روی آوردن فرقان به ترور دور از انتظار نبود

Forghanدرآمد:

حضور بخشی از اعضای گروه فرقان در محافل مذهبی و سیاسی مسجد قبا ، در مقطعی که این مسجد از معدود کانون های ترویج اندیشه انقلابی بود ، موجب گشت تا متولیان اداره این کانون از ماهیت این جریان شناختی واقع بینانه داشته باشند .

در گفتگویی که در پی می آید ، مهندس هاشم صباغیان که از دو تأسیس مسجد قبا تا پیروزی انقلاب ، از اعضای هیئت امنای آن بود ، به بازگویی خاطرات خویش از منش فکری و عملی فرقانیان ، بازتاب های آن در جامعه و نیز دیدگاه برخی از ایدئولوگ های انقلاب اسلامی از جمله استاد آیت الله مطهری درباره آنان پرداخته است .

صباغیان پس از پیروزی انقلاب و آغاز ترورهای فرقان ، وزیر کشور دولت موقت و از متولیان پیگرد امنیتی اعضای این گروه بود که شمه ای از خاطرات مربوط به این فرایند را در این مصاحبه بیان داشته است .

* * * * *

./ با توجه به حضور شما در هیئت امنای مسجد قبا ، لطفاً تاریخچه ای از تأسیس این مسجد و چهره های مؤثر آن را بیان کنید ؟

_ تأسیس مسجد قبا از یک چادر آغاز شد ! اهالی محلی زمینی را خریداری کردند و مرحوم حاج آقا تقی حاج طرخانی و خانواده ایشان برای ساختن آنجا پیشقدم شدند . من هم حرفه ام کار ساختمانی بود . آقای مهندس حسین موسوی و آقای مهندس نجفی از اولین فارغ التحصیلان دانشگاه ملی آن زمان و از بنیانگذاران انجمن اسلامی دانشجویان آن دانشگاه بودند ، خالصانه زحمت کشیدند و با کمک ایشان ساختمان مسجد را ساختیم .

همان طور که اشاره کردم ، مرحوم حاج آقا تقی محور اصلی و تأمین کننده پشتوانه مالی ساخت بنا بود . آن قدر که ایشان و اخوی شان حاج کاظم آقا در این امر نقش داشتند ، دیگران نداشتند . البته دیگران هم بودند ، از جمله مرحوم دکتر مفتح ، حاج آقا ابوالفضل توکلی بینا و آقای مهدیان ، ولی نقش اساسی را مرحوم حاج طرخانی داشت .

مسجدالجواد قبل از مسجد قبا ساخته شده بود و به سیستم هیئت امنایی اداره می شد ، به همین دلیل ما برای مسجد قبا هم سیستم هیئت امنایی را پیشنهاد کردیم . هیئت امنای مسجد عبارت بودند از : آقای دکتر مفتح ، آقای حاج تقی حاج طرخانی ، آقای ابوالفضل توکلی ، آقای مهدیان و بنده . ما پنج نفر به عنوان هیئت امنا انتخاب شدیم ، جلسات هفتگی داشتیم و کارها را تنظیم می کردیم ، به تدریج مسجد قبا تبدیل به پایگاهی برای آزادی خواهان و مبارزین آن روز شد .

./ ساخت مسجد چقدر طول کشید ؟

_ یک سال ، علت این که پس از چندی آنجا تبدیل به یک پایگاه شد این بود که سخنرانان خاصی را دعوت می کردیم ، از جمله مرحوم مهندس بازرگان ، مرحوم آقای مطهری ، آشیخ علی آقا تهران ، آقای لاهوتی و دیگران .

./ آقای مطهری با مسجد همکاری منظمی داشتند ؟

_ برای امور اداری مسجد نمی آمدند ، ولی وقتی برای سخنرانی دعوت می کردیم، می آمدند . کار به جایی رسید که وقتی ما در مسجد قبا سخنرانی می گذاشتیم ، تمام کوچه های اطراف پر می شد ، مخصوصاً در سخنرانی های چهره های شاخص مبارز و متفکر ، جمعتی فراتر از پیش بینی ما جمع می شد .

./ برخی بر این باورند که دقت ها و احتیاط های شهید مفتح موجب شد که پس از تعطیل شدن حسینیه ارشاد و مسجد هدایت ، مسجد قبا بتواند به فعالیت خود ادامه بدهد .

_ مرحوم مفتح روحیتاً این طور بود و کاریش هم نمی شد کرد . چندان اهل این که به استقبال خطر برود ، نبود . روحیه آقای مفتح چندان به روحانیون بعد از 15 خرداد ، مثل آقای هاشمی ، آقای باهنر و آقای بهشتی شباهت نداشت ، ایشان بیشتر تدریس می کرد .

./ منظورتان از روحانیون بعد از 15 خرداد ، روحانیون اهل مبارزه است ؟

_ بله ، در آن مقطع هنوز روحانیت مبارز هم تشکیل نشده بود . این آقایان هیچ کدام قبل از خرداد 42 ، سابقه سیاسی نداشتند و بعد از رویداد 15 خرداد وارد میدان مبارزه شدند . ما آنها را می شناختیم . از جمله مرحوم بهشتی ، مرحوم باهنر و ....

و با آنها جلساتی هم داشتیم ، ولی هیچکدام سابقه سیاسی به ویژه سابقه همکاری با تشکل های سیاسی را نداشتند . سابقه سیاسی را احزاب و گروه هایی چون جبهه ملی ، فدائیان اسلام ، نهضت آزادی ، مؤتلفه اسلامی ، حزب ملل اسلامی و امثالهم داشتند .

اما بعد از 15 خرداد جمعی از روحانیون هم وارد کارهای سیاسی شدند ! آقای دکتر مفتح هم سابقه سیاسی پررنگی نداشت ، اما وقتی جمع ما را دید و ایشان را به عنوان امام جماعت انتخاب کردیم ، به تدریج آمد ، یعنی وقتی حرکت اوج گرفت ، دیگر نمی خواست یا نمی توانست پس بزند و عقب بنشیند .

./ ظاهراً در آن برهه مسجد قبا تقریبا تنها مسجد پایگاه مبارزه و دائر بود و بقیه را بسته بودند .

_ البته مسجد جلیلی هنوز دائر بود که آقای مهدوی کنی آنجا را اداره می کردند ، پیش از آن مسجد جاوید در خیابان شریعتی هم بود و اولین بار در آنجا برای سخنرانی از آقای خامنه ای دعوت کردیم . ایشان یک ماه در آنجا برنامه سخنرانی داشتند و بعد به تدریج آنجا را هم تعطیل کردند .

./ به هر حال چون مسجد قبا پایگاه مبارزه شده بود ، طبعاً گروه های مختلفی به آنجا رفت و آمد می کردند . عده ای نقل می کنند که گودرزی حتی در کتابخانه آنجا جلسات تفسیر هم داشته و بعد عذرش را خواستند . خود شما از کی و چگونه متوجه سر بر آوردن این گروه شدید ؟

_ گروه فرقان یک گروه مخفی بود ، در آن زمان گودرزی با تفسیرها و برداشت های خاصی که از قرآن داشت ، عده ای را جذب می کرد . طبیعتاً ما همه افرادی را که به مسجد می آمدند ، نمی شناختیم . بعضی از مواقع برخی از حرکت ها را از بعضی از جوان ها می دیدیم که با آن نظمی که ما برقرار کرده بودیم ، در تضاد بود . در واقع آنها می خواستند تندتر از برنامه ریزی مدیریت مسجد حرکت کنند .

یکی از مسائل مسجد قبا این بود که وقتی جلسات سخنرانی برگزار می شد ، پلیبس مسجد را محاصره می کرد که گوینده را بگیرد . همین آقای تهرانی وقتی از منبر پایین می آمد ، عبایش را در می آورد و تغییر لباس می داد و او را وسط جمعیت گم می کردیم .

وقتی گوینده اعلام می کرد که آقایان مسجد را ترک کنند و هیچگونه شعاری ندهند ، ناگهان از آن میان یک عده شعار می دادند و شعارهایشان هم تند بود و هماهنگی با مدیریت برنامه نداشتند. در اینجا ما یک مقداری به هویت و نیت آنها شک بردیم .

من در ضمن این رفتارها به تدریج چهره هایی را شناختم ، مثلاً دیدم این آقایی که امروز شعار داده ، هفته دیگر هم شعار می دهد ! به مرور به فکر افتادم که ببینم این گروه چه کسانی هستند و یک نفر به من گفت گروهی است به نام فرقان که رهبری به نام گودرزی دارد و اینها هم اعضای آن هستند .

رسیدیم به سال 57 و جلسات مسجد قبا که بسیار پرشور و باشکوه بودند و بعد هم حرکت روز عید فطر ما بود که مقدمه ای شد برای میتینگ تاسوعا و عاشورا که رژیم را به زانو درآورد. ما دقت داشتیم که آنها برنامه ها را به هم بزنند .

فرقانی ها در مسجد به شکل متفرق می نشستند . ما عده ای از بچه های محل را مأمور کردیم که چهار پنج نفری دور هر یک از اینها بنشینند و به محض این که مشاهده کردند که آنها می خواهند شعار بدهند ، مانع شوند و حتی اگر لازم است جلوی دهان آنها را بگیرند که شعار ندهند ! و به این ترتیب اوضاع را کنترل کردیم .

گودرزی مستقیماً با ما برخورد نداشت ، ولی غیر مستقیم چرا ، حتی یک بار کسی را نزد من فرستاد که : " گودرزی از شما انتظار ندارد که با بچه های فرقان به این شکل برخورد کنید ." من هم جواب دادم : " ما در اینجا به نظم نیاز داریم و اینها نظم را به هم می زنند ، راه درستش این است که به ایشان بگویید بچه هایشان را به اینجا نیاورند ." البته آنها تا آخرین جلسات در مسجد قبا بودند .

