکين سازمان را دوا کند ،کمپ تيف نيز همانند غده ای سرطاني برای سازمان _ با فرار نيروهای سازمان بدانجا _ هر روز در حال رشد است و راه تنفس رهبران سازمان را بيشتر مسدود کرده به گونه ای که با فرياد انتقال کمپ از جنب اشرف به نقطه ای ديگر اميدوارند راه تنفسي مسدود شده خويش را دوباره باز کنند ، اما غافلند از اين که افيون چرکين فرقه ايسم همچون خوره بر جان اشرف افتاده و محصول نهائي آن يعني روسياهي را بيش از پيش آشکار مي سازد . امروز کساني که سالهای سال مهر وفاداری جبری از سازمان را بر پيشاني خود مي بينند ، زماني که به گذشته خويش مي نگرند آهي از سر سوز بیرون مي دهند و در درون خويش ، خود را هزار لعن و نفرين مي کنند که عمر گرانمايه را صرف هيچ و پوچ کرديم و امروز نه دنيايي داريم تا بواسطه آن مردم ايران – همانها که به خاطر آنها قيام کرديم – ما را به پاس سالها حماسه و ايستادگي همچون قهرمانان ملي بپذيرند و زير پايمان گل بريزند و بر صورتمان بوسه زنند و اشک شوق بازگشتمان را بريزند و نه آخرتي داريم که مي دانيم به واسطه تمام نکبت باری های حيات گذشته مان سياه و تار و کبود است ، اما همه آن ها مجبورند به واسطه جبريت فرقه ای که حاکم بر دستگاه اشرف است ، هنگامي که در برابر تلويزيون اشرف ظاهر مي شوند پز پيروزی بدهند و تئوری تهوع آور (غزل خداحافظي رژيم )را آناليز کنند و از اقبال عمومي مجاهدين و بادکنک محبوبيت و قدرت سازمان مجاهدين سخن بگويند . به راستي کدام محبوبيت؟کدام شوکت و کدام عظمت ؟ آياجز اين بود که سازمان هميشه با تمسک جستن به امواج سعي در ايجاد روحيه و توان در نيروهای خود داشته است؟ هزار موج بزرگ و کوچک به حرکت درآمد و سران فرقه رجوی بر روی آن سوار شدند و موج سواری کردند اما عاقبت چه چيزی جز کف بر روی دريا به جای ماند؟ تئوريهای آخر هم از همان سری تئوري های قبل و با همان فرمول گذشته است. آزادسازی شماره حساب های بانکي ُسازمان در اروپا دستاورد خاصي محسوب نمي شود زيرا سازمان در طول اين سالها امورات مالي خود را با شيوه های مخفي حساب های ناشناس انجام داده و تنها فايده اين خبر بهره برداری سازمان و يک موج سواری ديگر بوده است ، هر چند که سازمان از اين خبر به عنوان خروج سازمان از فهرست گروههای تروريستي نام برده و برای آن نيز دست و پای بيهوده بسيار زده است ، حال فرض مي کنيم که اصلاً سازمان از ليست گروههای تروريستي خارج شده باشد ،حقیقتاً چه فرقي در سرنوشت زندگي سياسي پايان يافته سازمان ايجاد شده ؟ به قول معروف که اين روزها همه مي گويند: مگر زماني که قدرت و شوکت و سلاح صدام را داشتيد چه غلطي کرديد که امروز که روحيه و عشق و ايمان و سلاح و صدام را هم نداريد چه مي خواهيد انجام دهيد ؟

شايد روزی روزگاری به نظر سران اين فرقه موج سواری در سواحل آرام و دلنشين در زير نور ملايم خورشيد بسيار دلچسب بوده و نيروهای اشرف نيز آن را باور مي کردند اما امروز ديگر آفتابي نيست و ساحل مذکور نيز به زير دريا فرو رفته است و من در عجبم از شدت عقب ماندگي ذهني تئوريسين های سازمان که مي دانند نيروهای سازمان ديگر کلامي از صحبت های آنان را باور نمي کنند اما با اين دلخوشي که چون نيروهای اشرف کلامي بر زبان نمي آورند و هر چه بگوئيم انجام مي دهند خود را گول مي زنند و دم از اتحاد و دوستي در اشرف و نيروهای سازمان مي زنند.

به راستي مسعود رجوی امروز حقيقتا در کدام نقطه ذهن و قلب نيرو های دربند سازمان در اشرف قرار دارد که گمان سران اشرف را بر اين داشته تا با موجي جديد و با عنوان نامه مسعود رجوی قلب نیروهای اشرف را بلرزاند و آنان را به ادامه راه استوار سازد ؟ مگر مسعود رجوی چه کرده و چه خدمت شاياني به هم قطاران خود کرده که امروز بايد روح و جان نيروهايش در تسخيرش باشد. معمولا در نظام های سياسي موفق و کارکردگرا جريان حرکت رو به جلوی نظام به طور سيستماتيک به پيش مي رود و با تحقق شرايط در هر مرحله وارد فاز جديد مي شود و هر هدف ابتدائي مقدمه ای برای هدف غائي است و هدف غائي در مرحله بعد مقدمه هدف ديگری مي شود . اما نظام هائي که دچار بحران مي شوند با تلاش برای در دست گرفتن افکار عمومي و تحريک احساسات تا مدتي و نه هميشه قادر به کنترل شرايط هستند تا زماني که بحران فروکش کند و ساختار گذشته مجددا حکم فرما شود. در مواقع بحران استفاده از تحريک احساسي افکار عمومي ،تمسک به ابزارهایي همچون بعد کاريزماتيک رهبرن و نقش آفرينان سازمان،استفاده از تئوري های زود بازده برای مهار موقت بحران و تصويرسازی از آينده ای روشن و سپيد از جمله کار کردهای شايان ذکر فرقه ها است در حالی که به خوبي آگاهند که اين کارکرد نمي تواند دائمي باشد.

فرقه هميشه در بحران مجاهدين از همان روز اول که در عراق مستقر شد تا به امروز تمام حيات خود را با عوض کردن يکي پس از ديگری فرمول های بالا طي کرده و تا کنون هيچ کارکرد اجرائي آينده نگری را نشان نداده است و به عبارت بهتر موج سواران قهار اشرف امروز خودشان هم وقوف کامل دارند که علي رغم تبحر بسيارشان در موج سواری ،نمايش زيبايشان ديگر بيننده ای ندارد تا جائي که امروز دريا نيز از اين موج سواری ها خسته شده و فقط امواج مرده خود را قسمت بازی سازمان کرده است .


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31