سخنها، مصاحبهها و نوشتههای زیادی درباره سازمان مجاهدین خلق، شخصیت ها، رهبران و اعضای آن و حتی کمپهای آموزشی آنها وجود دارد. به نوعی که با یک جستجوی ساده در جستجوگر گوگل با حجم عظیمی از مطالب درباره سوابق تاریک سازمان مجاهدین خلق مواجه میشویم. اما سوال این جاست چرا هنوز دغدغه پرداختن به موضوع تلاش منافقین برای معرفی خود به عنوان اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی به وجود نیامده است؟ به عبارت دیگر اینکه چرا منافقین مایل هستند با نام اپوزیسیون شناخته شوند؟ پاسخ گویی به این سوال هدف اصلی یادداشت مذکور خواهد بود و تلاش میشود بطور اجمالی بدان پرداخته شود.
واقعیت امر این است که رهبران منافقین در این سالها با توجه به تغییر عملکردهایشان در ذیل ارتباطات گسترده از نوع مریدی و گوش به فرمانی آن از امپریالیسم جهانی سعی کرده اند تا ظاهر امر را رعایت کنند و خود را در شکل یک سازمان مخالف سیاسی نشان دهند. بطوریکه مجموعه فعالیتهای آنها در ارتباط با موضوعات پیرامون ایران و انجام اعمالی مطابق میل و خواست حامیان غربی عربی آنها حکایت از این دارد که آنها در میدان عدوات ورزی هایشان دستاویزهای تازه ای را بکار گرفته اند. در واقع منافقین با پیاده سازی امیال و فرامین اربابان خود، درصدند تا بازی دشمنی با نظام اسلامی را با سازوکارهای غربیعربی به انجام برسانند.
از سوی دیگر از طریق مخالفتهای سیاسی با ایران، منافقین میخواهند نام خود را به عنوان یک راه حل و گزینه ای در دسترس برای آینده در اذهان حکاکی کنند؛ به عبارت دیگر اینکه منافقین با خوش خدمتیهای وطن فروشانه به غرب، صهیونیستها و سعودی ها، این تصور خیالی را در ذهن میپروانند که آینده ایران و ایرانی به خائنانی چون آنان تعلق دارد و تمام تلاش خود را بر این امر قرار داده اند تا این توهم را نیز به ایرانیان تحمیل کرده و بقبولانند.
اما نکته مهم تر در تلاشهای بی پایان منافقین در مسیر جا زدن و جا انداختن این فکر که آنها یک سازمان فکری سیاسی مخالف هستند امری است که به سابقه تاریخی آنها در زمینه شکل دادن به اذهان مخاطبین بر میگردد. از این رو خطر بزرگی که سیل عظیمی از افکار عمومی در داخل و خارج را تهدید میکند، عدم آشنایی و یا آشنایی سطحیِ عمومی و مردمی با سیاستهای فکری ترور محور منافقین است که نیازمند به توجه جدی و طراحی راهکارهای مقابله با این منش گل آلود سازی فکری بصری و سازمانی آنها است.
به واقع منافقین در سالهای اخیر با جریان سازیهای تازه از سازمان سیاسی و فکری و عملی به مسیری وارد شده است که هم خواست و مطالبه حامیان غربی و عربی از آنها است و هم به نوعی خواست قلبی خودشان است. اگر چه نقش حامیان آنها به مراتب بیشتر و مرجح تر از مطالبات درونی سازمانی شان است چرا که اجرا و انجام اوامر و نکات دیکته شده جبهه غربی عربی را به سود خود میبینند.
از این رو با تغییر مناسبتی از خود، افکار و عملکردهای سازمانی، تصمیم برای اتخاد روش سیاستی (نه سیاسی) موجود را نه تنها یک برون رفت از رکود فکری و عملی فعالیت هایشان میدانند بلکه به این رویکرد به عنوان یک عامل برای احیای خود مینگرند؛ بطوریکه مخالف سیاسی یا اپوزیسیون جلوه دادن خود در نزد افکار عمومی علیرغم ماهیت سازمانی شان که ترور گرا است بهترین کمک و گزینه در شرایط فعلی برای آنها محسوب میگردد.