شهيد محمد صادق اسلامي

Shahid Eslamy

ولادت

بهار سال 1311 شمسي همگام با تولد دوباره طبيعت، يکي از محلات جنوب شهر تهران، شاهد تولد نوزادي بود که وي را محمد صادق نام نهادند. مادرش سيده خديجه مطيع ها معروف به خانم سادات و پدرش شيخ محمدباقر اسلامي فرزند شيخ نصرالله بود.

محمدصادق دوره تحصيلات ابتدايي را در تهران و لنگرود طي کرد و پس از بازگشت به تهران دوره متوسطه را به صورت شبانه و متفرقه ادامه داد. به علت وقفه اي که در بين سال هاي تحصيلش پديد آمد، تنها توانست در سال 1333 از عهده امتحانات پنج ساله متوسطه برآيد و ديگر تا پيروزي انقلاب اسلامي موفق به ادامه تحصيلات کلاسيک نشد. پس از پيروزي انقلاب در امتحانات سال ششم دبيرستان شرکت جست و در رشته ادبي ديپلم گرفت و با موفقيت در کنکور سراسري، به دانشجويان رشته انسان شناسي دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران پيوست؛ هرچند به واسطه اشتغالات بسيار، موفق به شرکت در کلاس هاي دانشکده نشد و درخواست حذف ترم را نمود.

شهيد اسلامي علاوه بر فراگيري دروس مذکور، علاقه وافري به تحصيل علوم اسلامي داشت. بر اين اساس در سال 1340 به همراه شهيد سيد اسدالله لاجوردي و برخي دوستان ديگر، در محضر حجة الاسلام سيد علي شاهچراغي به تلمذ پرداخت.

تسلط بر زبان عربي و آشنايي با زبان انگليسي از ويژگي هاي شهيد اسلامي بود. وي همچنين در سال 1347 دوره مديريت فروش را در سازمان مديريت صنعتي گذراند و در سال 1350 در سمينار دوره عمومي مديريت شرکت نمود.

تلاشي مداوم

دور بودن از پدر و تأمين مخارج زندگي او را واداشت که از همان دوران کودکي در کنار تحصيلات ابتدايي به کار نيز مشغول شود. ابتدا در منطقه يافت آباد تهران نزد برادر بزرگ ناتني اش کارگري کرد. پس از آن مدتي در بازار زرگرها کار در يک حجره طلافروشي را تجربه کرد و سرانجام در سال 1329 شمسي به عنوان کارگر ساده به استخدام شرکت تلفن درآمد ليکن رفته رفته با لياقت و کارآمدي که از خود نشان داد سرپرست بخش شد.

اوائل سال 1336 از شرکت تلفن بيرون آمده و به کار آزاد روي آورد؛ يک مغازه در خيابان سيروس خريد و به توليد پلاک پرداخت، چون در اين کار موفق نشد، مغازه را فروخت و تاکسي خريد، کار با تاکسي نيز براي وي توفيقي به همراه نداشت. اين ايام مصادف بود با آشنايي او با شهيد حاج صادق اماني که اين آشنايي به ازدواج با خواهرزاده شهيد اماني خانم زهرا بادامچيان انجاميد. در همان سال (1336) به استخدام سازمان آب تهران درآمد. آشنايي او با برخي چهره هاي ملي مربوط به اين دوران است. با روي کار آمدن منصور روحاني- عنصر فراماسون و بهايي رژيم- به عنوان مدير عامل شرکت، با او درگير شد و عليه او به دادگستري شکايت نمود. پيگيري اين پرونده، اخراج وي و برخي ديگر از کارمندان سازمان آب را در برداشت و ديگر امکان استخدام در سازمان هاي دولتي براي او نماند.

آغاز فعاليت

آشنايي شهيد اسلامي با جريانات سياسي به دوراني مربوط است که وي در جلسات و حرکت هاي عمومي فدائيان اسلام به رهبري شهيد نواب صفوي شرکت مي نمود. مجموعه صفات پسنديده و ويژگي هاي برجسته فدائيان اسلام تأثيرات عميقي در وي که نوجواني پرشور و با انگيزه بود، برجا گذاشت. اين تأثيرات در مبارزات وي در سال هاي بعد به خوبي نمايان است.

گروه شيعيان (1330 شمسي)

شرکت در کلاس هاي درس جامعه تعليمات اسلامي و آشنايي با شهيدان اماني، لاجوردي، رجايي و برخي اشخاص ديگر منجر به تشکيل جمعيتي به نام گروه شيعيان شد. اين افراد که براي فراگيري زبان عربي و علوم اسلامي گرد هم جمع شده بودند، با توجه به فضاي فرهنگي جامعه تصميم به ايجاد تشکلي منسجم گرفتند. بر اين اساس به محضر آيت الله سيد محمدتقي خوانساري رفته، از ايشان کسب تکليف نمودند. ايشان فرمودند:

«چون امر به معروف واجب است مقدمات آن نيز که ايجاد تشکيلات است واجب است»

در پي اين سخن، جلسات اوليه برپا شد. فراگيري و آموزش قرآن کريم، بيان احاديث و خواندن اشعار شهيد صادق اماني از جمله برنامه هاي اين گروه نوپا بود. به مرور با تشکيل اردوهايي، اعضا را به مناطق خوش آب و هواي اطراف تهران بروند، در آنجا به فعاليت هاي تفريحي- فرهنگي پرداختند. پس از مدتي دفتري در جنوب پارک شهر ( تهران) جنب خيابان بهشت براي اجراي امر به معروف و نهي از منکر تأسيس کردند که از آن طريق با منکراتي نظير بي حجابي، شرب خمر، موسيقي حرام و ... برخورد مي کردند. افراد را به دفتر دعوت و با آنها بحث مي نمودند. عمده فعاليت هاي گروه شيعيان فعاليت هاي مذهبي- فرهنگي بود که رنگ و بوي سياسي نيز داشت.

مسجد شيخ علي

شهيداسلامي و دوستانش پس از کناره گيري از گروه شيعيان به فعاليت هاي فرهنگي و تا حدي سياسي خود عمق و وسعت بيشتري بخشيدند و عده بيشتري از جوانان را تحت پوشش قرار مي دادند. از آنجا که با مشکل مکان روبرو بودند، تصميم به احياي مسجد شيخ علي در بازار آهنگرها گرفتند، آنجا را از حالت متروکه خارج و آباد کردند. از آن پس، فعاليت هاي شهيد اسلامي و دوستانش تحت عنوان هيئت مسجد شيخ علي نمايان بود. جلسات هيئت را هر شب چهارشنبه برگزار و در آن با سخنراني و مداحي، جوانان را با معارف ناب اسلامي آشنا مي نمودند. علاوه بر اموري که در داخل مسجد انجام مي شد گردش هاي دو هفته يک بار نيز براي جوانان و نوجوانان سازماندهي مي کردند.

آشنايي با امام خميني(ره)

رحلت آيت الله بروجردي در اسفند ماه سال 1340 ، ضايعه اي اسفناک بود که بر پيکره عالم اسلام فرود آمد. خلاء عدم حضور ايشان در جامعه و به خصوص در حوزه هاي علميه کاملاً مشهود بود. با فقدان ايشان، رژيم شاه زمينه را براي يکه تازي هاي خود مناسب ديد و در صدد اجراي منويات دروني خود برآمد. شهيد اسلامي شدت اين ضايعه را درک و با دلي غمگين در مراسم تشييع ايشان در قم شرکت نمود و با افسوس گفت:

« مرکزيت نيروهاي اسلامي از دست رفته و جاي بروجردي را به زودي نمي توان پر کرد.»

چند روز بعد از اين واقعه ايشان در حالتي که خوشحال به نظر مي رسيد اظهار داشت:

ديشب خواب جالبي ديدم که فکرم را آسوده ساخت. در خواب ديدم که شب است و در بياباني هستم و ماه راه را روشن مي کند، ولي ناگهان ماه افول کرد و تاريکي بر همه جا مستولي گشت. من از راه باز ماندم و متحيّر که چه بکنم که ناگهان در همان دل شب ظلماني خورشيد به طور ناگهاني طلوع کرد و همه جا مانند روز روشن شد و من از خواب بيدار شدم و خيال مي کنم به زودي فرجي براي مسلمين رخ دهد.

و اين خورشيد درخشان، امام خميني(ره) بود که هميشه شهيد اسلامي به ياد آن روياي صادقانه مي گفت:

« امام خميني همان خورشيدي است که شب ظلماني ملت ما را چون روز روشن ساخته است. »

لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي

با تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي در مهرماه 1341 و درج خبر آن در جرايد تهران، امام خميني (ره) و ديگر مراجع عظام و علماي مبارز خطر را درک کرده و به مخالفت با آن برخاستند. در افشاي اين ماجرا شهيد اسلامي و ديگر همرزمانش تلاش گسترده اي نمودند. ارتباط با امام و ساير مراجع، چاپ و پخش اعلاميه ها و بيانيه ها، گردآوري مردم و برگزاري مراسم ، تماس با عناصر با نفوذ اجتماعي و سفر به قم و انجام راهپيمايي از جمله اين فعاليت ها بود. برگزاري مراسم در روز پنجشنبه 7 آذر 1341 در مسجد حاج عزيزالله تهران، حرکت به سوي قم و تجمع در بيت امام خميني (ره) و راهپيمايي از مسجد اعظم به طرف منزل امام خميني (ره) در 8 آذر 1341 از جمله اين اقدامات بود که هريک تأثير به سزايي در لغو لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي داشت.

لوايح ششگانه ( انقلاب سفيد)

از آنجا که تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي يک اقدام انحرافي و پيش درآمد انقلاب سفيد بود و به قصد شناسايي نيروها و ارزيابي ميزان حساسيت هاي به اصطلاح اپوزيسيون و مخالفين دولت انجام گرفته بود، طولي نکشيد که شاه مستقيماً به ميدان آمد و در تاريخ 19 دي ماه 1341 ، يعني به فاصله کمتر از دو ماه پس از پايان غائله انجمن هاي ايالتي و ولايتي، لوايح ششگانه انقلاب سفيدش را به اصطلاح به رفراندوم گذاشت و طي نطقي ضمن اعلام اصول ششگانه آن، از مردم خواست به آن رأي دهند. پس از طرح موضوع رفراندوم، علما و روحانيون مخالفت خود را با آن اعلام داشتند. با صدور و پخش اعلاميه هاي علما و مراجع قم به خصوص اعلاميه حضرت امام خميني(ره)، اعتراض و ناراحتي شهرهاي مختلف ايران و از جمله قم را فرا گرفت. شهيد اسلامي و يارانش با تلاشي گسترده ضمن چاپ و توزيع اعلاميه امام (ره) اقدام به تعطيلي بازار و راه اندازي تظاهرات در تهران نمودند که به درگيري با پليس انجاميد.

فاجعه خونين مدرسه فيضيه

سال 41 با تمام قضايا و ماجراهايي که در آن اتفاق افتاده بود به پايان رسيد، اما مقاومت علما و مراجع در مقابلرفراندومساختگي شاه هنوز ادامه داشت. شهر قم آبستن حوادثي خونبار بود. مردم قم به رهبري علما و روحانيون مبارز، ضمن تعطيل کردن بازار به طرف منزل امام(ره) و ديگر مراجع حرکت نمودند. مزدوران شاه در ميدان آستانه به مردم حمله کردند و درگيري ايجاد شد. سراسر شهر قم يک پارچه قيام شد و رژيم به ناچار از نيروهاي ارتش کمک خواست. نيروهاي اعزامي و مأموران شهرباني با هجوم وحشيانه به مدرسه فيضيه، دهها نفر را شهيد و مجروح کردند.

هيئت هاي مؤتلفه اسلامي

تا قبل از واقعه پانزده خرداد همه فعاليت هاي سياسي و مبارزاتي شهيد اسلامي به همراه شهيد حاج صادق اماني و برخي ديگر در قالب هيئت مسجد شيخ علي بود. به غير از اين هيئت، هيئت هاي ديگري نيز نظير هيئت مسجد امين الدوله و هيئت اصفهاني ها فعاليت داشتند، و با امام مرتبط بودند. در واقع اين گروه ها هر کدام به صورت جمعيت هاي پراکنده تحت رهبري امام خميني (ره) به فعاليت مشغول بودند. امام (ره) در اوائل سال 42 اين گروه ها را با هم آشنا و مرتبط ساخته و از اين ارتباط، هيئت هاي موتلفه اسلامي به وجود آمد. اين سه گروه قبل از ائتلاف، فعاليت هايي نظير چاپ و پخش اعلاميه هاي مراجع و علما، برگزاري تظاهرات، راهپيمايي ها، برپايي مجالس و سخنراني به صورت پراکنده داشتند؛ پس از ائتلاف کارهاي مذکور به صورت منظم و تشکيلاتي انجام گرفت.

در ادامه از هر هيئت چهار نفر و در مجموع 12 نفر به عنوان شوراي مرکزي مؤتلفه تشکيل گرديد. از گروه مسجد شيخ علي، شهيد اسلامي به همراه شهيد اماني، شهيد لاجوردي و حاج حسين رحماني معرفي گرديدند. معمولاً سازمان ها و احزاب ابتدا اساسنامه و مرامنامه خود را تنظيم و منتشر کرده، افراد را به آن دعوت مي نمايند؛ اما از آنجا که تشکل مؤتلفه برخاسته از درون مردم بود، مدت ها پس از شکل يابي و تشکيل حوزه هاي ده نفري بود که به تنظيم اساسنامه پرداخت و اين اساسنامه توسط شهيد اسلامي و حاج مهدي شفيق تنظيم و توسط شهيد دکتر بهشتي و شهيد دکتر باهنر تصحيح شد و پس از شور در حوزه هاي اصلي و شوراهاي مرکزي هيئت هاي سه گانه، به تصويب سازمان مرکزي رسيد.

محرم سال 42

عاشوراي سال 42 با عاشوراهاي سال هاي ديگر متفاوت بود. مردم با رهنمود امام خميني (ره) به دنبال فرود آوردن ضربه اي ديگر بر رژيم شاه بودند. صبح عاشورا سيل جمعيت در تهران با شعارهايي که توسط شهيد حاج صادق اماني سروده شده بود از مبدأ راهپيمايي يعني مسجد حاج ابوالفتح در ميدان قيام حرکت نمودند. پليس از ابتداي صبح مسجد را در محاصره گرفته بود، اما سيل جمعيت آنان را به وحشت انداخت و نتوانستند مقاومتي کنند. پس از هماهنگي هاي لازم جمعيت به طرف دانشگاه تهران به حرکت درآمد. شهيد اسلامي مي گويد:

از کارهاي مهم اين جمعيت( مؤتلفه اسلامي) ترتيب يک راهپيمايي بزرگ در عاشوراي قبل از 15 خرداد بود که از همه دسته جات مذهبي دعوت کرديم که در اين راهپيمايي شرکت کنند. و امام هم تاييد کردند و مخصوصاً يکي از شعارهاي ما را اصلاح کردند. اين راهپيمايي اثر به سزايي در برخورد با رژيم داشت وشعارها عموماً ضد رژيم بود. شعاري که در اين راهپيمايي داده مي شد به وسيله مرحوم صادق اماني ساخته شده بود.

گفت عزيز فاطمه

نيست ز مرگ واهمه

تا به تنم روان بود

زير ستم نمي روم

خميني خميني خدا نگهدارتو

بميرد بميرد دشمن خونخوار تو

جمعيت نزديک کاخ (شاه) که رسيد شعار باز هم عوض شد مردم با کوبيدن پا به زمين و با مشت گره کرده فرياد مي زدند:

تا مرگ ديکتاتورها نهضت ادامه دارد.

در ابتدا دستگاه عده اي از مأمورينش را فرستاده بود در مسجد حاج ابوالفتح خيابان ري اول مولوي که مانع از حرکت اين دسته شود ولي هجوم جمعيت موجب شد که در مسجد را شکستند و در آنجا جمع شدند و رژيم نتوانست مانع اين راهپيمايي شود و دليل آن هم اين بود که آن روز عاشورا بود و احساسات مردم قوي و تند بود.

قيام پانزده خرداد

پس از سخنراني افشاگرانه امام خميني(ره) در عصر عاشوراي سال 42، کماندوها و چتربازان رژيم در تاريکي شب وارد قم شدند و در ساعت 3 بعد از نيمه شب 15 خرداد 1342 در مدت کوتاهي اطراف منزل امام را به محاصره در آوردند. امام (ره) که در منزل حاج آقا مصطفي استراحت مي کردند متوجه اوضاع شد و خود را معرفي کرد. مأموران رژيم بلافاصله ايشان را دستگير و سوار اتومبيل کردند و عازم تهران شدند. خبر دستگيري امام به سرعت پخش و منجر به حوادث روز بعد گرديد.

سالگرد قيام 15 خرداد

در سالگرد قيام 15 خرداد شوراي مرکزي هيئت هاي مؤتلفه اسلامي به جهت زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهداي 15 خرداد و روشن نگه داشتن مشعل مبارزه، با استفاده از تجربه گذشته خود در راه اندازي تظاهرات و راهپيمايي تصميم به برپايي راهپيمايي در ايام تاسوعا و عاشورا گرفت.

شهيد اسلامي در نقل خاطراتش مي گويد:

سال بعد در سالگرد 15 خرداد اعلاميه اي با امضاي 4 نفر از علما به رهبري امام صادر شد و يک راهپيمايي گرچه کوچکتر از سال قبل ولي متشکل تر و فشرده تر، مرکب از قشرهاي مختلف جامعه از جمله دانشجويان، بازاريان و کارگران برپا شد. اين راهپيمايي يک باره از زمين جوشيد. به اين ترتيب که با قرار قبلي و با بلند کردن پرچم، افرادي که قبلاً آماده شده بودند اطراف پرچم ها جمع شدند و حرکت کردند. وقتي پليس خبر شد که راهپيمايي به نزديک مجلس شورا رسيده بود و در آنجا حمله پليس آغاز شد و 50 نفر منجمله شهيد عراقي را دستگير کردند که حدود دو ماه در زندان شهرباني بود و پليس نتوانست خط جمعيت هاي مؤتلفه را کشف کند و حتي ارتباط ايشان را با قضاياي 15 خرداد سال قبل بيابد.

اعدام انقلابي منصور

پس از تبعيد امام خميني (ره) و فرزند بزرگوارشان حاج آقا مصطفي به ترکيه، روحانيون روشن ضمير و آگاه به افشاگري پرداختند. بسياري از آنان دستگير، محاکمه و به زندان هاي متفاوتي محکوم شدند.

هيئت هاي مؤتلفه اسلامي نيز به نوبه خود در صدد مقابله با اين حرکت رژيم برآمد. اين بار قرعه به نام شاخه نظامي مؤتلفه افتاد و شهيدان اماني و عراقي به عنوان مسئولان شاخه نظامي، اجراي طرح اعدام منصور را به عهده گرفتند. پس از فراهم کردن مقدمات کار نظير اخذ حکم ارتداد منصور از مراجع، تعيين نفرات و چگونگي عمليات، در صبح روز اول بهمن ماه سال 1342 شهيدان محمد بخارايي، مرتضي نيک نژاد و رضا صفار هرندي به فرماندهي شهيد حاج صادق اماني در مقابل مجلس شوراي ملي به زندگي سراسر ننگين حسنعلي منصور خاتمه دادند.

دستگيري

با دستگيري عاملين اعدام منصور، عليرغم مقاومت مردانه آنان، ساير اعضاي هيئت هاي موتلفه اسلامي پس از چندي دستگير و بازداشت شدند.

شهيد اسلامي شرح ماجرا را چنين بيان مي کند:

«يک ماه پس از دستگيري قاتلين منصور، مرا دستگير کردند. البته قبلاً يک بار ديگر در همان روزهاي اول بعد از اعدام منصور به منزل ما مراجعه کردند ولي چيزي دستگيرشان نشد، اما يک ماه بعد من را دستگير کردند. در حالي که آخرين نفر از اعضاي اصلي بودم.»

وي پس از دستگيري و صدور قرار بازداشت موقت توسط اداره دادرسي ارتش، در مورخه 15/12/43 در زندان قزل قلعه زنداني شد. ماموران ساواک با قرار دادن او در سلول انفرادي، اعمال شکنجه و بازجويي هاي مداوم سعي در شناسايي عوامل اصلي اعدام منصور و تشکيلات مؤتلفه داشتند.

آزادي

شهيد اسلامي پس از طي دوران محکوميت در تاريخ 5/12/45 از زندان آزاد گرديد. اداره کل سوم ساواک طي نامه اي به ساواک تهران چنين اعلام کرد:

«نامبرده بالا( محمدصادق اسلامي) از اعضا سازمان مرکزي و فعالين سرسخت هيئت مؤتلفه اسلامي بوده که به همين اتهام دستگير و به دو سال حبس تأديبي محکوم گرديده است.

اينک طبق اعلام شهرباني کل کشور مدت محکوميت مشاراليه در تاريخ 5/12/45 خاتمه و از زندان آزاد گرديده است.

با ايفاد يک قطعه عکس وي خواهشمند است دستور فرماييد به منابع مربوطه آموزش داده شود که اعمال و رفتار و تماس هاي مشاراليه را تحت نظر قرار داده و به محض مشاهده فعاليت مضره و مشکوکي، مراتب را به موقع به اين اداره کل اعلام دارند.»

شهيد اسلامي پس از آزادي به عنوان مسئول فروش در مغازه حاج حسين مهديان که لوله و اتصالات چدني مي فروخت مشغول به کار شد و در سال 48 به عنوان مدير فروش شرکت پارس متال به خدمت گرفته شد. پس از مدتي کار در آن شرکت به دليل اين که گفته بودند بايد کراوات بزند و منشي زن داشته باشد، استعفا داد. پس از آن در شرکت قائميان ( لعاب قائم) مشغول به کار شد و اندکي بعد به عنوان عضو هيئت مديره و مديرعامل آن شرکت انتخاب شد.

اين شرکت که در شهر ري واقع بود توسط افراد خيرخواه و بازاري، که عمدتاً از اعضاي مؤتلفه بودند راه اندازي شده بود تا درصدي از سود آن را براي امور اجتماعي و مبارزاتي هزينه نمايند و از طرفي زندانيان سياسي پس از آزادي، در آن به کار بپردازند و معاش خود را تامين کنند. ساواک در گزارش خود، آخرين وضعيت شهيد اسلامي را چنين بيان مي کند:

«نامبرده فوق (محمدصادق اسلامي) حدود يک سال است به سمت مسئول و مدير عامل شرکت لعاب قائم واقع در کيلومتر يک جاده ورامين که با سهام حدود دويست نفر و حدود يکصد و بيست نفر کارگر تشکيل شده و انواع کتري و قوري هاي لعابي مي سازد تعيين گرديده و آدرس محل سکونت وي تهران خيابان عين الدوله کوچه مظاهر، کوچه درختي پلاک 37 مي باشد. ياد شده اغلب در تهران دنبال کارهاي جاري شرکت است و اعمال و رفتار وي تحت مراقبت قرار گرفته و هر گونه خبر واصله در اين زمينه به موقع به استحضار خواهد رسيد. »

شهيد اسلامي در اين دوران با شرکت در جلسات مسجد هدايت تهران و ارتباط بيشتر با آيت الله طالقاني، ضمن تقويت بنيه علمي و معرفتي خود با بسياري از مبارزين ارتباط برقرار کرده بود و فعاليت هاي مختلفي را در زمينه هاي سياسي و فرهنگي انجام مي داد. از آن جمله مي توان اشاره نمود به:

1-حمايت از زندانيان سياسي

عليرغم همه خطراتي که ارتباط با زندان سياسي در پي داشت وي به گرمي از آنان استقبال و مشکلات آنها را برطرف مي نمود. ساواک در يکي از گزارش هاي خود به اين قضيه اشاره دارد:

«در ملاقاتي که بين هدايت الله متين دفتري و عبدالمجيد گودرزي صورت گرفته، گودرزي اظهار داشته شانه چي و توکلي و اسلامي و ساير همفکرانشان در بازار يک شرکت تعاوني تشکيل داده اند تا به کساني که زنداني مي شوند و از زندان آزاد مي گردند و فاقد سرمايه مي باشند سرمايه بدهند.»

2- مساجد- هيئت هاي مذهبي

مساجد و هيئتهاي مذهبي پايگاه مناسبي براي تجمع مبارزين، تبادل اخبار و تصميم گيري بود. دستگاه اطلاعاتي رژيم بر اين امر واقف بوده و با گماردن ماموران خود در اين مرکز سعي در جمع آوري اخبار و جلوگيري از اقدامات آنان داشت اگرچه بسياري از اين فعاليتها از چشم آنان مخفي مانده و هيچ گاه نتوانستند به آن دست يابند. شهيد اسلامي به سبب آشنايي ديرينه اي که با آيت الله طالقاني داشت در اين مقطع از دوران مبارزاتي خود در فعاليت هاي مسجد هدايت تهران که امامت جماعت آن به عهده آيت الله طالقاني بود و همچنين مسجد جليلي تهران که امامت آن به عهده آيت الله مهدوي کني بود شرکت داشت. وي در هيئت هاي مذهبي انصار الحسين، محبان الحسين، بني فاطمه، مکتب قرآن و برخي هيئت هاي ديگر عضويت داشت و در جلسات هفتگي آنها شرکت مي نمود.

3- شرکت سهامي فيلم در خدمت دين

تقويت و پيشرفت سطح فرهنگي خانواده ها به ويژه خانواده هاي مذهبي به جهت خنثي سازي و مقابله با فرهنگ وارداتي غرب از جمله مباحثي بود که ذهن بسياري از افراد را به خود مشغول کرده، پيوسته به فکر ارائه راهکارهاي عملي بودند. از اين رو شهيد اسلامي به همراه شهيد رجايي و برخي ديگر اقدام به تأسيس مرکزي به نام شرکت سهامي فيلم در خدمت مردم نمودند. يکي از اقدامات جالب و جذاب اين مرکز تهيه فيلم هاي مفيد و به نمايش گذاردن آن براي خانواده ها بود. ساواک در گزارشي به وجود چنين شرکتي اشاره دارد:

«جلسه مجمع عادي شرکت مزبور از ساعت 30/18 الي 30/22 روز سه شنبه مورخه 27/6/52 با حضور 64 نفر از سهامداران در سالن دبيرستان دخترانه رفاه واقع در کوچه مستجاب پشت ساختمان مجلس شوراي ملي تشکيل شد. پس از تلاوت آياتي از قرآن مجيد به وسيله محمد صادق اسلامي مديرعامل شرکت کارخانجات لعاب قائم، حاج مرتضي شفيق 42 ساله که در بازار تهران سه راه قزويني ها کوچه شرق مسجد مغازه دارد، به مدت 15 دقيقه از کار هيئت مديره قبلي تشکر نمود و حضار را به انتخاب هيئت مديره جديد تشويق کرد و قدري در مورد اهميت وجود اين شرکت به منظور رفع نياز مسلمين و جلوگيري از انحراف اخلاقي آنان صحبت کرد و گفت ما از شرکت فيلم بهره و سود مادي توقع نداريم و سهامي که خريداري شده جزو خيرات محسوب مي شود.»

4- بنياد رفاه و تعاون اسلامي

تاسيس و راه اندازي بنياد رفاه و تعاون اسلامي از جمله اقدامات شهيد اسلامي و دوستانشان بود. اين بنياد به منظور کمک به تامين و بهبود وضع زندگي مادي و معنوي نيازمندان نظير تهيه ذغال براي فصل زمستان آنها، تهيه کار براي آنها، تاسيس درمانگاه ها، آموزشگاه ها و نشر معارف اسلامي و انتشار و نشر کتب ايجاد گرديد.

تشکيل مؤتلفه دوم

شهيد اسلامي در اوائل سال 50 به همراه جمعي ديگر از دوستانشان اقدام به پايه گذاري مؤتلفه اسلامي دوم مي کنند. پس از فراهم کردن زمينه و برخي مقدمات کار، سازمان مجاهدين خلق (منافقين) طي عملياتي اعلام موجوديت مي کند. اعضاي مؤتلفه چون اين حرکت و اقدام سازمان را زير سايه اسلام و قرآن مي بينند مجذوب آنان شده و تصميم به همکاري با آنان مي گيرند و امکانات خود را در اختيار آنها مي گذارند.

شهيد اسلامي در نقل خاطراتش در اين باره مي گويد:

بزرگترين اشتباهي که مرتکب شديم اين بود که در سال 50 تصميم به تجديد حيات جمعيت هاي مؤتلفه به شکل ديگري گرفتيم و 6 ماه فعاليت کرديم و حوزه ها را تشکيل داديم، بعد مواجه شديم با کشف سازمان مجاهدين خلق و چون نمود فعاليت و مبارزه آنها بسيار پرجلوه و پرسر و صدا بود، ما هم تحت الشعاع اين جنجال و سر و صدا به همکاري با آنها جلب شديم و تشکيلاتمان را متوقف کرديم و آنچه در مقدوراتمان بود از نيروي مالي و انساني، در طبق اخلاص گذاشته به حمايت ايشان برخاستيم، بدون دقت در محتواي طرز تفکر و ايدئولوژي آنها و در سال 54 بود که متوجه شديم آنها داراي انحراف ايدئولوژي هستند و مخلوطي از مارکسيسم و ظواهري از اسلام را انتخاب کرده اند.

با آشکار شدن ايدئولوژي انحرافي سازمان در سال 54 ، شهيد اسلامي از جمله افرادي بود که از آنها جدا شد و عليرغم جو حاکم در آن دوران که شديداً تحت تأثير منافقين بود با آنها به مبارزه برخاست. منافقين چندين بار وي را تهديد به قتل نمودند و او با خونسردي خاص خود مي خنديد که اينها چقدر ناشي اند که ما را به شهادت که آرزوي بزرگمان است تهديد مي کنند.

آقاي احمد احمد در اين باره مي گويد:

"روزي دل به تنگي غروب داده بودم و در افکار مختلف غوطه مي خوردم که ناگاه ياد دوست و يار قديمي ام شهيد محمد صادق اسلامي افتادم. بر آن شدم که فردا به سراغش بروم. او همچنان مديرعامل شرکت لعاب قائم بود و در بازار نيز دفتري داشت. بازار را براي ديدن او انتخاب کردم و به سراغش رفتم.

شهيد اسلامي، مرا به گرمي پذيرفت. پس از مصاحبه و احوالپرسي، جزوه تغيير مواضع ايدئولوژيک سازمان را روي ميز گذاشتم و گفتم: اينها( سازماني ها) مارکسيست شده اند. گفت: من باورم نمي شود. گفتم: ولي اين واقعيت دارد. او از شهادت شريف واقفي خبر داشت ولي از تغيير مواضع بي اطلاع بود. گفت: ما چيزهايي شنيديم، ولي فکر مي کرديم که شايعه ساواک باشد. گفتم : نه شايعه نيست، عين حقيقت است. من در داخل آنها هستم و خبر دارم، اگر مرا به عنوان يک دوست قبول داري، حرفم را قبول کن.

شهيد اسلامي پس از جدا شدن از سازمان با توجه به اطلاع از شيوه کار آنان دوره جديدي از فعاليت خود را آغاز نمود: جذب نيروهاي مذهبي فريب خورده. محصول تلاش او در اين دوره، بازگشت عده اي از نيروهاي کليدي و ارزشگرا بود. تا جايي که گاه براي اين کار به شهرستان ها سفر مي نمود تا حقايق و انحرافات سازمان را براي آنها بازگو کند. با آشکار شدن ايدئولوژي انحرافي سازمان در سال 54 ، شهيد اسلامي از جمله افرادي بود که با آنها به مبارزه برخاست. منافقين چندين بار وي را تهديد به قتل نمودند و او با خونسردي خاص خود مي خنديد که اينها چقدر ناشي اند که ما را به شهادت که آرزوي بزرگمان است تهديد مي کنند.!

 

اجتماع در صحن حضرت عبدالعظيم (ع(

در اواخر تابستان سال 56 عده اي از روحانيون ايراني مقيم نجف اشرف در اعتراض به جنايات رژيم و ادامه تبعيد غير قانوني امام خميني (ره) به مدت هفت روز در کليساي سن مري پاريس دست به اعتصاب غذا زدند. مقارن با اين اعتصاب و به منظور حمايت اعتصاب کنندگان، تجمعي اعتراض آميز در صحن حضرت عبدالعظيم (ع) در تهران برپا گرديد. در اين مجلس بود که شهيد اسلامي بدون توجه به خطرات موجود دعايي خواند و به صراحت از امام خميني (ره) اسم برد و ايشان را دعا کرد.

دستگيري مجدد

در پي شهادت حاج آقا مصطفي خميني در آبان سال 56 شهيد اسلامي از پيشتازان تشکيل مجالس ختم، هفت و چهلم ايشان بود و فعاليت چشمگيري در بهره برداري از اين قضيه نمود. در همين دوران بود که اسلامي به همکاري خود با شهيد اندرزگو وسعت بيشتري بخشيد و در کار وارد کردن اسلحه و رساندن آن به مبارزان واقعي مسلمان و تشکيل شبکه هاي نظامي براي نابود کردن رژيم و حتي اعدام انقلابي شاه سخت کوش بود. ساواک با کنترل تلفن جمعي از دوستان شهيد اندرزگو پي به ارتباط ايشان با آن شهيد برد و همين امر منجر به دستگيري ايشان در تاريخ 3/6/57 (يعني يک روز بعد از شهادت شهيد اندرزگو) گرديد.

آزادي از زندان

قرار بازداشت شهيد اسلامي پس از دو ماه و اندي در مورخه 15/8/57 به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضايي تهران تبديل و وي از زندان آزاد شد. اين ايام مقارن بود با روزهاي پرفراز و نشيب انقلاب اسلامي. شهيد اسلامي بلافاصله پس از آزادي به صف مبارزين پيوست و در برپايي و راه اندازي راهپيمايي هاي عظيم مردمي، برگزاري مجالس بزرگداشت شهدا و نشر و توزيع اعلاميه هاي امام(ره) نقش فعالي را ايفا نمود و در ذيل بسياري از اعلاميه ها که عليه اقدامات رژيم منتشر مي شد، اسم ايشان ديده مي شود.

انقلاب اسلامي

پس از به ثمر رسيدن انقلاب، شهيد اسلامي همچون گذشته در پذيرش مسئوليت هاي مختلف و طاقت فرسا در صف مقدم قرار داشت و هيچ گاه ضعف و سستي از خود نشان نداد. با تشکيل حزب جمهوري اسلامي به عضويت شوراي مرکزي حزب درآمد، ابتدا مسئول واحد استان ها و شهرستان ها و پس از آن مسئول شاخه اصناف حزب گرديد. با حکم آيت الله مهدوي کني تا دي ماه 58 در کميته مرکزي انقلاب اسلامي فعاليت داشت. با حکم شوراي انقلاب مسئول نظارت بر اندوخته اسکناس بود و در نهايت بنا به پيشنهاد شهيد رجايي به عنوان وزير بازرگاني معرفي گرديد که اين انتخاب با مخالفت بني صدر مواجه شد و به ناچار، در کسوت معاونت هماهنگي پارلماني وزارت بازرگاني- در واقع- کار وزير را انجام مي داد.

