خاطرات حجت الاسلام دعایی از مجاهدین خلق(1)

 

Doaiy

نحوه آشنایی امام با سازمان مجاهدین خلق چگونه بود؟

کیفیت آشنایی ما با سازمان مجاهدین خلق شاید از همان اوان فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی سازمان آغاز شد . یعنی از زمانی که هنوز اعضای سازمان مجاهدین خلق موجودیت خودشان را اعلام نکرده بودند ، گروهی از جوانان مسلمان در یک حادثه هواپیماربایی شرکت کردند وهواپیمایی را که از دبی عازم تهران بود ربوده وبه عراق بردند . پس از اجازه مقامات عراق و نشستن هواپیما در فرودگاه بغداد ، این جوانان خودشان را تسلیم کردند وگفتند که ما خواهان پیوستن به سازمان آزادیبخش فلسطین هستیم وبهترین راه را در این دیدیم که به عراق آمده واز این جا به آنها بپیوندیم وبه فلسطین برویم . البته مقامات عراقی هم به این سادگی اظهارات آنها را قبول نکردند وچون به آنها شک داشتند واحتمال می دادند دسیسه ای در کار باشد واینها از طرف رژیم شاه خواهان نفوذ در عراق واجرای طرحها وبرنامه هایی برضد رژیم عراق باشند ، آنها را بازداشت کردند .

در این زمان سازمان مجاهدین خلق هنوز رسماً موجویت خود را اعلام نکرده بود اما یکسری فعالیتهای بنیادین واساسی شالوده کار خود را در داخل ریخته واهداف وبرنامه هایش را مشخص کرده بود .

حتی کادرها ونیروهایی هم جمع کرده وهسته مرکزی سازمان را تشکیل داده بود ومی خواست عمدتاً از طریق قشر کارگر که در خارج از کشور فعالیت می کند به عنوان شاخه برون مرزی فعالیت خود را شروع کند وآنان را جذب نماید . بدین منظور می خواست مرکزیتی در خارج از کشور به دور از دسترس رژیم شاه و آیادی ساواک وسازمان امنیت داشته باشد .

در واقع می خواست تشکیلات سیاسی خود را در خارج از کشور البته در همسایگی ایران پایه گذاری کند . بنابراین دبی را انتخاب کرد ومی خواست در پوشش کارگران مهاجری که نیمی از سال را به جهت کار به آن نقطه می آمدند ، فعالیت کند وآنان را به عقاید و ایدئولوژی خود جذب نماید وبه قولی آماده نبرد کند .

بنابراین تعدادی از افراد به خارج از کشور منتقل شدند تا در پایگاه های الفتح آموزش ببینند . اما اندکی بعد یکی از هسته های اصلی این گروه در دبی لو می رود وپلیس به وجود تعدادی از خانه های تیمی پی می برد ودرجریان بازرسی این خانه ها به اسناد وگذرنامه های جعلی ووسایل جعل مهر وابزار وآلات جعل هویت وکلاً وسایلی که تشکلها وگروههای زیر زمینی به کار می بردند ، پی می برد . لذا مشکوک شده وساکنین این خانه را دستگیر می کنند . ساکنین هم که ظاهراً 5 یا 6 نفر بودند ، دستگیر می شوند و به دنبال دستگیری آنها یکی دو نفر که هنوز شناسایی نشده بودند، برای آزادی آنها تلاش می کنند . مأموران امنیتی پلیس امارات با رژیم شاه و مأموران امنیتی ایران تماس می گیرند ورژیم شاه از آنها می خواهد تا در اولین فرصت ، آنان را به ایران بفرستند .

پلیس امنیتی امارات هم کوته بینی کرده واین 5 یا 6 نفر را با دستبند سوار هواپیمای مسافربری که قصد سفر به تهران را داشت ، می کند .

دوستان این چند نفر به هر قیمتی خودشان را به عنوان مسافر در این پرواز جای می دهند وبا قوطی های کنسروی که درون آن از قبل با بنزین پر شده بود ، سوار هواپیما می شوند .

