خاطرات حجت الاسلام دعاگو

Nafegh 1

آشنایی با سازمان مجاهدین خلق

سالي كه در حوزه علميه شهر ري ساكن بودم ، يكي از شب ها براي سخنراني به تهران نو (نظام آباد) رفتم ، بچه هاي سازمان مجاهدين خلق هم به آنجا مي آمدند . پس از سخنراني يكي از سران سازمان مجاهدين خلق به نام بهرام آرام (1) به من نزديك شد .

او در زير پاكت مقوايي ، كتاب مجموعه دفاعيات سران سازمان مجاهدين _ دفاعيات حنيف نژاد (2) و مهدي رضايي _ و كتابي درباره امام حسين (ع) به نام سيماي يك مسلمان ، امام حسين (ع) _ اسم آن دقيقاً يادم نيست فكر مي كنم اين بود _ به اضافه كتاب اقتصاد به زبان ساده (3) كه مواضع اقتصادي سازمان مجاهدين را روشن مي كرد ، قرار داده بود و روي اين پاكت هم مقداري سيب زميني و پياز و بادمجان چيده بود به طوري كه بيننده تصور مي كرد كه اين آقا مواد غذايي خريداري كرده است و به منزل مي برد .

هدف از تهيه چنين رساله اي آشنا ساختن افراد سازمان به ويژه اعضاي جديد با اصول اوليه علم اقتصاد ، نقش اقتصاد در ادوار تاريخي حيات بشر ، اهميت زير بناي آن ، مضمون استثمار و خلاصه منظور و هدفي كه علم اقتصاد مي بايست در عصر حاضر دنبال كند ، مي باشد . وي در سال 51 پس از دستگيري گسترده مجاهدين توسط ساواك اعدام گرديد . (عسكري زاده ، محمود ، اقتصاد به زبان ساده ، تهران ، بي نا ، چاپ 2 ، 1357)

ما حدود 20 دقيقه با هم صحبت كرديم و بعد او اين پاكت را به من داد . بهرام آرام لباس آراسته اي بر تن داشت ، شايد به خاطر مسائل امنيتي ظاهر سازي كرده بود ، او حدود 27 سال داشت و از لحاظ روحي آدم متعادلي به نظر نمي رسيد ، من آن كتاب ها را از او گرفتم و با خودم به اتاقم در حوزه علميه بردم و مطالعه كردم .

خاطراتي از شيوه هاي تمريني مقاومت مجاهدين خلق

در سال 1352 با عده اي از دوستان در مدرسه شاه چراغي مستقر بودم . يكي از آنها آقاي عاشوري بود كه متأسفانه بعدها منحرف شد و به منافقين گرايش پيدا كرد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي اعدام شد . تعدادي از اعضاي سازمان مجاهدين خلق كه مسلح هم بودند به اين مدرسه رفت و آمد مي كردند .

در پايين مدرسه شاه چراغي مغازه آش فروشي بود كه اكثر مشتري هاي پر و پا قرص آن طلبه ها بودند . من هم گاهي به اين مغازه مي رفتم . در مغازه ديگري كشک و بادمجان درست مي كردند . ما معمولاً كشک و بادمجان مي خورديم و گاهي نيز از مغازه چلو كبابي آن طرف خيابان كاسه اي سوپ مي خريديم ، مي خورديم و يا چلوكباب سفارش مي داديم .

روزي چند تن از اعضاي سازمان مجاهدين من را در حال خوردن كباب كوبيده ديدند . جلو آمدند و گفتند : وا اسلاما ، وا انقلابا ، اين چه كاري است كه شما مي كني ؟ چرا غذاي لذيذ مي خوري ؟ چرا شما به خودتان مي رسيد ؟

مدتي بود كه پشت سر هم آش مي خوردم و ديگر از آش خسته شده بودم ، اين يك بار كه كباب كوبيده گرفته بودم با انتقاد خيلي تند آنها مواجه شدم . من كه اين استدلال ها را قبول نداشتم ، گفتم : اين حرف ها چيست كه شما مي زنيد ؟ اصلاً مسئله مقاومت مربوط به ايمان و روحيه افراد مي شود ، به آش خوردن و امثال اين چيزها مربوط نمي شود . من حرف هاي شما را قبول ندارم .

آنها گفتند : شما غذاي لذيذ مي خواهيد يا غذاي مقوي ؟ گفتم : مقوي باشد ، لذت چيز خوبي است ، اما اصل مقوي بودن غذاست . آنها گفتند : ما طرحي به شما مي دهيم تا با كمك آن غذا درست كنيد ، پاهاي مرغ خيلي ارزان است ، كيلويي سه ريال مي فروشند ، فوق العاده هم مقوي است .

در جواب آنها گفتم : من وارد نيستم ، اين طرح را خودتان اجرا كنيد . يك روز پاي مرغ خريدند و نه نفر از آنها پوست آن را كندند و با آن غذايي درست كردند كه جز با آبليمو قابل خورن نبود .

از سخنراني كه برگشتم آنها را مشغول خوردن اين غذا ديدم ، خطاب به آنان گفتم : به اعتقاد من اين كار شما خلاف شرع است .

آنها گفتند : چرا ؟ شما بايد خصلت هايت را حل بكني و با هواي نفست مبارزه بكني . گفتم : شما وقت نه نفر را مدت زيادي گرفتيد و غذايي درست كرديد كه جز با طعم آبليمو قابل مصرف نيست ، اگر شما براي اين وقت ها ارزش قائل شويد و درست برنامه ريزي كنيد ، مي توانيد غذاي مناسب و مقوي بخوريد و گرفتار عارضه خصلتي هم نشويد ، خداوند غذا را بر بنده خود حرام نكرده كه شما اين همه انتقاد و سر و صدا كرديد .

يكي از صحنه هايي كه از آنها ديدم اين بود كه آنها براي اين كه مشخص كنند چه كسي مقاومت مي كند به پاهاي يكديگر شلاق مي زدند . در واقع مقامت كردن زير ضربات شلاق را تمرين مي كردند ، پاهايشان را بلند مي كردند و شلاق را محكم به كف پاها مي كوبيدند .

گاهي با سيم كابل و يا بعضي از نخ هاي پلاستيكي كه آنها را به هم دوخته بودند شلاق درست مي كردند و به كف پا مي زدند ، هر كسي دست هايش را زودتر بلند نمي كرد به او مي گفتند خود ساخته نيست و زير شكنجه مقاومت نمي كند .

آنها مي خواستند با اين كار پوست پاهايشان كلفت بشود تا بتوانند زير شكنجه مقاومت كنند. من به آنها مي گفتم : مقاومت اصلاً به كلفتي پوست پا ربطي ندارد و مسئله روحي است . شما اگر از نظر روحيه قوي باشيد و ايمان تان قوي باشد ، اگر پايتان را هم قطع كنند كسي را لو نمي دهيد ، اما اگر روحيه تان ضعيف باشد ، ايمان تان ضعيف باشد ، اگر پوست پايتان ده سانت هم كلفتي داشته باشد سرانجام تسليم مي شويد .

همه افرادي كه من با آنها آشنا بودم و اين ادعاها را داشتند، به محض اين كه زنداني شدند ، براي هر كسي كه مي شناختند از بستگان و تبار و دوستان و اجدادشان تك نويسي (4) كردند و اطلاعات مورد نياز ساواك را تأمين نمودند .

وقتي همراه خانواده در تهران مستقر شدم ، روزي يكي از اين برادرها را كه طلبه بود همراه دوستش ، كه عضو سازمان مجاهدين بود به خانه ام دعوت كردم ، طبقه بالاي منزل استيجاري يكي از دوستان بازاري ام (آقاي عبايي) را اجاره كرده بودم كه آشپزخانه و حمام نداشت .

يكي از اين آقايان عمل جراحي پروستات انجام داده بود . خانم من چلو خورشت قورمه سبزي درست كرد و پلو را در پلوپز پخت ، سه نوع ميوه خريدم و سر سفره گذاشتم . آقايان غذا را خوردند ، نوبت به صرف ميوه كه رسيد به صورت كاملاً هماهنگ كنار رفتند .

پرسيدم : چرا ميل نمي فرماييد ؟ گفتند : ما به اين سفره انتقاد داريم . گفتم : به چه چيز سفره انتقاد داريد ؟ گفتند : اين سفره خيلي طاغوتي است . گفتم : يك خورشت سبزي با برنج كجايش طاغوتي است ؟ پاسخ دادند : چون برنجش داخل پلوپز پخته شده قابل انتقاد است .

گفتم : شما به اينگونه مسائل انتقاد داريد ؟ آنها گفتند : شما سه نوع ميوه خريده ايد ، ما به تنوع انتقاد داريم . من گفتم : برادر عزيز ! شما يك نوع آن را ميل بفرماييد . آن قسمتي كه طاغوتي نيست و بي اشكال است همان را ميل بفرماييد .

آنها در ادامه انتقادهايشان گفتند : چرا شما چنين خانه اي گرفته ايد ؟ اين خانه تلفن دارد . در جواب آنها گفتم : بايد چه كار مي كردم ؟ گفتند : يكي از دوستان ما اتاقي كرايه كرده و وسط اين اتاق را پرده زده است . مهمان آن طرف پرده مي نشيند و خودش اين طرف .

در جواب او گفتم : شايد تهيه دو اتاق در تمكن دوست شما نبوده ، اما من يك روحاني هستم و در تهران منبر مي روم ، بالاخره يك درآمدي دارم ، بچه كوچك و همسرم دور از خانواده دوران حاملگي خود را مي گذراند و شرايط خاصي دارد ، رفت و آمد به خانه من با خانه دوست شما خيلي فرق دارد ، به دليل شرايط شغلي و اجتماعي ام مردم زياد به خانه ام مي آيند .

وقتي گفتگوهاي انتقادي و نزاع هاي لفظي شديد شد ، قضيه بالا گرفت و يكي از مهمان ها گفت : اصلاً شما خطبه حضرت علي (ع) به عثمان بن حنيف (5) را خوانده ايد يا نه ؟ گفتم : بله من خوانده ام ، اتفاقاً مثال كامل آن شما هستيد .

چون در آنجا علي (ع) مي فرمايد : " و ما ظننت انك تجيب الي طعام قوم عائلهم مجفو و غنيهم مدعو " ؛ من گمان نمي كردم تو دعوت جمعيتي را قبول كني كه نيازمندان شان ممنوع و ثروتمندان شان دعوت مي شوند .

من از شما دو نفر فقيرتر ، گداتر ، بدبخت تر در سطح تهران پيدا نكرده ام و امروز شما را دعوت كردم ، همه مي دانند پول چيز عزيزي است ، از نظر اسلام احترام و اكرام مهمان لازم است : " اكرموا الضيف ولو كان كافرا " مهمان را گرامي بداريد ، اگر چه كافر باشد .

شما مهمان من هستيد ، خانواده ام مي توانست انقلابي برخورد كند ، يك تغار پر از دوغ مي كرد و يك مقدار نان خشك كپك زده هم مي آورد و شما ريز مي كرديد و مي خورديد ، من و شما هم انقلابي بوديم و هيچ مشكلي پيش نمي آمد .

اين دو نفر از همان برادرهاي تند سوپر انقلابي بودند كه كفش كهنه و مندرس و وضعيت ظاهري آشفته را از نشانه هاي انقلابي بودن مي دانستند ، در حالي كه انقلابي بودن ربطي به اين قضايا ندارد .

يك تفكر است ، بينش است ، ايمان و اعتقاد است ، روحيه ايثار و فداكاري است ، روحيه جهاد است ، زهد هم دل بسته نبودن به دنيا و وابسته نبودن به آن است ، زهد اين نيست كه شخص چيزي نخورد ، بلكه زهد اين است كه آدمي هر قدر هم داراي مال باشد وابستگي به آنها نداشته باشد ، همان تعبيري كه قرآن دارد :

" قل ان كان آباؤكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد في سبيله فتربصوا حتي يأتي الله بأمره والله لايهدي القوم الفاسقين ." اي رسول ما بگو امت را كه اي مردم اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خويشاوندان خود را و اموالي كه جمع آورده ايد و مال التجاره اي كه از كسادي آن بيمناكيد و منازل عالي كه به آن دل خوش داشته ايد ، بيش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست مي داريد ، منتظر باشيد تا امر نافذ و قضاي حتمي خدا جاري گردد و خدا فساق و بدكاران را هدايت نخواهد كرد . (توبه/24)

متأسفانه بحث و جدل آن قدر ادامه پيدا كرد كه من ناگزير شدم لباس تن و كفش پايشان را به نقد بكشم . گفتم : شما با اين تفكر بايد كفش و لباس كهنه مي پوشيديد و پولي را هزينه كفش و لباس كرده ايد به فقرا مي داديد و يا براي انقلاب هزينه مي كرديد . به هر صورت شرايط عجيبي بود ، افراد بسياري گرفتار افراط و تفريط و تندروي و كندروي شدند و تعادل و ميانه روي را به فراموشي سپردند .