روزنامه انقلاب اسلامي به نقل قول از يکي از نمايندگان دوره اول مجلس شوراي اسلامي نوشت:

"وزارت بازرگاني همين طور است، در وزارت بازرگاني آقاي اسلامي به عنوان وزير پيشنهاد شده که آقاي رئيس جمهور (بني صدر) نپذيرفت. بعد وي را به عنوان معاون آنجا گذاشتند. معاوني که حق حضور در جلسات هيئت دولت، طرح لوايح و تمام وظايفي که يک وزير انجام مي دهد را دارد."

شهادت

«انقلاب ما در شرايطي به سر مي برد که نياز شديد به شهيدان و خون هاي پاک دارد. بگذار ما ناقابل ها برويم و فداي اسلام بشويم تا آنها که در تداوم نهضت مؤثرترند باقي بمانند و اين بار گران را به سر منزل مقصود رسانند.»

اين جملات را شهيد اسلامي در آخرين روزهاي زندگاني اش (5/4/1360) بيان کرده بود و دو روز بعد به آن جامه عمل پوشاند. تقدير چنين رقم خورده بود که وي به همراه دوست و مرادش شهيد مظلوم بهشتي در هفتم تير سال 1360 در انفجار دفتر مرکزي حزب جمهوري توسط منافقين کوردل به شهادت برسد.

ويژگي هاي اخلاقي

فرزند شهيد اسلامي در خصوص سجاياي اخلاقي ايشان چنين مي گويد:

وي در خانواده چند خصوصيت داشت: يکي اينکه اگر بستگان جمع مي شدند مسائل اعتقادي- اجتماعي و سياسي را مطرح مي کرد و اين را حتي از کودکي به ياد دارم و بعد هم براي بستگان جلسه اي ترتيب مي داد و از بعضي روحانيون که مسئول بودند دعوت مي نمود. در منزل مواقعي که با کودکان برخورد مي کرد، متناسب با حال آنها رفتار داشت نه اينکه خود را بگيرد و ابا کند از شوخي و بازي با کودکان. به هيچ عنوان حاضر نبود وسيله اي تشريفاتي براي منزل خريده شود. خودش بسيار ساده و بي آلايش بود و حتي تا قبل از سرپرستي وزارت بازرگاني، از دوچرخه براي رفتن به جلسات و کار استفاده مي نمود و از پرخوري و اسراف پرهيز مي کرد. با رساله عمليه کاملاً آشنا بود و اکثر نزديکان سؤالات شرعي خود را از وي مي پرسيدند. بسيار صادق و راستگو بود، در انجام جلسات و قرارها بسيار منظم بود.

پس از انقلاب به دستور شهيد رجايي براي موضوعي به خارج از کشور مي روند. در آنجا هوا خيلي سرد بوده و ايشان فقط با يک کت و شلوار رفته بودند و دوستان وي دائم اصرار مي کنند که از اينجا پالتويي بخريد ولي ايشان مي گويند آيا من به عنوان مسئول بازرگاني از پول بيت المال براي خودم امکانات تهيه کنم؟

هنگامي که از طرف شهيد بهشتي براي بررسي وضع آذربايجان و تبريز و هم براي اين که نمايندگان را براي مجلس شناسايي کنند از طرف حزب به آذربايجان رفته بودند و مدت يک ماهي آنجا بودند يک بار ما با والده رفتيم ببينيم ايشان چکار مي کنند؛ ديديم در يک اطاق محقر و کوچکي در يک مسافرخانه با چند کتاب به سر مي برند.

همسر ايشان در رابطه با ويژگي هاي اخلاقي شهيد اسلامي مي گويد:

ايشان اصلاً تشريفاتي نبود، يک ذره به فکر پست و مقام نبود. هرگز نماز شب را ترک نکرد و آن چنان نماز مي خواند که گويي در اين دنيا نيست و من هميشه به اين حالت او رشک مي بردم. مردي بود که تمام فاميل و دوستان دوستش داشتند و مورد احترام همه بود. او يک پدر نمونه بود. با اين که مشغله زيادي داشتند اما در رابطه با خانواده بسيار علاقه مند بودند و براي ما وقت مي گذاشتند.


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

جدیدترین مطالب

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

سعید کریمی از مجروحان حمله تروریستی راسک و چابهار عیادت کرد

وضعیت مجروحان حمله تروریستی چابهار و راسک

محمود عباس‌زاده مشکینی عضو کمیسیون امنیت ملی

ورود کمیسیون امنیت ملی به حمله تروریستی راسک و چابهار

معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور:

عناصر تروریستی راسک و چابهار ملیت غیر ایرانی دارند

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان