قاطعيت در برابر التقاط (1)

پس از سال 1341 توفاني التقاطي در جامعة ايران وزيد. كساني با پوشش اسلام ، همان گرايش هاي مادي و الحادي را رواج مي دادند. همين سازمان مجاهدين كه به منافقين شهرت دارند و با اسلاف خود هم مرام هستند ، در واقع مروج اين انديشه ها بودند

Mesbah 2نغمه نفاق

پس از يك دهه كه امواج الحاد ، مادي گرايي و تبليغات ماركسيستي اندكي فروكش كرد و شهيد مطهري و ديگران توانستند تا حدّي جلوي اين تخريب هاي فكري و فرهنگي را بگيرند ، يك موج جديد پديدار شد. اين جريان خزنده ، موجي مادي گرايانه ، پوشش دار و نفاق آميز بود كه آن را موج التقاط مي گويند. يعني كساني آمدند و ادعا كردند ما هم اسلام را قبول داريم و هم ماركسيست را. نمونه بارز اين افراد ، مجاهدين خلق هستند.

 

آنان مي گفتند ما با اسلام موافق هستيم ؛ يعني نماز مي خواندند و روزه مي گرفتند. در آغاز برخي از سران آنان اهل تجهد و نماز شب ، و گروهي از آنان نيز حافظ نهج البلاغه بودند ، اما اعتقاد داشتند كه گرچه دين ، قرآن و نهج البلاغه خوب ، سودمند و اثر گذارند ، به تنهايي كافي نيستند. يعني دين يك بال است و بال مورد نياز ديگر براي اوج گيري ، پرواز و رونق ماركسيسم است. بايد اين دو را توأمان پذيرفت و ترويج كرد. نتيجه اين تفكر ، شد التقاط كه نمونه بارزش گروه مجاهدين خلق ، گروهك فرقان و برخي گروهك هاي ديگر بودند.

 

اينان عناصري از تفكر ماركسسيم را با مذهب مي آميختند ، يا مباني مذهبي و معارف ديني را آن گونه تعبير و تفسير مي كردند كه با انديشه هاي مادي هماهنگ باشد. ايشان اسلام را نفي نمي كردند ، ولي دياليكتيك ماركس را هم قبول داشتند ؛ يعني به گونه اي مرموز و با جمع نقيضين ، هم مي گفتند ملحدان درست مي گويند و هم ادعا مي كردند اسلام آيين خوبي است و ما هر دو را به طور هماهنگ و هم سو قبول داريم ؛ اين دو ، يكديگر را تكميل مي كنند و ما را براي رسيدن به رشد و پويايي ياري مي دهند !

 

در دوران مبارزات مردم مسلمان عليه رژيم پهلوي ، اين افراد التقاطي براي اينكه بتوانند در جامعه اسلامي نفوذ يابند و اوضاع اجتماعي و سياسي را به دست گرفته ، خودي نشان دهند ، اين حركت منافقانه را تشديد كردند. اين شيوه اي است كه در طول تاريخ ، در همه كشورهاي دنيا به كار گرفته شده است. هرگاه بخواهند در جريان هاي فعال سر زميني نفوذ يابند ، ظاهر و الفاظ را حفظ مي كنند ، ولي محتوايي ديگر به آن مي دهند. در برخي كتاب ها اين جمله معروف به چشم مي خورد :«فرم و شكل را حفظ كنيد ؛ محتوا را تغيير دهيد». در بين نويسندگان معاصر ، از زمان مشروطه به بعد ، نخستين كسي كه بر اين مسئله تأكيد كرد ، فتحعلي آخوند زاده بود. وي از نويسندگان بسيار فعال و از كساني بود كه در ترويج انديشه هاي سكولاريسم و لائيك در ايران بسيار مؤثر بود. او به دوستان خود سفارش مي كرد آشكارا با اسلام و موازين مذهبي مخالفت نكنيد ، زيرا مردم به اين زودي ها از ديانت و اعتقاداتشان دست بر نمي دارند. ظواهر و الفاظ را نگاه د اريد و بكوشيد معنايي ديگر به آنها بدهيد. ايشان براي رسيدن به هدف خود ، در پس واژه ها و مباحثي كه مسلمانان به آنها حساسيت نداشتند ، كارشان را پي مي گرفتند و اين نيرنگي بود كه بسياري از گروه هاي ديگر نيز از آن بهره مي بردند. همچنين ماركسيت هاي دوران نهضت اسلامي مي گفتند ما قرآن و سنت اسلامي را قبول داريم ، اما معنا و تفسير اين اسلام ، غير از تفسير متداول است كه شماري از علما و اهل مذهب مطرح مي كنند ، بلكه بايد يك قرائت ديگر از مفاهيم اسلامي ارائه كرد.