وقتی هواپیما از زمین بلند می شود کمپوت را باز می کنند بوی بنزین در هواپیما می پیچد . آن دو نفر با وسایلی که داشتند ، پلیس امارات و مسئولین امنیتی پرواز را دستگیر می کنند و از آنها می خواهند تا دستبند یارانشان را باز کنند . پس از آزادی دوستانشان هواپیما را در اختیار گرفته وبه مقصد بغداد هدایت کرده وآن را در فرودگاه بغداد البته با اجازه مقامات عراقی می نشانند .

بدیهی است که مسئولین عراقی مایل بودند ابتدا ماهیت اینها را بشناسند تا مطمئن شوند که عوامل وابسته به رژیم شاه نیستند وطرح وبرنامه های سیاسی وخرابکاری ندارند . بعد هم در صورت عدم وابستگی از آنها استفاده کنند . یعنی اگر واقعاً از گروههای ضد رژیم ایرانند آنها را جذب وسازماندهی کرده و از فعالیت سیاسی شان علیه رژیم شاه بهره برداری کنند .

بعد از چند روز که از دستگیری اینها می گذرد سازمان در تهران تصمیم می گیرد به هر قیمتی شده برای آزادی در عراق کمک بگیرد .

یکی از کادرهای مرکزی خود را به نام سید مرتضی حق شناس که معروف به تراب حق شناس بود انتخاب می کند تا به عراق آمده و مقدمات آزادی آنها را فراهم کند .

 

-انتخاب ایشان به چه دلیلی بود ؟

انتخاب ایشان به این دلیل بود که سابقه حضور در حوزه داشت و با طلاب جهرمی قم مرتبط بود . با من آشنایی داشت و در مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی در قم آمد ورفت داشت یک بار در زمان اقامت در مدرسه آقای بروجردی چاپ جزوه ای از سخنرانی آیت الله طالقانی که در نیمه شعبان در زندان انجام شده بود ، به ما محول شد . این جزوه تحت عنوان «آینده بشریت از نظر مکتب ما» سخرانی بسیار جامع وکاملی بود که آیت الله طالقانی در زندان کرده بود وبنا بود که به صورت مخفیانه چاپ شود و در اختیار علاقمندان قرار گیرد .

شاید هم یکی از دلایل انتخاب او برای آمدن به عراق آشنایی با من بود تا پس از ورود به عراق با کمک من برای آزادی همرزمان خود تلاش کند .

 

استمداد مجاهدین خلق از امام

نحوه دیدار تراب حق شناس با شما در عراق به چه صورت بود و چگونه از فعالیتهای جدید سیاسی با خبر شدید ؟

در داخل اتاق نشسته ومشغول تنظیم برنامه های رادیویی بودم.

دیدم در می زنند ! وقتی در را باز کردم آقای حق شناس را دیدم . از دیدن یک آشنای قدیمی هم جا خوردم هم خوشحال شدم . ولی قیافه اش عوض شده بود .

آن موقع که من او را می دیدم جوان یا نوجوان بود ولی حالا مرد شده ودر فعالیتهای مسلحانه حسابی ورزیده شده بود . بعد از سلام واحوالپرسی گفتم : چه عجب ؟

گفت : من آمدم برای این که تو مطمئن شوی هنوز بر سر موضع خودم هستم وبا رژیم سلطنتی مبارزه می کنم . به روحانیت علاقه دارم وپیامی را از سوی آیت الله طالقانی آورده ام .

به آن نشان که در خدمت آقای طالقانی هنگام ملاقات ایشان در زندان قصر به رفت وآمد آقای بازرگان وآقای مطهری به دار التبلیغ اسلامی اعتراض کردید . اطمینان داشته باش که من از طرف آقای طالقانی آمده ام ( ) گفتم خیلی خب حالا امرتان چیست ؟ گفت : نامه ای است که من باید از طرف آقای طالقانی وآقای زنجانی خدمت امام بدهم . بلافاصله نزد امام رفتم وبه ایشان گفتم پیک مطمئنی از تهران آمده است . هم من می شناسمش هم پیغام ونشانی آورده است که اطمینان مرا جلب کرده است او نامه ای از طرف آقای طالقانی وسید ابوالفضل زنجانی برای شما آورده است . امام گفتند : بیاید . ما به اتفاق آقای تراب حق شناس پیش امام رفتیم . تراب حق شناس ابتدا یک نعلبکی آب خواست . یک نعلبکی آب آوردیم وجلویش گذاشتیم . گردی را داخل نعلبکی ریخت تقویم جیبی اش را بیرون آورد . در قسمتهای سفید آن ، مرحوم آقای طالقانی وزنجانی با مرکب نامرئی خطاب به امام مطالبی نوشته بودند . ایشان وقتی با پنبه آن صفحات را مرطوب کرد ، خطوط نامرئی در تقویم ظاهر شد و امام توانستند خط را بخوانند .

هر دو ــ آقایان طالقانی وزنجانی ــ برای اطمینان امام از صحت پیغام ، خاطراتی را که مختص آنها بود وکسی جز امام نمی دانست در ابتدای پیغام درج کرده بودند وبعد تأکید کرده بودند که اینها عده ای از جوانهایی هستند که به دنبال یکسری فعالیتهای امیدوار کننده ، ثمر بخش و بنیادی اند . هم اکنون گیر افتاده ودر چنگال رژیم عراق اند . برای آزادی آنها از شما می خواهیم که به مسئولین عراقی توصیه وسفارش کنید .

 

پیغام به خط آقای طالقانی بود ؟

بله ، وبا : بسم الله الرحمن الرحیم وآیة «انهم فتیة امنوا بربهم وزدناهم هدی» شروع شده بود . تعبیر آقای طالقانی از آیة این بود که جوانهایی که گرفتار شدند مثل اصحاب کهف اند که به غار پناه برده اند .

آقای طالقانی بدین طریق از امام خمینی می خواستند تا برای استخلاص آنها توصیه کند .

 

پاسخ امام به در خواست مجاهیدن خلق

جواب امام در مورد این یادداشتها وتوصیه ها چه بود ؟

امام پس از مطالعه یادداشت گفتند : بسیار خوب ، من اطمینان کردم که این مطالب را آقایان طالقانی و زنجانی نوشته اند . من باید روی این قضیه مطالعه کنم ، شما تا فردا صبح به من مهلت بدهید . (ما عصر خدمت امام رسیده بودیم) . صبح روز بعد وقتی من خدمت امام رفتم ، امام گفتند : من مصلحت نمی دانم که در این قضیه دخالت بکنم ودلایلشان را بدین صورت عنوان کردند :

اولاً : من اصلاً اطمینان ندارم اگر به عراقی ها توصیه کنم آنها خواسته مرا بپذیرند.

ثانیاً : ممکن است عراقی ها با توصیه من نسبت به آنها بیشتر حساس شوند ، زیرا بعثی های عراق هم نسبت به حرکتهای اسلامی و مذهبی نگران اند ومایل نیستند چنین حرکتهایی در منطقه شکل گرفته ورشد کند . بنابرین امکان دارد شک آنها با توصیه من به یقین تبدیل شود وباعث شکنجه وآزار آنها گردد .

 

مجاهدین هواپیما ربا وعراقی ها

من اجازه گرفتم که خودم این قضیه را به طور شخصی دنبال کنم . امام هم اجازه دادند وگفتند : اگر راهی دارید ، دنبال کنید .

من به بغداد رفتم و شخصاً با مسئولین امنیتی تماس گرفتم وگفتم من کسانی را که در رابطه با گروگان گیری وربودن هواپیما به عراق پناهنده شده اند ، می شناسم . نشانی هائی هم دارم که می توانم به آنها در میان بگذارم که بتوانند به من اعتماد کنند.

