زندان در زندان

Ezatshahi1پرسش و پاسخ‌هايي که  در ذيل مي‌آيد مروري است دوباره بر خاطرات آقاي عزت‌الله مطهري(شاهي) که در سال 1385 توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

تفاوت مبارزان مسلمان و ديگر مبارزان به‌ويژه گروه‌هاي داراي مشي مسلحانه و چپ را در زمان دستگيري در چه مي‌دانيد؟

در بازجويي و زندان و دادگاه شرايط کاملاً متفاوت از زمان آزادي و عرصه مبارزه خارج از زندان است، وقتي کسي دستگير مي‌شود برايش مسئله مرگ ‌و ‌زندگي مطرح مي‌شود، اگر به آخرت ايمان نداشته باشد پس از دستگيري بدون شلاق فقط با يک تشر همه چيز را لو مي‌دهد، چون به جزاي آخرت ايمان ندارد. اگر شلاق بخورد برايش پذيرفته نيست که جواب و جزاي آن را خواهد گرفت، آنجا ديگر مسئله مرگ و زندگي مطرح مي‌شود، لذا مي‌بينيم که در چنين وضعي به‌خاطرِ يک کتاب، بيست‌نفر دستگير مي شوند و به‌خاطر يک کار جزيي تمام گروه گير مي‌افتند. مبارز فاقد بينش توحيدي وقتي که عرصه بر او تنگ مي‌آيد و چون به مکافات عمل اعتقادي ندارد و زندان را محروميت از لذت‌ها، رفاه و آسايش دنيوي مي‌داند که همه زندگي او اين است و نيز مقاومت در برابر شکنجه را بي‌اجر و مزد مي‌پندارد، لذا بيش از اين خود را به سختي و محروميت نمي‌اندازد و حاضر به همکاري و اعتراف مي‌شود و حاضر نيست بيش از اين خودش را فداي ديگري بکند. اين امر موجب فزوني کميت آن‌ها در زندان مي‌شود، البته اين امر را به تمامي گروه‌ها و اشخاص چپ نمي‌توان تعميم داد و نبايد به‌سبب آن مقاومت احمدزاده‌ها، گلسرخي‌ها و روزبه‌ها و... را ناديده گرفت. حال اگر زنداني مذهبي هم حاضر مي‌شد و اعتراف تام‌وتمام مي‌کرد با‌توجه به دامنه و گسترش فعاليت مبارزين مذهبي، زندان‌ها مملو از افراد مذهبي مي‌شد، خود مبارزين غيرمذهبي هم معترفند که مقاومت و تحمل شکنجه بچه‌هاي مذهبي خيلي بيشتر از آن‌هاست و مي‌گويند اين مسائل علمي نيست و شخصي است.

آيا شرايط جامعه اسلامي پذيراي تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق(منافقين) به مارکسيسم بود؟

گاهي کساني که نسبت به مذهب بي‌اعتقاد و مارکسيست مي‌شدند تا مدت‌ها در برابر خانواده تظاهر به دين‌داري مي‌کردند، به عنوان مثال پدري براي ملاقات فرزندش به‌نام دکتر غلام ابراهيم‌زاده به زندان آمده بود، قبل از دکتر، آقاي انواري هم به سالن ملاقات رفته بود، پدر به فرزندش مي‌گويد: پسرم آقاي انواري اينجا هستند، از آقا استفاده کن! او هم بر مي‌گردد و تظاهر مي‌کند که ما هر روز با آقا برنامه داريم، کلاس داريم و از محضر ايشان مستفيض مي‌شويم! پدر بيچاره نمي‌دانست که پسرش مارکسيست است و اعتقادي به آقاي انواري ندارد. زندانياني که پيوندهاي عميق عاطفي و اصيل با خانواده نداشتند نسبت‌‌به خانواده‌هايشان بي‌تفاوت بودند، اما برخي همچنان در مقابل خانواده تظاهر به مذهب مي‌کردند و حتي در ملاقات‌ها از خانواده قرآن، نهج‌البلاغه و تسبيح و سجاده مي‌گرفتند، اما در داخل زندان همان ضديت‌ها را با ما داشتند و به ما مي‌گفتند: «مرتجع».

