فرمانده محافظی که خار چشم منافقین کوردل بود(قسمت اول)

Mostaf Manianسردار شهید مصطفی مانیان، فرمانده یگان محافظت از شخصیت‌ها، از دلاوران بی‌ادعا و کمتر مطرح‌شده‌ای است که اسوه آموزش نظامی و عقیدتی و خار چشم منافقان کوردل بود.

چه بسیارند نام‌آوران گمنامی که در فصل حماسه و عاشقی از خود حدیث معرفت و رشادت بر جای گذاشتند و در موسم فروتنی ستاره‌ها در گیرودار جدال با شب‌پرستان جذبه نور آسمانی خود را فدای اعتلای نام بلند ایران کردند.

دیروز سرداران آب و آینه در جذبه خورشید لایزال رحمانی وجود خود را در وارستگی حضور ذوب کردند و امروز ما وارثان ناخلف در نام و نان و آوازه و شهرت گرفتار وسوسه‌های زمینی شدیم، شما ره پویان حریم آسمان‌ها کجا و ما دلدادگان هوا و هوس کجا؟ چه دوریم از زمزمه وصالی که برایش شب‌ها تا صبح بر گستره سجاده یا رب یا رب کردید و حالا ما دل به رنگ و لعاب سجاده‌ها و جنس تسبیحمان بستیم.

ای‌کاش در صحرای محشر نیم‌نگاهی از شما ره‌یافتگان، شفیع دربه‌دری‌ها و شرمساری‌هایمان شود که انگار جنس روح و جسم شما با ما خاکیان بیگانه با افلاک، حکایت فاصله زمین تا آسمان است.

یادش به خیر پیر جماران که در این سرداران افلاکی دفاع مقدس فرمود: «شهدا آیه‌های ناب حقیقت‌اند که بندبند وجودشان سرشار از عشق وصال حق‌تعالی است و بی وصال حق آرام و قرار ندارند»

یادی از نام‌آوران گمنام سپاه سپاهان

اصفهان؛ شهر شهیدان را با سرداران نام‌آور و 24 هزار شهیدش می‌شناسند و عمق ایثار و رشادتی که در اعماق تاریخ شجاعت و حماسه‌های ماندگار تاریخ ریشه دوانده است و چه سخت است بیان رشادت‌ها و بزرگی‌های تک‌تک این شهیدان دلاور که هر یک داستان فداکاری و وارستگی‌شان خود طومار بلندی از احساس و دلدادگی را می‌طلبد و در این کوران سال‌های پس از دفاع مقدس چه سطرها که از این کتاب حماسه باقی‌مانده و چه رشادت‌ها که هرگز به بیان و زیور قلم آراسته نشده است.

در این میان شاید کم نیستند سرداران بلندمرتبه و شهدای بزرگی که نه به خاطر کم‌توجه‌ی، بلکه به سبب فروتنی و خضوع رحمانی خودشان کمتر در کتاب‌ها و یادواره‌ها و بزرگداشت‌ها مطرح شدند و شاید خواسته قلبی این عزیزان هم همین بوده است و هم کثرت این حماسه‌سازان و شاید بضاعت اندک متولیان موظف یا کمبود اطلاعات و خاطرات سبب شده که این دلاوران گمنام مانده و کمتر نامشان بر سر زبان‌ها باشد، اگرچه در قدر و مرتبه و درجه ایثار در ردیف سرداران بزرگ اصفهان و دفاع مقدس هستند و نقش محوری در پیروزی‌های لشگریان خط‌شکن دیار سپاهان در سال‌های خوف و خطر داشتند.

ازاین‌رو بر آن شدیم تا در سلسله گزارش‌هایی ابعاد مغفول مانده و ناگفته‌هایی از دلاوری‌های رزمندگان و سرداران کمتر مطرح‌شده اصفهان را به رشته تحریر درآوریم که در قدم اول به بزرگ سردار حماسه سازی می‌پردازیم که فروتنانه و بی‌ریا آرزو داشت اعمالش تنها برای رضای خدا باشد و در رفتارش نشانی از نام و نشان زمینی نباشد.

سردار شهید مصطفی مانیان را اگرچه طعم حماسه چشیدگان و یاوران خوف و خطر می‌شناسند ولی شاید کمتر در جریان چهره‌های شاخص دفاع مقدس نامی از ایشان دیده باشیم که این سببش همان نیت قلبی این شهید والامقام بوده تا در اوج نام‌آوری و لیاقت، شان آسمانی‌اش از چشم زمینی ما دور بماند ولی رزمندگان دلاوری‌های این سردار جان‌برکف در محافظت از شخصیت‌ها و آموزش نظامی و عقیدتی و رزم مردانه در جبهه‌های غرب و جنوب را از یاد نخواهند برد.

سربازی که اعلامیه پخش می‌کرد و مجسمه پایین می‌کشید!

در یکی از روزهای سرد اسفندماه سال 1335 در خانواده‌ای اصیل و مذهبی در محله مستضعف نشین «سودان ماربین» در خیابان شهید اشرفی اصفهانی فعلی (کهن دژ) شیر پسری به دنیا آمد که چند سال بعد، شجاعتش خواب از چشمان کومله و دموکرات در کردستان ربود و ذکر نامش قوت قلب بسیجیان شب شکن جبهه‌های جنوب شد.

پدر و مادرش به خاطر عشق به ساحت پیغمبر اسلام (ص) نام او را مصطفی گذاشتند و اذان و اقامه‌ای که در گوش مصطفی خوانده شد، روایت شور و جهاد و رشادت را در وجودش جاودان کرد، پدرش کارگری ساده و زحمت‌کش در یکی از کارخانه‌های اصفهان بود و علاوه بر آن به کشاورزی و دامداری هم برای تأمین مخارج خانواده می‌پرداخت و زمانی هم که مصطفی به نوجوانی رسید همپای پدر در اوقات فراغت از مدرسه کار می‌کرد تا باری از دوش پدر بردارد.

در آن سال‌ها شاید کمتر ادامه تحصیل رایج بود ولی مصطفی که باهوش و باذکاوت بود در سال 49 مدرک ششم ابتدایی گرفت و به همراه 3 تن از دوستان برای ادامه تحصیل به دبیرستان رهنان رفت که تا محله‌شان هم فاصله داشت.

سال 52 دیپلم گرفت، نه دیپلمی که این روزها می‌گیرند، مدرکی با درس خواندن در نور چراغ گردسوز یا استفاده از نور تیر برق کوچه و پس‌ از آن راهی خدمت سربازی شد، اگرچه بسیاری از رفتار ارتش آن دوران برای قابل‌تحمل نبود و مصطفی هر بار به رفتار غیرمذهبی برخی ارتشیان آن دوران اعتراض می‌کرد، در سال 54 در پاسگاه جلال‌آباد در شمال جهرم خدمت سربازی را می‌گذراند و هم خدمتی‌های مصطفی از کمک‌های او به مردم محروم آن منطقه روایت می‌کنند که حتی جیره غذایی و لباس و جوراب خود را به فقرا می‌داد.

او که از چند سال قبل به نهضت مبارزه امام خمینی علیه طاغوت پیوسته بود، در دوران خدمت هم به کمک مبارزان در پخش اعلامیه‌های امام پرداخت و در زمان مرخصی از اصفهان کتاب‌های سیاسی و اعلامیه و نوارهایی تهیه‌کرده و برای پخش و روشنگری به استان فارس می‌برد و اواخر خدمت در سال 56 به‌فرمان امام خمینی لبیک گفت و خدمت سربازی را ترک کرد.

در سال 56 و 57، شهید مانیان به تدارک راهپیمایی‌ها و محافظت از سخنرانی علما می‌پرداخت و شب‌ها تا صبح به تکثیر اعلامیه و نوار کاست اقدام می‌کرد و برای اولین بار در مسجد محله تصویر امام (ره) را دور از دسترس نصب کرد و با کلیشه‌ای که با عکس رادیولوژی تهیه‌کرده بود، تصاویر امام و جملات ایشان را با رنگ بر دیوارها حک می‌کرد، او یک گروه از جوانان تشکیل داده بود که از سخنرانی‌ها حفاظت می‌کردند و در زمان حمله مأموران شاه مقابل آن‌ها را سد می‌کردند تا مردم فرار کنند و آسیب نبینند.

داغ فتح ایران را بر دل صدام یزید می‌گذاریم

در جریان پیروزی انقلاب در اصفهان و پایین کشیدن مجسمه شاه در میدان انقلاب فعلی هم مصطفی پیشگام بود و حتی در تظاهرات تهران هم شرکت می‌کرد و از قم جدیدترین اعلامیه‌ها و پیام‌ها را به اصفهان می‌رساند، تمام درآمد او در این سال‌ها وقف مسائل انقلابی بود.

سرانجام پس از پیروزی انقلاب، مانیان در سال 58 معلمی پیشه کرد و در یکی از دبستان‌های محلات محروم اصفهان به سوادآموزی می‌پرداخت و معتقد بود؛ اگر مسائل فرهنگی و سواد مردم ترقی کند، انقلاب توسعه‌یافته و روزبه‌روز پیشرفت می‌کند.

اما عشق به جانبازی در راه وطن او را آرام نگذاشت و سال 59 همزمان با روزهای آغازین تهاجم بعثی‌ها به خیل پاسداران سپاه اسلام پیوست و سبزپوشی زیر نهال نورسته انقلاب را پیشه کرد و تعلقات مادی و دنیوی را رها کرد.

یکی از بچه‌های محله می‌گوید، زمانی که صدام گفته بود 3 روزه تهران را می‌گیرد، مصطفی می‌گفت: «اگر از روی نعش ما رد شود و داغ این خواب‌سنگین را بر دل‌کور صدام یزید می‌گذاریم» و همان زمان به جبهه‌های جنوب شتافت و از اولین نیروهای خودجوش پاسداری بود که به خط اول دفاعی جبهه جنوب رسید.