توزيع اعلاميه سازمان مجاهدين خلق در مشهد

در سال هاي 51 – 52 ايام سخنراني كه تمام مي شد ، هنگام بازگشت به مشهد مقداري اطلاعيه و كتاب هاي سازمان مجهدين خلق را همراه خودم از تهران به مشهد مي بردم و توزيع مي كردم .

گاهي لباس روحانيت را از تن خارج مي كردم و با لباس شخصي و به وسيله دوچرخه به در خانه آقايان مرحوم سيد عباس موسوي ، مجد و ساير دوستان مي بردم و در حياط شان مي انداختم ، مقداري از آنها را هم خانم من توزيع مي كرد .

در آن زمان هنوز ماهيت فعلي سازمان مجاهدين خلق براي همگان شناخته نشده بود و آنها در جامعه سازماني انقلابي با ايده هاي مذهبي معرفي شده بودند . البته بخشي از كتاب هاي سازمان مجاهدين و اطلاعيه هاي آنها گاهگاهي به دست آقايان روحاني مي رسيد ، آن زمان هنوز بيانيه تغيير مواضع ايدئولوژيك سازمان مجاهدين منتشر نشده بود .

موضع سازمان مجاهدين خلق و گفتگو با آيت الله طالقاني و هاشمي رفسنجاني

پس از مطالعه كتاب هاي سازمان مجاهدين به ذهنم رسيد كه مواضع آنان و ديدگاه هايشان در زمينه مسائل اقتصادي ، فلسفه تاريخ و تحليلي كه از تحولات تاريخي مي كنند كاملاً ماركسيستي است . سران مجاهدين در كتاب دفاعيات خود بيشتر از سران ماركسيست ، خصوصاً ماركس و انگلس و لنين تجليل به عمل مي آوردند تا حضرت امام حسين (ع) و حضرت علي (ع). زير بناي اصلي استدلال هاي آنان همان ديدگاه هاي ماركسيستي بود ، منتهي آيات و روايات را نيز در كنارش بيان مي كردند .

من با مرحوم آيت الله سيد محمود طالقاني (6) دوست بودم . تصميم گرفتم اين مطلب را با ايشان مطرح كنم . روزي به منزل مرحوم طالقاني در منطقه پيچ شميران رفتم . آيت الله طالقاني ديدگاه هاي روشنفكرانه اي داشت . كتابي هم درباره عاشوراي امام حسين (ع) تأليف كرده بود .

ارادتمندي من به آيت الله طالقاني به دليل مطالعه همين كتاب كوچكي بود كه سخنراني ايشان درباره واقعه عاشورا در آن چاپ شده بود . در آنجا بحثي مطرح شده بود كه نظر مرا به خود جلب كرد . در بحث جهاد تهاجمي اين سؤال مطرح مي شد كه آيا در زماني كه امام زمان ارواحنا له الفداء غايب است مي توان جهاد تهاجمي انجام داد يا نه ؟ به عبارت ديگر جهاد ابتدايي را در عصر غيبت مي توان انجام داد يا خير ؟

مرحوم آقاي طالقاني در همان سخنراني مربوط به عاشورا فرق بين امام عادل با امام معصوم را مطرح كرده و معتقد بود معناي " لا يكون الجهاد الامع امام عادل " (7) اين نيست كه جهاد فقط با امام معصوم انجام مي شود .

ايشان استدلال مي كرد كه امام عادل با امام معصوم فرق دارد ، هر معصومي عادل است ، ولي هر عادلي معصوم نيست . آقاي طالقاني همچنين رابطه منطقي بين آنها را به خوبي توضيح داده بود . استدلال ايشان نشان مي داد كه او اهل مطالعه است .

مسائلي در نوشته هاي اعضاي سازمان ديدم كه به اهل فن نشان مي داد مرحوم طالقاني با اعضاي سازمان مجاهدين خلق ارتباط دارد . من از اين مطلب خيلي ناراحت بودم . آن روز به ايشان عرض كردم كه آقا من مجموعه دفاعيات سازمان ، سيماي يك مسلمان، امام حسين (ع) و اقتصاد به زبان ساده را مطالعه كردم . به نظر من ديدگاه هاي سازمان مجاهدين خلق درباره تاريخ و تحولات تاريخي جوامع كاملاً ماركسيستي است .

