خاطرات و سیره شهید محراب آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب

Shahid Dastgheib

ای ملتی که با وحدت کلمه برای خدا قیام کردید... مبادا وحدت کلمه را از دست بدهید... تنها حربه این ملّت در برابر آمریکا وحدت کلمه است. این اسلحه ملت، ظهورش در نمازجمعه است.

شهید محراب آیت‌الله دستغیب

شهید آیت‎الله سیدعبدالحسیـن دستغیب ۲۰آذر۱۳۶۰ هنگامی به همراه چند تـن از یارانش عازم نماز جمعه بود، توسط یکی از اعضاء گروهک منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و به همراه ۱۱تن دیگر به فیض عظیم شهادت نائل شد.

عامل ترور ایشان دختری ۱۹ساله به نام «گوهر ادب‌آواز» از اعضاء گروهک منافقین بود که با بستن چند کیلو مواد منفجره(TNT) خود را به شکل خانمی باردار درآورده بود و وقتی به بهانه سوال پرسیدن از شهید دستغیب قصد داشت نقشه شومش را اجرایی کند، محافظین مانع جلو رفتن وی شده بودند؛ اما او با اصرار به این‌که نامه‌ای دارم که شخصا باید به آقا برسانم، خود را به آیت‌الله دستغیب رسانده بود و با منفجر کردن مواد منفجره‌ای که به شکم خود بسته بود، شهید دستغیب و یازده تن از همراهان وی را به شهادت رساند. شدت انفجار به حدی بود که بسیاری از پیکرها قابل شناسایی نبودند. دیوارها و کف کوچه و در منازل غرق خون بودند و هر تکه از اجساد مطهر شهدا گوشه‌ای افتاده بود...

تقید به خواندن نماز اول وقت

«شهيد بزرگوار حضرت آيت‌الله دستغيب به خواندن نماز اول وقت بسیار مقید بود. حتي در مسافرت‌ها و ساليان دراز كه خدمت آن بزرگوار بودم به ندرت به ياد دارم كه سر وقت نماز نخوانده باشد. در يكي از مسافرت‌هاي حج عمره كه خدمت ايشان بوديم، بليط هواپيما براي جده فراهم نشد. بليط هواپيما از تهران به بيروت و از بيروت به جده تهيه کردیم. در فرودگاه بيروت چند ساعت ما را نگاه داشتند و نزديك‌هاي مغرب بود كه هواپيما براي پرواز به جده آماده شد. حضرت آيت‌الله دستغيب خيلي سعي مي‌كرد اگر ميسر باشد هواپيما تاخير كند تا نماز خود را اول وقت ادا کند؛ ولي ميسر نشد. وارد هواپيما شديم. ايشان خيلي ناراحت بود كه نماز نخوانده است. چند مرتبه خواست پياده شود؛ اما گفتند: «الان حركت مي‌كنيم.» بالاخره تاخير هواپيما به حدی بود كه احتمال داشت وقتي به جده برسيم وقت نماز گذشته باشد و نماز قضا گردد. شهید دستغيب با حالت پريشان و ناراحت گفت: «پياده شويم هر چند هواپيما برود و ما جا بمانيم.» اما درب هواپيما بسته بود. ايشان با حالت توجه مخصوص و سكوت چند دقيقه‌اي سراپا ايستاده بود. هواپيما براي حركت روشن شد. به مجرد روشن شدن هواپيما شعله‌هاي آتش از موتور آن نمايان گرديد. با عجله هواپيما را خاموش كردند و درب آن را باز كردند و از مسافرين خواستند كه هرچه زودتر پياده شوند. آيت‌الله دستغيب با خوشحالي زائدالوصفي به همراه جمعیت پياده شد و مرتب مي‌فرمود: «نماز، نماز.» كاركنان هواپيما مي‌گفتند : حداقل ۴ساعت تاخير داريم تا هواپيما آماده حركت شود. به مجرد رسيدن به سالن فرودگاه ايشان به نماز ايستاد. نماز مغرب و عشاء را با توجه و شكرگزاري خاص ادا کرد. سلام نماز را كه گفت، مامورين فرودگاه گفتند: سوار شويد، نقص هواپيما برطرف شده و مي‌خواهيم حركت كنيم!»

به نقل از حاج‌محمد سودبخش

توکل به خدا

«شهید راه محراب، حضرت آیت‌اللّه سیدعبدالحسین دستغیب، تمام زندگی‌اش برای ما درس و خاطره بود. خاطره من مربوط به اطمینان ایشان نسبت به رب‌العالمین است که همیشه در درس‌های اخلاق، این نکته را به ما متذکر می‌شد. در یکی از درس‌های اخلاق ایشان، هنگامی که سفارش قناعت و عزت نفس را به طلاب می‌کرد، برای تایید فرموده خویش، داستانی درباره خود را که به این قرار بود برای ما نقل کرد: «روز اول ماه که می‌خواستم شهریه طلاب را واریز کنم، پول‌ها را شمردم و متوجه شدم که یازده‌هزار‌و‌پانصد تومان کم است. من در بازار افراد ثروتمند آشنا سراغ نداشتم و اگر هم سراغ می‌داشتم بنایم بر آن نبود که از کسی تقاضا کنم. در اتاقم تنها نشسته بودم؛ عرض کردم: خدایا! خودت می‌دانی بنا ندارم به سوی غیر تو دست دراز کنم و حال هم امید و اطمینانم به توست. لحظاتی بیش نگذشت که درب منزل را زدند. یک نفر برای حساب وجوهاتش آمد و بیست‌هزارتومان مقدار وجوهات او شد. اما وقتی پول‌هایش را شمرد، گفت: «آقا! معذرت می‌خواهم، بیش از این برایم میسر نشد.» وجه را که شمردم دیدم یازده‌هزار‌و‌پانصد تومان است.» ایشان همیشه می‌فرمود: بدانید! اگر برای خدا گام بردارید، درهای رزق و رحتمش را به روی شما می‌گشاید.

به نقل از حجة‌الاسلام عیسی غلامی

کیسه‌ای به همراه کفن

هنگامی که خلعتی(کفن) ایشان را بیرون آوردم، در میان پارچه‌‌های کفن، کیسه‌‌ای دوخته شده از پارچه سفید یافتم، متحیر شدم که این دیگر برای چیست؟ آن را کنار گذاشتم و بقیه تکه‌‌ها و پارچه‌‌ها را دادم. یک هفته گذشت، هفتم شهدای جمعه خونین شیراز مصادف با اربعین حسینی بود. برخی از مردم و خودم شب پیش از روز هفتم شهادت ایشان خواب‌ دیده بودند که پاره‌های بدن آقا هنوز لای دیوارها و پشت بام‌‌ها و بر سر درخت‌‌های خانه‌‌های مجاور باقیمانده است، وقتی معلوم شد این خواب‌‌ها درست است هیاهویی در شهر افتاد. گوشت‌ها را جمع آوری کردند و از من کیسه‌‌ای برای جا دادن آن‌ها خواستند. فورا به یاد آن کیسه همراه خلعتی افتادم،  آن را آوردم و به بستگان دادم و جریان را گفتم؛ که آقا از پیش این کیسه را جزء کفنی خود به حساب آورده و از قبل تهیه کرده است. گویا به ایشان الهام شده بود که برای تکه پاره‌‌های باقیمانده بدنشان کیسه مخصوص لازم است. شب هنگام با حضور دسته‌های عزاداری، پایین قبر را شکافتند و کیسه مزبور را دفن کردند.

