گفت: «جزنی پیشنهاد کرد خودش نماینده مارکسیستها باشد و من – رجوی - نماینده مسلمانها؛ من [یعنی رجوی] نپذیرفتم و به جزنی گفتم ما هم مارکسیست هستیم!»من از این حرف مسعود خیلی تعجب کردم و پرسیدم: «جداً گفتی مارکسیست هستی؟»گفت: «بله»
|
به کار بردن لفظ «منافقین» برای گروهک موسوم به «مجاهدین خلق ایران» امری است که نه از سر دشمنی، بلکه از سر بصیرت و توجه حقیقت صورت میگیرد. خاطرات فراواني از عدم اعتقادآنان به اسلام راستين وجود دارد که این خاطره آقای سیدکاظم موسوی بجنوردی، یکی از آنهاست: «در زندان و در میان زندانیان سیاسی [در دوره ستمشاهی] جلساتی برگزار میشد. در این جلسات نمایندهای از سوی مسلمانان و نمایندهای از سوی کمونیستها شرکت میکردند. مسعود رجوی به نمایندگی از مسلمانان در این جلسه شرکت میکرد. یک بار به او گفتم که من هم شرکت کنم. نپذیرفت و گفت: «لزومی ندارد، ما هستیم.» بعد از شرکت در جلسه مسعود آمد و گزارش جلسه را داد و گفت: «جزنی پیشنهاد کرد خودش نماینده مارکسیستها باشد و من – رجوی - نماینده مسلمانها؛ من [یعنی رجوی] نپذیرفتم و به جزنی گفتم ما هم مارکسیست هستیم!»من از این حرف مسعود خیلی تعجب کردم و پرسیدم: «جداً گفتی مارکسیست هستی؟»گفت: «بله، من واقعاً هم مارکسیست هستم.» بحث ما از همان جا شروع شد. ... جواب درستی به من نداد. حرفهایش بیشتر جنبه شعاری داشت، دست آخر هم گفت: «تا به حال که موفق بودهایم و همه، ما را پذیرفتهاند، در آینده هم همین طور خواهد بود.» او واقعاً مغرور شده بود، مخصوصاً به جمع جوانانی که تحت تأثیر او و این اندیشههای تازه بودند و مبارزه چریکیای که به نام آنها [یعنی از زمان مجاهدین خلق] در بیرون جریان داشت و خلاصه پرستیژ خاصی که پیدا کرده بودند، مغرور شده بود؛ فکر میکرد استقبالی که در زندان از آنها میشود، استقبال ملی و عمومی است. برای همین هم علناً اظهار مارکسیسم میکرد.»
پی نوشت:
(مسی به رنگ شفق، سرگذشت و خاطرات سیدکاظم موسوی بجنوردی،نشر نی، صفحات 149 و 150)