جلسات هیئت امنا در خانه ها می گشت . خاطرم هست یک جلسه هم در منزل آقای دکتر مفتح بود . این جلسه در زمانی بود که مسجد قبا به یکی از معدود کانون های فعالیت مذهبی و سیاسی در تهران تبدیل شده بود . در آنجا به ما پیشنهاد داده شد که سعی کنید حالت دافعه نداشته و بیشتر جاذبه داشته باشید و این سنخ جوان ها را جذب کنید .

ما پاسخ دادیم که موافق نیستیم ، چون مسجد قبا که روزگاری فقط نماز جماعت داشت ، حالا تبدیل به مرکز اصلی مبارزه مردم تهران شده است . جای دیگری هم وجود ندارد ، مخصوصاً تیپ سخنرانانی که دعوت می شوند ، این مرکزیت را تقویت می کند . ما نمی توانیم روی جذب همه افراد متمرکز شویم و باید احتیاط کنیم ، چون ماهیت واقعی برخی از این گروه ها از جمله فرقان هنوز به درستی مشخص نشده بود .

نکته قابل ذکر دیگر این که آن روزها برای خودسازی افراد و پیش بردن مبارزات ، پیشنهاداتی را مطرح کرده بودیم که یکی از آنها ساده زیستی بود که البته عده ای از آن سوء برداشت می کردند . ما می گفتیم برای مبارزه با رژیم شاه ، دو مشکل عمده پیش روی ما هست : یکی پول و یکی اسلحه که برای مبارزه مخفی به هر دوی اینها نیاز داشتیم و تهیه شان هم سخت بود .

پولدارها جرأت نمی کردند بیایند ، آن روزها هر حرکت کوچکی ممکن بود وضعیت مالی پولدارها و بازاری ها را به خطر بیندازد ، بنابراین جلب همکاری آنها کار مشکلی بود . یکی از کارهایی که ما کردیم این بود که گفتیم : " آقایان مبارز ! شما بخشی از خرجی را که می خواهید برای زندگی تان بکنید ، بیاورید و برای پیشبرد مبارزه خرج کنید ، مثلاً اگر فرش یا مبل دارید و می خواهید آن را عوض کنید ، امسال این کار را نکنید و پولش را برای هزینه مبارزه بدهید و سال بعد این کار را بکنید ."

عده ای این کار را می کردند ، اما متأسفانه برخی آن قدر در این کار افراط کردند که ما مورد اعتراض همسران شان قرار گرفتیم که شما چرا این حرف را زدید ؟ اینها گوش به حرف شما می دهند و فرش ها را جمع کرده و مبل ها را از خانه بیرون برده اند !

یادم هست یکی از جلسات هیئت امنا در منزل آقای مفتح بود ، جلسه که تمام شد ، دکتر مفتح مرا صدا زد و گفت : " بیا ببین این پسرم چه کار می کند ! " (همین پسرشان که الان نماینده مجلس است) در اتاقش را باز کرد و به من نشان داد . فرش را جمع کرده و به جایش یک تکه گونی انداخته و یک تخت کهنه را هم گذاشته بود . مرحوم مفتح گلایه می کرد که ببین ! این پسر دارد این جور زندگی می کند و در خانه ما مشکل به وجود آورده !

بعضی از برداشت های نادرست و حتی مخربی که از ساده زیستی می شد ، به تفسیرهایی بر می گشت که آقای خوئینی ها در مسجد جوستان می کرد و همین طور برداشت های آقای دکتر پیمان که برداشت هایی مارکسیستی و چپ گرایانه بوند و موجب چنین افراط هایی می شدند .

./ شما در آن زمان مخالف این رفتارها بودید ؟

_ بله ، سخت مخالف بودیم . مرحوم مطهری به شدت در مقابل این فکر ایستادگی می کرد و مخالف جدی این نوع برداشت ها بود . متأسفانه این نوع برداشت ها روی جوان ها تأثیر می گذاشت و ساده زیستی را که امری ممدوح است ، به صورت رفتاری افراطی و در نهایت نوعی چپ روی در می آورد .

یادم هست یکی از ابتکارات ما برای ترویج ساده زیستی این بود که بیانات پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) را با خط خوش نوشته و قاب گرفته بودیم . این قاب ها برای خود ما 15 ریال تمام شده بود ، ولی آنها را 10 ریال می فروختیم و گفته بودیم که دوستان به عنوان کادوی تولد و چشم روشنی و امثال انها ، به جای تهیه کادوهای گرانقیمت از این قاب ها بخرند و هدیه بدهند و به این ترتیب گامی در جهت ساده زیستی برداشته بودیم .

ما سعی داشتیم اصلاح الگوی مصرف را به شکل عملی و واقعی پیاده کنیم ، هم جلوی اسراف را بگیریم و هم پولش را در جهت پیشبرد انقلاب مصرف کنیم .

