خواب برادر شهید
قبل از اعزام به او گفتم: «دوست دارم با هم پابوس امامرضا(ع) برویم؛ ولی نپذیرفت و گفت: «انشاءالله بعداً!»
رفت و به شهادت رسید.
چند ماه پس از شهادتش به خوابم آمد. به من توصیه کرد که به زیارت امامرضا(ع) بروم و ادامه داد:
«اینجا مو را از ماست بیرون میکشند، پس دین و ایمان خود را بهخاطر دنیا خراب نکن! اگر مال از دست برود جبران شدنی است؛ اما کوتاهی در دین و وظایف، در اینجا جبران نخواهد شد.
برادرم حواست را جمع کن و دو چیز را هرگز فراموش نکن؛ اول خدا و دیگری مرگ. تا وقتی به این دو اصل توجه داشته باشی، غافل نخواهی ماند.»
به نقل از برادر شهید هاشم ایازی
تقدیر شهادت
در آخرین مرخصیاش با من ازدواج کرد و مراسم عقد و عروسی را همزمان برگزار کردیم. پانزده روز از زندگی مشترکمان گذشته بود که محمد گفت: «میخواهم به جبهه بروم و این بار دیگر بر نمیگردم. خواب دیدم که به شهادت میرسم. خواب دیدم که به اتفاق 30 نفر دیگر شهید شدهام و تشییع جنازه خودم را دیدم.» من اصرار بر این داشتم که غیبت کند و نرود؛ اما از آنجایی که عاشق شهادت بود به من گفت: «این تقدیر من است. اگر من را در شیشه هم جای دهی، شهید میشوم. پس بگذار بروم.»
به نقل از همسر شهید محمد رکنی
دلواپسیهای همسر شهید
یک شب که خانه مادرشوهرم بودیم، خواب دیدم عباس در سجده، تیری به پشتش خورد. یکدفعه از خواب پریدم. صدای اذان میآمد. دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. زدم زیر گریه. آنقدر گریه کردم که مادرشوهرم از خواب بیدار شد. ماجرا را برایش تعریف کردم، گفت: «دختر خواب زن چپ است. آنقدر که فکر و خیال میکنی، اینطور خواب میبینی.» به حرفش اعتماد کردم و به اتاقی که عباس در کنار بچهها خوابیده بود، رفتم. وقتی دیدم همه کنار هم خوابند در دل گفتم خوشبهحال بچهها! چه پدر مهربانی دارند.
خودم را درگیر کارهای روزمره کردم. عباس که از خواب بیدار شد، فقط گفتم خواب دیدم؛ اما برایش تعریف نکردم چون مادرم گفته بود خواب بد را تعریف نکنم. زمانی که میخواست برود و مشغول بررسی وسایلش بود، دلشوره عجیبی گرفتم. زمان رفتنش پرسیدم: «برای ناهار چی بپزم؟» گفت: «دستپخت شما عالی است. هر چیزی بپزی میخورم.» به در خانه که رسید دوباره برگشت. این کارش بیشتر نگرانم کرد.
عباس رفت و دیگر برنگشت. خوابم تعبیر شد و او به شهادت رسید.
به نقل از همسر شهید محمدتقی عباسی
بیشتر بخوانید:
منافقین بارها مادر شهید شکرآبی را تهدید به قتل پسرش کردند
جایگاه زن از دیدگاه شهید سیداحمد آقامیری