آنها تقسيم بندي طبقاتي ماركسيست ها را كاملاً پذيرفته اند و به منطق ديالكتيك و تز و آنتي تز و سنتز معتقدند . به نظر مجاهدين خلق تضاد بين برده و برده دار ، بين كشاورز و فئودال و بين كارگر و سرمايه دار باعث تغيير و تحول مي شود . ديدگاه هاي اين سازمان همه از مبنا غلط است .

من در جزوه هايي كه نوشتم مفصل به اين موضوع پرداختم و ثابت كردم كه اين ديدگاه نادرستي است . مراحلي را كه ماركسيست ها بيان مي كنند هرگز در تاريخ وجود نداشته است ، چون در كمون اوليه هيچ تضادي وجود نداشته مشخص نيست كه برده داري بر چه مبنايي انجام گرفته است ، در حقيقت بي ربط و غلط بودن اين منطق در خودش موجود است .

از همان نقطه اوليه اي كه بحث در اين زمينه شروع مي شود به طور خيلي واضح و روشن غلط بودن اين تفكر و نادرستي اين مطلب مشخص است . اين سازمان درباره مسائل اقتصادي نيز دقيقاً ماركسيستي فكر مي كند .

كتاب اقتصاد به زبان ساده مجاهدين خلق خلاصه مي شد در نفي مالكيت خصوصي ابزار توليد و اثبات مالكيت اجتماعي آن و مساوي بودن ارزش كالاي توليد شده با كار مصرف شده در آن . به عبارت ديگر اقتصاد داراي دو پيام اصلي بود ، يكي مالكيت ابزار توليد اجتماعي است و ديگري اين كه ارزش دقيقاً مساوي است با كار .

آنها دقيقاً همان ديدگاه هاي ماركسيستي ماركس و انگلس را درباره مسائل اقتصادي در كتاب اقتصاد به زبان ساده آورده اند . اين كتاب چيزي جز تبيين چند اصل اقتصادي ماركسيسم نيست . اگر اينها با اين ديدگاه و تفكر وارد جامعه بشوند و اگر مردم و علما از ديدگاه هاي آنان مطلع بشوند وضع خيلي عوض مي شود ، ديدگاه آنان نسبت به اين سازمان تغيير پيدامي كند .

____________________________

1. بهرام آرام فارغ التحصيل دانشگاه آريامهر (شريف) از سال 1348 به سازمان مجاهدين پيوسته بود و تا سال 50 براي ساواك شناخته نشده بود . او وابسته به يك خانواده متوسطه مذهبي بود ، چندي بعد به همراه حسین روحاني و تراب حق شناس نقش اساسي را در كشاندن مجاهدين به يك سازمان كاملاً مارکسیستی ايفا كردند . وي جزو اولين اعضاي كميته مركزي سازمان مجاهدين خلق پس از تجديد سازمان در سال 1351 بود .

وي به همراه تقي شهرام با دامن زدن به بحث هاي ايدئولوژيكي به تفرقه بين گروه هاي مسلمان و مارکسیست سازمان دامن زده و سازمان را منجر به اعلام مواضع و صدور بيانيه در سال 1354 گردانید . بهرام آرام به همراه تقي شهرام و تني چند ، به رهبران جناح مسلمان سازمان به نام شريف واقفي و صمديه لباف حمله برده و پس از كشتن شريف واقفي جسد او را سوزاندند ، صمديه لباف پس از يك زد و خورد كوتاه موفق به فرار شد .

بهرام آرام به همراه ديگر اعضاي مجاهدين ماركسيست به فعاليت هاي خود عليه رژيم از طريق بمب گذاري و ترور ادامه داد تا اين كه در آبان 55 در يك زد و خورد شديد دو ساعته در مرکز شهر تهران پلیس كه خانه تيمي آنها را محاصره كرده بود ، بهرام آرام و دو تن ديگر از رهبران سازمان را به قتل رساند .

(غلامرضا نجاتي ، تاريخ بيست و پنج ساله ايران ، ج 1 ، تهران انتشارات رساء چاپ 4 ، 1373 ص 408 و 428 )

2. محمد حنيف نژاد متولد 1317 ، دوره دبيرستان را در تبريز گذراند و سپس به دانشكده كشاورزي كرج آمد . در سال 1340 وارد نهضت آزادي شد و در آنجا با سعيد محسن آشنا گرديد . به دنبال دستگيري سران نهضت آزادي در سال 41 براي مدتي به زندان افتاده و در آنجا با بررسي وضع جنبش ايران ، زمينه را براي فعاليت بعدي خود آماده كردند . برخي ديگر از افراد نهضت مانند حسين روحاني كه دانشجوي دانشكده كشاورزي كرج بود، در شمار نخستين افرادي بود كه با عضوگيري توسط حنيف نژاد به سازمان مجاهدين پيوست . جالب است كه شهيد رجايي در بازجويي خود ضمن نام بردن از اسامي چهره هاي نخست نهضت آزاد در كنار نام بازرگان ، سحابي و طالقاني از حنيف نژاد نيز ياد مي كند .

(ياران امام به روايت اسناد ساواك ، شهيد رجايي ، ج 14 . مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات تهران ، 1378 ، ص 57)

3. كتاب اقتصاد به زبان ساده نوشته محمود عسكري زاده است ، وي در سال 45 به سازمان مجاهدين خلق پيوست و به تدارك مبارزه مسلحانه پرداخت . مدتي مسئول كادر سازمان در تبريز بود و در سال 49 وارد كادر مركزي سازمان گرديد . اين كتاب ابتدا در سال 1347 به صورت رساله تهيه و در سال 50 تكميل گرديد .

4. آنها همه را لو دادند و شرايط فوق العاده بدي پيدا كردند

5. الي عثمان بن حنيف الانصاري _ و كان عامله علي البصرة و قد بلغه انه دعي الي وليمة قوم من أهلها ، فمضي اليها _ قوله . اما بعد يا حنيف : فقد بلغني ان رجلاً من فتية اهل البصرة دعاك الي مأدبة فاسرعت اليها تستطاب لك الالوان و تنقل اليك الجفان و ما ظننت انك تجيب الي طعام قوم عائلهم مجفو و غنيهم مدعو ، فانظر الي ما تقصمه . من هذا المقضم فما اشتبه عليك علمه فالفظه و ما ايقنت بطيب وجوهه فنل منه .

پس از ياد خدا و درود اي پسر حنيف ! به من گزارش دادند كه مردي از سرمايه داران بصره تو را به مهماني خويش فرا خواند و تو به سرعت به سوي آن شتافتي ، خوردني هاي رنگارنگ براي تو آوردند و كاسه هاي پر از غذا پي در پي جلوي تو مي نهادند . گمان نمي كردم مهماني مردي را بپذيري كه نيازمندان شان با ستم محروم شده و ثروتمندان شان بر سر سفره دعوت شده اند . انديشه كن در كجايي و بر سر كدام سفره مي خوري ؟ پس آن غذايي كه حلال و حرام بودنش را نمي داني دور بيفكن و آن چه را به پاكيزگي و حلال بودنش يقين داري مصرف كن

6. آيت الله حاج سيد محمود طالقاني در سال 1289 در طالقان ديده به جهان گشود و پس از كسب علوم اسلامي در مدارس رضويه و فيضيه قم در سال 1317 به تهران آمد و در سال 1318 به جرم مخالفت با رژيم پهلوي دستگير و زنداني شد . كلاس هاي درس ايشان از سال 1327 به بعد در مسجد هدايت تهران مركز تجمع عناصر روشنفكر مذهبي و نيروهاي مذهبي جبهه ملي بود كه بعدها به تأسيس نهضت آزادي منجر گرديد . در سال هاي 1331 – 1330 به اردن و مصر سفر كرد . در مبارزات ملي شدن صنعت نفت شركت جست و بعد از كودتاي 28 مرداد به اتهام مخفي كردن نواب صفوي رهبر فداييان اسلام در منزل خود دستگير شد .

در سال 1343 به دليل حمايت از نهضت امام خميني به زندان افتاد . در سال 1350 به زابل رفت ، سپس به بافت كرمان تبعيد شد . در سال 1354 به سبب خيانت يكي از اعضاي مجاهدين خلق دستگير و به 10 سال زندان محكوم شد . ايشان در 18 آبان 1357 به همراه جمعي از زندانيان سياسي آزاد گرديد . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به رياست شوراي انقلاب و عضويت مجلس خبرگان برگزيده شد و در مرداد 1358 به فرمان امام خميني (ره) اولين نماز جمعه را در دانشگاه تهران اقامه كرد . آيت الله طالقاني در 19 شهريور 1358 چشم از جهان فرو بست .

(ياران امام به روايت اسناد ساواك ، ج 3 ، ص 38 )

7. جهاد ابتدايي جز با فرماندهي و همراهي رهبر عادل جايز نيست .

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31