الف) وضع داخلی دفتر بنی صدر :
پس از تشکیل کادر دفتری اولین اختلاف بر سر تقسیم اتومبیل و کاخ ها و مستخدم و پاداش در گرفت . همه اتومبیل بنز مدل بالا و ضد گلوله خواستار بودند و این دیوار تا ثریا کج رفت . دفتر بنی صدر در اوج اقتدار و تحرک خود مرکز فساد ، کار چاق کنی ، اخاذی و بند و بست بود که نمونه ای از آن در اینجا به نقل از یکی از شهود عینی درج می گردد :
" در تاریخ فوق اینجانب (م) به اتفاق خانمی در رابطه با آزاد کردن " ع.ا.ت.ج " در ساعت 10:30 به منزل مهندس " ث " رفتیم و آقای گودرزی و چند تن دیگر حضور داشتند و بعد در ساعت 11 آقای " الف " وارد منزل شدند ، البته آقای " الف " اول صبح آنجا بوده و برای انجام کاری بیرون رفته بود .
در هر صورت بین من و آن خانم و گودرزی و الف صحبت شروع شد و آقای گودرزی سؤالات دیگری از وضع زندانی از خانم نمود و در حالی که جمهوری اسلامی و امام خمینی و روحانیت را به استهزاء گرفته بود به خانم اطمینان می داد که من کار شما را درست می کنم و بالاخره تمام این مشکلات بر مبنای رابطه درست می شود و من با همه افرادی که اکنون در رأس کارها قرار دارند آشنایی دارم . مثلاً آقای لاجوردی الفبای سیاست را در زندان از من آموخته و من زیر بار نمی روم که برای انجام اینگونه کارها به او مراجعه کنم ، و الا به محض این که من به او بگویم قبول می کند و اگر می خواهی کارتی برای تو صادر کنم که مستقیماً نزد آقای لاجوردی بروی .
و بعد گودرزی گفت که باید هم اکنون با " م.م " در مجلس تماس بگیریم و بعد هم تماس گرفت ، لکن وصل نکردند و آقای گودرزی این بار خیلی بیشتر از دفعات پیش چاخان می کرد و می گفت اگر الان تلفن لاجوردی را داشتم با او تماس می گرفتم و آن کار را درست می کردم .
در هر صورت قرار شد آقای گودرزی ما را به دفتر ریاست جمهوری ببرد و در آنجا با تماسی که می گرفت کار ما را فیصله داده و متهم ما را آزاد نماید . من هم کیف حاوی 30 هزار تومان را نزد " الف " گذاشتم و بعد من و خانم و آقای گودرزی به طرف دفتر ریاست جمهوری رفتیم .
هر سه نفر وارد دفتر ریاست جمهوری واقع در نخست وزیری شدیم و آقای گودرزی وارد اطلاعات شد و با آقای " ص " که مسئول اطلاعات می باشد خیلی صمیمانه و گرم بودند و به همین خاطر برگه ورودی برای ما صادر نکردند و از ما تفتیش بدنی به عمل نیامد و بعد رفتیم داخل اتاق آقای منوچهر مسعودی مشاور حقوقی آقای رئیس جمهور شدیم و حدود ساعت یک بعدازظهر آقای مسعودی وارد اتاق شدند و در عین این که معلوم بود رابطه نزدیکی مسعودی با گودرزی دارد ، لکن چندان وقعی به کارهای گودرزی نمی گذاشت .
مسعودی آنچنان سرگیجه داشت و از بیخ دماغ صحبت می کرد مثل این که همان وقت چندین بسته تریاک زده و شرابی هم نوش نموده بود و بعد مسعودی از گودرزی پرسید آقایان چکار دارند و بعد گودرزی به اتفاق مسعودی به داخل اتاق دیگری رفتند و خصوصی صحبت کردند و بعد گودرزی و مسعودی بیرون آمدند و گودرزی گفت نامه ای بنویسید و بعد مطالبی گفت و ما نوشتیم و خانم امضا کرده و بعد نامه را دادم به آقای مسعودی و بعد مسعودی گفت بسیار خوب من می روم به دنبالش تا ببینم چه می شود و بعداً خبر می دهم و بعد از دفتر خارج شدیم .
در راه بازگشت گودرزی در حالی که بیش از حد از مسعودی تعریف می کرد و از قدرت او سخن می گفت اظهار می داشت که اکنون کشور به دست بنی صدر و مسعودی می باشد و گفت تا آخر این هفته مسعودی یا پرونده را به اینجا می آورد و یا این که خبر دقیق از وضع پرونده می دهد و فشار می آورد که به زودی آزاد شود و بعد آقای گودرزی گفت من و فتح الله بنی صدر خیلی صمیمی هستیم و ایشان فعلاً فرانسه رفته و اگر او اینجا بود کارها را فوراً درست می کرد و چندی پیش کس دیگری را نزد او آوردم و به او گفتم که وجه رسیده و او بلافاصله کار را درست کرد .
و همچنین گودرزی گفت من پیشنهاد سمت استانداری زنجان را دارم و بعد گودرزی اظهار داشت اتاق مسعودی مربوط به هیئت دولت می باشد و در همین جا است که همه تصمیم ها گرفته می شود و اگر جنگ نبود مگر ما اجازه می دادیم که این طوری اینها حکومت کنند و هر کاری که دلشان می خواهد بکنند و ما جبهه ملی یک خط مشی مشخص داریم که جنگ تمام بشود ، بلافاصله حکومت را تغییر می دهیم و ما اجازه نمی دهیم که فردی از ما داخل این کابینه رجایی بشود و تا سه روز دیگر می خواهیم یک مانوری بدهیم و توسط دانشجویان و دانش آموزان یک تحولی به وجود بیاوریم . (بازگشایی دانشگاه)
و بعد گودرزی گفت تنها کسی که می تواند این کشو ررا نجات دهد شخص بنی صدر است به این شرط که امام را کنار بگذارد و این آخوندها بروند... و بعد گودرزی گفت شخصی هست به نام علی خلیلیان که نماینده بنی صدر در کمیته هاست و تمام کارهایی که مربوط به کمیته ها می شود ایشان انجام می دهد و او در اوین هم رفت و آمد دارد و غلط می کند کسی حرف او را نخواند .
و بعد گودرزی گفت قرار است بنی صدر یک صندوق تعاون برای کارمندان و افراد بی بضاعت باز کند و مسعودی می خواهد این کار را به عهده من بگذارد که من قبول نمی کنم ، مقدرای از این بودجه را بنی صدر می دهد و مقداری را هم من از بازار تهیه می کنم .
و بعد گودرزی گفت این قاسم لباسچی پدر سوخته در رابطه با اطلاعیه بر علیه حکومت مصاحبه ای کرده و اسم من را هم در آنجا ذکر کرده و این چند روزه به من فشار آورده اند و من گفتم که من قبلاً عضو شورای بازرگانان بوده ام و حالا نیستم .
توضیح : فراموش کردم بگویم آقای مسعودی ذره ای نسبت به این انقلاب و خط امام ایمان ندارد و حتی علناً به طور آشکار هم از هیچگونه کار شکنی و شایعه پراکنی و بدبین نمودن از باب رجوع به دولت خودداری نمی کند و در حضور ما در جواب ارباب رجوعی می گفت تو هم زور بگو ، تو هم بزن ، مسئله قانونی کجاست . "
این جریان را آقای " ع.ق " به گونه ای دیگر تشریح نموده است : او مدعی است آقای مسعودی در ازای آزای " ت.ج " و خانم " ب. ق " جهت اولی دو تا سه میلیون تومان و برای دومی پانصد هزار تومان به وسیله آقای مهندس " ث " مطالبه می کند .
قای مهندس " ث " مبالغی در حدود پانصد هزار توان برای " ت.ج " و دویست و پنجاه هزار تومان برای " ب.ق " دریافت و تسلیم آقای مسعودی می نمایند . مخبر مدعی است از بقیه جریانات اطلاعی ندارد . آقای " ث " متهم به قاچاق ارز و خانم بتول یا گیتی " ق " همسر " م.ب " برای آزادی اموالش تلاش می کرد .
و باز گزارشی دیگر از دفتر بنی صدر :
عباس سیفی عضو روابط عمومی دفتر ریاست جمهوری :
هویت دقیق وی : عباس سیفی نیکچه ، فرزند یونس ، متولد 1339
خلاصه پرونده مربوط به او چنین است :
" محمد حسین سیف الله زاده شغل مسافرخانه دار شخصی است که مدتی مقیم آلمان بوده و در آنجا با زنی یونانی که کارمند رستوران بوده آشنا می شود به نام گرامینا م.تالر ، این زن پس از قبول اسلام با آقای محمد حسین سیف الله زاده رسماً ازدواج می نماید .
در اواسط سال 59 آقای سیف به اتهام داشتن چند گرم هروئین زندانی می گردد ، خانم ایشان یعنی گرامینا با نامه ای برای خلاصی شوهرش به دفتر ریاست جمهوری مراجعه می کند . در این رفت و آمدها با آقای عباس سیفی آشنا می شود و همره ایشان نزد آقای موسوی تبریزی ، سپس شهید بهشتی می روند .
به خاطر این که مرحوم شهید بهشتی مدتی در آلمان بوده است و آلمانی هم می دانسته ، به هر طریق آقای سیف الله زاده از زندان آزاد می گردد ، ولی عباس سیفی این آشنایی را با خانم آلمانی ادامه می دهد و این آشنایی باعث ناسازگاری گرامینا با شوهرش می گردد و مسئله طلاق در دادگاه مطرح می شود .
سیفی و خواهرش برای زن یونانی در هتل پارک اتاقی می گیرند تا و قبل از بازگشت به کشورش در آن سکونت کند . یک شب ساعت 5/1 بعد از نیمه شب مأمورین کمیته و مسئولین هتل خانم تالر را در آن مکان می یابند و در آن تاریخ هنوز گرامینا قانوناً زن مشروع محمد حسین سیف الله زاده محسوب می شود . پرونده با کمک دوستان آقای مسعودی به سازش و صلح خاتمه می پذیرد . "
پس از این دو گزارش بد نیست اظهارات یکی از نزدیکان آقای بنی صدر را بشنویم . مشارالیه رابط بنی صدر با کمیته ها بوده است :
" من در حدود شش ماه قبل با نظر آقای ربانی شیرازی به دفتر ریاست جمهوری رفتم و با آقای منوچهر مسعودی شروع به همکاری نمودم ... در آن روز ما دولت و کابینه نداشتیم ، لذا مردم برای شکایات از عملکرد ادارات و نهادهای انقلابی به دفتر ریاست جمهوری مراجعه می نمودند . من به کرات می دیدم این آقایان امثال مسعودی و تقوی بدون اطلاع از صحت ادعای مراجعین شروع می کردند ناسزا گفتن به سپاه و دادستانی و غیره و به مراجعین می گفتند مگر ندیدی رئیس جمهور چه گفت ، باید استقامت کنید .
آقای مسعودی یک روز در حضور چند نفر گفت باید پاسدار کشی راه بیفتد ، مثلاً صبح بلند می شوی اعلام کنند فلان کمیته ای را گرفته و کشتند و بردند تا کار درست شود .
منوچهر مسعودی در جلسه روز یکشنبه در جواب سؤال دکتر جمشیدی در مورد سرهنگ صیاد شیرازی گفته است : مخالفین بنی صدر قصد بزرگ کردن صیاد شیرازی را دارند ، در صورتی که زیر آب بابا زده شده . ما گفتیم : چطور ؟ گفت : چون ارتش یک سازماندهی دارد که همه فدایی بنی صدر هستند .
منوچهر مسعودی عضو جبهه ملی است که هیچگونه اعتقاد اسلامی ندارد . البته او عضو جبهه ملی در حزب ملت ایران بود که مدت چند ماه است از حزب هم کنار کشیده و خط مشخصی ندارد . چون با همه گروه های ضد جمهوری همکاری دارد ، از منافقین حمایت می کند ، با جبهه ملی ، حزب رنجبران ، گروه ایران امروز ، فدائی خلق و جاما همکاری دارد به دلیل این که مکرر دیده ام اشخاص مختلف نشریات این گروه ها را که غالباً غیر قانونی منتشر می شود برای دفتر می آورند و او با آنها با خوشرویی ملاقات می کند .
با علی اصغر حاج سید جوادی ، دکتر مبشری ، دکتر مقصودی ، دکتر تابنده ، دکتر احمدی ، روابط زیادی دارد . با احمد خلیل الله مقدم عضو حزب ایران روابط نزدیک دارد ، با سعید سنجابی ، سلامتیان ، کشاورز صدر ، غضنفرپور ، مؤمنی ، مهندس پسندیده و با نمایندگان احزاب شاه حسینی ، نایب حسینی ، رادنیا ، شانه چی ، معتمدی ، دکتر جمشیدی ، ورشوکار ، بابایی ، طائف ، مهندس نیکو افشار ، شمس آل احمد قبل از 14 اسفند جلسات مکرر داشتند .
مسعودی محرم و نامحرم سرش نمی شود ، با زنان دست می دهد ، مشروب می خورد ، چشمان هیزی دارد ، یک روز می خواست حکمی برای من بنویسد که من رابط دادستانی با دفتر باشم ، نوشت : طبق موازین . گفتم : بنویس شرعی ، یک فحش آب دار داد . گفتم : بنویس اسلامی . فحش دیگر داد و سپس نوشت : قانونی !
از پول حرام خوردن باکی ندارد ، نیکبخت مسئول نظارت بر آرد تهران پیش چشم خودم 25 هزار تومان آورد به مسعودی داد . حاجی عباس می گفت هر روز یک عدد کیسه آرد سهمیه مسعودی است . باز یک روز یک نفر بیست هزار تومان برای مسعودی آورد ، گفت ده هزار تومان آقای خانلری داده است و ده هزار تومان هم کس دیگری ، داد به قاضی او هم به مسعودی داد .
اما آقای تقوی ، او و مسعودی سر و ته یک کرباس بودند ، در کلیه سوء استفاده های دفتر و آقای مسعودی شریک و سهیم بود . از صفات عالیه این آقا همین بس که در زمان شاه سابق از نزدیکان ساواک و جزء مشاورین طراز اول آقای خلعتبری وزیر امور خارجه بود ."