از مربیگری عقیدتی تا فرماندهی یگان حفاظت از شخصیت‌ها

سردار مانیان باذکاوتی که داشت متوجه ضعف آموزش نیروها شد و سریعاً برای مربی‌گری و آموزش نیروها برنامه‌ریزی کرد و علاوه بر کسب تجربه‌های نظامی و عزیمت به خط مقدم در گروه‌های تحقیقاتی و اطلاعات و عملیات هم شرکت داشت و جزوه‌های دقیق و برنامه‌های منظمی برای آموزش اصولی‌تر نیروها تدارک می‌دید.

وی از اولین مربیان عقیدتی سیاسی در سپاه بود و درس‌های روشنگرانه او زمزمه وارستگی شب‌های سنگر و مناجات رزمندگان بود، ایمان والای این شهید همیشه قوت قلب رزمندگان و باعث انرژی معنوی در دل‌های مجاهدان می‌شد.

در همین ایام دوست و یار دیرینه‌اش، شهید «علی‌اصغر سرخوش» که مسئول آموزش یگان حفاظت از شخصیت‌ها بود به لقاءالله پیوست و در پی این واقعه، وظیفه خطیر آموزش نیروهای یگان حفاظت منطقه 2 کشور به وی سپرده شد.

او با برنامه‌های دقیقی که برای حفاظت از شخصیت‌ها داشت همواره خار چشم منافقین و گروه‌های ضدانقلاب بود.

وی همچنین محافظت از بزرگ‌ترین شخصیت‌های انقلابی کشور را در مأموریت‌های مختلف بر عهده گرفت و خدمات زیادی برای بین رفتن ضعف محافظت از شخصیت‌ها در برابر منافقین کوردل داخلی از خود نشان داد.

او نه‌تنها یک مجاهد بلکه معلمی وارسته و یک استاد اخلاق عارف بود که همیشه تهذیب و عبودیت را در کنار جهاد برای شاگردان و رزمندگان هم‌سنگر خود درس می‌داد و تشخیص اینکه او یک مربی نظامی و یک محافظ مهم است بسیار مشکل بود، چون او فکر و ذکرش همیشه احادیث معصومین و روایات و آیات قرآن بود.

سرداری که از مرخصی با یک گردان نیرو به جبهه برمی‌گشت

مصطفی درگیرودار دفاع مقدس با این‌ همه خدمات مختلف از مسئولیت‌های اجتماعی هم غافل نبود و دست به ایجاد صندوق همیاری و تشکیل شورای همیاری در سپاه زد و توسط این شورا، اقدام به عملیات عمرانی مختلف و جاده‌سازی و راه‌سازی می‌کرد.

تأسیس یک صندوق قرض‌الحسنه هم از باقیات‌الصالحات این سردار بزرگ است که در سال‌های اول جنگ بانام امام حسین (ع) در محل زندگی ایجاد کرد و نیز تشکیل پایگاه بسیج محله، شرکت تعاونی و کلاس‌های نهضت سوادآموزی نیز بخشی از خدمات این عزیز در محله سودان اصفهان است.

زمانی که در اصفهان بود با یک گردان نیروی تازه‌نفس که جذب کرده بود، به جبهه برمی‌گشت، مصطفی جاذبه‌ای فراوان در جذب نیرو برای جبهه داشت و در کتابخانه مسجد محل در زمان مرخصی به روشنگری جوانان می‌پرداخت و مراسم دعا و مناجات تشکیل می‌داد به‌طوری‌که نوجوانان و جوانان اصفهانی دلداده مرام و اخلاق و دین‌داری او شده بودند.

مصطفی مانیان به روایت بسیاری از سرداران و رزمندگان عارفی دل‌سوخته و پاسداری ولایت مدار و غرق در تهذیب و فروتنی بود که در نظرش فقط رضای خدا جلوه می‌کرد و در هر کاری منیت مطرح می‌شد، شرکت نمی‌کرد.

کارت عروسی مزین به‌ عکس امام و آیات قرآن

او بالاخره براثر اصرار زیاد خانواده در سال 61 تن به ازدواج داد با یک همسر انقلابی با خانواده‌ای دین‌دار و معتقد و در همان اول به همسرش گفته بود که راه من تنها شهادت است و غیر از این چیزی مرا شاد نمی‌کند و تا آخرین قطره خون در جبهه دست از جهاد نمی‌کشم، کارت عروسی ساده‌اش مزین به‌عکس امام و آیات قرآن بود که برای مراسمی ساده ولی آبرومند تدارک دیده‌شده بود.

او پس از ازدواج تنها 15 روز در کنار همسر تاب آورد و عشق به جبهه و فراق همسنگران رهایش نمی‌کرد تا دوباره به جبهه برگشت.

او مردی از تبار عشق و فضیلت بود که جسمش در زمین و روحش در آسمان سیر می‌کرد، او تاب در زمین ماندن نداشت...

ادامه دارد...


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29