«دشمن ساختگی؛ داستان ادغام طالبان و القاعده در افغانستان» (1970 تا 2010) کتابی است به قلم الکس استریک ون لینچوستن و فلیکس کوهن[4]، دو پژوهشگر حوزه طالبان و القاعده در افغانستان، که توسط انتشارات هارست[5] در سال 2012 به چاپ رسیده است. «دشمن ساختگی» یکی از آثار مفیدی است که به جنگ فعلی در افغانستان میپردازد. هدف اصلی این کتاب از بین بردن توهم مربوط به رابطۀ همزیستی بین طالبان و القاعده در افغانستان است، اما در کنار آن به موضوعات گستردهتری نیز میپرازد. در جریان تحقیقات اولیه مربوط به این کتاب، چندین مقالۀ ارزشمند از زبان عربی به انگلیسی ترجمه شده است و نویسندگان اطلاعات جالبی را دربارۀ تفاوت بین گروههای جهادی افراطی و گرایش کلی برای تشکیل حکومت اسلامی در اختیار مخاطبان غربی قرار دادهاند.
این آثار نقش مهمی در درک بهتر این مسئله داشته و نشان میدهد گروه طالبان بیشتر ماهیتی ملی گرایانه دارد و هدفش حمایت از طرفداران خود و در سطح وسیع تر، حمایت از مردم افغانستان در برابر دولتهای غاصب این کشور و نیروهای نظامی بین المللی میباشد. این مسئله ای است که سیاست گذاران درک درستی نسبت به آن نداشته اند؛ هرچند برخی از فرماندهان ارتش بر این واقعیت اذعان دارند که آیساف (نیروهای بینالمللی کمک به امنیت) خود از جمله مسببین اصلی واکنش خشونت آمیز در مقابل دولت افغانستان است.
کتاب «دشمن» با بررسی توأمان روند تکامل گروههای جهادی بینالمللی در افغانستان و گروه طالبان در قندهار، تاریخ روشنی از این گروهها ارائه داده و تفاوت مواضع ایدئولوژیک و ناهنجاریهای فرهنگی بین رهبران آنها را، علی رغم اعتقاد مشترکشان به دین اسلام، به روشنی به تصویر میکشد. کتاب همچنین با ارائه مثال هایی از جهان عرب، به ویژه نوشتههای سید قطب[6]، و نمایان ساختن ارتباط میان سر برآوردن تعدادیاز گروههای جهادی در سراسر خاورمیانه، به خوبی نشان میدهد فضای سیاسی ای که باعث تشکیل گروههای جهادی بین المللی از سال 1960 شد، تفاوت زیادی دارد با ایجاد طالبان افغانستان که برای مقابله با شوروی در سال 1980 شکل گرفت.
یکی دیگر از تفاوتهای مهم میان گروههای جهادی بین المللی و طالبان افغانستان،که کتاب به آن اشاره میکند، نحلههای فقهی آن هاست. در حالی که طالبان افغانستان پایبند به تفسیرهای حنفی از فقه اسلامی است، گروههای جهادی از آمیزههای وهابی و فقه دیوبندی الهام گرفته اند که پس از درگیریهای افغانستان در سال 1979 وارد این کشور شد. این آموزه ها در عرصه عمل، غالباً در تقابل با آیینهای اسلامی افغانستان و همچنین هنجارهای فرهنگی این کشور، به ویژه پشتون قرار میگیرد که هنوز هم در مناطق پشتون نشین طرفداران زیادی دارد. جوامع افغانستان هرکدام عناصر مکاتب مختلف فقه اسلامی را برگزیده و آن را با هنجارهای فرهنگی ترکیب کرده اند که این امر خود جنبه دیگری به درگیری ها در این کشور میافزاید. اگرچه مسئله اختلافات فقهی در افغانستان،موضوعی فراتر از حوزه کتاب میباشد – کتاب صرفاً درباره طالبانِ افغانستان است، ولی بررسی آن میتواند به درک پیچیدگی اعتقادات اسلامی افغانستان کمک کرده و اطلاعات بیشتری را دربارۀ ماهیت چند بعدی ارتباط میان مجاهدین افغان (از جمله طالبان) و گروههای جهادی بین المللی در اختیار مخاطبین قرار دهد.
نقش گروههای دیگر از مجاهدین افغان نیز در این میان بسیار مهم است؛ زیرا به زعم کتاب، ارتباطات میان شورشیان جنوب افغانستان و گروههای جهادی بین المللی بسیار کمتر از سایر مناطق این کشور است. این اثر شورشیان طالبان تحت رهبری شورای کویته در جنوب افغانستان را بررسی میکند، اما به روابط بین شبکه حقانی[7] (که شورای رهبری طالبان را در دست دارد) و گروههای جهادی بینالمللی یا موضع حزب اسلامی چندان نمی پرداد. این مسئله به ویژه از این جهت اهمیت دارد که دو گروه جهادی مذکور، شبکه حقانی و حزب اسلامی، روابط پیچیده تری در قبال ایدئولوژی و گروههای جهادی بین المللی نسبت به طالبان افغانستان و گروههای جهادی بین المللی دارند. بنابراین، این کتاب به طور کامل به بررسی بحثهای پیرامون وضعیت گروههای جهادی بین المللی در افغانستان نمی پردازد. همانطور که نویسندگان اشاره میکنند، تفاوتهای پیچیده بین طیف وسیعی از گروههای مقاومت افغانستان و گروههای جهادی بین المللی موضوعی است که از سوی سیاست گذاران خارجی ای که قصد مبارزه با این گروه ها را دارند، حتماً میبایست مورد توجه قرار بگیرد. باید بیشتر مورد توجه آن دسته از سیاست گذاران خارجی قرار گیرد؛ نویسندگانْ اثر خود و ترجمههای عربی آن را صرفاً به مثابه نقطه آغازی برای چارچوب تحقیق و بحث معرفی میکنند، موضوعی که در نوع خود قابل ستایش است. به عقیدۀ نویسندگان، لازم است در خصوص آن دسته از شبکههای جهادی بین المللی = که سایر نقاط افغانستان، به خصوص «دره پیچ» ولایت کَنِر، را تحت تأثیر قرار میدهند، بررسی بیشتری صورت گیرد. در این منطقه سلفی ها با ایدئولوژی جهادگرایی بین المللی فعالیت دارند. همچنین فعالیتهای جنبش اسلامی ازبکستان[8] در شمال افغانستان نیز باید مدنظر قرار گیرد. اطلاعات چندانی دربارۀ این گروه ها در دست نیست؛ هرچند آن ها نقش مهمی در مجموعه گروههای جهادی افغانستان ایفا میکنند.
نویسندگان تحلیل دقیقی از اشتباهات گذشته و امروز جامعه بین المللی، درباره ماهیت اسلام، اسلام گرایان و گروههای جهادی افراطی انجام میدهند و به این نکته اشاره میکنند که ما درک صحیحی نسبت به قصور خود در این زمینه نداریم. به زعم آن ها، جهادی ها را نباید همچون سازه هایی تغییر ناپذیر در نظر گرفت؛ چرا که آن ها در واکنش به سیاستهای غرب تغییر روش میدهند. نویسندگان به درستی سیاست نظامی اعدام رهبران میانی طالبان را مورد انتقاد قرار میدهند؛ زیرا به زعم آن ها باعث پیچیده ترشدن فضای امنیتی در افغانستان تا هنگام اتمام مأموریت آیساف در افغانستان شد. با این حال، نسبت دادن تمامی مشکلات جنگ افغانستانبه نظامیان کار بسیار آسانی است. واقعیت این است که استراتژیهای جنگ افغانستان محصول رهبران سیاسی ضعیف در غرب و غفلت آن ها از این نکته است که که مبارزه با شورشیان در درجه اول فرایندی سیاسی است و باید تحت رهبری گروههای غیرنظامی انجام شود –این حقیقتی است که در دکترین نظامی بر آن تاکید شده است. نویسندگان همچنین به درستی نتیجه گیری کرده اند که تاکتیکهای غرب ممکن است باعث ایجاد شرایطی برای ادغام گروههای جهادی افغانی و بین المللی شود- که این مسئله نه تنها برای غرب بلکه برای کل منطقه خطرناک خواهد بود.
نویسندگان در سوی دیگر از اشتباه دستگاههای اطلاعاتی غرب در یکی پنداشتن طالبان و القاعده انتقاد کرده، آن را شکست مینامند. اگرچه، باز هم به نظر میرسد شکست اصلی مربوط به ناتوانی رهبران سیاسی غرب در تشخیص تفاوت بین یک جنبش سیاسی ناراضی (رهبری طالبان) و کسانی است که تهدید مستقیم برای جوامع غربی (جهادگران بین المللی از جمله القاعده) محسوب میشوند. این مسئله از یک سو به دلیل موضع رئیس جمهور بوش است –یا با ما هستید یا علیه ما – در حالی که در واقعیت طیف گسترده ای از مواضع سیاسی در بین این دو قطب وجود دارد که میتواند تهدیدات واقعی از جانب تروریستهای بین المللی را در بر گیرد. این تفاوت برای بسیاری از افرادی که مانند نگارنده در افغانستان و منطقه مشغول به کار بوده اند روشن است ولی ناتوانی رهبران سیاسی غرب در تبیین این موضوع برای رای دهندگان نه تنها باعث سردرگمی مردم در مورد عامل جنگ در افغانستان شده است، بلکه نیروهای نظامی را نیز در اجرای اقدامات ضد شورشی خود دچار مشکل کرده است (که به نوبه خود باعث شکست استراتژیهای آن ها شده است).
روایت دقیق کتاب از روند توسعه اولیه جهادگرایی بین المللی و طالبان تحسین برانگیز است. متاسفانه هر چه داستان به دوره معاصر نزدیک میشود، جزئیات کاهش مییابد؛ هرچند این امر تا حدودی اجتناب ناپذیر است؛ زیرا تا زمانی که افراد بانفوذ اطلاعات بیشتری در مورد روابط بین گروههای مربوطه در اختیار رسانه ها قرار ندهند، دسترسی به این جزئیات دشوار خواهد بود.
درک مطالب این کتاب برای مخاطب عام به راحتی امکان پذیر نخواهد بود؛ زیرا در آن برخی از مفاهیم اسلامی و افغانی وجود دارد که فهم آن نیاز دانش تخصصی دارد. البته احتمال دارد در چاپ دوم کتاب بیشتر به این مطالب پرداخته شود و به این ترتیب کتاب «دشمن» در دسترس طیف گستردهتری از مخاطبان قرار گیرد.
کریستین دنیس محقق مقطع دکترا در دانشگاه کرانفیلد است و در حال حاضر در هلمند مشغول به کار است. وی پس از اخذ مدرک خود به زبان عربی و فارسی، ده سال گذشته را در افغانستان گذرانده است. او قبلاً مشاور دفتر شورای امنیت ملی برینتانیا در کابل بود و بر روی سیاست ادغام مجدد سفارت بریتانیا در کابل کار میکرد. وی چندین پروژه تحقیقاتی و نظارتی را در موردگروههای شورشی، ادغام مجدد و امنیت انسانی بر اساس مصاحبه با هزاران نفر در سراسر ولایات افغانستان انجام داده است. پیش از این او درآکسفام و سازمان عفو بین الملل به عنوان مشاور تحقیق و سیاست گذاری در افغانستان مشغول به کار بوده است.
کریستین دنیس[2]، ای اینترنشنال ریلیشنز[3]، 20آوریل2015
پی نوشت:
[1]. An Enemy We Created: The Myth of the Taliban / Al-Qaeda Merger in Afghanistan, 1970-2010
[2]. Christian Dennys
کریستین دنیس پپژوهشگر دانشگاه کرانفیلد است و در حال حاضر در هلمند مشغول به کار است. وی پس از اخذ مدرک خود به زبان عربی و فارسی، ده سال گذشته را در افغانستان گذرانده است. او قبلاً مشاور دفتر شورای امنیت ملی در کابل بود و بر روی سیاست ادغام مجدد سفارت بریتانیا در کابل کار می کرد. وی چندین پروژه تحقیقاتی و نظارتی را در موردگروه های شورشی، ادغام مجدد و امنیت انسانی بر اساس مصاحبه با هزاران نفر در سراسر ولایات افغانستان انجام داده است. پیش از این او درآکسفام و سازمان عفو بین الملل به عنوان مشاور تحقیق و سیاست گذاری در افغانستان مشغول به کار بوده است.
[3]. E-International Relations (E-IR)
[4]. Alex Strick van Linschoten and Felix Kuehn
[5]. Hurst Publishers
[6] . سید قطب نویسنده و نظریهپرداز مصری بود. وی به دلیل بازنگری در تأثیر برخی از مفاهیم اسلامی بر تحولات اجتماعی و سیاسی نظیر جهاد، میان پژوهشگران اسلام سیاسی، مشهور است. وی را «آموزگار گفتمان تکفیر» در سده بیستم خواندهاند.
[7] . شبکه حقانی یک گروه شبهنظامی در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان است که عملیاتهایی را علیه نیروهای ناتو، آمریکا و دولت افغانستان سازماندهی میکند. رهبری این گروه که ارتباط بسیار نزدیکی با طالبان دارد، بر عهده جلالالدین حقانی از رهبران مجاهدین افغان در دوران جنگ با شوروی و پسرش سراجالدین حقانی است.
.[8] جنبش اسلامی ازبکستان جنبشی است که در سال ۱۹۹۸ بوسیله جمعه نمنگانی و طاهر یولداشف پس از پایان جنگ داخلی تاجیکستان بنیانگذاری شد. هدف این جنبش پایاندادن به دولت اسلام کریمف در ازبکستان و ایجاد حکومت اسلامی در این کشور است. این جنبش از متحدان طالبان و القاعده بشمار میرود.