در آن زمان آقای حق شناس به این نتیجه رسیده بود که دستگیر شده ها زیر شکنجه اند . از سوی سازمان به آنها توصیه شده بود تا در حدی که از آسیب وشکنجه مقامات عراقی مصون بمانند ، حقیقت را بگویید زیرا شکنجه عراقی ها بسیار شدید وخشن بود وامکان داشت این افراد زیر شکنجه تلف شوند . بدین ترتیب حرف حق شناس این بود که می بایست در اولین فرصت با آنها ملاقات کنم ودر ملاقات ضمن بیان رمز میان آنها وسازمان وکسب اعتمادشان توصیه کنم که مطالب وواقعیات را تا حد معقول بیان کنند .

 

- آن رمز چه بود ؟ آیا شما از آن اطلاع دارید ؟

بله ، آقای حق شناس به من گفته بود در صورت ملاقات به آنها بهشان بگو از طرف تراب آمده ای ؟ تراب اسم درون سازمانی من است .

بعد هم بگو که سیستم تخماتیک . این یک اصطلاحی بین خودشان بود و رمزشان به حساب می آمد .

 

- شما موفق به ملاقات آنها شدید ؟

بله . اما وقتی من با مقامات عراقی تماس گرفتم ، آنها را تحویل پناهیان داده بودند . پناهیان از اعضای اولیه فرقه دموکرات آذربایجان بود که در جریان شکست فرقه وشوروی پناهنده شده بود . او مدتی در روسیه شوروی زندگی کرده واز افراد برجسته KGB واز عناصر فعال حزب توده بود . در جریان فرار تیمور بختیار به عراق ، نزد بختیار رفته و از اعضای تشکیلات او شده بود واز آن طریق به تشکیلات عراقی ها راه یافته بود . پس از ترور بختیار هم جانشین او شده بود.

به هر حال این افراد به پناهیان تحویل داده شده بودند . پناهیان مرا به منزل لوکس بسیار زیبایی برد وفکر می کرد که من زمینه تسلیم آنها را به او فراهم می کنم ، در حالی که من از طرف سازمان ماموریت داشتم که پیامی را به آنها برسانم .

وقتی وارد خانه شدم در حیاط صندلی گذاشته بودند . آن شش یا هفت نفر دستگیر شدگان ، روی صندلی ها زیر آفتاب پاییزی نشسته بودند ومشغول مطالعه واستراحت بودند . پناهیان من را به آنها معرفی کرد و گفت : فلانی است ، از علاقمندان آقای خمینی ومسئول رادیوی نهضت روحانیت در نجف است وآمده با شما ملاقات کند.

من برای این که پناهیان از محتوای صحبت ما چیزی نفهمد با یک ، یک آنها جداگانه دست دادم وروبوسی کردم ودر همان حال روبوسی دم گوش آنان رمز سیستم تخماتیک را بر زبان آوردم وگفتم از طرف تراب آمده ام . همچنین سریع وآهسته به آنها گفتم کسی که اینجاست از افسران توده ای وجانشین تیمور بختیار است وآدم اصیل وقابل اعتمادی نیست . در بین دستگیر شدگان ، حسین روحانی ، موسی خیابانی ، رسول مشکین فام وافراد دیگری بودند که همگی از کادرهای برجسته سازمان به حساب می آمدند . بعدها معلوم شد که اینها در زیر شکنجه مقاومت نکرده بودند وخودشان به این تحلیل رسیده بودند که اطلاعاتی اولیه را به مقامات عراقی بدهند .

- چه چیزهایی گفته بودند ؟

گفته بودند که ما یک سازمان جدید التأسیس با بینش مذهبی ونگرشی انقلابی سوسیالیستی هستیم وقصد داریم که از طریق ایجاد کادرها و تشکیلات قوی تر با رژیم سلطنتی ایران مبارزه کنیم . البته پناهیان اصرار داشت آنها را در اختیار خود بگیرد وبه عنوان کادرهایی که در سازمان مجاهدین خلق نفوذ وپایگاه وتجربه دارند ، با او همکاری کنند واز آنها به عنوان ابزاری برای پیشبرد کار خود استفاده کند .

در نهایت پناهیان از تسلیم آنان مأیوس شد و آنها را تحویل سازمان فلسطینی الفتح شاخه بغداد داد . من هم پس از اقدام پناهیان به درستی عملکرد امام خمینی واقف شدم .

 

 

پی نوشت:

 

ــ یکی از جنبه های مبارزاتی ما در قم شرکت در دادگاه های نظامی بود . مثلاً وقتی اعضای نهضت آزادی را محاکمه می کردند ما در دادگاه حضور می یافتیم واین نوعی حرکت مبارزاتی می دانستیم . یعنی همراهی وهمگامی با مبارزینی که دادگاهی می شدند . بعد از محکومیت وبه زندان رفتن هم ملاقات با آنها ودیدارشان جزئی از مبارزه سیاسی به حساب می آمد . ما سعی می کردیم روزهای پنج شنبه از قم به تهران آمده به زندان قصر برویم وبرای ملاقات با آنها تلاش کنیم . ومن در مواردی نشریه بعثت را مخفیانه تا درون زندان با خودم می بردم وحتی از بین میله های زندان عبور می دادم وخدمت آقای طالقانی می فرستادم . البته آن را آقای مفیدی (برادر همسر دکتر عباس شیبانی) از من تحویل می گرفت . هنگامی که ما به ملاقات می رفتیم اتاق بزرگی بود که وسط آن دو ردیف میله قرار داشت در دو طرف میله ها پاسبان می ایستاد ومیله ها هم شصت سانتیمتر از هم فاصله داشت . در آن طرف آقایان زندانی ودر این طرف ملاقاتی ها بودند و معمولاً وقتی که آقای طالقانی می آمد ، پاسبانها خیلی احترام می کردند وابراز احساسات آزادی داشتند . اما با وجود این که نسبت به آقای طالقانی سخت نمی گرفتند ، مواظب بودند چیزی رد وبدل نشود . موقعی که آنها حواسشان جای دیگر بود من از لابه لای میله ها ماهنامه بعثت را که درون پاکتی بود رد می کردم وآقای مفیدی هم دستش را دراز میکرد ومی گرفت . حتی گاهی نامه هایی این چنین رد وبدل می شد . البته این ریسک وخطر بزرگی بود وبعدها من از سوی دوستانم مورد شماتت قرار گرفتم واز من خواستند تا دیگر این اقدامات را تکرار نکم .

در آن هنگام آقای شریعتمداری دار التبلیغ اسلامی در قم تأسیس کرده بود که ما این مکان را سد راه مبارزه با رژیم ومخالفت راه امام می دانستیم . آقای مهندس بازرگان وقتی از زندان آزاد شد به این مکان رفت و از آنجا دیدار کرد . شاه ورژیمش هم سعی می کردند به نوعی از دارالتبلیغ اسلامی حمایت کنند . دوستان وعلاقمندان آقای شریعتمداری سعی می کردند برای وجهه دادن به دارالتبلیغ وبها دادن به آن از شخصیتهای خوشنام و معروف بهره بگیرند . آقای بازرگان به آن جا رفته بود ، آقای مطهری هم به آنجا رفته و آمد می کرد ، تا حدی که عده ای ایشان را سمپات وعلاقمند به آقایان مؤسس دارالتبلیغ تشخیص می دادند .

به هر حال یک مرتبه که نزد آقای طالقانی رفته بودم از این امر گله کردم وگفتم : دوستان شما آزاد می شوند وبعد از آزادی بلافاصله به دارالتبلیغ که سد راه مبارزه امام وراه امام است می روند ، کانونی که علیه خط امام تشکیل شده است . خلاصه در این مورد اعتراض و گله کردم .

آقای طالقانی هم بزرگواری وسعه صدر گفتند : من برای آقای بازرگان توضیح می دهم ولی آقای مطهری با آقای منتظری دوستند ومراوده دارند ، بروید گله ایشان را به آقای منتظری بگویید نه با ما . این گله نسبت به رفتن به دارالتبلیغ اسلامی ، بعدها تبدیل به رمزی بین من وآقای طالقانی شد .


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31