 

بد نيست به منزله يك نكته تاريخي و براي يادآوري و عبرت آموزي جوانان ، به برخي كژانديشي هاي آن دوران اشاره شود. گروهي پيدا شدند كه برخي از آنان درس هاي علوم اسلامي را در حوزه ها خوانده بودند ؛ حتي برخي از ايشان در درس هاي ما هم شركت كرده بودند. اينان در آغاز انسان هايي معتقد ، متدين و خوش فكر بودند ، اما ناگهان دچار انحراف شدند. گاه يك انسان در سلامت كامل به سر مي برد و مشكلي هم ندارد. ناگهان مي بيني رنجور و ضعيف شده ؛ رنگ چهره اش پريده و سر و كارش با پزشك ، دارو و بيمارستان مي افتد. شگفت زده مي شوي كه اي آقا ! شما كه مشکلی نداشتي ؛ بيمار نبودي ؛ چطور شد ؟ پاسخ مي دهد ويروسي به اندام هاي بدنم هجوم آورده و مبتلايم ساخته است. پس از بررسي معلوم مي شود سلول هاي ايمني بدن و عواملي كه بايد وي را در برابر بيماري ها نگاه دارند ، ضعيف بوده است. بنابراين ميكروب ها به خون راه يافته و او را درگير بيماري كرده اند. در مسائل عقيدتي و فكري نيز اين گونه است. آن شاگرد درس خوان ، مؤمن و اهل عبادت گرفتار يك انحراف و التقاط شده است و لذا ناگهان مي آيد و مي گويد ما قرآن را قبول داريم ؛ اسلام را مي پذيريم ؛ ولي معناي آيات قرآن چيزي ديگر است. براي نمونه مي گفتند كلمه «آخرت» ، «يوم آخر» و «قيامت» به معناي روز قيام ، فرمان جنبش و حركت است ، كه البته نبايد اين قيام را آشكار كرد ؛ فعاليت زير زميني است و اگر زمان و چگونگي قيام افشا شود نمي توان به مبارزه ادامه داد. همچنين مي گفتند «جن» يعني مخفيانه عمل كردن ، استراتژيك بودن و رعايت تاكتيك ها. براي «غيب» نيز تفسير هايي انحرافي داشتند. آنان در زمينه تفسير قرآن كتاب ها نوشتند و برخي شخصيت ها همين مطالب را به نام تفسير قرآن درس مي دادند. از جمله آثاري كه با اين روش آفت زده و بيمار به رشته نگارش درآمد ، كتاب توحيد ، از فردي به نام حبيب الله آشوري است. آشوري از مشهد به قم آمده بود و در مدرسه آيت الله بروجردي بحث مي كرد ، و با گيرايي و حرارتي ويژه براي طلبه هاي جوان به سخنراني مي پرداخت. او در كتاب خود نوشته است ما نه با ماترياليسم فلسفي ، كه با ماترياليسم اخلاقي مخالفيم. گروهي ظاهر بين كه فريفته جذابيت هاي ظاهري وي شده بودند ، به تهران مي رفتند و به هر قيمت ، گاه به طور قاچاقي اين كتاب را مي خريدند ، و قربه الي الله در قم پخش مي كردند. از مطالب عجيب اين كتاب ، اين بود : اگر ماترياليسم فلسفي پويا و زايا باشد بد نيست. يعني اگر انسان به خدا اعتقاد نداشته باشد ، اشكال ندارد ؛ آنچه اهميت دارد اين است كه اخلاق مادّي نداشته باشد و ماترياليسم و روح ماده گرايي در رفتار آدمي رسوخ نكند.

 

ايشان خود را بسيار ساده و زاهد مي نماياندند ؛ غذاي ساده مي خوردند و ظاهر سازي هايي عجيب مي كردند ، ولي در باطن رفتارشان گونه اي ديگر بود. آشوري كه با ظاهري مذهبي و كسوتي ديني در قم سخنراني مي كرد ، رفته در شهري – ظاهراً شاهرود – و در بين دوستان خود گفته بود ما به گونه دسته جمعي ازدواج ، و اين سنت را احيا مي كنيم ، زيرا مطابق قرآن است ! حتي طرفدارانش ، دخترها و پسرها همه را جايي گرد آورده بود تا با هم به طور جمعي ازدواج كنند و به اين آيات استناد كرده بود : نساؤكم حرث لكم ؛ اُحِلَّ لَكمْ لَيلَه الصِّيامِ الرَّفَثُ إلَي نِسَآئِكمْ. او گفته بود :«نساء» به «كُم» نسبت داده شده است ، پس مجموعه اي از زنان مي توانند متعلق به مجموعه اي از مردان باشند !

 

اين اعمال را به نام دين انجام مي دادند و چنين كساني ، با اين نگرش هاي التقاطي و باطل مي خواستند سير نهضت اسلامي را منحرف و جامعه اسلامي را به كارهايي بيهوده و نادرست سرگرم كنند. اگر معلوم شود چه كساني حتّي پس از پيروزي انقلاب اسلامي از حبيب الله آشوري حمايت مي كردند ، همگان شگفت زده مي شوند. برخي جوانانِ با استعداد اين گونه مبتلا شدند و به دام تحريف و التقاط افتادند.

 

كسي كه پاي در ميان نهاد و در برابر اينان ايستاد ، شهيد مطهري بود. هيچ كس مانند او توان درك و پيش بيني اين آفت ها و بلاها را نداشت. ديگران به هر دليل اشتباهاتي داشتند و رفتار اين گروهها را توجيه ، بلكه در دوران مبارزه ، از آنان حمايت مي كردند. حبيب الله آشوري خود را با كساني كه مسلمان بودند و مبارزه مي كردند همسو نشان مي داد و آنان نيز در برابر تحريفات وي خاموش بودند ، تنها شهيد مطري بود كه فرياد زد ما بايد خط اسلام ناب ، مسير قرآن و سنت محمدي و راه اهل بيت را از خط كفر و نفاق جدا كنيم. مبارزه ، براي نگهداري اسلام است. نمي توانيم براي اينكه در قلمرو سياسي با آن منافق و ضد ديانت هدفي مشترك داريم ، در عقايد اسلامي ، چشم خود را بر روي جريان التقاطي ببنديم.

 

مطهري نمي پذيرفت كسي دين دار و مسلمان باشد و عقايد منكران خدا را هم بپذيرد. اين روند امروز نيز همچنان ادامه دارد. در آن روزها مي گفتند «قرائت ماركسيستي از اسلام» و امروز از چندين برداشت يا پلوراليسم سخن مي گويند. اينان نه مشركان ، كفار و بي دين ها ، بلكه كساني هستند كه خود را پشتيبان اسلام و نظام اسلامي مي دانند. اين فتنه ها هميشه بوده است و خواهد بود. مسلمانان هستند كه بايد بكوشند دركي درست از جامعه داشته باشند ؛ آفات را بشناسند و وظيفه خود را در اين مواقع تشخيص دهند.

