در دو سال اخير گروه منافقين، با چالشها و بنبستهاي متنوعي روبهرو شده است، از اين رو بررسي دقيق وضعيت اين جريان تروريستي، ضرورتي آشكار به شمار ميرود. سيدمحمدجوادهاشمينژاد دبيركل بنیاد هابيليان و فرزند شهيد حجتالاسلام والمسلمين سيد عبدالكريم هاشمينژاد در اين باره با جوان به گفتگو نشست.
در يك سال و نيم اخير كه منافقين از اردوگاه اشرف اخراج شدند، برخي در ليبرتي مستقر و برخي هم به بعضي از كشورها پناهنده شدند يا فرار كردند، تاحدودي تمركز خبري از روي اين گروه برداشته شده و شايد عدهاي در حال حاضر ندانند شرايط اين گروه چگونه است؟ به عنوان پژوهشگري كه دائماً وضعيت آنان را رصد ميكنيد، از شرايط اين جريان چه جمعبندي و ارزيابيهايي داريد؟
بسماللهالرحمنالرحيم. از همان ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، غربيها و به ويژه امريكاييها در سطح كلان، حمايت از تروريسم و در سطح خردتر سازمان منافقين را به عنوان يك ابزار مهم در دستور كار خود قرار دادند، منتها اشكال اين حمايت متفاوت اما اصل آن ثابت بوده است. شايد ابزاري مانند گروههاي تروريستي، در مقطعي كارآمدي بيشتري داشته باشد و در مقطع ديگري كمتر اما همواره و به اصطلاح، از گزينههاي روي ميز بوده است.
حالا اين ابزار در مواجهه با نظام اسلامي، چقدر كارايي دارد يا ندارد، گذر زمان نشان ميدهد، مثل ساير ابزارهايي است كه غربيها از آنها استفاده ميكنند، از جمله تحريمها كه قطعاً به قصد براندازي جمهوري اسلامي ايران وضع و بهخصوص در نوع شديد آن كه در چند سال پيش اعمال شد اما از زماني كه توانستيم روي پاي خود بايستيم و از پس مشكلات خودمان برآييم، براي آنها ثابت شد كه اين رويكرد به نتيجه مطلوب نميرسد.
در مقوله تروريسم هم همين طور است، يعني اگر با اين موضوع هوشمندانه مواجه شويم، طبعاً اين موضوع به شكل بهتري مهار خواهد شد. مسئله سازمان منافقين را هم بايد در همين راستا تعريف كرد. مسلما تداوم حيات اين سازمان تا الان، مرهون حمايتهاي دشمنان انقلاب اسلامي، به صورت عام بوده است. حالا چه از جنبه حضورپررنگ اين گروه در كشور عراق در زمان صدام و چه از بابت ابزارهايي كه كشورهاي غربي، اعم از ابزارهاي رسانهاي يا اطلاعاتي در اختيار اين گروه قرار ميدادند.
بنا بر گزارشهايي كه خود كشورهاي غربي منتشر كردهاند، كارنامه سازمان منافقين مملو از تخلفات فراوان اجتماعي است، در حالي كه اين تخلفات مختلف، هيچ نوع مشكل حقوقياي براي اعضاي اين سازمان در آن كشورها به بار نياورده است! اين نشان ميدهد حمايت و بقاي سازمان منافقين در كشورهاي غربي، كاملاً متكي بر حمايتهاي مالي و امنيتي آنان است، لذا بقاي سازمان منافقين را بايد در اين راستا ترجمه و تحليل كرد و نه مثلاً در خصوصيتي كه در خود سازمان منافقين وجود دارد. طبيعتاً با تغيير شرايط، حضور و تحرك اينها هم در بعضي از جاها بيشتر نمايان ميشود. در كشورهاي غربي، وقتي قرار است اتفاقي عليه جمهوري اسلامي ايران رقم بخورد وخود آن كشورها نميخواهند ردپايي از آنها