گروهک منافقین کارنامه سیاه و پر از جنایتی در ایران دارد. این گروهک قدرتطلب و تروریستی پس از آشکار شدن دشمنی خویش با اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی ایران، نقاب از چهره برداشت و تلاش کرد با ترور شخصیتهای برجسته جمهوری اسلامی، به خیال خود آن را به بنبست کشانده و ساقط کند. سران گروهک منافقین و حامیان خارجیشان برای رسیدن به این آرزوی وهمآلود، از هیچ جنایتی دریغ نمیکردند و حتی شهروندان عادی را به جرم حمایت از انقلاب اسلامی هدف ترور قرار میدادند.
شهید روحالله غلامیزاده 13اردیبهشت1340 در شهرستان بم در خانوادهای مذهبی متولد شد. پدرش کارمند شهرداری و مادرش خانهدار بود. آنها چهار برادر و سه خواهر بودند. روحالله فرزند دوم خانواده بود. او تحصیلاتش را تا اخد مدرک دیپلم ادامه داد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
سرانجام روحالله غلامیزاده در 22مهر1359 در مسیر رفتن به محل کار خویش توسط یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی بنیاد هابیلیان با برادر شهید روحالله غلامی(یدالله غلامی):
«روحالله برادر کوچکتر من بود. او در دبستان بعثت، راهنمایی شهدا و هنرستان فنی درس خواند و بعد از گرفتن مدرک دیپلم خود، درس را رها کرد. چهار سال آخر، شبها درس میخواند و روزها در خیابان بوعلی جوشکاری میکرد تا کمکخرج خانواده باشد.
یکی از داییهایم پاسدار بود و کتابهای مذهبی و انقلابی برایمان میآورد. روحالله این کتابها را که میخواند، روز به روز به امامخمینی(ره) و انقلاب علاقهمندتر میشد. دوران انقلاب در راهپیماییها علیه رژیم طاغوت شرکت داشت و هر جا موقعیتی پیش میآمد، از امامخمینی(ه) و انقلاب برای مردم صحبت میکرد. مدتی در بسیج محله فعالیت داشت، سپس به عضویت سپاه درآمد.
از حقوق خودش به نیازمندان کمک میکرد. در همسایگی ما خانم مسنی زندگی میکرد، روحالله هر روز ظهر قبل از اینکه ناهار بخورد، اول به خانه او میرفت تا مطمئن شود او گرسنه نیست، بعد به خانه میآمد و ناهار میخورد. یک سال از عضویت روحالله در سپاه میگذشت. صبح روز 22مهر1359 بعد از نماز صبح، لباس فرم سپاه به تن کرد و راهی محل کارش شد. در مسیر عامل گروهک منافقین، روحالله را با اسم صدا زد. وقتی برادرم ایستاد، عامل ترور با او درگیر شد و مسلسل یوزی که بر دوش روحالله بود را کشید. روحالله مقاومت کرد؛ اما فرد منافق با شلیک دو گلوله به قفسه سینه و سر برادرم به شدت او را مجروح کرد. او را به بیمارستان بم رساندم؛ اما به دلیل کمبود امکانات همان روز برادرم را به بیمارستان کرمان منتقل کردیم.
آنجا به ما گفتند که روحالله زنده نمیماند؛ اما مادرم نمیخواست این موضوع را بپذیرد و دوباره برادرم را به بیمارستان اصفهان منتقل کردند. مدت 14روز در بیمارستان اصفهان بود؛ ولی در نهایت به شهادت رسید.
مراسم تشییع جنازه در اصفهان و کرمان و بم با استقبال مردم انجام شد. روحالله را در گلزار شهدای بم به خاک سپردیم.»