به نقل از همسر شهید آيت‌الله دستغيب

کمک به نیازمندان

قصد ازدواج داشتم اما از نظر اقتصادی دچار مشکل بودم. با خود اندیشیدم که نامه‌ای بی‌نام ‌و نشان خدمت آقا بنویسم و از ایشان تقاضای کمک مالی کنم. این کار را کردم ولی دلهره‌ای داشتم. چند روز بعد آقا به مدرسه آمد و از طلاب احوال‌پرسی و دل‌جویی کرد. هنگام رفتن رو به من کرد و گفت: «آقای --- حاجتت برآورده است. بعدا به منزل ما بیایید.» دهانم از تعجب باز مانده بود. نمی‌دانستم که ایشان چطور فهمیده‌ است که نامه را من نوشتم، در صورتی که هیچ کس جز خودم از این ماجرا خبری نداشت. از طرفی مقدار پولی که ایشان به من داد درست به اندازه مخارج ازدواجم بود. نه کمتر و نه بیشتر.

از طلاب حوزه علمیه شیراز

تهجد و شب‌زنده‌داری

پدرم چه روزهای گرم تابستان را که به روزه گذرانید و چه شب‌های سرد زمستان را که با عبادت به صبح رسانید. فراموش نمی‌کنم که در کودکی، بعضی نیمه شب‌ها از خواب بیدار می‌شدم و صدای ناله‌اش رادر سجده می‌شنیدم. خودم را به خواب می‌زدم، اما به زمزمه‌های همراه با گریه‌ها و اشک‌های روانش گوش می‌دادم. گویا هم اکنون نیز صدایش از اتاق مجاور در گوشم طنین می‌افکند.

سیدعلی‌محمد دستغیب(فرزند شهید)

حسن‌خلق و رفتار نیکو

از ویژگی‌های برجسته شهید دستغیب، حسن‌خلق و رفتار نیکوی ایشان بود و این ویژگی پسندیده را در محیط خانواده و اجتماع حفظ می‌کرد. همسر ایشان نقل کرده است: «ایشان در امور زندگی به من اختیار تام داده بود. هر کاری انجام می‌دادیم ایرادی نمی‌گرفت. با بچه‌ها خیلی مهربان بود و در اوقات فراغت، با بچه‌ها در حیاط قدم می‌زد و آن‌گونه که بچه‌ها دلشان می‌خواست با آنها رفتار می‌کرد. دختر ایشان می‌گوید: «پدرم وقتی می‌خواست مرا برای نماز صبح از خواب بیدار کند، ابتدا در می‌زد و مرا مهربانانه با این عنوان زیبا صدا می‌زد: «خانم بهشتی! خانم بهشتی! وقت نماز است پاشو. صبح‌ها، با پای پیاده می‌رفت و نان می‌خرید و به خانه می‌آمد، سپس چای و صبحانه را آماده می‌کرد و ما را صدا می زد تا با هم صبحانه بخوریم.»

به نقل از خانواده شهید

تبعیت از اولی‌الامر

شهید دستغیب یقین پیدا کرده بود که اساس مذهب تبعیت از اولی‌‌الامر است. لذا پس از فرمان امام‌خمینی(ره) که باید مردم بسیج شوند. ایشان ارتش و سپاه و بسیج را جند حضرت ولی‌‌عصر(عج) و امام خمینی را نائب حضرت ولی‌عصر(عج) می‌‏دانست.

به نقل از آیت‌الله نجابت‌شیرازی

شهید دستغیب جلوه بارز یقین

در اثر تبعیت و قوی شدن روح تقوا، دو چیز در این شهید فوق‏‌العاده شد. یکی یقین و دیگری توکل. یقین به خداوند تبارک و تعالی که دائما حاضر و بیناست. این شهید بزرگوار در یقین به خداوند در عصر خودش و در استان فارس منحصر بود و آثار این یقین بود که مردم با جان و دل ایشان را دوست داشتند. آثار یقین بود که ریشه حقیقی اسلام را پیدا کرد و از همان روز اول به حضرت آیت‌‏الله‌العظمی خمینی(ره) نهایت علاقه را پیدا کرد و از جان و دل مروج ایشان شده بود.

حسن اردشیری‌لاجیمی(مدرس عرفان اسلامی)


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29