به جا بماند، طبيعتاً حضور سازمان منافقين پررنگتر ميشود، مانند مقوله هستهاي. گروهكي كه 30 سال مطرود ملت ايران است نميتواند اين قدر تأثير داشته باشد ولي آنها براي اعلام مخالفت خود ضروري ميديدند حضور يك گروه ايراني را پررنگتر جلوه بدهند. شرايط كشور عراق و سمت و سويي كه دولت اين كشور در پيش گرفته است، نشان ميدهد ديگر در آنجا، فضا براي حضور منافقين مناسب نخواهد بود. امريكا طي 10 سال، سعي كرد با حضور در عراق و هم اينك سوريه، خط مقاومت به سردمداري ايران را بشكند يا تضعيف كند اما روند رويدادها دارد شكست اين استراتژي را آشكارا نشان ميدهد. بديهي است گروهها و جريانات وابسته به آنها از قبيل بعثيها و منافقين هم به تبع شكست اين استراتژي، دچار سرنوشت مشابهي شدهاند يا ميشوند. امريكاييها در ابتداي امر حضور بسيار پررنگي در عراق داشتند و اين گونه به نظر ميرسيد كه مايلند همچنان اين حالت را تداوم دهند، لذا سازمان منافقين ابزار مناسبي براي دستيابي به اين هدف بود. اين روند، مسير معكوس پيدا كرد و حاكميت برخاسته از خواست ملت عراق، روز به روز ثبات بيشتري پيدا ميكند و طبيعتاً با توجه به سوابق جنايتآميز سازمان منافقين در عراق فضا براي آنان فضاي مناسبي نخواهد بود، هر چه هم ميگذرد اين فضا براي آنها تنگتر و شرايط زيست برايشان مشكلتر ميشود.
با اين همه شما اين شرايط را به مفهوم پايان كار منافقين نميدانيد. چرا؟
متأسفانه در كشور ديدگاههايي داريم كه سازمان منافقين را خلاصه در اردوگاه اشرف يا ليبرتي ميدانند، در حالي كه بافت اصلي سازمان منافقين و موتور محركه آن در كشورهاي اروپايي و امريكا متمركز است. لابيهايي كه از طريق صهيونيستها در كشورهاي اروپايي و امريكا ايجاد ميكنند و سعي دارند از طريق پارلمانها و بعضي از شخصيتهاي بازنشسته و از رده خارجشده اروپايي و امريكايي پشتوانه ادامه بقاي اين سازمان عراق و پايگاه ليبرتي را تأمين كنند، شاهدي براين مدعاست. سازمان تلاش ميكند از افرادي كه در پايگاه ليبرتي هستند، براي كارهاي تبليغاتي خود و اخاذي از سيستمهاي امنيتي كشورهاي غربي عامل بسازد و به امريكاييها بقبولاند كه اگر قرار است عليه نظام اسلامي از ابزاري استفاده كنيد، ما آن ابزار هستيم و نسبت به گروهكهاي ديگر، عدّه و عُدّه بيشتري داريم.
امريكاييها تاچه حد پذيراي اين ادعا شدند؟
منافقين بعد از سقوط صدام، تلاش بسياري كردند كه به دامن امريكا بياويزند اما به نظرم چندان موفق نبودند، البته حركتهاي هوشمندانه دولت عراق هم در پيدايش اين نتيجه، بسيار مؤثر بود. اگر دولت عراق از همان ابتدا آنها را قلع و قمع ميكرد، سازمان منافقين ميتوانست در امريكا و اروپا مظلومنمايي كند. اگر هم در عراق دست نخورده باقي ميماندند، حضور مخربشان در عراق و منطقه، ميتوانست برخي از اهداف امريكا را برآورده سازد. جمع نه اين و نه آن، موجب شد كه هر چه زمان گذشت، عرصه بر آنها تنگتر و به دنيا هم ثابت شد حضور اينها در عراق، منفي و لجوجانه است و آنها در موضع تدافعي قرار گرفتند.
فعل و انفعالهاي ماههاي اخير اين گروه، پس از تخليه اشرف و فروپاشي پايگاه آنها در عراق، در چه سمت و سويي بوده است؟ در عراق كه دستشان كاملاً بسته است، در كشورهاي اروپايي چه دستاوردهايي داشتهاند؟
سازمان تصور كرده بود اگر از ليست سازمانهاي تروريستي مورد نظر امريكا خارج شود، ميتوانند دوباره فضايي را براي خود ايجاد كنند و در منطقه جولان بدهند. به اين ترتيب به اين موضوع تن دادند كه در مقابل خارج شدن از ليست سازمانهاي تروريستي، به خواست امريكا تن بدهند و به ليبرتي منتقل شوند. اين اتفاق افتاد ولي امريكاييها و اروپاييها با توجه به گزارشهايي كه از طريق سازمانهاي امنيتي خودشان دريافت كرده بودند، نميتوانستند آزاديهاي مورد نظر آنها را بهطور كامل به آنها بدهند، در نتيجه از آنها صرفاً استفادههاي اطلاعاتي ميكنند، آن هم در سطحي كه بتوانند يكي از ابزارهاي فشار به جمهوري اسلامي باشند، البته براي آنها هم محرز است كه اطلاعات سازمان از داخل ايران، چندان موثق نيست و حضورش در ايران، چندان حضور پررنگي نيست. نهايتاً اطلاعاتي را كه از طريق تلفن و به شكل عام جمع ميكنند، ميتواند ماحصل فايده سازمان منافقين براي آنها باشد. امروزه در گزارشهايي كه از داخل ايران جمعآوري ميكنند، چيزي عايد كشورهاي غربي نميشود...
چون قدرت و اثر خود غربيها در جمعآوري اطلاعات، از منافقين بيشتر است...
بله، به نظرم به اين نقطه رسيدهاند اما مسئله مهم اين است كه ما موضوع را تمامشده حساب نكنيم. به هر حال اين نيرو خائن است و شايد اين استدلال آنها كه: ما را به كار بگيريد، چون هيچ محدوديتي در خيانت به كشورمان نداريم! چيزي است كه بعضي از كشورها را به طمع مياندازد اما غير از بحث تروريسم، منافقين جرياني بود كه بهنوعي خط انحراف در كشور را آغاز كرد. سازمان منافقين به موازات كار تروريستي و خيانتهاي اطلاعاتي كه در زمان جنگ در كشور ما انجام ميداد، كار فكري هم ميكرد و حضوري مخرب و انحرافي هم در كشور داشت. در ماجراي بنيصدر و خيانتهايي كه به كشور كرد، منافقين حضور پررنگي داشتند، البته زمينههايش در او وجود داشت و همين باعث شد منافقين او را كاملاً در اختيار بگيرند و بعد هم به اتفاق سركرده منافقين از كشور خارج شود. نامه حضرت امام به آقاي منتظري دراواخر دهه 60 را هم از ياد نبردهايم كه فرمود: «اگر كشور به دست شما بيفتد، بعيد نيست فردا آن را دو دستي به منافقين و جريانات مشابه آنها تحويل بدهيد.» ما ديديم جريان منافقين توانست فردي مثل آقاي منتظري را از بدنه انقلاب جدا كند و رودرروي انقلاب قرار بدهد. جلوتر كه ميآييم در سال 78 در پي حادثهاي كه در كوي دانشگاه رخ داد، منافقين به شكلي حضور داشتند. از آن مهمتر در سال 88 آنها توانستند به شكلي سران فتنه را در اختيار و جريانات را به سمتي بردند كه در سال 60 و قبل از اينكه اسلحه به دست بگيرند، مسير حوادث را به آن سمت برده بودند.
به نظرم ديگر شكل نظامي سازمان منافقين، براي غربيها كارايي ندارد، كارايي آنها در زمينههايي است كه 30 سال هم در آن تجربه دارند، بهخصوص بعضي از مراكز ما در معرض اين نوع صدمات هستند...
مثلاً؟
فكر ميكنم بعضي از حركتهايي كه اينها در سال 60 درباره بعضي از قوا نظير قوه قضائيه، زندانها و شايعاتي كه درباره آنها ايجاد ميكردند، دقيقاً در سال 88 هم تكرار شد. اينها در سال 60 توانستند حرفهايشان را از زبان بنيصدر بزنند و بحثهايي مثل شكنجه و آزار در زندانها را مطرح كنند كه نهايتاً حضرت امام هيئتي را مسئول رسيدگي به وضع زندانها كردند. اينها دقيقاً در سال 88 هم همين بساط را راه انداختند و حرفهايشان را از زبان سران فتنه زدند. در جريان يك ماه گذشته هم كه اتفاقي در زندان اوين افتاد ـ كه در كشورهاي غربي فراوان ميافتد ـ اينها بلافاصله ورود پيدا كردند. نميگويم اينها عامل مستقيم بودند ولي زمينه براي ورودشان فراهم بود، دقيقاً مثل ويروس كه به محض اينكه شرايط را آماده ميبيند، وارد بدن ميشود و تكثير ميشود و زخم خود را بر جا ميگذارد.