ديدگاه سران سازمان درباره روحانيت چگونه بود؟

جالب اين که مجاهدين همراه با مارکسيست‌ها، بازاري‌ها و آخوندها را بورژوا و خرده‌بورژوا خطاب مي‌کردند، درحالي‌که همه زندگي و سرمايه‌شان از همين بازاري‌ها و آخوندها بود، هم پول از ايشان مي‌گرفتند و هم مارک به ايشان مي‌زدند. متأسفانه بيشتر بچه‌هاي مذهبي اطلاعات عميقي نداشتند و کلاً تيپ‌هاي جوان، ضدآخوند بودند و حاضر نمي‌شدند از روحانيون استفاده کنند و با مسائل اسلامي آشنا شوند، براي بهره‌مندي از متون اسلامي (قرآن، نهج البلاغه و کتب احاديث و...) نياز به دانستن زبان عربي است، درحالي‌که اين تيپ‌هاي جوان با فرهنگ عربي مخالف بودند و آن را عرب‌زدگي معادل غرب‌زدگي مي‌خواندند. اطلاعات آن‌ها از اسلام درحد کتاب‌هاي دکترشريعتي و مهندس بازرگان بود، خود مسعود رجوي که الان در رأس به‌اصطلاح مجاهدين است عربي نمي‌دانست، وقتي مي‌خواست قرآن يا نهج‌البلاغه ترجمه کند، يک المنجد يا المعجم مي‌گذاشت کنار دستش و کلمه‌به‌کلمه ترجمه مي‌کرد، بعد خواسته‌هاي خودش را تحت عنوان تفسير به آن اضافه مي‌کرد.

دوگانگي‌هاي مجاهدين خيلي زياد بود، برخي نماز را سبک و سرسري مي‌گرفتند و يا بعضي حتي آداب وضوگرفتن و نمازخواندن صحيح را به‌جا نمي‌آوردند، روحانيوني مانند رباني، شيرازي و انواري انتقاد مي‌کردند که اگر مي‌خواهيد نماز بخوانيد، حداقل درست بخوانيد. سازمان در قشربندي‌هايش از جامعه، روحانيون و بازاري‌ها و افراد مذهبي پروپا قرص را قشر دو مي‌خواند، به افراد توصيه مسخره‌اي مي‌کرد که اگر در ميان قشر دو نماز مي‌خوانيد، شمرده‌تر بخوانيد و اگر از اين قشر عضوگيري مي‌کنيد دقت به‌خرج دهيد و مراقبت کنيد و از عمق ارتجاع آن‌ها مطلع شويد. من به آن‌ها مي‌گفتم: شما با اين نوع نماز خواندن گيريم که سر يک روحاني را کلاه گذاشتيد و پيش او شمرده‌تر نماز خوانديد، اما خدا را چه مي‌کنيد؟ نمي‌توانيد سر خدا را هم کلاه بگذاريد!

گروه‌بندي اعضاي سازمان در زندان به چه‌صورت بود؟

افراد سازمان در زندان به سه‌گروه تقسيم مي‌شدند: اول، تعداد زيادي که تظاهر به مذهب و دين‌داري مي‌کردند اما در کنه خود به دنبال تزهاي مارکسيستي بودند. دوم، تعداد معدودي از مارکسيست‌ها که با حفظ عقيده به ايدئولوژي، مرام و مکتب خود به سازمان پيوسته بودند، مانند: محمد حياتي، مهدي رجبي، هادي منصوري و سوم، تعداد بسيار محدودي از مذهبي‌هاي معتقد و مؤمن که از ترس بايکوت تقيه مي‌کردند و از انتقاد و اعتراض صريح به روند استحاله مجاهدين پرهيز داشتند. در رأس اين افراد مرکزيتي قرار داشت که رجوي، خياباني، ذوالانوار، خوشدل و... بودند، ذوالانوار و خوشدل متدين و مذهبي بودند، اما از حرکت‌ها و برخوردهايي که موجب ضعف تشکيلات و افت مبارزه مي‌شد اجتناب مي‌کردند، اما رجوي و خياباني تمام هم‌و‌غم‌شان گسترش استيلاي خود بر افراد بود و انقلابي و مبارز بودن را در تبعيت افراد از دستورات تشکيلات مي‌دانستند. در عمل آن‌ها موجب سست‌شدن بنيان‌هاي اعتقادي و مذهبي سازمان و تقويت و تحکيم مارکسيست‌ها در تشکيلات سازمان بودند، ايده آن‌ها در اصالت‌دادن به مبارزه آن هم مبارزه با امپرياليسم حتي به‌قيمت همراهي با مارکسيست‌ها بود.

