تاج هاشمی، مدرس مطالعات امنیتی دانشگاه ایالتی «آستینپی» ایالت «تنسی» آمریکا و ستون نویس روزنامه دیلی استار بنگلادش است. وی دارای دکترای تاریخ مدرن جنوب شرق آسیا از دانشگاه «وسترن استرالیا» است و در دانشگاههای گوناگون از جمله دانشگاه داکا بنگلادش، دانشگاه ملی سنگاپور، دانشگاه کارتین استرالیا و دانشگاه بریتیش کلمبیا تدریس میکرده است. هاشمی از سال 1997 عضو «انجمن سلطنتی آسیایی بریتانیای کبیر و ایرلند» است و سابقه چهارسال تدریس مطالعات امنیتی در مرکز مطالعات امنیتی وزارت دفاع آمریکا در هونولولوی هاوایی و پژوهشگری در مرکز مطالعات بینالملل دانشگاه آکسفورد را در کارنامه خود دارد. از وی کتابها و مقالات علمی متعددی به چاپ رسیده است که آخرین نمونه از آن، کتابی است با نام «جهاد جهانی و آمریکا؛ جنگ صدساله در پس عراق و افغانستان» که در سال 2014 و توسط انتشارات سیج منتشر شد. متن پیشرو مصاحبه خبرنگار هابیلیان با تاج هاشمی درباره موضوعات مورد علاقه وی یعنی تروریسم و تهدید آن در بنگلادش است که در معرض دید مخاطبین سایت هابیلیان قرار می گیرد.
هابیلیان: با توجه به حملات اخیر تروریستهای سلفی وهابی در غرب، به نظر شما آیا غربیها نسبت به تهدید وهابیت و سلفیه متنبه شدهاند؟
هاشمی: اگرچه افکار عمومی جهان تقریباً این موضوع را مسلم پنداشتهاند که کشورهایی مانند افغانستان، پاکستان، عراق، لیبی، سومالی، مالی و نیجریه (درکنار چند کشور دیگر) درحال حاضر قافیه را به تروریستها باختهاند و از این رو مقابله با تروریستها در خاک آنها چندان کارساز نیست، به نظر می رسد حملات اخیر داعش در آمریکا، بلژیک، فرانسه، آلمان، ترکیه و حملات اخیر این گروه در بنگلادش، سیاستمدارن، تحلیلگران و عوام در سراسر جهان را متوجه این واقعیت کرده است که برای حفظ نظم رو به زوال نوین جهانی باید برای مقابله با تهدید سلفی وهابی چارهای اندیشید. برای مثال، مانوئل والاس، نخستوزیر فرانسه اخیراً تروریستهای سلفی وهابی را، به درستی، بزرگترین تهدید برای جهان برشمرده است. وی همچنین اکثریت مسلمانان را از تروریستهای اسلامگرا تفکیک کرده است و بر پررنگ شدن خط تمایز میان اسلام و تروریستهای اسلام گرا تأکید کرده است، تمایزی که سیاستمداران و تحلیلگران غربی اغلب در راستای منافعشان آن را نادیده می گیرند.
با این مقدمه، پرسش شما باید در دو وجه مطرح شود: اول این که آیا غربی ها واقعاً نسبت به تهدید سلفیه و وهابیت متنبه شدهاند یا خیر؛ و دوم این که آن ها واقعاً قصد دارند به طور مؤثر با این تهدیدها مقابله کنند یا صرفاً میخواهند رفتاری نمایشی را به اجرا بگذارند. به نظر من، مشکل غرب در مقابله با سلفیه و وهابیت، نداشتن عزم جدی است. غربیها به دو علت در حال حاضر قصدی برای از بین بردن سلفیه و وهابیت ندارند: از یک سو منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک کوتاه مدت آنها ها ایجاب میکند شرایط فعلی ادامه پیدا کند؛ زیرا می دانیم که جنگ طولانیمدت، مطلوب تولید کنندگان اسلحه یا همان به اصطلاح تشکیلات نظامیصنعتی است. از سوی دیگر، کشورهایی مانند عربستان سعودی، بحرین، قطر و امارات متحده عربی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم سلفیه و وهابیت را ترویج می کنند، متحدین مهم غرب علیه روسیه، چین، ایران، سوریه و عراق هستند. بنابراین مشکل غربی ها این نیست که نمی دانند وهابیت و سلفیه چه خطراتی دارد؛ بلکه مشکل، نبود عزم جدی برای مقابله با این تهدیدات است.
هابیلیان: ممکن است کمی درباره سلفیه و وهابیت و شباهتها و تفاوتهای این دو جریان با یکدیگر برای ما توضیح بدهید؟
هاشمی: سلفیه یا وهابیت خشن (که اکنون از کنترل عربستان سعودی و متحدین آن خارج شده است) در حال حاضر بخشی از جنبش «جهاد جهانی» یا شورش جهانی علیه غرب و متحدین منطقهای آن در جهان اسلام است. نکته مهم درباره تروریسم سلفی وهابی که بیشتر سیاستمداران و تحلیگران در اظهارات و تحلیل های خود به آن اشاره نمی کنند، این است که این نوع تروریسم به خودی خود هدف نیست، بلکه وسیلهای است برای استقرار نظمی که قرار است جایگزین نظم موجود باشد تا تحت عنوان رازآلود «حکومت خدا»، صلح و پیشرفت را به ارمغان بیاورد.
وهابی ها و سلفی ها نهتنها جمعیت غالب در شبهجزیره عربستان هستند، بلکه جمعیت آنها در مصر پسامبارک و پسامرسی، سومالی، مالی، چاد، افغانستان، پاکستان، هندوستان، بنگلادش و هر کشور دیگر در جهان اسلام و همچنین در آمریکای شمالی، اروپا و حتی چین در حال افزایش است. طبق برآوردها، حدود پنج تا شش میلیون از جمعیت 82 میلیونی مصرْ سلفی هستند. سلفیگری در دانشگاههای بریتانیا در حال رشد است. تحقیقی که اخیراً منتشر شده است، از حضور گسترده سلفیۀ تحت نفوذ سعودی در میان مسلمانان اویگور چین حکایت دارد. هزاران نفر از مسلمانان پاکستانی و بنگلادشی به سبب کارگری در عربستان سعودی و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس، تحت نفوذ ایدئولوژی های وهابی سلفی قرار دارند. دولت های مردمی یا نظامی در پاکستان و بنگلادش در طول سالیان گذشته با هدف مشروعیت بخشیدن به اقدامات مفسدانه و مستبدانه خود، فرهنگ عمومی و ایدئولوژی های دولتی کشورهایشان را عربیزه و اسلامیزه کرده اند.
اگرچه سلفیه و وهابیت مترادف هم نیستند، با این حال، محققین، سیاستمدارن و عوام اغلب این دو ایدئولوژی را به یک معنی به کار می برند. «سلفیه» به خودی خود مشکل یا تهدیدی برای صلح و نظم نیست، همچنان که خود این اصطلاح به معنای بازگشت به «روزهای خوب گذشته» در زمان سلف یا همان پیشگامان درستکار و عادل است. سلفیه، به سبب تغییرات فاجعهبار ناگهانی در روش زندگی مسلمانان در طول تاریخ، شامل تغییرات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که هرکدام با نام و قالبی متفاوت به وقوع پیوستهاند، پدید آمده است. نکته ای که در این خصوص باید به آن اشاره کرد، نقش هجمه های صورت گرفته از خارج از سرزمین های اسلامی و حاکمان ستمگر بیگانه یا بومی این ممالک در سرعت بخشیدن به وقوع تغییرات مزبور است.
سلفیه جنبشی اصلاح طلب و شدیداً محافظه کار است که در نیمه دوم قرن نوزدهم از مذهب تسنن سر برآورد. این جنبش، حرکتی اصلاح طلبانه و مردمی علیه تکثرگرایی مذهبی، بی عدالتی اجتماعی، فقدان آزادی سیاسی و عدالت اقتصادی بود و از این نظر به صوفیه شباهت داشت. هرچند، برخلاف صوفیه، خیالبافانه، مسالمت آمیز، منفعل، غیر سیاسی و آن دنیایی نبود. دو مورد از مهمترین باورهای سلفیه ردّ هرنوع نوآوری در دین، یا به اصطلاح «بدعت» و تلاش برای پیاده سازی توحید و احکام دین در تمام حوزه های زندگی، اعم از حوزه شخصی و عمومی، به منظور برپایی عدالت اجتماعی سیاسی و اقتصادی است.