جالب اینجاست که در برابر همین ابتکار ما هم ، عده ای از همان جوان ها شعار می دادند که شما این رفتار را از غربی ها گرفته اید ! ما هم می گفتیم مگر هر چیزی که از غربی ها بگیریم ، بد است ؟

اگر آنها برای هم کادو می برند ، آن هم به شکل ساده ، بدیهی است بهتر است یاد بگیریم . شما اگر فرزندتان بیمار شود ، چون تخصص پزشک ریشه در اکتشافات پژوهشگران غربی دارد او را نزد وی نمی برید ؟

این نوع تفکرات افراطی متأسفانه پیامدهای زیان باری داشت که ناشی از همان گرایشات چپ و مارکسیستی بود . از هر تمدنی باید نکات خوب آن را گرفت و به شکل مناسب استفاده کرد .

./ در جلسه هیئت امنا درباره کنترل حضور فرقانی ها چه مسائلی مطرح و چه تصمیماتی اتخاذ شد ؟

_ در آنجا این مسئله مطرح شد که اعضای گروه فرقان دارند به جلسات سخنرانی مسجد می آیند و اگر قضیه کنترل نشود ، ممکن است کنترل اداره جلسات از دست ما خارج شود . در آنجا بود که تصمیم گرفتیم عده ای را مأمور کنیم که اطراف اینها را بگیرند و نگذارند شعارهای افراطی بدهند که البته تا حد زیادی هم موفق شدیم .

./ آیا حساسیت هیئت امنای مسجد قبا روی فرقانی ها صرفاً به این دلیل بود که نظم مسجد را به هم می زدند و یا از اشاعه برداشت ها و تفاسیرشان هم احساس خطر می کردید ؟

_ واقعیت این است که ما در آن موقع هنوز به جوهره تفکر آنها پی نبرده بودیم و فقط در واکنش به شعارهای تندی که می دادند ، می گفتیم دارند نظم مسجد را به هم می زنند ! خود من بعدها ماهیت آنها را فهمیدم و متوجه شدم که از محصولات جلسه تفسیر آقای موسوی خوئینی ها هستند !

همه می گفتند جلسات تفسیر آقای خوئینی ها خیلی شلوغ است ، ما به دلیل فشردگی کارهایی که داشتیم ، نمی رسیدیم برویم ببینیم چه می گوید . یکی دو بار گزارش هایی از این جلسات رسید و مهندس بازرگان که خودش تسلط کافی به قرآن داشت ، از این سخنان اظهار ناخشنودی کرد . ایشان خیلی ناراحت بود و می گفت که این برداشت ها خیلی خطرناک هستند .

خاطرم هست قبل از انقلاب جلساتی با حضور آقای مطهری ، آقای موسوی اردبیلی ، مهندس بازرگان ، مهندس کتیرائی و ... تشکیل می شدند به نام " کاک " که برای بررسی در مورد همین نوع مسائل بود .

در آنجا هم این مسئله را مطرح کردند که اگر این تفاسیر ادامه پیدا کنند ، خطرناک خواهد بود ، ولی با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب و مطرح شدن اولویت های دیگر ، رسیدگی به این مسئله ممکن نشد .

./ شما با استاد شهید مطهری سابقه آشنایی نسبتاً طولانی داشتید ، ایشان نخستین کسی بود که در زمینه تفاسیر چپ گرایانه و نیز حضور فرقانیان ، زنگ خطر را به صدا در آورد و در روزهایی که همه اولویت را به مبارزه می دادند ، او اولویت را به ایدئولوژی داد و تأکید کرد که اگر ایدئولوژی محکمی نداشته باشیم ، در آینده دچار مشکل خواهیم شد ؛

همانگونه که رویدادهای بعدی صحت شناخت ایشان را نشان داد و فرقانیان از فردای پیروزی انقلاب دست به اسلحه بردند . از آغاز این حساسیت ها و بیان آنها در جلساتی که خود شما هم حضور داشتید چه خاطراتی دارید ؟

_ مرحوم آقای مطهری حقیقتاً یکی از چهره های دوست داشتنی و بسیار مؤثر انقلاب بود . من این حرف را کمتر جایی زده ام که خدا آنهایی را که دوست داشت ، زود برد ! هیچ معلوم نبود اگر مرحوم طالقانی زنده می ماند ، سرنوشتش به کجا می کشید و می بایست در مقابل چه کسانی بایستد و یا اگر مرحوم مطهری می ماند چگونه می خواست در برابر این تندروی ها ایستادگی می کرد و در این مسیر باید مقابل چه کسانی می ایستاد .

مرحوم مطهری در یکی از کتاب هایش هم اشاره می کند ، زمانی که به جلسات تفسیر انجمن اسلامی مهندسین دعوت می شد ، شرکت در این جلسات باعث شد که برود و بیشتر مطالعه و بررسی کند .

در آنجا آقای مهندس بازرگان ، آقای دکتر سحابی ، آقای محمدرضا اصفهانی و عده ای دیگر پای درس آقای مطهری بودند . اینها سؤالاتی را مطرح می کردند ، مرحوم مطهری بر خلاف برخی از روحانیون ، هنگامی که پاسخ سؤالی را بلد نبود ، می گفت الان پاسخی ندارم و در جلسات بعد پاسخ می دهم .

ایشان اشاره می کند که می رفتم و مطالعه می کردم و می دیدم که باید به این سؤال پاسخ دقیق و علمی و جامعی بدهم و این باعث می شد که کار تحقیقاتی مفصلی را انجام بدهم .  یکی از ویژگی های بارز شهید مطهری این بود که پس از مطالعه و تحقیق درباره مطلبی ، وقتی که به یقین می رسید ، پافشاری و ایستادگی می کرد .

یکی از آن موارد همین تحلیل های اگر نگوییم مارکسیستی ، باید بگوییم چپ گرایانه و غیر توحیدی ، از قرآن بود . حتی گاهی با دکتر شریعتی هم این بحث ها را داشت . آن موقع برخی از همین دوستان روحانی ما به مرحوم مطهری حمله می کردند و می گفتند : " آقای خوئینی ها دارد جوان ها را جذب می کند ، چرا می گویید تفسیرهای او درست نیست ؟ " ایشان می گفت : " باید جوان ها را با پایه ریزی فکر صحیح جذب کنیم ، اگر این پایه ها صحیح نباشد ، در آینده گرفتار اینها خواهیم شد ."

صراحتاً بگویم کسی حتی تصورش را هم نمی کرد که انقلاب در 22 بهمن 57 به پیروزی برسد ، اما مرحوم مطهری در همان زمان درباره آینده انقلاب سخن می گفت و روی این نکته پافشاری می کرد و این یکی از ارزش های فکر ایشان بود .

ایشان به هیچوجه تسلیم جو نمی شد و همواره سعی می کرد با تحقیق و مطالعه به مطلبی برسد ، الان می بینید که روشنفکری دینی به چه روزی افتاده ! یک کسی با دو تا کتاب خواندن تصور می کند که برداشت او از دین صحیح است .

./ حتی گاهی روشنفکری دینی با عبور از دین تفسیر می شود ...

_ بله ، متأسفانه حتی گاهی این طور هم هست ، ولی مرحوم مطهری تا به عمق مطلب نمی رسید ، سخن نمی گفت . من بارها شاهد بحث های طولانی ایشان و مرحوم بازرگان درباره برداشت از آیات قرآن بودم .

آقای مطهری بسیاری از برداشت های مرحوم بازرگان از آیات قرآن را جالب می دانست و من تعامل آنها را در این زمینه می دیدم . هر دوی آنها وقتی به یقین می رسیدند ، امکان نداشت دچار جو زدگی شوند و روی مواضع خود پافشاری می کردند .

من با مرحوم مطهری مأنوس بودم و فقط در این گونه مواقع بود که عصبانیتش را می دیدم . همیشه آرام و مؤقر بود ، اما وقتی به یقین می رسید می گفت من این استدلال ها را دارم ، شما هم بروید در برابرش استدلال بیاورید و کلی بافی نکنید !

./ مرحوم مطهری و مرحوم بازرگان با یکدیگر صمیمیت و تعاملات زیادی داشتند و حتی انتخاب مهندس بازرگان به نخست وزیری با توصیه و حمایت استاد مطهری صورت گرفت . برای بسیاری این نکته جالب است که چرا ایشان در بسیاری از موارد از جمله دور اعلامیه ای در نقد آرای دکتر شریعتی که به امضای این دو تن منتشر شد ، یاران خود را از میان امثال مهندس بازرگان انتخاب می کردند ؟

در فضایی که بسیاری از جوانان دکتر شریعتی را می پرستیدند ، صدور این اعلامیه نشان دادک ه این دو به هیچ وجه تحت فشار جو و شرایط قرار نمی گیرند . از صدور آن اعلامیه و بازتاب های آن چه خاطراتی دارید ؟

_ باید بگویم که خود من جزو کسانی بودم که به صدور این اعلامیه اعتراض داشتم و می گفتم حتی اگر این حرف درست هم باشد ، الان زمان مناسبی برای اعلام آن نیست . من به مهندس بازرگان خیلی نزدیک بودم و خیلی با ایشان صحبت می کردم و مهندس بازرگان هم به تدریج به این نتیجه رسید که اطلاعیه ای بدهد و کمی فضا را تعدیل کند و این کار را هم کرد .

./ عده ای می گویند ایشان با اطلاعیه دوم حرفش را پس گرفت ، در حالیکه از محتوای این اطلاعیه چنین چیزی استنباط نمی شود .

_ خیر ، اصلاً حرفش را پس نگرفت . مهندس بازرگان وقتی در امری به یقین می رسید ، به این سادگی ها حرفش را پس نمی گرفت . ایشان اطلاعیه داد تا کمی فضا را تعدیل کند . ما پیش از صدور این اعلامیه چندان از انتشار آن مطلع نبودیم ، این نشان می داد که آنها دو تایی و با هم به این نتیجه رسیده بودند .

ولی بعدها فهمیدیم که فکر اولیه متعلق به آقای مطهری بوده و نمی خواسته که خودش تنها اعلامیه بدهد . اگر تنها اعلامیه می داد آن قدری که باید بازتاب و اثر نداشت . این که چگونه توانسته بود مهندس بازرگان را قانع کند ، خبر ندارم .

ولی وقتی اعلامیه را دادند ، از هر دو طرف ، یعنی هم ماها که در آن مقطع سطحی تر و افراطی تر فکر می کردیم و هم آن طرفی هایی که عمیق تر فکر می کردند ، واکنش های تندی نشان داده شد !

./ در شرایطی که نوعی روشنفکر گرایی مطلق ، به خصوص در میان علاقمندان به دکتر شریعتی و داعیه داران مبارزات انقلابی وجود داشت ، مهندس بازرگان در فضایی که علیه آقای مطهری ایجاد شده بود ، به دفعات از ایشان دفاع کرد و این نکته جالبی است . شما علت را در چه می بینید ؟

_ این به خصوصیات مهندس بازرگان برمی گردد . او اگر چیزی را حق تشخیص می داد، می گفت ؛ ولو این که نتایج دشواری را برای او به همراه داشته باشد . در این مورد چند صحنه را به یاد می آورم .

وقتی در 15 بهمن 57 ، مرحوم بازرگان به نخست وزیری منصوب شد ، فردا یا پس فردای آن روز در دانشگاه تهران گردهمایی بزرگی برگزار شد و ایشان هم در آن جمع صادقانه مطالب مهمی را بیان کرد که حتی عده ای به او انتقاد کردند .

(پریشب هم تلویزیون با حذف بخش های مهمی از این صحبت ها ، آن را تبدیل به گزارش واژگونه ای از سخنان ایشان کرد ! )

مرحوم مهندس بازرگان در آنجا خطاب به مردم گفت : " من به شما قول می دهم کسانی را انتخاب کنم که خائن به مملکت نیستند ، معلوم نیست بتوانم بهترین ها را انتخاب کنم ، ولی قدر مسلم این که خائن نخواهند بود ." اما نکته جالب سخنرانی ایشان که تلویزیون پخش نکرد ، این است که گفت : " آن عظمت و توکلی را که آقای خمینی دارد ، من ندارم ! "

./ با این که در مجموع این حرف به ضررش هم تمام می شد ...

_ بله ، به ضررش بود . مثال هم زد و گفت : " من فولکس واگن هستم ، آقای خمینی بولدوزر است ."  آن وقت تلویزیون به جای این که قسمت اول را هم پخش کند که مرحوم بازرگان  می گوید : " توکلی را که آقای خمینی دارد ، من ندارم ،" سخنرانی به این شکل پخش و تصویر مخدوشی را از مرحوم بازرگان ارائه می کند .

مرحوم بازرگان در قضیه اعلامیه هم چون به این تشخیص رسیده بود که باید با مرحوم مطهری همکاری کند ، این کار را کرد و ملاحظه فضای مسلط را هم نمی کرد !

./ با توجه به ویژگی هایی که شما در مورد فرقانی ها مطرح کردید ، رو آوردن آنها به ترور چندان هم غیر منتظره نبوده است . هنگامی که این گروه به ترور رو آورد ، شما وزیر کشور بودید ، آیا در آغاز گمان می کردید ترورها کار فرقان باشد ؟

_ چون من قبل از انقلاب با برخی از گروه های مخفی که مبارزه مسلحانه می کردند ارتباط داشتم ، تا حدی ویژگی های کسانی را که جذب گروه های تروریستی می شدند ، تشخیص می دادم و ارزیابی من این بود که اینها رو به ترور خواهند آورد .

فرقانی ها آدم های تندی بودند که تعصب بیجا داشتند و شستشوی مغزی شده بودند . چنین افرادی وقتی جذب کسی می شوند و او فتوا و حکم می دهد ، طبیعتاً اطاعت می کنند . اتفاقاً یکی از اولین ترورها ، ترور باجناق بنده مرحوم حاج آقا تقی حاج طرخانی بود که بعدها با ارزیابی ای که کردیم دیدیم او را هم اشتباهی زده اند !

./ وقتی ترورها شروع شدند ، چقدر حدس زدید که کار آنهاست ؟ آیا مجاهدین را هم متهم می دانستید ؟

_ ما ترور قرنی را حدس نزدیم که کار فرقان است ، ولی وقتی مرحوم مطهری بعد از آن جلسه زدند ...

./ شما در آن جلسه بودید ؟

_ خیر ، من نبودم . مهندس کتیرائی بودند . وقتی مرحوم مطهری را زدند فهمیدیم کار فرقان است .

./ آخرین بار مرحوم مطهری را کی دیدید و خبر شهادت ایشان را چگونه دریافت کردید ؟

_ ما دائماً آقای مطهری را در شورای انقلاب و جاهای دیگر می دیدیم . ایشان خیلی هم به بنده لطف و در کارهای اجرایی به من اعتماد داشت . هنگامی که کمیته استقبال از امام تشکیل شد و از همه گروه ها بودند ، در اولین جلسه ایشان به عنوان رئیس ستاد و من به عنوان معاون ایشان انتخاب شدم و کارها را تقسیم کردیم .

یکی دو جلسه که گذشت ، ایشان به من گفت : " من کار اجرایی نکرده ام و این که شما این کار را بکنید ، کافی است ." گفتم : " این درست نیست . شما در جلسه ستاد شرکت کنید و در آنجا این مطلب را بگویید ." واقعاً هم کار مرحوم مطهری در شورای انقلاب خیلی فشرده بود . جلسات شورای انقلاب در قبل از پیروزی انقلاب مخفی بود .

ایشان یک روز آمد به ستاد استقبال از امام و گفت که " فلانی مورد اعتماد همه است و قدرت اجرایی هم دارد ، قبلاً هم با رأی اکثریت به عنوان معاون انتخاب شده است ." از آن لحظه به بعد من شدم مسئول ستاد . این است که مرحوم مطهری را زیاد می دیدم .

از آن جلسه آخر هم خبر نداشتم . کارهایمان هم خیلی فشرده بود و شب و روز نداشتیم ، وقتی خبر را شنیدم ، خیلی متأسف شدم .

./ با توجه به این که شما به عنوان وزیر کشور ، مسئول امنیت کشور بودید ، برای جمع کردن گروه فرقان چه تمهیدی را اندیشیدید ؟ اراده برخورد با اینها از کجا شکل گرفت ؟

_ لازم است مقدمه ای را بگویم . هنگامی که مسئولیت وزارت کشور را به من دادند ، ما با اعضای شورای انقلاب در مورد مسائل کشور اختلافات زیادی داشتیم و اینها را مطرح هم می کردیم . آخرین بار به این نتیجه رسیدیم که عده ای از اعضای شورای انقلاب به عنوان معاون وزیر و با حق رأی در جلسات هیئت دولت شرکت کنند .

این مصوبه ای بود که در حضور مرحوم امام خمینی به تصویب رسید . مرحوم بازرگان می گفت : " ما کاری را انجام می دهیم و شورای انقلاب عکس آن عمل می کند ، چنین روندی به ضرر انقلاب است ." در آن مقطع آیت الله خمینی و اطرافیان ایشان به طور جدی    نمی خواستند روحانیون در امور اجرایی وارد شوند .

طبق قانون معاون وزیر حق رأی ندارد و فقط در غیاب وزیر می تواند رأی بدهد ، ولی قرار شد آقای خامنه ای برای وزارت دفاع ، آقای باهنر برای وزارت آموزش و پرورش و آقایان هاشمی رفسنجانی و مهدوی کنی برای وزارت کشور بیایند و حق رأی هم داشته باشند و به این ترتیب آقایان مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی معاون من شدند .

آن روزها سپاه تازه تشکیل شده بود و آقای هاشمی به عنوان معاونت نیروهای سپاه در وزارت کشور مشغول به کار شد . نیروی های انتظامی هم زیر نظر وزارت کشور بود . هنوز شهربانی تشکیل نشده بود و آقای مهدوی کنی هم مسئول کمیته ها و به عنوان معاونت نیروهای انتظامی ، در وزارت کشور بود .

این آقایان چون صبح ها کار داشتند ، جلسات مان را بعدازظهرها می گذاشتیم ، پس از ترور مرحوم مطهری تصمیم گرفتیم فرقان را ریشه کن کنیم .

آقای هاشمی پیشنهاد داد که آقای حمید نقاشیان این کار را به عهده بگیرد و گفت که ایشان قبل از انقلاب به جلسات می رفته و با عده ای از آنها آشناست و او هم به این نتیجه رسیده که این ترورها کار اینهاست .

قرار شد عده ای به صورت نفوذی وارد فرقان و با آنها هماهنگ شوند و از سوی دیگر با آقای نقاشیان در ارتباط باشند تا به این ترتیب اعضای فرقان شناسایی و دستگیر شوند . ایشان هم مرتباً می آمد و گزارش می داد . به این ترتیب این نیروها در جمع آنها نفوذ کردند و جزئیات کار را به آقای هاشمی گزارش می دادند .

من هم بیشتر از این نمی رسیدم وارد قضایا شوم ، کلیات جریان به این شکل بود و فرقان به این ترتیب شناسایی شد و از بین رفت . دولت موقت در کل 9 ماه مسئولیت داشت و رسیدگی به کار گروه فرقان تقریباً از ماه چهارم و پنجم شروع شد ، من در آن برهه تاره 20 روز بودت که به وزارت کشور رفته بودم .

./ با توجه به خویشاوندی نزدیک با مرحوم حاج طرخانی ، از ویژگی های شخصیتی ایشان و نحوه شهادت وی هم نکاتی را ذکر کنید .

_ مرحوم حاج طرخانی واقعاً مرد باوجودی بود و به انقلاب هم خدمات فراوانی کرد . مصادیق مختلفی هم از این خدمات هست که من یکی از آنها را برای شما تعریف می کنم . بنده قبل از این که وزیر کشور بشوم ، معاون نخست وزیری در امور انتقال بودم ، یعنی تمام بار گذشته دوست که باید به دولت انقلابی منتقل می شد ، روی دوش من بود !

مثلاً بازرسی شاهنشاهی باید منحل می شد ، دربار باید منحل می شد ، حزب رستاخیز باید منحل می شد . اصلی ها که فرار کرده بودند و منحل شدن یعنی این که با کارکنان ، کارمندان و کسانی که مانده بودند چه باید می کردیم . سر ما خیلی شلوغ بود و من واقعاً نمی رسیدیم به منزل بروم .

در انتهای ساختمان نخست وزیری ، اتاقی بود و تخت گذاشته بودیم و 24 ساعته در آنجا بودیم . مرحوم دکتر چمران هم همین طور . در آن زمان بچه کوچکی داشتم و خانمم می گفت : " از بس این بچه تو را نمی بیند ، در تلویزیون که مصاحبه می کنی ، می آید و شیشه تلویزیون را می بوسد و می گوید : بابا ! بابا ! "

در آنجا بودیم که به ما خبر دادند سیلوهای قزوین خالی از آرد است ! ممکن است ظاهراً ساده به نظر برسد ، ولی کافی بود شایع می شد که قحطی نان است تا بحران شدیدی ایجاد شود . بعد گفتند در سیلوهای نیشابور آرد زیادی ذخیره شده است .

مرحوم حاج طرخانی شرکت حمل و نقل کالا داشت و در تمام نقاط ایران همه ملزومات درجه 1 و 2 عمومی مثل روغن نباتی و سیمان و امثال اینها را توزیع می کرد . ایشان را صدا کردم و گفتم : " حاج آقا تقی ! این مشکل پیش آمده ." گفت : " نگران نباش ، حل می کنیم ."

و تمام کامیون هایی را که در اختیار داشت که یادم نیست 150 تا بود یا 200 تا ، تجهیز کرد و از سیلوهای نیشابور آرد را داخل گونی ریختیم و سه روز طول کشید که سیلوهای قزوین پر شدند و نگذاشتیم این کمبود اثر سراسری پیدا و ضد انقلاب از آن استفاده کند . از این نوع خدمات ضربتی فراوان داشت .

مرحوم حاج طرخانی خصلت های عجیبی در کمک به دیگران داشت و همیشه مورد اعتراض خانمش بود که دیگران برایش مطرح هستند ، ولی خانواده اش کمتر مطرح هستند . آدم بسیار باگذشتی بود .

آن روزها همه ماشین نداشتند ، ایشان یک فولکس داشت و دفتر کارش هم در پامنار بود . ساعت 10 شب که کارش تمام می شد ، چهار پنج نفر را سوار ماشین می کرد و آنها را به خانه هایشان می رساند و بعد به خانه خودش می آمد . از کوچکترین خدمات تا بزرگترین را دریغ نمی کرد ، کم پیش می آمد که کسی به او مراجعه کند و مشکلی داشته باشد و او حل نکند .

اینها پسران حاج آقا رضای شاپوری ، از خیرین بزرگ بودند . حاج آقا رضا در جنگ جهانی دوم که در ایران قحطی شده بود ، در میدان شاپور که خانه اش در آنجا بود ، دیگ های متعدد بار می گذاشت و دمپختک درست می کرد و به مردم می داد که مردم در آن شرایط حداقل یک وعده غذای گرم بخورند .

آقا رضا شاپوری عطاری داشت ، سه تا پسر داشت ، حاج کاظم آقا حاج طرخانی ، حاج علی آقا حاج طرخانی و حاج آقا تقی حاج طرخانی . حاج کاظم آقا حاج طرخانی که تازگی ها فوت کرد ، ثروتمندتر از حاج آقا تقی و مرد بسیار خیری بود . حاج آقا تقی در واقع شریک و کارمند برادرش بود . مؤسسه توزیع متعلق به حاج کاظم آقا ، اما گرداننده اصلی آن حاج آقا تقی بود .

در مورد ترور ایشان دو تا روایت هست ، ایشان با گودرزی آشنایی داشت ، بعد از انقلاب ، گودرزی برای پول به ایشان مراجعه و حاج آقا تقی امتناع کرده و گفته بود که انقلاب پیروز شده و شما راهتان درست نیست و به همین خاطر او را زده بودند .

روایت دیگر این است که اینها می خواستند حاج کاظم آقا را ترور کنند ، اشتباهاً ایشان را ترور کردند ، ولی من با توجه به روحیاتی که از حاج آقا تقی می شناسم ، روایت اول را درست می دانم که ایشان از دادن پول به گودرزی امتناع کرده باشد .

آنها در خانه را می زنند ، ایشان خودش می آید و در را باز می کند ، تیر را به سینه اش می زنند و او همانجا می افتد . خانمش به من که در وزارت کشور بودم خبر داد . در آن موقع نتوانستیم رد قاتلین را بگیریم ، ولی بعداً آنها را دستگیر کردیم و به ترور حاج آقا تقی اعتراف کردند .


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

مطالب پربازدید بخش گفتگو

رئیس بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی

ماهیت فرقه منافقین با اسلام در تضاد است

علی بابایی کارنامه نماینده مردم ساری در مجلس شورای اسلامی

منافقین باید تاوان جنایات خود را به اندازه شأن ملت ایران پرداخت کنند

محمدتقی نقدعلی، عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس:

دادگاه گروهک تروریستی منافقین مستند و مستدل است

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان