زندگینامه
در سال 1344 در خانواده ای مستضعف و متدین در یکی از محلات جنوب شهر تهران چشم به جهان گشود. طعم فقر را از همان کودکی چشید و شوق فراگیری مسائل مذهبی نیز از طفولیت با وی عجین بود و همراه با پدر به جلسات سخنرانی و وعظ می رفت. در هشت سالگی پدرش را از دست داد و با درد یتیمی نیز آشنا شد. پس از پدر سرپرستی اش را مادر زحمتکشش به عهده گرفت و در دامان پاک او بزرگ شد. محمد در تمام طول دوران دبستان مانند کودکان هم تراز خود تابستان ها کار می کرد و از این راه به خانواده اش یاری می رساند. او با علاقه ای که نسبت به اسلام، در ذاتش نهفته بود به فراگیری قرآن رو آورد و در انجمن اسلامی وابسته به مسجد جوزستان نیاوران شاگردی مشتاق بود. او پس از پایان تحصیلات ابتدایی به دبیرستان راه یافت و در کنار تحصیل هیچگاه رسالت اسلامی خویش را نیز فراموش نکرد.
شکوفایی انقلاب اسلامی شاهد فعالیت ها و مبارزات گسترده او بود. وی در روزهای قیام و شهادت با شرکت در راهپیمایی ها، ایجاد سنگر و رساندن دارو و یخ به بیمارستان ها حضوری فعال داشت و چند بار نیز مورد ضرب و شتم مزدوران گارد شاهنشاهی قرار گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرمان رهبرش مبنی بر ایجاد ارتش بیست میلیونی در بسیج مستعضعفین ثبت نام نمود و در حین تحصیل شب ها را به پاسداری و حراست از اسلام و دستاوردهای انقلاب در همکاری با کمیته انقلاب اسلامی می گذارند. زندگی اش را وقف آرمان های مقدسش کرده بود و در پناه همین ایمان راسخ توانسته بود صراط مستقیم را تشخیص و با قدم هایی استوار در آن گام نهد.
شهادتنامه
در 17 شهریور 1360 محمد یوسفی در حالی که در کنار دیگر همرزمش (علی اکبر رمضانی آشتیانی) در مقابل درب کمیته منطقه 4 به پاسداری مشغول بود، هدف رگبار گلوله های منافقین تروریست قرار گرفت و با قلبی مالامال از عشق به الله به دیدار معشوقش شتافت.
در گزارش پزشکی قانونی در مورد علت شهادت وی آمده است:
« پسري است در حدود هفده ساله، آثار خفگی و خفه کردگی و مسمومیت ندارد و به علت اصابت گلوله به سر و خونریزی مغزی در گذشته است.»
شهید یوسفی در کنار برادر همرزمش شهید علی اکبر رمضانی به خاک افتاد و در عنفوان جوانی به ملکوت اعلی پیوست و پیکر پاک او در میان اندوه امت سوگوار در کنار سایر شهدا به خاک سپرده شد.
مزار شهید: بهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 95، شماره 32