 

جلو گيري از رخنة منافقان

 

آنچه بايد در درجه نخست براي مسلمانان اهميت داشته باشد ، اسلام است. يك انسان مسلمان ، متدين و مسئول در اين باره نگراني و دغدغة جدي دارد كه مبادا اسلام در معرض مخاطرات قرار گيرد. پايداري اسلام نيز در درجة نخست به حقانيت آن است. آنچه بايد در نخستين گام به آن اهميت داد ، پرداختن به مسائلي است كه با اعتقادات و اصول اساسي اسلام در ارتباط است. نبايد اجازه داده شود جاهلان ، مغرضان ، منحرفان و اهل التقاط به دژ استوار ، يورش آورند. بايد جدّي به ميدان آمد و از اينها صيانت كرد ، يخ هاي ترديد دربارة اصل وجود خدا ، وحي ، معرفت پيامبران و عصمت ائمه بايد با آفتاب انديشة مطهري ها ذوب شود و از بين برود. اگر اجازه دهيم هر كسي به اين قلمرو گام نهد و بخواهد به اين سرچشمه هاي اصيل و بنيان هاي مقدس حمله كند ، ديگر چيزي از اسلام ، هويت مذهبي و اصالت ديني باقي نمي ماند.

 

در گام دوم ، بايد موضوعاتي مانند حكومت و اقتصاد اسلامي چنان براي مردم درست ، اصولي و استوار تبيين و تشريح شود كه به جاي رخنة منافقان و منحرفان در بنيان مرصوص مردم نباشد. نفوذ در عقايد ، افكار و باورهاي مردم بسيار خطرناك تر از نفوذ به حدود و ثغور آنان است. البته يك مسئلة ديگر كه بايد در نظر گرفته شود اين است كه ما كجاي زمان ايستاده ايم ؛ با چه افكار وارداتي روبرو هستيم و در ميان چه جمع و نسلي زندگي مي كنيم. آيا در جايي زندگي مي كنيم كه مذهب تشيع را هدف گرفته اند ، يا در دانشكدة علوم اجتماعي و سياسي ، در بين افرادي هستيم كه شماري از برداست هاي ناجور و غير منطقي را مطرح مي كنند و بايد حقيقت را براي آنان باز گوييم.

 

شهيد آيت الله مطهري هم زمان با تفسير قرآن ، صيانت از ديانت و دردشناسي ها از جامعة آن روز با گروهك هايي روبرو شد كه گرايش هاي مادي و برداشت هاي اسلامي را با هم آميخته بودند و از تركيب اين دو ضد ، يك ايدئولوژي باطل و التقاطي تدوين كرده بودند كه گسترش و نشر آن در جامعه ، بسيار آفت زا و خطرناك بود. او هم زمان با تلاش هاي علمي و فرهنگي ديگر ، يك تنه پيش آمد و در برابر اين تفكر منحط التقاطي سخنراني كرد ؛ مقاله ها نوشت ؛ حتي هفته اي دو روز به قم مي آمد و به طلاب درس مي داد ، تا آنان را براي برخورد با اين منحرفان بسيج و مسلح كند و سرانجام جان خود را در همين راه فدا كرد.

 

پس از سال 1341 توفاني التقاطي در جامعة ايران وزيد. كساني با پوشش اسلام ، همان گرايش هاي مادي و الحادي را رواج مي دادند. همين سازمان مجاهدين كه به منافقين شهرت دارند و با اسلاف خود هم مرام هستند ، در واقع مروج اين انديشه ها بودند كه بايد اسلام را با ماركسيسم همراه كرد و امروز آميختن اين دو ، داروي دردهاي اجتماعي و سياسي ماست. آنان در آغاز نوشته هايشان كه به گونة اطلاعيه ، جزوه ، نشريه و كتاب پخش مي شد ، به جاي آنكه بنويسند :«بسم الله الرحمن الرحيم»، مي نوشتند :«به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران!». بوي تعفنِ شرك از نوشته هايشان بر مي خاست. در آن زمان برخي از نيروهاي مذهبي خودي تأثير گذار و مبارز كه شايسته نيست به نامشان اشاره شود ، به اين شيوة تفكر منحط بسيار خوش بين بودند. براي نمونه ، برخي به گونه اي مستقيم مي گفتند : الحمدلله اينان عاقبت به خير شدند. اين بدان سبب بود كه در زمان رژيم شاه ، ساواك برخي از سران مجاهدين را دستگير و اعدام كرد. يك بار نيز شخصي كه اهل علم مي نمود و در حوزة علميه قم ، فقه و اصول خوانده و با حديث ، تفسير و كلام اسلامي آشنا بود ، مي گفت : ما و ماركسيست ها هر كدام نيمي از حقيقت را مي گوييم ؛ آنان عدالت دارند بدون خدا ، و ما خدا داريم بدون عدالت ؛ بايد اين دو را با هم بياميزيم تا مشكل جامعه حل شود. يعني برداشتش اين بود كه در اسلام تنها اعتقاد به خداوند متعال مطرح است ؛ اسلام با آفريدگار جهان هستي سر و كار دارد ؛ نسبت به اجتماع و اصلاح آن برنامه اي ندارد ؛ متوجه آسمان است و نمي تواند عدالت را در جامعه پياده كند. او از مفاهيم قرآني و روايي كه بر اين اصل تأكيد دارد اطلاعات كافي نداشت ؛ عدالتي را كه مدعيان دروغين ماركسيسم مطرح مي كردند نيز به درستي نمي شناخت و ساده انديشانه مي گفت اگر بخواهيم جامعه را به اعتدال در حقوق ، اقتصاد و جايگاه هاي اجتماعي برسانيم ، بايد سراغ مكتب ماركسيسم برويم. وي با اين سخنان ، به گونة ضمني و كنايي مي گفت اسلام يك بُعدي است ، در حالي كه فرهنگ قرآن و عترتْ همه جانبه ، جاويدان و تعميم پذير در هر زمان و مكاني است و اصول بنيان هاي ديني چنان زايي ، پويش و بالندگي دارد كه مي تواند هر گرهي را بگشايد و هر مشكلي را حل كند. البته آن شخص سخنان خود را با جديت مي گفت و حتي براي آميزش اين دو عنصر متضاد كوشش هايي نيز كرد و افرادي را براي اين منظور پرورش داد.

 

باز كسي كه توانست در برابر اين حركت التقاطي بايستد و اين موج خروشان را فرو بنشاند ، متفكر به خون خفته ، شهيد مطهري بود. اگر آن فداكاري ، فرزانگي و فروزندگي مطهري نبود ، بيم آن مي رفت كه عقايد بسياري از كساني كه در آغاز انقلاب در مصدر كارهاي مهم قرار مي گيرند ، التقاطي شود و با اين تصورات باطل به كارهاي نادرست و مخالف ديانت دست بزنند. او افكار و اعتقادات مردم را پالايش ، انديشه ها را غربال و سره را از ناسره جدا كرد و حق را از باطل منفك ساخت. وي به نسل جوان ، دانشگاهيان ، طلاب و ديگر حق جويان و مؤمنان هشدار داد كه مراقب اين التقاط مسموم باشند و در برابر اين ويروس كشنده خود را واكسينه كنند. آن شهيد همواره در پي مصون سازي اسلام ، افشاگري و نقادي بود.

 

تأثيري كه آن علامة متفكر در مبارزه با الحاد ، كژروي ، گمراهي و نفاق داشت ، يك موهبت الاهي بود كه خداوند نصيبش ساخت. او به دست كساني كشته شد كه همين بيماري التقاط را داشتند و مبتلا به كژروي و برداشت باطل از قرآن و حديث بودند. آنان مي گفتند مطهري را به شهادت رسانديم ، زيرا با نظام اسلامي همكاري داشت و نيز به فلان كس نمي گفت «شهيد». مطهري اهميت هدايت را بسيار خوب درك كرد و فساد و عواقب خطرناك باتلاق گمراهي را به خوبي تشخيص داد. او فهميد بهترين خدمت به جامعه اين است كه آن را از اين عذاب ابدي نجات دهد. پس تصميم گرفت و انجام وظيفه كرد. البته اين مسئوليت ، منحصر به فردي ويژه و محدود به زمان خاصي نيست. مقام نبوت و امامت ويژة اشخاصي معين است ، اما پيگيري راه ائمه براي همه ميسر است. ائمة هدي تنها به بيان احكام و معارف الاهي بسنده نمي كردند ، بلكه ضمن احياي فرهنگ قرآن و سنت محمدي ، فرهنگ مردم را اصلاح مي كردند و مراقب بودند اين فرقه هاي منحرف و اين علف هاي هرز جامعه را آلوده نكنند. آنان براي گسترش حقايق اسلامي ، دفاع از حريم دين و جلوگيري از تحريف ،شاگرداني پرورش مي دادند و جبهة حق را ياري مي كردند. همچنين ايشان بر امور و وقايع جامعة اسلامي ، به ويژه آنچه در ميان مدعيان دين و دانش جريان داشت نظارت داشتند و به محض آنكه فردي از خواص يا برجستگان دچار ضعف اراده يا تشخيص مي شد ، يا تقوايش خللي مي يافت و برداشت هايي منحرفانه بيان مي كرد ، او را هشدار داده ، به خود مي آوردند. اگر مواعظ و نصايح امام برايش سودمند نبود ، امام مردم را نسبت به خطا و كژروي وي آگاه مي كرد. امام معيار حق و جدا كنندة نور و تاريكي بود.

 

روزي رسول اكرم (ص) فرمودند : رحِمَ اللهُ خُلفايي ؛ «خداوند جانشينان مرا رحمت كند». اين جمله را سه بار تكرار كردند. اصحاب فهميدند كه حضرت عنايتي ويژه بر اين مطلب دارند. عرض كردند :«يا رسول الله! مگر ما جانشينان شما نيستيم ؟» فرمودند :«نه ، جانشينان من در آخرالزمان مي آيند ؛ علوم و معارفي كه از ما مانده ياد مي گيرند و به ديگران مي آموزند». اگر امروز دانشجويان مسلمان همت كنند و بكوشند معارف اسلامي

را درست بياموزند ، مي توانند اين نقش را بر عهده گيرند ؛ در هر رشته اي كه تحصيل كنند ، مي توانند بخشي از وقت خود مانند زمان هاي تعطيل و فراغت را صرف آموختن معارف دين نموده ، با پيگيري جدي و رفتن به كلاس ، به اين هدف دست يابند. افراد بسياري هستند كه با گذاراندن يك دوره آموزش چهل و پنج روزه توانسته اند چندين نفر را هدايت كنند. كساني كه در طرح ولايت شركت كرده بودند ، توانستند شماري از دوستان خود را از گمراهي برهانند. اين كار شدني است. بكوشيم با شبهاتي كه دربارة عقايد ديني ، نظام اسلامي ، ولايت فقيه و ديگر چيزهايي كه امروز ستون فقرات نظام اسلامي را تشكيل مي دهد و به دست دشمنان اسلام و عوامل فريب خورده يا خود فروختة آنان ، به ويژه در اين چند سال اخير در كشور رواج يافته است ، مبارزه كنيم. بايد به اين تشكيكات پاسخ دهيم و بي اعتنا از كنارشان نگذريم.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31