نظرات رجوي درباره مبارزه، مارکسيسم و روحانيت چه‌بود؟

[در زمان زندان] مرا به اتاقي بردند که مسعود رجوي بود، بعد پتو و وسايلم را هم آوردند، اين اتاق در طبقه دوم بند دو بود، با مسعود راجع‌به وضع کميته، پرونده و بازجويي‌ام صحبت‌هايي کردم، مسعود هم توضيح داد... در چند روزي که با مسعود بودم، انتقادهايي از او کردم و نسبت به مسائل زندان قصر گلايه نمودم، استبداد و ديکتاتوري مجاهدين را در قصر و نيز نفوذ جريان‌هاي چپ و به‌کارگيري مهره‌هاي مارکسيست را زير سؤال بردم. رجوي گفت: عزت! الان وقت اين حرف‌ها نيست، تو تازه از زير فشار بيرون آمده‌اي، بگذار قدري بگذرد، نفسي بگيري بعد دوباره شروع کني. گفتم: نه، من همان آدم هستم و موضعم مشخص است، حرفم را مي‌زنم کاري به عمر و زيد ندارم و اهميتي هم به فشارهاي وارد آمده نمي‌دهم. اين مباحث بين من و او خيلي بالا گرفت، دريافتم که او و طيف مرتبطش بدجوري دچار خودکم‌بيني در برابر چپي‌ها شده‌اند و ايمان آوردم که مشکلات اساسي با روحانيت و مرجعيت دارند... به مسعود گفتم: نمي‌توانم با شما همراهي کنم، اين نوع حرکت و روش شما مورد قبولم نيست، در کميته که بودم چنين تصميمي گرفتم و روي حرفم ايستاده‌ام، حال و حوصله شل‌کن سفت‌کن‌هاي شما را ندارم، مي‌خواهم دوره زندانم را بکشم. مسعود گفت: نه! عزت تو الان حالت خوش نيست، تازه زخم‌هايت خوب شده است، زود تصميم نگير، تو بايد با ما باشي! گفتم: موضع شما صريح و شفاف نيست، پس اول موضع‌تان را مشخص کنيد تا ببينم چه کاره‌ايد؟ آيا مي‌شود با شما بود يا نه؟ حداقل براي اين که همديگر را روشن کرده باشيم. او باز کمي درباره مواضعش صحبت کرد، ديدم صريح حرف نمي‌زند، جريان چپ را نه تأييد مي‌کند نه قبول، وجود عناصر مارکسيست را در سازمان بدون اشکال مي‌داند، گفتم: ما اشتراکات و اختلافاتي با هم داريم، جايي که مشترکيم و با هم موافقيم که خب باهم کار مي‌کنيم، جايي هم که اختلاف داريم هرکس کار خودش را مي‌کند. گفت: نه! نمي‌شود، بگذار تا بعداً بيشتر با هم صحبت کنيم. بعد از چهارپنج روز در ظهر روزي که در حال خوردن ناهار بوديم، نگهبان صدايم زد: عزت! وسايلت را جمع کن!

اعترافات وحيد افراخته چه‌تأثيري بر مبارزين مذهبي و غيرمذهبي گذاشت؟

از دوسه‌تا نگهبان سؤال کردم راستش را بگوييد وضع وحيد چگونه است؟ گفتند: احمدرضا کريمي را مي‌شناسي؟ گفتم: بله! او قبلاً حدود دويست‌نفر را لوداده بود. گفتند: احمدرضا کريمي انگشت کوچک وحيد هم نمي‌شود، وحيد آن قدر خيانت کرده که حساب ندارد، مشروب مي‌خورد، کثافت‌کاري مي‌کند، خانم‌بازي مي‌کند، او را براي شناسايي خرابکاران (مبارزين) بيرون مي‌برند و گشت مي‌زنند، حتي به اصفهان رفته است، نسبت به خيانت او خاطرجمع باش و به‌خاطر او کتک نخور. باورم نمي‌شد که وحيد اين‌قدر کثيف شده باشد، به‌اين‌ترتيب به خيانت او اطمينان پيدا کردم، ولي اين دليل نشد که حرفي بزنم، ذهنم مشغول بود و به‌دنبال توجيه کارها و فعاليت‌هاي مشترکم با او بودم و محمل مي‌يافتم... رسولي بدون اين که کتکم بزند توضيح‌داد که وحيد چه‌مطالبي راجع به من گفته است، درباره ترور شعبان بي‌مخ، درباره انفجار (هتل شاه عباس) اصفهان، درباره خانه تيمي مشهد و... ديدم وحيد همه‌چيز را گفته است.

تبعات ارتداد در سازمان و انعکاس آن در زندان چگونه بود؟

به‌تبع علني‌شدن جريان ارتداد در سازمان مجاهدين [خلق(منافقين)] يک‌سري از مسائل مشخص شد، عده‌اي که به‌دروغ نماز مي‌خواندند، آن را ترک کردند، بعد اعلام کردند که ما از دوسه‌سال پيش مارکسيست شده‌بوديم، اما مسعود به ما گفته‌بود که اگر شما ايده و عقيده خود را برملا سازيد سازمان ضربه مي‌خورد، پس به‌خاطر حفظ هويت سازمان، حفظ ظاهر کنيد و حتي نماز بخوانيد، آن‌ها در اين مدت به‌هيچ‌وجه اعتقاد دروني خود را رو نمي‌کردند، حتي به‌ظاهر روزه هم مي‌گرفتند و قرآن هم مي‌خواندند و... دکتر شيباني که خيلي آدم باتقوا و پاکي بود و هست و دربرابر پليس هم موضع خوبي داشت و جلو ايشان مي‌ايستاد و تواضعي برايشان نمي‌کرد، در ماه رمضان درخواست قرآن و مفاتيح داده بود، مي‌گفت در طول شب و روز يک‌ساعت قرآن پيش من باشد، بقيه ساعات در اختيار شما (ديگر زندانيان). زمان مانده را که بين زندانيان تقسيم کرده بوديم در شبانه‌روز به هر دونفر ده دقيقه نوبت مي‌رسيد، در طول شب من ده دقيقه قرآن مي‌خواندم و بعد ديگري را از خواب بيدار مي‌کردم و به او مي‌دادم و همين‌طور قرآن دست‌به‌دست مي‌گشت. اين افرادي که کتمان عقيده مي‌کردند در نوبت خود قرآن مي‌گرفتند و ظاهر امر را حفظ مي‌کردند، کسي مثل حسن راهي که در باطن اعتقادي به قرآن نداشت ولي براي فريب ما قرآن را مي‌گرفت و الکي خودش را مشغول مي‌کرد تا ده‌دقيقه‌اش بگذرد.

برخورد اعضاي سازمان با کساني که در زندان ظاهر مذهبي داشتند به چه‌صورت بود؟

کسي را که ته‌ريش مي‌گذاشت، مي‌گفتند: اين مرتجع و دگم است. حتي جواب سلام چنين کسي را هم نمي‌دادند، با وي حرف نمي‌زدند و هيچ مسئوليتي به او واگذار نمي‌کردند. هيچ‌گونه مشورتي حتي در مسائل صنفي با او نمي‌کردند، بالاجبار که سر يک سفره مي‌نشستند، کسي حاضر به هم‌کاسه‌شدن با او نمي‌شد، در ظرف جداگانه‌اي به او غذا مي‌دادند... مجاهدين چنان زنداني در زندان درست کرده بودند که ساواک وقتي مي‌خواست کساني از تيپ ما را اذيت کند که در بندهاي ديگر بودند، تهديد مي‌کرد: مي‌فرستيم‌تان به بند دو پيش مجاهدين تا پوست‌تان را بکنند! گويي عزرائيل مي‌خواست جانشان را بگيرد.

برگرفته از ویژه‌نامه حیات بی‌ثمر، صفحات 31 و 32

 


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

مطالب پربازدید بخش گفتگو

رئیس بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی

ماهیت فرقه منافقین با اسلام در تضاد است

علی بابایی کارنامه نماینده مردم ساری در مجلس شورای اسلامی

منافقین باید تاوان جنایات خود را به اندازه شأن ملت ایران پرداخت کنند

محمدتقی نقدعلی، عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس:

دادگاه گروهک تروریستی منافقین مستند و مستدل است

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان