بهمناسبت سالروز ۱۵خرداد1342 نقطه آغازین نهضت اسلامی به امامت امام خمینی(ره)
سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در ابتدای تأسیس خود پنج گروه تشکیل داد که هرکدام به فعالیتی میپرداختند. یکی از این گروهها «گروه روحانیت» نام داشت که در سال ۱۳۴۸ تشکیل شد و مسئولیت آن برعهده محمد حنیفنژاد، رهبر سازمان بود. آنها روابطی با آیتالله طالقانی ایجاد کردند و در ادامه ارتباطاتی با آیتالله مطهری، دکتر بهشتی، مرحوم هاشمیرفسنجانی و دیگر روحانیون برقرار کردند. این نشان میدهد که این گروه از همان ابتدا به روحانیت بهعنوان نیرویی اثرگذار در جریان مبارزه توجه خاصی داشت.
درباره چگونگی ارتباط با امام خمینی(ره) باید توجه داشت که آنها در دو مقطع زمانی تلاش کردند امام را با افکار و عقاید خود همراه کنند و در حمایت از گروه، از ایشان تأییدی بگیرند. بار اول درسال ۱۳۴۹ بود که این گروه، هواپیمای حامل زندانیان سیاسی دبی را ربود و به عراق برد. در همین رابطه، یکی از اعضای برجسته این گروه، با امام خمینی(ره) دیدار کرد. مرتضی(تراب) حقشناس با همراهداشتن معرفینامهای از سوی آیتالله طالقانی به مذاکره با امام پرداخت. وی از امام در خواست کرد که آزادی هواپیماربایان را که جمعاً ۹ نفر بودند، از دولت عراق بخواهد. امام پس از یک روز تأمل به وی گفت: «من نمیتوانم کاری انجام بدهم، چون رسماً من باید چیزی از مسئولین عراقی برای آزادی اینها بخواهم و بعداً آنها نیز چیزی از من خواهند خواست و بنده نمیتوانم با عراقیها دادوستد را آغاز کنم.» تراب حقشناس چندین بار دیگر نیز بهعنوان مترجم، در ملاقات هیئتهای الفتح و سازمان آزادیبخشفلسطین با امام دیدار کرد. این ملاقات برای این تشکیلات چریکی سودمند نبود و آنها نتوانستند نظر امام را به خود جلب کنند. بار دوم نیز به زمانی باز میگردد که پس از ضربه ۱شهریور۵۰، تمامی سران آن دستگیر شده بودند. در این شرایط در سال۱۳۵۱، حسین احمدیروحانی مسئول سازمان در خارج از کشور ملاقاتی را با امام انجام داد. شرایط این ملاقات توسط حجتالاسلام محمود دعایی از نزدیکان امام مهیا گردید.
به گفته خود حسین احمدیروحانی در کتاب «سازمان مجاهدین خلق» درباره انگیزه آنها از این دیدار اینگونه توضیح میدهد: «طبیعی است که سازمان از این اقدام خود بیش از آن که افراد خاصی را از سازمان موردنظر داشته باشد، جنبه سیاسی و تبلیغاتی این اعلامیه را در نظر داشت، بهگمان سازمان این اعلامیه میتوانست تأثیرات زیادی بر روی مردم و گرایش و سمپاتی آنها نسبت به سازمان و درهمینرابطه تودهایشدن سازمان داشته باشد... .»
هدف گروه از این دیدار، انتشار اعلامیهای از سوی امام بود. برای این کار حسین احمدیروحانی با معرفینامهای از شخصیتهای مذهبی و روحانی نزد امام رفته بود. در اولین ملاقات، محمود دعایی نیز حضور داشت اما در دیگر دیدارها که ۶ یا ۷ جلسه در منزل امام در نجف بهطول انجامید که در این جلسات، تنها حسین روحانی و امام حضور داشتند، امام از وی خواست تا مواضع گروه و عقایدشان را توضیح دهد. در این جلسات، روحانی درباره حادثه اول شهریور و ضربهخوردن از ساواک و دستگیری رهبران آن و تعداد دستگیرشدگان توضیح داد و مواضع تشکیلاتیشان را برای ایشان عنوان کرد. وی جزوات «راه انبیاء راه بشر» و «امام حسین» را در اختیار امام قرار داد. این در حالی بود که خودش نویسنده کتاب «شناخت»ی بود که کاملاً آگاهانه آن را همچون چندین جزوه دیگرشان در اختیار امام قرار نداد. آنها کتابهایی را به امام دادند که دیدگاههای کمونیستی گروه در آن کمتر اشاره شده بود. با این حال امام اشکالات فراوانی به این دو کتاب وارد دانستند. شماری از ایرادهای امام شامل مسئله قیامت و معاد میشد که تشکیلات، تحلیلی مادی از آنها را در این کتابها ارائه کرده بود و امام آن را مغایر با اسلام میدید، بعد مسئله تکامل بود که آنها به تکامل انواع داروین معتقد بودند، ایراد دیگر نیز نحوه برخورد با علما و روحانیون در کتاب «راه حسین» بود که امام این نوع برخورد را خلاف مصلحت میدانست، همچنین ایراد دیگر، ذکرنکردن نام خدا در ابتدای هر دو جزوه بود. درمورد مبارزه مسلحانه نیز ایشان تأکید کردند که «این کار را نکنید چون موفق نمیشوید و خود را هدر میدهید» امام همچنین بعدها در مورد کتاب «راه انبیاء راه بشر» گفتند: «اینها ضمن این کتاب میخواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است و این چیزی است که خلاف معتقدات اصولی اسلامی است.» و در جای دیگر فرمودند: «اینها بیش از آن که تعبّد داشته باشند، تمسّک دارند، یعنی این مفاهیم که از نهجالبلاغه و از قرآن گرفتهشده میشود و با این شیوایی عرضه میشود یک نحو وسیله است، تمسکی به آن کردهاند و از بنِدندان ایمان ندارند.» و یا در جای دیگر فرمودند: «من از مجموع اظهارات او [حسین احمدی روحانی] و نوشتههایشان به این نتیجه رسیدم که این جماعت به اسلام اعتقادی ندارند، لیکن چون میدانند که در کشوری مانند ایران که بیش از هزارسال است اسلام در رگوپی این ملّت ریشه دوانیده است جز با نام اسلام نمیتوان پیشرفت کرد لذا اسلام را ملعبه کرده اند... .» درنهایت درباره صدور اعلامیهای که این گروه در نظر داشت، امام به حسین روحانی گفتند: «من هنوز لازم است که در این رابطه با مواضع ایدئولوژیک سیاسی تشکیلاتتان، اطلاعات بیشتری پیدا کنم و از افراد مختلف دراینباره سؤال کنم.» امام حتی اسم کسانی که از آنها اطلاع جمع میکنند مانند آقایان منتظری، طالقانی، رفسنجانی، مطهری و دیگران را میبرند اما در نهایت تأکید کردند که حتی اگر این آقایان هم موافق باشند، دلیل موافقت امام نخواهد بود. درنتیجه اعلامیه مورد نظر آنها را صادر نکردند.
از آنجا که امام جزوات آنها را مطالعه کرده و به ماهیت کمونیستی آن برده پی بود؛ اینگونه بود که در آن برهه زمانی نتوانستند روی امام تأثیر بگذارند و بهنتایج مورد نظر خود برسند.
امام نیز بعدها و در سال ۵۹ درباره این دیدارها گفتند: «من در نجف بودم، اینها آمده بودند مرا گول بزنند. بیستوچندروز آمد در یک جایی و من فرصت به او دادم تا حرفهایش را بزند، او به خیال خودش که میخواهد مرا اغفال کند معالأسف از ایران هم بعضی از آقایان که تحتتأثیر حرفهای آنها واقع شده بودند خداوند رحمتشان کند آنها هم اغفال کرده بودند آنها را و آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند... من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم چه میگویند تمام حرفهایشان از قرآن بود و نهجالبلاغه، تمام حرفها...! این آمده بود که مرا بازی بدهد و من همراهی کنم با آنها من هیچ راجع به [تأیید] اینها حرف نزدم. همه حرفهایشان را گوش کردم فقط یک کلمه که گفت: «ما میخواهیم قیام مسلحانه کنیم» گفتم نخیر شما نمیتوانید قیام مسلحانه کنید؛ بیخود خودتان را به باد ندهید.» امام از همان ابتدا با موضعی سخت در برابر کژرویهای منافقین ایستاد و اعلام موضع خود را به اصلاح آنها از لحاظ عقیدتی و فکری موکول کرد. حضرت امام مبارزه مسلحانه را بدون رهبری و نظارت عالمان وارسته، خونریزی و هرجومرج میدانست و برای آن نتیجهای متصور نبود. منافقین در این راستا ضربه خورده بودند و نمیتوانستند نظرات امام را در ایران انتشار دهد. تمام تلاش آنها منعکسنشدن نظرات امام درباره تشکیلاتشان بود و درخارج از کشور نیز اعضا سعی میکردند امام را شخصیتی منفعل از مبارزه نشان دهند.