سلفیه و وهابیت جنبش های سنی طرفدار احیای مذهبی هستند. هردوی آن ها جنبش های اعتراضی فراملی هستند که علیه ظلم و استبداد در سرزمین های اسلامی که توسط حکومت های فاسد غربی یا دست نشانده های مستبد آن ها در منطقه اعمال می شود، فعالیت می کنند. جنبه های بنیادی ضد امپریالیستی در جریان های مقاومت ملی اهل سنت واقعیتی است که نباید از آن غافل شد. اهداف و برنامه های این جریان ها بسیار شبیه به آموزه های ابن تیمیه (1266-1328م) مبنی بر جهاد علیه مغول ها، شیعیان و مسیحیان در سوریه و عراق است. اندیشه های ابن تیمیه تأثیر عمیقی بر سلفی ها، وهابی ها و دیگر گروه های جهادی اهل سنت، در داخل و خارج از جهان اسلام، داشته است. هرچند، اعتراض علیه ظلم و استبداد حاکمان داخلی و خارجی و تلاش برای احیای «شکوه از دست رفته»، مؤلفه هایی است که در میان مسلمانان شیعه نیز یافت می شود.
سلفی ها به سه دسته تقسیم می شوند: الف) سلفی های سنتی و باطن گرا که بیشترین جمعیت سلفی ها را تشکیل می دهند و غیرسیاسی هستند؛ ب) سلفی های سیاسی که دومین جمعیت بزرگ از سلفیه را تشکیل میدهند؛ و ج) سلفیهای افراطی جهادی، که کوچکترین جمعیت سلفیه را تشکیل می دهند و به دنبال بازگرداندن مسلمانان جهان به سیره «سلف صالح» یا سه نسل اول از مسلمانان با توسل به خشونت هستند. سلفی ها این حدیث [منسوب به] پیامبر اسلام را سرلوحه خود قرار داده اند: «مردم نسل من بهترین مردمان [تمام دوران ها] هستند، سپس مردمی هستند که بعد از آن ها می آیند و سپس آن ها که بعد از آن نسل خواهند آمد.» سه نسل اول از مسلمانان عبارتند از «سلف صالح» یا نخستین پیشگامان درستکار، شامل [حضرت] محمد (ص) و اصحاب نزدیک به وی؛ «تابعین» یا پیروان نخستین پیشگامان متقی و «تابعین تابعین» یا پیروان نخستین پیشگامان متقی.
سلفی ها در تقسیمبندیای دیگر به دو گروه تقسیم می شوند. یک گروه تقلید از مذاهب اربعه اهل سنت را رد می کند و بر اهمیت حدیث و اجتهاد تأکید می کند؛ در حالی که دیگری به تقلید پایبند است و از یکی از چهار مذهب فقهی اهلسنت پیروی می کند. در یک تقسیم بندی دیگر، سلفی ها را می توان به دو دسته «سلفیه خوب» و «سلفیه بد» تقسیم کرد. دسته اول را می توان پیروان شیخ محمد عبده (1849-1906) نامید، فردی که از نخستین پیشگامان درستکار تجلیل می کرد و آن ها را الگوی تمام مسلمانان معرفی می کرد. برخلاف سلفیهای افراطی، عبده به همزیستی مسالمتآمیز مسلمانان با غیرمسلمانان معتقد بود. «سلفی های بد» در مواجهه با شیعیان و غیرمسلمانان و مسلمانان «منحرف» که از لیبرال دموکراسی و ناسیونالیسم و سکولاریسم حمایت می کنند، بسیار متعصب هستند.
نکته جالب درخصوص ارتباط میان وهابیت ستیزه جو و سلفیه این است که اگرچه این دو مفهوم امروزه به یک معنی به کار می روند، بسیاری از سلفی ها «وهابیت» را اصطلاحی موهن درنظر می گیرند. از سوی دیگر، بسیاری از سلفی ها محمد بن عبدالوهاب (1703-1792)، بنیانگذار جریان وهابی، را سلفی می دانند. آن ها به کرات به نوشته های او، به ویژه کتاب التوحید، استناد می کنند. ازآنجا که بسیاری از سلفی ها نیز به جهاد علیه غرب و مسلمانان «منحرف»، اعم از سکولارها و شیعیان، معتقد هستند، تفاوت میان سلفیه ظاهرگرای متعصب خشکه مقدس و وهابیت، تقریباً ازبین رفته است. نکته حائز اهمیت دراین خصوص این است که بسیاری از جریان های سلفی اعم از سلفی ها و وهابی ها، جریان های احیاگر مذهبی خشکه مقدس هستند که هدفشان زدودن سنتها و باورهای «طاغوتی» و «شرکآمیز» از جوامع اسلامی با هدف اقامه توحید است. هرچند، هر دوی این جریانهای احیاگر مذهبی تا حد زیادی جریانات سیاسی علیه رژیم های استبدادی (خارجی یا بومی) هستند که به دنبال نظم اسلامی «خالص» می باشند که به زعم آن ها در زمان سه نسل اول از سلف در شبه جزیره عربستان در قرن هفتم میلادی وجود داشت.
به اختصار می توان گفت سلفیه و وهابیت نوعی رجوع به دوران قرون وسطی و پیشامدرنیسم هستند که از زمان سقوط بغداد [سقوط بغداد به تسخیر بغداد توسط هلاکو خان در سال ۶۵۶ ه ق و پایان زمامداری ۵۰۸ ساله خلفای عباسی اشاره دارد] در سال 1258 میلادی تا کنون در پایتخت جهان عرب یعنی شبه جزیره عربستان و بیشتر پادشاهی های خلیج فارس حکمفرما می باشند. سلفیه و وهابیت ریشه و کانون اصلی تروریسم و هرج و مرج هستند و نباید به آن ها به عنوان مذهب نگاه کرد؛ بلکه این دو، جریان هایی سیاسی هستند که به دنبال این هستند تا با سرنگون کردن پادشاهان و دیکتاتورهای منطقه و نیز مقابله با آمریکا، غرب، روسیه، چین، هندوستان و دیگر قدرت های سلطه گر، تغییرات سیاسی موردنظر خود را پیاده کنند. همچنین باید به نقش آمریکا و دیگر قدرت های سلطه گر در پروبال دادن به تروریسم وهابی سلفی اشاره کرد.
هابیلیان: برسیم به بحث بنگلادش. بهنظر شما آیا گروههای سلفی وهابی بینالمللی مانند داعش و القاعده، در حملات تروریستی ماه ژولای در داکا نقش داشتهاند؟
هاشمی: ساده اندیشی است اگر گمان کنیم که حملات تروریستی اخیر در بنگلادش ساخته و پرداخته عدهای جوان به حاشیه رانده شده و عصبانی است. عاملین این حملات، کاملاً در ارتباط با گروه های تروریستی بینالمللی مانند داعش و القاعده هستند. با اینکه تقریباً تمام تروریست هایی که در حملات ماه ژولای دست داشتهاند جوانانی حدوداً بیست ساله، دانشگاهی سکولار و از طبقات مرفه جامعه بوده اند، با این حال دلیلی ندارد که نقش ایدئولوژیهای سلفی و وهابی را در انگیزاندن این قاتلین انکار کنیم؛ همچنانکه هدف آنها کشتهشدن برای ازبینبردن تمام بیگانگان و استقرار احکام دین با روش به شدت ارتجاعی است، شبیه مدلی که طالبان در افغانستان پیاده کرد.
هابیلیان: نقش مدارس دینی را در ترویج خشونتگرایی و تروریسم در بنگلادش چگونه ارزیابی میکنید؟
هاشمی: مدارس دینی در بنگلادش و سرتاسر آسیای جنوب شرقی (و در چند کشور دیگر در جهان اهلسنت) محل پرورش ایدئولوژی های سلفی وهابی بوده اند؛ ایدئولوژیای که تفوق اسلام و نفرت از غیر مسلمانان، شامل خداناباوران، شیعیان و پیروان تمام فرقه های غیرسنی را ترویج می کند. معلمین مدارسْ دموکراسی، سکولاریسم، ناسیونالیسم، حقوق زنان و کلاً هرچیز مدرن را و نیز هرآنچه را مخالف باورهای آن ها یا بالاتر از سطح فهم آن ها باشد، شیطانی میدانند.
بسیاری از معلمین مدارس دینی (که تحت نفوذ عربستان سعودی اداره میشوند) این را قبول ندارند که زمین گرد است و به دور خورشید می چرخد. همچنین ده ها هزار نفر از فارغ التحصیلان این مدارس که اکثراً بیکار و فقیر هستند، در مقام معلمین مدارس، ائمه مساجد و تعداد کمی از آن ها در جایگاه واعظان و مبلغین مذهبی مشغول به کار شدند. این افراد در نوشته ها، فتاوا، سخنرانی ها و خطبه های خود علیه غیرمسلمانان، خداناباوران، زنان، شیعیان و دیگر مسلمانان غیرسنی نفرت پراکنی می کنند. اخیراً این روحانیون شروع کرده اند به استفاده از رسانههای الکترونیکی مانند کانال های تلویزیونی و یوتیوب و توییتر. این جماعت بر بخش های تحصیلکرده و سکولار جامعه بنگلادش و جوامع کشورهای اطراف عمیقاً تأثیرگذار بوده اند. درمجموع، فارغ التحصیلان بیکار و خویشفرمای مدارس دینی مروجین اصلی نفرت و خشونت علیه سکولاریسم، دموکراسی، حقوق زنان، غیرمسلمانان و شیعیان در بنگلادش بوده اند. ادعای غلطی نیست اگر بگوییم بدون نوشته ها و سخنرانیهای مبلغین دشنامگوی سلفی وهابی، القاعده، داعش، طالبان، لشکر طیبه، حرکت الجهاد، و شاخه های آنها در هیچ جای جهان از جمله بنگلادش وجود نداشت.
هابیلیان: همانطور که گفتید بسیاری از مدارس دینی در شرق و جنوب شرق آسیا که مروج اصلی خشونت و نفرت علیه اقلیتها هستند، تحت نفوذ عربستان سعودی اداره میشوند. بهنظر شما چرا غرب بر عربستان سعودی فشار وارد نمیکند تا کمکهای خود به این مدارس را قطع کند؟
هاشمی: ایالات متحده، عربستان سعودی و سایر رژیمهای خودکامه خلیج فارس را متحدین خود علیه ایران و روسیه و در درازمدت، علیه روسیه و چین میداند. این کشورها همچنین در پشت پرده ضد فلسطینی و طرفدار [رژیم صهیونیستی] اسرائیل هستند.
هابیلیان: آیا برآوردی از تعداد و تنوع گروهها و جریانهای مذهبی افراطی در بنگلادش دارید؟ ممکن است درباره دستورالعمل این گروهها و طبقه اجتماعیای که به آن تعلق دارند، برای ما بگویید.
هاشمی: در بنگلادش چندین سازمان اسلامی بهطور قانونی به فعالیت میپردازند که از مهمترین آنها می توان به جماعت اسلامی، جبهه متحد اسلامی، خلافت مجلس، حفاظت اسلام و جنبش مشروطه اسلامی اشاره کرد. ازاینمیان، جماعت اسلامی، در جایگاه بزرگترین گروه اسلامی بنگلادش، لکه ننگ همکاری با دولت نظامی پاکستان را در کشتار دهها هزار نفر از مردم بنگلادش در جریان جنگ آزادی این کشور در سال 1971 بر پیشانی دارد. تمام رهبران برجسته این گروه بهعلت دستداشتن گروه در جنایت جنگی مذکور، در سالهای اخیر اعدام شدهاند. جماعت اسلامی بهطور رسمی از تروریسم حمایت نمیکند، هرچند، این باور عمومی در بنگلادش وجود دارد که برخی از اعضا یا هواداران جوان این گروه به اعتراضات خشونتآمیز دست زده اند، اگر نگوییم به تروریسم متوسل شده اند. دیگر گروه های اسلامی هوادران بسیار اندکی دارند و بسیاری از آن ها فاقد پایگاه مردمی لازم برای کسب کرسی در پارلمان ملی هستند. از میان معروفترین گروههای اسلامی غیرقانونی یا تروریستی میتوان به جماعت المجاهدین بنگلادش، حرکت الجهاد اسلامی بنگلادش و حزب التحریر اشاره کرد. در حالی که گفته می شود حرکت الجهاد اسلامی بنگلادش به همراه حزب التحریر با داعش همکار میکند- این گمان بهخصوص در حملات تروریستی اخیر در بنگلادش به شدت مطرح شد، گمانه زنی هایی نیز درباره همکاری این گروه با «القاعده در شبه قاره هند» و نقش آن در ایجاد گروه های تروریستی انشعابی مطرح می شود. اگرچه جماعت اسلامی و دیگر گروه های اسلام گرای قانونی بنگلادش (حداقل به طور رسمی) به قانون اساسی پایبند هستند، سایر گروه های اسلام گرا به سرنگونی قاهرانه سیستم دموکرات و سکولار حکومت و استقرار احکام شریعت درمقام اصول اساسی حکومت داری معتقد می باشند. درخصوص طبقات اجتماعی این گروه ها می توان گفت برخی از اعضای جماعت المجاهدین بنگلادش و حزب التحریر افراد تحصیلکردۀ سکولار و متعلق به طبقات متوسط هستند، درحالی که بسیاری از اسلامگرایان افراطی از طبقات پایینی جامعه می آیند و شمار کمتری از آن ها تحصیلات دانشگاهی دارند.
هابیلیان: چرا دولت بنگلادش اقدامی قاطع علیه گسترش مدارس دینی انجام نمیدهد؟
هاشمی: هیچ دولتی در بنگلادش نمیتواند اقدامی قاطعی علیه مدارس انجام دهد. صحیح است که سعودی ها و دیگر سلفی وهابیهای جهان عرب و عوامل داخلی آنها از برخی مدارس حمایت می کنند، اما بیشتر آن ها توسط خود مردم بنگلادش و از طریق موقوفات اداره می شود. از سوی دیگر، برخلاف باور رایج، مدارس دینی در بنگلادش مستقیماً تروریسم جهادی تولید نمی کنند، شبیه کاری که گروه طالبان در افغانستان و پاکستان انجام می دهد؛ بلکه، همانطور که در پاسخ های قبلی اشاره کردم، فارغ التحصیلان بیکار و فقیر این مدارس (که عموماً به آن ها مولانا، مولوی یا ملّا می گویند) مهم ترین تحریککنندگان جوانان برای پیوستن به گروههای تروریستی هستند. این افراد تأثیر عمیقی بر گروه های تحصیلکرده و غیر تحصیلکرده بنگلادشی دارند و آن ها را به سمت پذیرش دکترین «جهاد جهانی» سوق می دهند.
هابیلیان: بنابراین، تلاشهای دولت بنگلادش در مهار افراطگرایی را چگونه ارزیابی میکنید؟
هاشمی: دولت از لولوی تروریسم اسلامی برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات غیرقانونی و غیردموکراتیک خود بهره می گیرد. بسیاری در بنگلادش براین باورند که پلیس و نیروهای ویژۀ موسوم به گردان واکنش سریع در یک سری عملیات ساختگی موسوم به کراس فایر (آتش متقاطع) مردم را نیز به همراه افراد مظنون به تروریسم در سرتاسر این کشور کشته اند.
هابیلیان: آخرین پرسش اینکه آینده پدیده موسوم به «جهاد جهانی» را چگونه پیشبینی میکنید؟ بهنظر شما گروههای تروریستی بینالمللی نظیر القاعده و داعش در آینده نزدیک از بین خواهند رفت؟
هاشمی: جهاد جهانی در حقیقت شورشی است جهانی علیه سلطهگران غربی (آمریکا و اروپای غربی) و متحدین آن ها در منطقه. این شورش، پدیده ای نیست که ظرف چندسال آینده مضمحل شود یا از بین برود و در حقیقت «جنگ صدساله»ی قرن بیستم و قرن بیست ویکم است. این اصطلاح را در کتاب «جهاد جهانی و آمریکا» به تفصیل بیان کرده ام. این جنگ صدساله با تأسیس [رژیم صهیونیستی] اسرائیل در سال 1948 آغاز شد و تنها درصورتی در سال 2048 پایان خواهد پذیرفت که آمریکا و متحدین اروپایی و اسلامی اش تعامل به شیوهای متمدنانه را تمرین کنند.