به نظر شما نهادهاي رسمي اعم از ديپلماتيك يا فرهنگي در برابر اين رويكرد چه وظيفهاي دارند؟
اين پيشنهاد شخصي بنده به عنوان يك شهروند است و هيچ ربطي به دولت يا يك نهاد رسمي ندارد. بايد در ميان كارهايي كه دولتمردان ما دارند در خارج از كشور انجام ميدهند، به موضوع حقوق بشر هم بپردازند. لابيها و مراكز حقوق بشري اروپا و امريكا مرتباً دارند روي بحث حقوق بشر مانور ميدهند و كار ميكنند. پاشنه آشيل و نقاط ضعف كشورهاي غربي با توجه به منابع خود آنها، در موضوع تروريسم خيلي زياد است. خود من هر جا كه اين منابع و اسناد را به بعضي از مراكز غربي يا شخصيتها ارائه كردهام، واقعاً در موضع انفعال قرار ميگيرند، چه رسد به اينكه يك حركت منسجم و منظم داشته باشيم كه قطعاً بسيار تأثير خواهد داشت. بايد در اين باره تلاش زيادي كنيم، كما اينكه خود مقام معظم رهبري بارها اين موضوع را گوشزد كردهاند كه بايد به خودمان نگاه كنيم و نه به مراكز ديگر.
شيوه رفتار منافقين در مورد حملاتي كه تاكنون به اردوگاه اشرف شده، نشان ميداد با همه عجز و لابههايي كه در اين باره ميكند، اين پديده برايش بسيار شيرين است! حتي در حمله آخر كه تقريباً همه ابواب جمعيهاي اينها دراشرف را از بين بردند، شاهد هستيم اين اتفاق به دليل اينكه دستاويز تبليغات خوبي را در اختيارشان قرار ميدهد، بسيار مطبوع و مطلوب است. ديدگاه شما دراين باره چيست؟
شكل كار، كاملاً نشان ميداد كه سازمان منتظر اين حمله بود! چينش مهرهها هم اين را نشان ميدهد. اعضاي سازمان منافقين به پادگان ليبرتي منتقل ميشوند و فقط 100 نفر به اين بهانه باقي ميمانند كه يك مشت ابزارآلات مستعمل را بفروشند! يكي از معضلاتي كه سازمان منافقين در حال حاضر با آن مواجه و منبع بسياري از گزارشهاي بينالمللي شده است، فرار افراد قديمي سازمان منافقين است، بهخصوص كساني كه در شوراي رهبري سازمان بودهاند، اين واقعاً براي سازمان منافقين دردسر بزرگي است. اين شيب سقوط سازمان منافقين براي خودشان هم محرز است، اما چه بايد كرد كه اين پيشينه جنايتبار سازمان منافقين كمتر درز كند؟ طبيعتاً چيزي جز حذف فيزيكي افراد مؤثر سازمان به ذهن سازمان نميرسد.
به همين دليل هم آنها را در پادگان اشرف نگه داشتند؟
بله، تقريباً اكثر افرادي كه در آنجا مانده بودند از اين نوع افراد بودند. سازمان منافقين اگر به فكر بقاي خودش است، چنين نيروهايي را ـ قاعدتاً براي چنين كار بيهودهاي ـ نبايد در آنجا نگه دارد. اين برخورد با توجه به لجبازيهاي منافقين امر محرزي بود و نماينده سازمان ملل هم چندين بار به اينها هشدار داده بود كه صبر دولت عراق تمام شده است و آنها عمداً اين موضوع را ناديده گرفتند. سازمان از طرفي ميخواست از شرّ اين معترضان به خودش راحت شود، تا اينها بسياري از مسائل را بيرون نبرند و از طرفي كاملاً آماده بود تا تبليغات وسيع خارج از كشورياش را به بهانه برخورد با اين عده انجام دهد. ديديم كه بلافاصله بعد از اين حادثه، سازمان منافقين يك كار سازماندهي شده و تبليغات وسيع را در سراسر اروپا و امريكا انجام داد و براي مدتها خوراك داشتند. اين برايشان يك بردچند جانبه بود و كاملاً نشان ميداد روي اين قضيه حساب باز كرده بودند.
ولي اين طور به نظر ميرسد كه حتي ديگر رسانههاي اروپايي و امريكايي هم چندان وقعي به سر و صداي اينها نميگذارند و راحت از كنار مسائل اين گروه عبور ميكنند؟
نگاه سازمان و خواستههايشان حداكثري است. اين يكي از محاسبات غلط منافقين است كه روي چيزهايي حساب و به خاطر آنها خونريزيهايي را ايجاد ميكند كه بتوانداز آنها برداشتي حداكثري داشته باشد. خواستههاي آنها كاملاً غير واقعي است. به همين دليل نماينده سازمان ملل بارها و بارها تذكر ميدهد: اين شيوه غلط و پيشاپيش مشخص است اگر اتفاقي پيش بيايد مقصر اصلي چه كسي است، طبعاً اين رفتارها واكنشي را ايجاد نخواهد كرد و پيشاپيش براي دنيا معلوم است كه اينها دنبال چه هدفي هستند. غربيها اين ابزار را ميخواهند، منتها ابزاري كه جهت هدايتش به دست خودشان باشد، نه اينكه براي آنها معضل و مشكلي ايجاد نمايد و در واقع سازمان بخواهد براي آنها تعيين تكليف كند.
سرانجام نگه داشتن عدهاي كه در پادگان ليبرتي هستند چه خواهد بود و نهايتاً دولت عراق تا چه وقت اينها را تحمل خواهد كرد؟ خود منافقين چه هدفي از ماندن در ليبرتي دارند؟ آيا قصد دارند تبليغاتي شبيه به آنچه پس از حمله به پادگان اشرف پيش آمد را در حادثهاي مشابه به راه بيندازند؟
به نظرم امريكا جنايت اصلي را در مورد بدنه اصلي منافقين كرد، يعني همان طور كه از گزارشهاي خودشان برميآيد، پنتاگون درباره ايران يكسري محاسباتي داشت و طبق آنها از سازمان منافقين حمايتهايي كرد و اين شكل حمايت باعث شد شكل تشكيلاتي آنها باقي بماند و فرماندهان آنها را تجميع كرد. شايد اگر اين تجميع اتفاق نميافتاد، كار خيلي راحتتر بود. دولت ايران همين كه براي افرادي از اينها كه دستشان به خون كسي آلوده نيست، عفو اعلام كرد، ميتوانست شرايط بسيار خوبي را براي اينها فراهم كند كه قضيه به شكل انساندوستانهاي حل شود، اما امريكاييها اين شرايط را به وجود نياوردند و اين معضل را در كشور عراق كاشتند و رفتند. اين رويه همچنان هم براي اعضاي سازمان منافقين كه در عراق هستند، هم براي دولت عراق و هم براي جامعه امريكا و كشورهاي اروپايي مشكل ايجاد كرده است. منافقين خواستار آنند كه امريكا آنها را بپذيرد، اما امريكا نميتواند اين ريسك را بكند، چون هر يك از اينها همان طور كه در سال 2003 در فرانسه پيش آمد، ممكن است بالقوه يك بمب باشند! و در شرايط خاصي عليه خودشان عمل كنند. كشور عراق هم دراين باره هزينه ميدهد، ولي همه اتفاقاتي كه در آنجا ميافتد، دست دولت عراق نيست. اگر همه چيز به دست دولت عراق بود، اين قضيه زودتر جمع و رويكردهاي امنيتي به شكل جديتري عملي ميشدند، در حالي كه اين اتفاق نيفتاده است.
سؤالم را تكرار ميكنم سرنوشت اينها در ليبرتي چه خواهد شد؟ چون اعضاي اين گروه، مثل جنازههايي هستند كه هيچ خاكي آنها را نميپذيرد!
اميدوارم دولت عراق با كمك سازمان ملل، به شكلي موضوع را تدبير كند. تا اينجاي كار نشان داده شده است گوش كسي بدهكار اعضاي باقيمانده در ليبرتي نيست و كشورهاي غربي هيچ كدام حاضر نشدهاند اينها را بپذيرند. جسته گريخته 10، 20 نفر را ميپذيرند كه مشكلي را حل نخواهد كرد، بلكه بر مشكلات خواهد افزود. تصورم اين است كه اگر وضع به همين شكل بخواهد پيش برود، وضعيت خوبي در پادگان ليبرتي پيش نخواهد آمد و اميدوارم خود دولت عراق بتواند با تدبيري موضوع را حل كند، اما بايد روزي را هم ديد كه كار از دست خود دولت عراق هم خارج شود و در آنجا ديگر كسي نتواند تدبير خاصي انجام بدهد. بايد بنشينيم و ببينيم چه اتفاقي خواهد افتاد!
بر حسب برخي شواهد، منافقين در بدنه اپوزيسيون خارج ازكشور نفوذ و از برخي شيوههاي غير اخلاقي هم براي بهرهكشي از آنان استفاده ميكنند، از جمله ايجاد جذابيتهاي جنسي براي برخي فراريان سياسي از ايران و مأمور كردن بعضي از اعضاي زن سازمان براي ايجاد ارتباط با آنها! يك مورد از اخباري كه دراين باره درز كرد در مورد يوسفي اشكوري بود كه بعضي از تصاويرش را هم منتشر كردند و به همين دليل هم خيلي در تلويزيونهاي خارجي، آفتابي نميشود. درباره محسن كديور هم اين كار را كردهاند. همين طور درباره جميله كديور و به اين ترتيب آنها را به خدمت ميگيرند. آيا رفتارهاي جنونآميز چند ماه اخير بعضي از اين چهرهها مانند محسن كديور در انتقام جويي از امام و رهبري را ميتوان معلول خطدهي منافقين دانست؟
خود سازمان كاملاً ميداند كه حضور تابلودار او در بسياري از جاها واكنش ايجاد ميكند و حتي اپوزيسيون هم او را پس ميزند. مثلاً درفتنه 88، به محض اينكه منافقين به صورت تابلودار تجمع ميكردند، خود سبزها هم آنها را پس ميزدند تا حضور اينها اصل حركت را تحتالشعاع قرار ندهد. بديهي است حضور اين سازمان غيررسمي و غيرملموس است.
تا اين جريان و خط و خطوط آنها را كاملاً نشناسيم، نميتوانيم حضورشان را درك كنيم. حضور سازمان منافقين وقتي قابل درك است كه ببينيم مواضع طرف، كاملاً تبديل به مواضع منافقين شده است. در سال 88 وقتي يكي از سران فتنه در مورد زندانها آن موضع را ميگيرد، سركرده منافقين ميگويد ما حرفمان با جمهوري اسلامي دقيقاً همين است و امروز موضع ما، دقيقاً موضع شماست! اين يعني اينكه سازمان تأثيرگذاري خود را انجام داده و نيروي نفوذياش را فرستاده است. برادر اردشير اميرارجمند، جزو سران منافقين در پاريس است. دخترخالهاش ليلي اميرارجمند همراه هميشگي فرح پهلوي است. اين فرد را از هر طرف كه نگاه ميكنيد يا به سلطنتطلبها وصل است يا به منافقين و آن وقت او ميآيد و در كنار يكي از سران فتنه مينشيند و مشاور عالي او ميشود. خب به اين ترتيب انتهاي كارميرحسين موسوي بايد هم همين باشد كه امروز در مقابل امام قرار بگيرد. كسي كه خود را براي تبليغات انتخاباتياش نخستوزير امام معرفي ميكند، هنوز يك ماه نميگذرد كه درباره حكم اعدامهايي كه در سال 60 براي جنايات منافقين انجام شدند، موضع ميگيرد و تعابير بسيار زشتي را در مورد حضرت امام به كار ميبرد. اين چه ميتواند باشد جز خط فكرياي كه منافقين در برخي از افراد ايجاد ميكنند؟
به نظر شما ارتباط مستقيم يا غيرمستقيم اين عده با منافقين براي نظام فرصت است يا تهديد؟
به نظرم اين براي انقلاب اسلامي حسن بزرگي است كه انتهاي يك تفكر را نشان ميدهد و غايت يك جريان را بيرون ميكشد. شما چگونه ميتوانيد به جامعه بفهمانيد انتهاي اين جريان چه كسي ايستاده است؟ حرف بر سر اين است كه اين جريان با خود انقلاب اسلامي مشكل دارد و با اينكه پشت نام امام پنهان ميشود، با خود امام مشكل دارد و بحث انتخابات مطرح نيست، بلكه اين تفكر اساساً با انقلاب مشكل دارد. اين اتفاقات ميتواند اين حقيقت را بيرون بكشد و به جامعه نشان بدهد.
البته عناصر فتنهگر وقتي در اين مسير و جريان قرار ميگيرند، معلوم نيست انتهاي ماجرا را هم ديده باشند. يكي از افرادي كه جزو سران منافقين بود و از داخل سازمان برگشته بود، ميگفت: من 23 سال پيش براي مبارزه با امپرياليسم وارد اين سازمان شدم. در لندن درس ميخواند و مهندس و بسيار آدم باسوادي بود. ميگفت: بعد از 23 سال هيچ متوجه نبودم دارم با صهيونيستها يك حرف را ميزنم!وقتي وارد آن فضا ميشوي، آنقدر خودت و دشمن فرضي خودت را ميبيني كه اصلاً متوجه نميشوي داري به چه مسيري ميروي! امروز كديور كه دارد اين حرفها را ميزند، ضرورتاً به اين معنا نيست كه در روز اول هم همين فكر را داشته است. انحراف در روز اول خيلي كوچك است و شايد اگر در آغاز، انتها را به خود آنها نشان بدهيد، باورشان نشود. خاطرهاي را از پدرم نقل ميكنم. يكي از دوستان ايشان ميگفت در سال 60 نظر پدرت را درباره سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي پرسيدم...
در سال 60 اينها هووي مجاهدين بودند...
بله، اصلاً براي تقابل با آنها آمدند و همين كار را هم ميكردند. شهيد هاشمينژاد در سال 60 جواب داده بود: الان خوبند، اما در آينده سازمان خطرناكي خواهند شد! الان سران سازمان مجاهدين اسلامي كجاي سياست هستند؟ موضعگيريها، نام و روشهايشان دقيقاً همراستا و همرنگ منافقين است.
و حتي خطرناكتر.
وقتي بحثها و رفتارهايشان را كنار هم ميگذاريم نتايج عجيبي به دست ميآيد. ديدگاهشان در قضيه حقوق بشر كه در بعضي از جاها اساساً با ديدگاههاي فقهي اسلام مشكل دارد. برخي از جريانات ميتوانند طعمههاي خوبي براي منافقين باشند، چون به هر حال يارگيري براي آنها هم مهم است. يكي از شروطي كه امريكاييها براي به كارگيري آنها گذاشتهاند اين است كه در گروههاي ديگر داخل شوند. لذا سازمان منافقين از سالها پيش اين تداخل را در دستور كارش قرار داد و حتي پيغام صلحآميزي را هم براي رضا پهلوي و ديگران فرستاد. در سال 88 وقتي از برخي از عناصر فتنه در داخل كشور نام ميبرد، ميخواهد به امريكاييها بگويد با آنها در ارتباط است تا بتواند از كمكهاي امريكا استفاده كند. به هر حال اين جريانات در كنار هم مينشينند و ابايي هم از بيان آن ندارند. خانم فاطمه حقيقتجو در سخنانش سازمان منافقين را با خود و ديگر همفكرانش دريك جبهه تلقي ميكند.
زيرش زد و گفت منظورم سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بوده است...
خيلي هم فرق نميكنند، ولي به هر حال در مورد سلطنتطلبها چه ميگويد؟ ميگويد يكي مجاهد است، يكي سلطنتطلب، يكي چپ و... ولي فعلاً يك دشمن مشترك به اسم جمهوري اسلامي ايران داريم و فعلاً همه داريم يك هدف را دنبال ميكنيم. اين نشان ميدهد همه اينها به همان اصل كثيف «هدف وسيله را توجيه ميكند» ميرسند، البته اين جنبه خوشبينانه قضيه است. اگر نخواهيم چيز ديگري را تصور كنيم و اين نهايت كار است. به نظر من موضوعي كه بايد درباره سازمان منافقين فكر كنيم اين است كه نه پادگان ليبرتي، بلكه شكل نظامي سازمان منافقين اتفاقاً كمخطرترين بخش آن است، چون اين بخش را خيلي خوب ميشود رصد كرد و به جامعه نشان داد. جنايات اينها در زمان صدام يا ترورهايشان كاملاً روشن است و هر كسي اظهار تنفر ميكند، اما اين شيوه جديدشان مخفيتر و مخربتر است. به نظرم از اين موضوع نبايد غافل شد.
با تشكر از شما كه بار ديگر با ما به گفتوگو نشستيد.