بازجویی از مسعود
شهرت : رجوی
فرزند : حسین
وشاید هم چند صفحه ای از آن را خوانده باشد و اما در مورد نشریات دیگر مارکسیستی اخیرا که رفقای ما در خارج بودند برای ما مقداری از این نشریات فرستادند تعدادی را که مربوط به حزب توده و مسائل آن بود و به کار ما نمی آمد من شخصا آنها راسوزاندم ( در خانه ی گلشن ) و بقیه را هم فکر می کنم توقیف شده است و ضمنا به افراد خود در خارج از نوشتیم که از این پس اول هر کتابی را که می خواهند بفرستند اول لیست بدهند تا اگر ما به درد بخور دانستیم بفرستند که بی جهت مدرک خطرناک اضافه نشود . این را هم اضافه کنم که اگر پرسیده شده باشد تا بحال روشن شده که محور تعلیمات ما روی مسائل و کتب مذهبی بوده است اما در مورد اسلحه و مهمات و مواد دیگر مساله اینطور بود که دراوائل سال جاری مخصوصا با حوادث سیاهکل و غیر قرار شد گر چه هنوز خطمشی روشن نشده ولی برای روز مبادا هم که شده به فکر باشیم و لذا ناصر و محمد مسئول شدند دراین مورد فکر کرده و گزارش دهند دراینکه چه کرده وتا کجا پیش رفته اند من اطلاع ندارم و من چون مسئول اینگونه مسائل نبودم تا بحال حتی یک عدد اسلحه و فشنگ دردرون خودمان ندیدم ، آنچه من اطلاع دارم درمورد خارج است .
به این نحو که در فروردین ماه گذشته جریان تعلیمات افراد ما در خارج بعلت مسائل و اشکالات خود چریکها قطع شد چون بیش از آن امکان نداشت و خودشان در حال جنگ بودند از طرفی افراد ما پوشش خوبی برای ماندن در خارج نداشتند مگر عده ای که قرار بود اصولا دیگر به ایران نیایند و استراتژی منطقه ای یعنی ماندن در فلسطین را عملی کنند ( این استراتژی بطور مختصر عبارت بودند از پیروی از تز چگوارا . اول باید درمنطقه ی آمریکا درگیر شد نه در یک کشور مثل ایران ) لیکن اشکالات اقامت در خارج ، از پاسپورت گرفته تا پول و اقامت در لبنان بسیار مشکل بود ، مخصوصا که روابط لبنان با چریک ها داشت به هم می خورد و با ایران داشت بهتر می شد لذا اولین فرد بنام بابا از بیروت آمد تهران و هیچ با خودش نیاورد . وقتی رفقای ما در بیروت فهمیدند او سالم آمده اصغر هم از همان راه آمد منتها مقداری مهمات و اسلحه آورد که من نه آنرا دیدم و نه مطلعم فقط می دانم که در ته یک ساک جاسازی شده بود . همه ی افراد سطح بالا در تهران با این کار او مخالف و انتقاد کردند چون از پیش خود و بدون توجه به خط مشی تصمیم گرفته بود و عمل کرده بودند ( بهتر است صحت این مطلب و انتقاد رااز سایر افراد مثل سعید – محمود – بهمن – محمد و بهروز هم سوال کنید ) این بود که از تهران به بیروت دستور داده شد که نیازی به تامین سلاح نیست . ولی کار از کار گذشته بود و صادق ( یعنی محمد سادات دربند ) را هم فرستاده بودند و البته دراینجا کسی نمی دانست او با خود چه دارد که او هم گیر افتاد . دو نفر بنامهای محسن و محمد حسین هاشمی را هم باز از همان طریق فرستاده بودند که در بغل محسن سلاح کمری بود و در همان فرودگاه بیروت دستگیر شد و الساعه زندانی و منتظر محاکمه است .مقارن همین جریانات هم همه مادر تهران دستگیر شدیم
درمورد شناسایی اماکن و شخصیتها و اسامی و دستور العملهای مربوط به سازمانهای کشوری و لشکری . ما دو هدف داشتیم که مشروحا مینویسم . اولین هدف ما هدف تبلیغاتی بود وهدف اطلاعاتی . چنانکه گفتم هدف تبلیغاتی یا به اصطلاح افشاگری بود یعنی اینکه می خواستیم در موقع ضرورت و هر وقت که لازم باشد اخبار و اطلاعاتی را که در این موارد گیر آوردیم بنحوی منتشر کنیم مثلا در مورد مامورین ساواک که توی مردم هستند مثلا در ادارات امضا مسعود رجوی
